برگشت به شادی چند سال پیش
سلام
من یک ماه دیگه 29 سالم می شه. تقریبا می شه گفت همیشه دختر شاد و اجتماعی بودم و در جمع هایی که بودم مجلس رو به دست می گرفتم.
4 سال و نیمه ازدواج کردم و از زندگیم و همسرم راضیم. کمی مشکلات مالی داشتیم تو این چند سال ولی خدا خودش کمکمون کرده تا به حال.
یک دختر ناز یک ساله دارم که جفتمون می میریم براش. بعد از تولدش رابطه مون همچنان با هم خوب و صمیمی است.
ولی احساس می کنم در این 5 سال اخیر به تدریج احساس می کنم اون شادی و حوصله گذشته در من داره از بین می ره. توقعم از دیگران بالا می رفته و این مسئله باعث شده که راحت تر از دیگران ناراحت بشم. درواقع من قبلا به سختی از کسی ناراحت می شدم. خیلی حوصله صحبت کردن با غریبه ها یا یک پله غریبه تر ها رو ندارم در حالی که اصلا اینجوری نبودم کاملا اجتماعی و خوش سر و زبون بودم و در هر جمعی کلی حرفو خاطره برای تعریف کردن داشتم. ولی الان به سختی می تونم حرفی برای گفتن در جمع پیدا کنم بیشتر به حرفهای دیگران گوش می دم. کلا بعد از ازدواج خیلی جور نشده که بریم مسافرت. تا قبل از تولد دخترمون بیشتر برای تفریح می رفتیم رستوران یا سینما ولی بعد از تولد دخترم خیلی خیلی سخت تر می تونیم جور کنیمش. دوست دارم کلاس ورزشی برم ولی چون سر کار می رم باید سر ساعت برم مهد دنبال دخترم و نمی تونم کلاس برم. یعنی اصلا ورزش و ... تو برنامه ام نیست. هرچند قبلا هم خیلی نبوده. نمی دونم چی کار کنم که کمی روحیه ام از این حال و هوا در بیاد.
کارم رو خیلی دوست ندارم. ولی همیشه همکارام رو دوست داشتم. تا اینکه بعد از تولد دخترم و ازشون ناراحت شدم. شاید به نظر مسخره و بچه گانه بیاد ولی معمولا ما برای ازدواج و چیزهای اینچنینی برای همدیگه کادو می گرفتیم ولی نمی دونم چی شد که اونا هیچ کادویی برای تولد دخترم برام نگرفتن حتی در اون مدت نیومدن خونه ما دیدن من... به خاطر همین من خیلی ازشون ناراحت شدم و احساس کردم دوستی شون الکیه. و کمی ازشون دور شدم.
جدیدا احساس می کنم روحم کوچیک شده و گاهی احساس می کنم که حسود شدم.
نمازهام یکی در میون قضا می شه و خودم رو خیلی شماتت می کنم به خاطرش ولی انقدر درگیرم که هر کار می کنم نمی تونم به موقع بخونمش. کلا یه جوری شدم که خیلی راحت خودم رو شماتت می کنم. خودمون به خاطر شیطنت های دخترم به هم میریزه خودم رو شماتت می کنم. نمی رسم لباسها رو مثل قبل مرتب بشورم و جمع می شه خودم رو شماتت می کنم. گازم کثیف می شه حال ندارم تمیزش کنم خودم رو شماتت می کنم و قص الی هذا!
یه تست شادبودن در انجمن بود اون رو دادم امتیازم شد 94 یعنی باید یک تغییری در سبک زندگیم بدم. نظری دارید؟
پاسخ : چه طور به شادی و اجتماعی بودن چند سال پیش برگردم؟
برای آنکه از زندگی لذت ببرید و شادتر باشید، نیازی نیست تغییرات بزرگ و اساسی در زندگیتان ایجاد کنید. با 7 راهکار ساده و کوچک هم میتوانید شادی را به زندگی خود هدیه دهید.
1. ماهیچههایتان را قوی کنید :
قوی کردن ماهیچههای بدن به ویژه ماهیچههای کمر و اندامهای تحتانی نه تنها به سلامت ستون فقرات شما کمک میکند، بلکه حالت زیباتری هم به اندامتان میدهد و باعث میشود با افزایش سن به کمردرد دچار نشوید. وزنه زدن نیز سبب تقویت عضلات بازوها و سینه و بسیاری از ماهیچههای اندامهای فوقانی میشود. تقویت عضلات این ناحیه نه تنها در زیبایی تاثیر میگذارد، بلکه در اعتماد به نفس و سلامت فرد هم موثر است.
2.چشمانتان را آرایش کنید:
کشیدن یک خطر نقرهای یا سفید پشت پلک یا یک سایه براق به گوشههای داخلی چشم، فر کردن مژهها و استفاده از ریملهای حجم دهنده میتواند حالت چهره شما را عوض کرده و شما را شادابتر و جوانتر نشان دهد.
