صفحه 4 از 4 ... 234
نمایش نتایج: از 151 به 162 از 162

موضوع: بالا رفتن سن

14040
  1. بالا | پست 151


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27944
    نوشته ها
    4,023
    تشکـر
    3,916
    تشکر شده 2,513 بار در 1,691 پست
    میزان امتیاز
    13

    پاسخ : بالا رفتن سن

    نقل قول نوشته اصلی توسط یلدا 25 نمایش پست ها
    وااااااااای حیونا رو نباید زد که آقای تجربه
    نمیزدم فقط با پنجش بازی میکردم

  2. بالا | پست 152

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : بالا رفتن سن

    نقل قول نوشته اصلی توسط mahnaz100 نمایش پست ها
    مرسی گلم، نمیدونم چی شده ولی قبلا هم وقتی کار داشت بیشتر یادم بود برا همینه که یکم به دوستیمون شک کردم
    آره دقیقا. منم دنبال اینجور آدما توی زندگیم میگردم ولی متاسفانه انگار آدمارو نمیتونم خوب بشناسم

    متوجهم عزیزم
    منم از این دوست ها داشتم و بعد مدتی دیگه اخلاقشون رو فهمیدم
    وقتی خودت رو بهتر و بیشتر بشناسی باعث میشه بقیه رو هم بهتر بشناسی.

  3. بالا | پست 153

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : بالا رفتن سن

    نقل قول نوشته اصلی توسط mahnaz100 نمایش پست ها
    آره حس میکنم این قضیه تنهایی بیش اندازه برام بزرگ شده و شاید افسردگی پیداکردم که اینقدر ناراحتم به درس و دانشگاهم میرسم ولی اینکه زندگیم بی روحه و تنهام خیلی داره اذیتم میکنه و خب تا حدی تاثیر داشته روی درسمم، دوس دارم زندگیم هیجان داشته باشه ن فقط روزا رو بگذرونم
    خب دیگه عزیزم
    ببین آرامش یه چیز درونی هست
    یعنی نباید ربطش بدیم به عوامل بیرونی!
    شاید بگی این اشتباهه
    ولی منظور اینه که وقتی بخوایآرامش داشته بشی باید از درون این رو بخوای
    اینجوری عواملی بیرونی خیلی کمتر برات موثر میشن که شادی و آرامشت رو نمیتونن بگیرن
    و روحیه ات هم خیلی قوی تر میشه.

    اگه یه حساب دودوتا چهارتا کنی میبنی در مقابل نداشته هات تو زندگی
    خداوند چقدر داشته بهت داده که کلی میتونی باهاشون شاد باشی .

  4. بالا | پست 154

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : بالا رفتن سن

    نقل قول نوشته اصلی توسط سعید62 نمایش پست ها
    سلام
    یک کم آب سرد بخور چندتا نفس عمیق بکش بله آن پستشان لحنش تند بود این را میفهمم بهتر بود با کسی که افسرده هست لحن آرامتری داشت حتی اگر نظرشان درست باشد نباید با این لحن بیان میکردند.
    من به سنی رسیدم که همه افراد ممکن است در لحظاتی به خاطر یک ناراحتی یک ذره تند برخورد کنند حالا شما هم حساس هستید دخترهای حساس زودتر واکنش نشان میدهند شما هم به دل نگیرید.
    یک تاکسی سوار شده بودم 15 سال پیش همراه پدرم. پدرم دید پول خرد زیاد دارد تاکسی ها هم نیازمند پول خرد همه کرایه پول خرد داد بعد راننده گفت از کدام دهاتی اومدی پدرم دید طرف نرمال نیست گفت آره من تازه از دهم اومدم اینجا پول خردها را جمع کرد گذاشت جیبش بعدش یک 100 بود یا 200 بهش داد گفت این کارتم که دهاتی گری هست گفت چرا گفت آخه پول خرد که داری دقیق کرایه ات را میدادی پدرم گفت چون شما راننده خوبی بودی بیشتر دادم که همش مال تو باشد تا ازت قدردانی کنم. وقتی پیاده شدم به بابام گفتم این چه کاری بود کردی؟ گفت اگر حرف درشتی جوابش میدادم اون بدتر میشد گفت حتما از یک جا خیلی عصبانی بود که اینجوری رفتار کرد هم خواستم عصبانیتش فروکش کند و هم خودم را درگیر حرفهای تندش نکرده باشم یک توصیه بهم کرد که خودت را وارد جدل نکن چون عصبانیت و خشم مثل یک ویروس مسری هست که به تو سرایت می کند الان من خیلی هم خوشحالم چون روحم درگیر یک آدم ناراحت و غیر نرمال نکردم آرامش بزرگترین نعمت هست.
    چه داستان جاااالبی ، آفرین به پدرتون
    خیلی کم هستن آدم هایی که اینقدر فهیم باشن
    فکر کنم به همین خاطر اخلاق های پدرتون باشه که اینقدر آروم و خونسردید و فکر کنم خیلی کم پیش میاد عصبانی بشید

