دوستان عزیز لطفا راهنماییم کنید که آیا راه درمانی هست؟
برادر من 27 سال سن داره. تا جایی که من خاطرم هست حدودا تا زمانی که دانشگاه قبول بشه رفتار و تعاملاتش با ما خوب بود. کم کم درسش تموم شد و خب توی فشار کار پیدا کردن قرار گرفت و البته بابام هم مستقیم یا غیر مستقیم این فشار رو تشدید میکرد. البته داداشم در ظاهر صبح تا شب پای کامپیوتر توی اتاقش بود و در حال بازی و فیلم دیدن یا آهنگ گوش دادن و من نمیدونم دنبال کار میگشت یا نه.چندجا کاره پروژه ای رفت و بعد از چند ماه تموم شد. حدودا یک سال بعد از سربازیش یک کار پیدا کرد با حدود ماهی 700 تومن حقوق. اول بابام براش موتور خرید تا مسافت بین خونه تا محل کار رو با مینی بوسو تاکسی نره اما فصل زمستون چون هوا سرد بود و تردد با موتور سخت، بابا وام گرفت و براش ماشین خرید. توی این هفت هشت ماهی که ماشین داره یکبار ماشینشو نشسته. کلا دیگه با ما غذا نمیخوره، قبلنا مامانم غذاشو میذاشت توی سینی میبرد دم اتاقش من بهش گفتم کارت اشتباهه و دیگه سینی رو اماده میکنه میذاره روی میز اشپزخونه و میگه بیا غذاتو ببر.
کلا به ماها سلام نمیکنم.
اصلا نمیشه باهاش حرف زد و خیلی با لحن بد جواب میده. وقتی بری توی اتاقش کار داشته باشی میگه یالا برو بیرون درم ببند.
دیر حمام میره. غذاشو میخوره ظرفشومیذاره همونجا کف اتاق. اصلا براش مهم نیست از یه خوراکی بقیه سهم دارن یا نه هرچی دلش بخواد بر میداره.
پوست تخمه هاشو کف اتاق میریزه. اگه مامانم ازش سوالی بپرسه یا حرفی باهاش بزنه با لحن بد جواب میده و داد میزنه. بابام اگر سوال بپرسه کلا با اکراه جواب میده اما روی حرفش هنوز اونقدر گستاخ نشده حرف بزنه.
کلا گردش با فامیل پدری زیاد میریم . اولا میومد الان میگه نمیام یا خستم یا کار دارم یا حرفای دیگه. البته رفتاری که با ما داره بیرون از خونه با فامیل نداره و کسی متوجه نمیشه که همچین شخصیتی داره اما خب نسبت به پسرای همسن خودش توی فامیل خیلی تحویلشون نمیگیره.
معمولا مهمون میاد از اتاقش بیرون نمیاد مگر اینکه مجبور بشه و اگر هم بیاد سعی میکنه خودشو یه جوری نشون بده که مثلا من حواسم به گوشیمه!!
کلا توی اتاقش چراغ روشن نمیکنه و همیشه یه چراغ خواب با نور سبز روشنه. همیشه در حال بازی کردن با کامپیوتره، فیلم زیاد میبینه و البته من دیدم که کیلیپ ************ هم زیاد روی سیستمش داره.
خیلی خیلی با خودش حرف میزنه. بلند نه اما صدای آهستش اونقدر واضح و بلند هست که مثلا وقتی توی آشپزخونه با خودش حرف میزنه ما که توی حال نشستیم بشنویم.
با کسی به عنوان دوست بیرون نمیره. البته امسال عید با همکاراش رفتن شمال. همش میگه پول ندارم و با وجود اینکه توی خونه خورد و خوراکش از طریق خانوادست معلوم نیست پس این پولارو چکار میکنه.
البته اینو هم بگم که بخاطر اینکه درامدش خیلی خوب نیست و دبیرستان شاگرد اول بوده بابام خیلی شاکیه و میگه چرا این رشته رو رفته و بعضی وقتا توی جمع جلو بقیه این بحثارو میکنه.
تقریبا خصوصیات اصلی داداشم اینا بود. آیا بیماری خاصی داره و اینکه امکان جلوگیری از بدتر شدن و راهی برای بهبودش وجود داره یا نه؟؟
ممنون از همه عزیزانی که کمکم میکنن.