3.مراقب دندانهایتان باشید :
سعی کنید هر چند وقت یکبار با مشورت دندانپزشک دندانهایتان را جرمگیری کنید. تجمع پلاکها روی دندان سبب رشد باکتریهایی میشود که مسبب انواع بیماریهای دهانیاند. در ضمن مسواک مرتب و مصرف روزانه یک عدد سیب را فراموش نکنید. جویدن سیب سبب تحریک ترشح بزاق میشود که خود جلوی رشد و گسترش باکتریها را در حفره دهانی میگیرد و از پوسیدگی جلوگیری میکند.
4.صبحانه پروتئینی بخورید:
سعی کنید صبحانه پرقند خود را به یک صبحانه پر پروتئین تبدیل کنید. شاید میزان کالری دریافتی شما از هر دو صبحانه به یک میزان باشد، اما به کمک صبحانه پر پروتئین وزن بیشتری از دست خواهید داد و خوشاندام میشوید.
5.از عطریات استفاده کنید:
آیا میدانستید استشمام اسانس گیاهان سبب شادی و سلامت میشود؟ برای شاداب کردن پوست خود از اسانس گل محمدی و برای افزایش انرژی خود از اسانس یاس استفاده کنید.
6.پیادهروی کنید:
پیادهروی سبب تقویت عضلات، بهبود وضع سلامت قلبی، کاهش فشارخون و افزایش بافت استخوانی میشود. در ضمن با زیباتر کردن ماهیچههای اندام تحتانی شامل ماهیچههای باسن و پا، اندام را زیباتر نشان میدهد.
7.موهایتان را یک روز در میان بشویید:
وقتی چربی طبیعی روی پوست سر و موها مینشیند، موها درخشش خود را از دست میدهند. وقتی موها را یک روز در میان میشویید، یک بار شامپو کردن کافی است. اگر موهای خیلی چرب دارید یا از مواد آرایشی مو زیاد استفاده میکنید، لازم است دو مرتبه موها را شامپو کنید.
فکر نکنم آدم غیر اجتماعی باشین ، اینکه زیاد حرف نمیزنین نشون دهنده رشد شماس ، آدم هر چه بزرگتر میشه از گفتن کلمات اضافه پرهیز میکنه ، گوش دادن هم خودش نوعی ارتباطه
سعی کنید با آدمای اطرفتون بیشر ارتباط برقرار کنید ، همساده ، همکار و . . .
در بجا اوردن صله رحم تنها به رفت و آمد بسنده نکنید
در روز وقتی رو بزارین برای صحبت کردن با همسرتون ، بهتره توی این زمان هر دو آرامش و آسایش داشته باشین
پاسخ : چه طور به شادی و اجتماعی بودن چند سال پیش برگردم؟
منم حدود یک ساله که نامزد کردم و خیلی شرایط این خانوم رو دارم
البته من قبلا روابطم خیلی صمیمانه بود با همه افراد چه پسر و چه دختر و بعد از نامزدیم با هیچ پسری به جز در حد سلام و ارتباط کاری , ارتباط دیگه ای نداشتم
همینطور قبلا خیلی ورزش میکردم که الان به طور کامل قطع شده
و خیلی از مواردی که برای شاد تر شدن اینجا بهش اشاره شده رو اصلا نمیتونم انجام بدم
برای مثال من قبلا همیشه عطر میزدم و بعد از نامزدیم , نامزدم ابراز ناراحتی کرده از این کار و من دیگه اصلا عطر نمیزنم
آرایش هم بعد از نامزدیمون فقط در حد خیلی ساده اون هم توی مراسم عروسی بم اجازه شو میده و معمولا هم خونه نیستم که بخوام توی خونه آرایش کنم
در مجموع تمام شور و نشاط گذشته رو از دست دادم و با کوچکترین اتفاق ناگواری به بدترین شکل ممکن ناراحت و عصبانی میشم
اگه ممکنه راهنماییم کنید
پاسخ : چه طور به شادی و اجتماعی بودن چند سال پیش برگردم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
zahralizadeh
سلام
من یک ماه دیگه 29 سالم می شه. تقریبا می شه گفت همیشه دختر شاد و اجتماعی بودم و در جمع هایی که بودم مجلس رو به دست می گرفتم.
4 سال و نیمه ازدواج کردم و از زندگیم و همسرم راضیم. کمی مشکلات مالی داشتیم تو این چند سال ولی خدا خودش کمکمون کرده تا به حال.
یک دختر ناز یک ساله دارم که جفتمون می میریم براش. بعد از تولدش رابطه مون همچنان با هم خوب و صمیمی است.