    حالا فکر کنم بابای من بود حسابی کل کل میکرد با راننده!
    و شاید هم همین تند بودن پدرم رو حساس بودن من بی تاثیر نبوده!

    واقعا آدم های خوش اخلاق خیلی دوست داشتنی هستن
    چند وقت پیش با پدرم تو یه کلینیک بودیم
    بابام رفته بود تو قسمت آزمایشگاه تست انجام بده و من نمیشد باهاش برم
    توی لابی نشسته بودم ، یه آقا و دختر کوچیکش بودن که خانومشون رفته بودن برای تست

    بعد یه آقای طلبه اومدن داخل
    بعد رفتن از آبسرد کن آب خوردن
    بعد چند بار رفتن چند تا لیوان آب برای ما که اونجا بودیم ریختن
    من تعجب کردم و تشنه ام هم نبود ولی آب رو گرفتم و ازشون تشکر کردم
    بعد اون آقای جوون بهشون گفت شما خیلی مهربونید من یه عمو دارم که طلبه است
    و خیلییییییییی بداخلاقه، میگفت سنش هم سی سالشه!
    بعد آقای روحانی تعجب کرد و شماره ی عموی ایشون رو گرفت و باهاش تلفنی حرف زد
    گفت میخوام ایشون رو ببینم و ببینم علت این عصبانیتشون چی هستش

    حالا اون وسط بابام اومد ، من خواستم بهش بگم پدر من هم اخلاقش تنده ممنون میشم نصیحتشون کنید
    دیگه گفتم بابام حسابمو میرسه!
    حالا بعد که فهمید ما از شهرستان بودیم کلی اصرار کرد برای ناهار بریم خونه شون که ما تشکر کردیم و قبول نکردیم
    بعدا به بابام گفتم میخواستم اینکارو بکنم
    گفت من کی باهات بداخلاق بودم اخه!

  5. کاربران زیر از یلدا 25 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 155

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : بالا رفتن سن

    نقل قول نوشته اصلی توسط mahnaz100 نمایش پست ها
    آره. واقعا از وقتی با یلداجون و الی نازنین حرف زدم خیلی حالم بهتره

    خوشحالم عزیزم
    ان شاالله همیشه شاد باشی.
    کلا سختی های زندگی رو نباید زیاد جدی گرفت
    چون دیر یا زود میگذره همه چی.

  7. بالا | پست 156

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2016
    شماره عضویت
    30168
    نوشته ها
    30
    تشکـر
    0
    تشکر شده 13 بار در 7 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بالا رفتن سن

    نقل قول نوشته اصلی توسط mahnaz100 نمایش پست ها
    سلام عزیزم ، خب راجع به مورد یک اون پسرایی هم که بالا سی ازدواج میکنن مسلما میرن خواستگاری یه دختر 18،19 ساله . ن دیگ کسی که24،25 سالشه، همونجور که برای دوستامپیش اومده
    یه موردی که هس اینه که این روزها همش دارم خودمو مقایسه میکنم و واقعا دست خودم نیس همش میگم یه دانشگاه خوب بودم حتما موقعیت های خوبی هم پیش میومد و... شاید خود ازدواج هم مهم نباشه برام ولی الان یه حسی که دارم اینه که هیچکس دوسم نداره
    کی گفته پسرای بالای 30 دخترای 18-19 ساله میگیرن؟! دایی من 33 بود و کارخونه دار و موقعیت عالی. همش به مادر بزرگم و خواهراش میگفت برام بچه انتخاب نکنین من حوصله بچه داری ندارم. زن باید پخته باشه. و همش میگفت کمترین رنج سنی 24 باشه. الانم ک ازدواج کرده خانومش 29 سالشه و همه جوره به هم میخورن. تو این دوره دختر و پسر تا بخوان تحصیلاتشونو تموم کنن و همیچنین پسر تا بخواد سرمایه ای جمع کنه سنش بالا 30 میره. و اتفاقا موقعیت های خوب همه تو این رنج سنی هستن. نگرانیت بابت سن کاذبه و تحت تاثیر ازدواج دوستاتی . و اینکه چرا فکر میکنی حتما تو دوره کارشناسی و تو دانشگاه باید دنبال یه کیس مناسب میگشتی؟؟ این همه محیط. مثلا همین باشگاهی ک میری. یا کلاس های مختلف یا تو جمع فامیلی و... منم دقیقا مثل تو همش سرم تو درس و کتاب بوده و دانشگاه خوب و .. اما تو این محیط ها بالاخره یکی میبینتت . سعی کن تو موقعیت های اجتماعی بیشتری شرکت کنی. باید تو جمع باشی تا ببیننت

  8. 2 کاربران زیر از بادبادک بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 157

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    36965
    نوشته ها
    484
    تشکـر
    150
    تشکر شده 435 بار در 240 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : بالا رفتن سن

    نقل قول نوشته اصلی توسط تجربه نمایش پست ها
    خب اگه برای تنها نبودن ازدواج نکنیم، پس برای چی ازدواج کنیم؟