ولی احساس می کنم در این 5 سال اخیر به تدریج احساس می کنم اون شادی و حوصله گذشته در من داره از بین می ره. توقعم از دیگران بالا می رفته و این مسئله باعث شده که راحت تر از دیگران ناراحت بشم. درواقع من قبلا به سختی از کسی ناراحت می شدم. خیلی حوصله صحبت کردن با غریبه ها یا یک پله غریبه تر ها رو ندارم در حالی که اصلا اینجوری نبودم کاملا اجتماعی و خوش سر و زبون بودم و در هر جمعی کلی حرفو خاطره برای تعریف کردن داشتم. ولی الان به سختی می تونم حرفی برای گفتن در جمع پیدا کنم بیشتر به حرفهای دیگران گوش می دم. کلا بعد از ازدواج خیلی جور نشده که بریم مسافرت. تا قبل از تولد دخترمون بیشتر برای تفریح می رفتیم رستوران یا سینما ولی بعد از تولد دخترم خیلی خیلی سخت تر می تونیم جور کنیمش. دوست دارم کلاس ورزشی برم ولی چون سر کار می رم باید سر ساعت برم مهد دنبال دخترم و نمی تونم کلاس برم. یعنی اصلا ورزش و ... تو برنامه ام نیست. هرچند قبلا هم خیلی نبوده. نمی دونم چی کار کنم که کمی روحیه ام از این حال و هوا در بیاد.
کارم رو خیلی دوست ندارم. ولی همیشه همکارام رو دوست داشتم. تا اینکه بعد از تولد دخترم و ازشون ناراحت شدم. شاید به نظر مسخره و بچه گانه بیاد ولی معمولا ما برای ازدواج و چیزهای اینچنینی برای همدیگه کادو می گرفتیم ولی نمی دونم چی شد که اونا هیچ کادویی برای تولد دخترم برام نگرفتن حتی در اون مدت نیومدن خونه ما دیدن من... به خاطر همین من خیلی ازشون ناراحت شدم و احساس کردم دوستی شون الکیه. و کمی ازشون دور شدم.
جدیدا احساس می کنم روحم کوچیک شده و گاهی احساس می کنم که حسود شدم.
نمازهام یکی در میون قضا می شه و خودم رو خیلی شماتت می کنم به خاطرش ولی انقدر درگیرم که هر کار می کنم نمی تونم به موقع بخونمش. کلا یه جوری شدم که خیلی راحت خودم رو شماتت می کنم. خودمون به خاطر شیطنت های دخترم به هم میریزه خودم رو شماتت می کنم. نمی رسم لباسها رو مثل قبل مرتب بشورم و جمع می شه خودم رو شماتت می کنم. گازم کثیف می شه حال ندارم تمیزش کنم خودم رو شماتت می کنم و قص الی هذا!
یه تست شادبودن در انجمن بود اون رو دادم امتیازم شد 94 یعنی باید یک تغییری در سبک زندگیم بدم. نظری دارید؟
راستش نظری نداریم چون شما خودتون ریشه این ناراحتی و نگرانی رو بهتر از هر کس دیگه ای میدونید
در این مورد روزمرگی زندگی امروزه چیز تازه ای نیست ولی من حدس میزنم افسردگی دوران بارداری هنوز هم با شماست
و این به خاطر تغییرات هورمونی هست که اتفاق میفته و یکی از بهترین موادی که میتونه این حالت رو از بین ببره امگا3 هست
بهتره در این مورد مشاوره کنید و تست های بالینی رو انجام بدید چون هر عاملی میتونه ریشه این بی حوصلگی شما باشه
پاسخ : چه طور به شادی و اجتماعی بودن چند سال پیش برگردم؟
منم دقیقا مشکل شما رو دارم....
فقط خواستم همدردی کنم باهاتون ، منم نمیدونم چیکار میشه کرد
پاسخ : برگشت به شادی چند سال پیش
من هم برام پیش میاد شاید دوبار یا سه بار در ماه.ورزش وباشگاه اگه نمی رید حتما امتحان کنید هرجلسه اون دوروز ادمو سرحال میکنه.در لحظه ایکه حالت گرفتست اون چیزی که سرحالت میکنه انجام بده ببین چیه.بیرون رفتن خرید.دیدن ویترینای رنگی سینما....دنیای مجردی انگار رو به خانه داری و دیگران مثل شوهر بچه پیش میره اما خودت هم مهمی باید یه جهش برای خودت بکنی.جالبه که اینارو که به شما میگم مدتی خودم امتحان کردم جواب داد اما بعد مدتی کنار گذاشتم راستی اگه ماهواره داری جز بخش های شادش که خوبه چیزهای مقایسه کنندش رو بزار کنارسریالاش باعث میشه فکر کنی زندگی اونا چه عالیه در صورتی که اون شخص تو ماهواره زندگیش خیلی الکی فانتزیه وبا دنیا ما نمی خوره.خیلیا مثل تو وما هستند. تو دنیای امروز که همه گرفتاریهایی دارن بهتر بی توقع از اطرافیان زندگی کنیم موفق باشی
پاسخ : برگشت به شادی چند سال پیش
پاسخ : برگشت به شادی چند سال پیش
سلام خسته نباشید من پیشنهاد میکنم حتما مقاله خودشکوفایی مارو بخونید که میتونه کمک زیادی به زندگی شما بکنه.