    کسی که برا تنها نبودن ازدواج میکنه چیو نمیدونه که ازدواجش بد میشه؟

    شما هدفتون از ازدواجتون چی بوده؟

    اگه قبول دارید همه یک مدلی ازدواج نمیکنن پس باید تفاوت اهداف ازدواج رو هم قبول داشته باشید چون آدمها و نیازها و اهدافشون فرق داره و نمیشه یک نسخه رو برای همه پیچید.
    فکر کنم یکبار دیگه هم بهتون گفتم. من جواب سوالات اون خانم رو اصلا نمیدم چون توی شان خودم نمیدونم. ایشون مختارند که هرمدلی که میخوان زندگی کنن. و جواب یلدا خانم رو هم میدم که گفته بودند بیشتر توضیح بدید. دوستان عزیز هدف ازدواج نباید موارد زیر باشه (توی مواردی که میگم هیچ کس خاصی توی نظرم نیست و به صورت کلی میگم)
    1. فرار از تنهایی
    2. فرار از حرف مردم
    3. به دلیل اینکه بقیه ازدواج کردن (انگار که زندگی مسابقه هستش)
    4. به دلیل فشار زیاد جنسی
    5. فرار کردن از شرایط خانواده
    6. ازدواج جهت ازاد شدن از قید و بند خانواده
    7. جهت بالابردن وجهه اجتماعی (ازدواج با یک شخص پولدار یا ... جهت با کلاس نشان دادن خود)
    8.جهت بالابردن اعتماد به نفس (اولین شخصی که بهشون پیشنهاد میده قبول کردن)
    9.بالارفتن سن فرزند اوری
    و هزارتا دلیل دیگه میتونم بیارم تا بگم این ازدواج ها ازدواج های خوبی نیست. و اوردن یک حیوان خانگی بسیار بیشتر بهتر و موفقیت امیز تر خواهد بود.
    متاسفانه انقدر تمامی ازدواج ها توی ایران از سر همین موارده که دیگه تا میگی این ازدواج ها خوب نیست سریعا همه جبهه میگیرند. در هر صورت کار ما همین هستش. ما الزاما نباید حرفیو بزنیم که به مذاق مراجع خوش بیاد. گاهی باید حرف هارو بزنیم تا ببینه چقدر متفاوته و کمی فکر کنه روی زندگیش
    دلایل ازدواج میتونه اینایی که میگم باشه:
    1. اشنایی با یک فرد مناسب و هم کفو اخلاقی رفتاری و مادی و...
    2.داشتن اراده برای تشکیل زندگی (یک سری به این خاطر ازدواج می کنند که کسی بخواد جمعشون کنه یا خرجشونو بده یا دستشونو بگیره و مثلا دور دنیا بچرخونه. درحالی که خودشون توی مجردی هیچ کاری نکردن.) مثلا فردی حالا دختر یا پسری تا الان یک کتاب نخونده یک سفر نرفته اصلا خودشو نمیشناسه نمیدونه چی غلطه چی درست ولی صرفا میخواد از تنهایی در بیاد. و با همسرش بره. از این دختر و پسر چه بچه ای قرار به وجود بیاد؟ کسایی که خودشون هیچ تجربه ای ندارند. بلایی که نسل قبل سر ما اوردند؟؟پدر و مادرهایی سرشار از تناقض که فقط یک سری اموزه های بچگیشونو سعی داشتند توی این زمان به خورد ما بدند.
    3. باید اونقدر به مسئولیت پذیری و سطح از پاسخگویی به نیازهای همسرشون رسیده باشند که حاضر باشند زندگی شخص دیگه رو هم به عهده بگیرند.
    رو خودم مثال میزنم من زمانی که ازدواج کردم بیش از صد سفر تنها رفته بودم و کاملا به خودم اشراف داشتم که چه مدل ادمیم و از چه مدل ادمی خوشم میاد و دقیقا میدونستم میخوام به چی برسم.(و جالبه بدونید با این حال ما هم تا مشاور رفتیم با اینکه مشاور همکارم بود و منو میشناخت اونم پیشنهاد داد چرا به جای ازدواج گربه نمیاری؟پس خوب بود منم برخوردهای شماهارو نشون بدم.) و تمام هیجان های تنهایی رو بهش رسیده بودم و حق خودم میدونستم دیگه تجاربمو به دو نفره تبدیل کنم.
    4. انقدر به گذشت رسیده باشند که بتونند یک سری فداکاری هارو بدون من من و تو تو انجام بدند.
    دقیقا چیزی که میخواستم شما بهش برسید (جناب سعید62) این بود که بتونید به من بگید که فرق داشتن گربه و سگ با فرق داشتن یک همدم انسان چه چیزی خواهد بود؟
    در ضمن من تحت تاثیر خارجی ها همچین حرفی نزدم و این مطالعاتم طی این سال ها بوده.
    موفق باشید
    ویرایش توسط ghm : 05-28-2018 در ساعت 10:12 AM

  10. بالا | پست 158

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2017
    شماره عضویت
    33361
    نوشته ها
    191
    تشکـر
    64
    تشکر شده 56 بار در 47 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : بالا رفتن سن

    نقل قول نوشته اصلی توسط یلدا 25 نمایش پست ها
    خوشحالم عزیزم
    ان شاالله همیشه شاد باشی.
    کلا سختی های زندگی رو نباید زیاد جدی گرفت
    چون دیر یا زود میگذره همه چی.
    سلام گلم، مرسی که هستی انشاالله تو هم همیشه شاد و سلامت باشی، کلا خیلی زندگی رو سخت میگیرم، اینو اطرافیانم میگن

  11. کاربران زیر از mahnaz100 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  12. بالا | پست 159

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2017
    شماره عضویت
    33361
    نوشته ها
    191
    تشکـر
    64
    تشکر شده 56 بار در 47 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : بالا رفتن سن

    نقل قول نوشته اصلی توسط بادبادک نمایش پست ها
    کی گفته پسرای بالای 30 دخترای 18-19 ساله میگیرن؟! دایی من 33 بود و کارخونه دار و موقعیت عالی. همش به مادر بزرگم و خواهراش میگفت برام بچه انتخاب نکنین من حوصله بچه داری ندارم. زن باید پخته باشه. و همش میگفت کمترین رنج سنی 24 باشه. الانم ک ازدواج کرده خانومش 29 سالشه و همه جوره به هم میخورن. تو این دوره دختر و پسر تا بخوان تحصیلاتشونو تموم کنن و همیچنین پسر تا بخواد سرمایه ای جمع کنه سنش بالا 30 میره. و اتفاقا موقعیت های خوب همه تو این رنج سنی هستن. نگرانیت بابت سن کاذبه و تحت تاثیر ازدواج دوستاتی . و اینکه چرا فکر میکنی حتما تو دوره کارشناسی و تو دانشگاه باید دنبال یه کیس مناسب میگشتی؟؟ این همه محیط. مثلا همین باشگاهی ک میری. یا کلاس های مختلف یا تو جمع فامیلی و... منم دقیقا مثل تو همش سرم تو درس و کتاب بوده و دانشگاه خوب و .. اما تو این محیط ها بالاخره یکی میبینتت . سعی کن تو موقعیت های اجتماعی بیشتری شرکت کنی. باید تو جمع باشی تا ببیننت
    تو جمع هستم ولی انگار این موضوع توی ذهنم نقش بسته، هر کاری میکنم آخرش میرسه ذهنم به دانشگاه لیسانسمو ناراحت میشم دست خودم نیس... آره این مدت رو تاثیر دوستام قرار گرفتم

  13. کاربران زیر از mahnaz100 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  14. بالا | پست 160

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2017
    شماره عضویت
    33361
    نوشته ها
    191
    تشکـر
    64
    تشکر شده 56 بار در 47 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : بالا رفتن سن

    نقل قول نوشته اصلی توسط ghm نمایش پست ها
    فکر کنم یکبار دیگه هم بهتون گفتم. من جواب سوالات اون خانم رو اصلا نمیدم چون توی شان خودم نمیدونم. ایشون مختارند که هرمدلی که میخوان زندگی کنن. و جواب یلدا خانم رو هم میدم که گفته بودند بیشتر توضیح بدید. دوستان عزیز هدف ازدواج نباید موارد زیر باشه (توی مواردی که میگم هیچ کس خاصی توی نظرم نیست و به صورت کلی میگم)
    1. فرار از تنهایی
    2. فرار از حرف مردم
    3. به دلیل اینکه بقیه ازدواج کردن (انگار که زندگی مسابقه هستش)
    4. به دلیل فشار زیاد جنسی
    5. فرار کردن از شرایط خانواده
    6. ازدواج جهت ازاد شدن از قید و بند خانواده
    7. جهت بالابردن وجهه اجتماعی (ازدواج با یک شخص پولدار یا ... جهت با کلاس نشان دادن خود)
    8.جهت بالابردن اعتماد به نفس (اولین شخصی که بهشون پیشنهاد میده قبول کردن)
    9.بالارفتن سن فرزند اوری
    و هزارتا دلیل دیگه میتونم بیارم تا بگم این ازدواج ها ازدواج های خوبی نیست. و اوردن یک حیوان خانگی بسیار بیشتر بهتر و موفقیت امیز تر خواهد بود.
    متاسفانه انقدر تمامی ازدواج ها توی ایران از سر همین موارده که دیگه تا میگی این ازدواج ها خوب نیست سریعا همه جبهه میگیرند. در هر صورت کار ما همین هستش. ما الزاما نباید حرفیو بزنیم که به مذاق مراجع خوش بیاد. گاهی باید حرف هارو بزنیم تا ببینه چقدر متفاوته و کمی فکر کنه روی زندگیش
    دلایل ازدواج میتونه اینایی که میگم باشه:
    1. اشنایی با یک فرد مناسب و هم کفو اخلاقی رفتاری و مادی و...
    2.داشتن اراده برای تشکیل زندگی (یک سری به این خاطر ازدواج می کنند که کسی بخواد جمعشون کنه یا خرجشونو بده یا دستشونو بگیره و مثلا دور دنیا بچرخونه. درحالی که خودشون توی مجردی هیچ کاری نکردن.) مثلا فردی حالا دختر یا پسری تا الان یک کتاب نخونده یک سفر نرفته اصلا خودشو نمیشناسه نمیدونه چی غلطه چی درست ولی صرفا میخواد از تنهایی در بیاد. و با همسرش بره. از این دختر و پسر چه بچه ای قرار به وجود بیاد؟ کسایی که خودشون هیچ تجربه ای ندارند. بلایی که نسل قبل سر ما اوردند؟؟پدر و مادرهایی سرشار از تناقض که فقط یک سری اموزه های بچگیشونو سعی داشتند توی این زمان به خورد ما بدند.
    3. باید اونقدر به مسئولیت پذیری و سطح از پاسخگویی به نیازهای همسرشون رسیده باشند که حاضر باشند زندگی شخص دیگه رو هم به عهده بگیرند.
    رو خودم مثال میزنم من زمانی که ازدواج کردم بیش از صد سفر تنها رفته بودم و کاملا به خودم اشراف داشتم که چه مدل ادمیم و از چه مدل ادمی خوشم میاد و دقیقا میدونستم میخوام به چی برسم.(و جالبه بدونید با این حال ما هم تا مشاور رفتیم با اینکه مشاور همکارم بود و منو میشناخت اونم پیشنهاد داد چرا به جای ازدواج گربه نمیاری؟پس خوب بود منم برخوردهای شماهارو نشون بدم.) و تمام هیجان های تنهایی رو بهش رسیده بودم و حق خودم میدونستم دیگه تجاربمو به دو نفره تبدیل کنم.
    4. انقدر به گذشت رسیده باشند که بتونند یک سری فداکاری هارو بدون من من و تو تو انجام بدند.
    دقیقا چیزی که میخواستم شما بهش برسید (جناب سعید62) این بود که بتونید به من بگید که فرق داشتن گربه و سگ با فرق داشتن یک همدم انسان چه چیزی خواهد بود؟
    در ضمن من تحت تاثیر خارجی ها همچین حرفی نزدم و این مطالعاتم طی این سال ها بوده.
    موفق باشید
    جواب سوالای منو نمیدی چون جوابی نداری که بدی، بعد هم همه نمیتونم صدتا سفر تنهایی برن تا بتونن به شناخت برسن، منم جواب های شما رو در سطح خودم نمیدونم ودر ضمن اینکه درخت هرچه پربار تر سربه زیر تر ، دلیل نمیشه که چن ترم مشاوره خوندی همه رو از بالا ببینی

  15. کاربران زیر از mahnaz100 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  16. بالا | پست 161


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27944
    نوشته ها
    4,023
    تشکـر
    3,916
    تشکر شده 2,513 بار در 1,691 پست
    میزان امتیاز
    13

    پاسخ : بالا رفتن سن

    نقل قول نوشته اصلی توسط ghm نمایش پست ها
    دوستان عزیز هدف ازدواج نباید موارد زیر باشه (توی مواردی که میگم هیچ کس خاصی توی نظرم نیست و به صورت کلی میگم)
    1. فرار از تنهایی
    2. فرار از حرف مردم
    3. به دلیل اینکه بقیه ازدواج کردن (انگار که زندگی مسابقه هستش)
    4. به دلیل فشار زیاد جنسی
    5. فرار کردن از شرایط خانواده
    6. ازدواج جهت ازاد شدن از قید و بند خانواده
    7. جهت بالابردن وجهه اجتماعی (ازدواج با یک شخص پولدار یا ... جهت با کلاس نشان دادن خود)
    8.جهت بالابردن اعتماد به نفس (اولین شخصی که بهشون پیشنهاد میده قبول کردن)
    9.بالارفتن سن فرزند اوری
    موارد 1 و 4 مثل اینه که بگید کسی که تشنشه نباید آب شیرین بخوره. پس چیکار کنه آب شور بخوره که بیشتر تشنه بشه؟
    وقتی این حرفو میگید باید جایگزین مناسب ارائه کنید یا شما هم مثل آخوندها خویشتنداریو پیشنهاد میکنید؟

    مورد 9 برا خانمها هر چی سنشون بالاتر میره فرزند آوری براشون سخت تر میشه و یک خانواده نرمال حداقل 2 تا بچه رو باید داشته باشه و یه خانمی که 35 سالگی ازدواج میکنه چنتا بچه میتونه دنیا بیاره؟

    بقیه موارد رو قبول دارم.

    نقل قول نوشته اصلی توسط ghm نمایش پست ها
    دلایل ازدواج میتونه اینایی که میگم باشه:
    1. اشنایی با یک فرد مناسب و هم کفو اخلاقی رفتاری و مادی و...
    2.داشتن اراده برای تشکیل زندگی (یک سری به این خاطر ازدواج می کنند که کسی بخواد جمعشون کنه یا خرجشونو بده یا دستشونو بگیره و مثلا دور دنیا بچرخونه. درحالی که خودشون توی مجردی هیچ کاری نکردن.) مثلا فردی حالا دختر یا پسری تا الان یک کتاب نخونده یک سفر نرفته اصلا خودشو نمیشناسه نمیدونه چی غلطه چی درست ولی صرفا میخواد از تنهایی در بیاد. و با همسرش بره. از این دختر و پسر چه بچه ای قرار به وجود بیاد؟ کسایی که خودشون هیچ تجربه ای ندارند. بلایی که نسل قبل سر ما اوردند؟؟پدر و مادرهایی سرشار از تناقض که فقط یک سری اموزه های بچگیشونو سعی داشتند توی این زمان به خورد ما بدند.
    3. باید اونقدر به مسئولیت پذیری و سطح از پاسخگویی به نیازهای همسرشون رسیده باشند که حاضر باشند زندگی شخص دیگه رو هم به عهده بگیرند.
    رو خودم مثال میزنم من زمانی که ازدواج کردم بیش از صد سفر تنها رفته بودم و کاملا به خودم اشراف داشتم که چه مدل ادمیم و از چه مدل ادمی خوشم میاد و دقیقا میدونستم میخوام به چی برسم.(و جالبه بدونید با این حال ما هم تا مشاور رفتیم با اینکه مشاور همکارم بود و منو میشناخت اونم پیشنهاد داد چرا به جای ازدواج گربه نمیاری؟پس خوب بود منم برخوردهای شماهارو نشون بدم.) و تمام هیجان های تنهایی رو بهش رسیده بودم و حق خودم میدونستم دیگه تجاربمو به دو نفره تبدیل کنم.
    4. انقدر به گذشت رسیده باشند که بتونند یک سری فداکاری هارو بدون من من و تو تو انجام بدند.
    دقیقا چیزی که میخواستم شما بهش برسید (جناب سعید62) این بود که بتونید به من بگید که فرق داشتن گربه و سگ با فرق داشتن یک همدم انسان چه چیزی خواهد بود؟
    در ضمن من تحت تاثیر خارجی ها همچین حرفی نزدم و این مطالعاتم طی این سال ها بوده.
    موفق باشید
    مورد 2 ، نصفشو قبول دارم و نصفشو قبول ندارم. اینکه آدم باید خودشو بشناسه و اراده قوی داشته باشه درست، ولی برا شناخت خود لزومی نداره حتماً مسافرت بره، فقط کافیه کمی در مورد نقاط ضعف و قوت خودش صادقانه فکر کنه.

    بقیه موارد رو قبول دارم.

  17. بالا | پست 162

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    36965
    نوشته ها
    484
    تشکـر
    150
    تشکر شده 435 بار در 240 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : بالا رفتن سن

    نقل قول نوشته اصلی توسط تجربه نمایش پست ها
    موارد 1 و 4 مثل اینه که بگید کسی که تشنشه نباید آب شیرین بخوره. پس چیکار کنه آب شور بخوره که بیشتر تشنه بشه؟
    وقتی این حرفو میگید باید جایگزین مناسب ارائه کنید یا شما هم مثل آخوندها خویشتنداریو پیشنهاد میکنید؟

    مورد 9 برا خانمها هر چی سنشون بالاتر میره فرزند آوری براشون سخت تر میشه و یک خانواده نرمال حداقل 2 تا بچه رو باید داشته باشه و یه خانمی که 35 سالگی ازدواج میکنه چنتا بچه میتونه دنیا بیاره؟

    بقیه موارد رو قبول دارم.



    مورد 2 ، نصفشو قبول دارم و نصفشو قبول ندارم. اینکه آدم باید خودشو بشناسه و اراده قوی داشته باشه درست، ولی برا شناخت خود لزومی نداره حتماً مسافرت بره، فقط کافیه کمی در مورد نقاط ضعف و قوت خودش صادقانه فکر کنه.

    بقیه موارد رو قبول دارم.
    سلام اقای تجربه من کی گفتم حتما باید 100 تا سفر برید یا بخوام کلاس بیام. گفتم مثال خودم رو میزنم. گفتم باید به خودشناسی رسیده باشید. من از طریق سفر به خودشناسی می رسم شما ممکنه از مطالعه، یکی دیگه ممکنه از صحبت با دیگران و ...
    گفتم مهمه که بدونید از زندگی چی میخوایید.
    در مورد نیاز جنسی هم دقیقا این مثال همین هاست که دارند میگن ما از فرط عطش جنسی بریم صیغه کنیم یا مدام با افراد مختلف رابطه برقرار کنیم. و بعد از چند مدت تا از رابطه جنسی سیر شدند میان پیش ما و میگن اشتباه کردیم و حالا چه کنیم.
    نیاز جنسی هست ولی باید کنترل شده باشه من توی یک پست دیگه هم گفتم عشق یک درصد زیادیش جذابیت جنسی هستش و معقول هم هست اما نه اینکه این جاذبه جنسی باعث بشه تمام زندگیتون تحت شعاع قرار بگیره و متوجه نشید که دارید توی چه چاهی میافتید. متوجه منظورم هستید؟یعنی طرفتون به غیر از جاذبه جنسی جذابیتهای دیگه ای هم داشته باشه.
    در ضمن من هیچ نسخه ای نمی پیچم شما نظر بنده رو نسبت به ازدواج می دونید پس اینکه بخوایید تقوا پیشه کنید یا از طریق دیگه ای جلو برید به خودتون مربوطه و این شما هستید که باید تصمیم بگیرید که چطوری می خوایید زندگی کنید و راه درست زندگی شما چیه؟!
    امیدوارم منظورم رو درست رسونده باشم

  18. کاربران زیر از ghm بابت این پست مفید تشکر کرده اند


صفحه 4 از 4 ... 234

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد