نوشته اصلی توسط
fred124
سلام من یک پسر 27 ساله ام.چند ماهی هست که احساس پوچی میکنم.
خلاصه زندگی: 10سالم بود پدر خانه را ترک کرد .با مامان مشکل داشتن. منو مادر و خواهرم(8سال از من کوچکتره) با هم زندگی میکنیم.دوم دبیرستان عاشق شدم شکست خوردم.مادر هم همون سال رسما طلاق گرفت.من افسرده شدم دکتر روانشناس قرص تجویز کرد. بعد از مدتی فهمیدم مادر و دکتر عاشق شدن(یک بار خودکشی کردم).بماند که چیا شد در این زمان بابا رفته بود خارج قاچاقی.یک سال بعد مادر با شخص دیگه ای اشنا شد و .... جوری که گاها مارو تنها میزاشت. به هر حال طرف سو استفاده زیادی کرد از خانواده ما .خیلی خرد شدم.ارزوهامو گم کردم.هر جور بود یه مدرک مهمانداری هواپییما گرفتم کار نشد پیدا کنم .برای همین رفتم دانشگاه مهندس عمران خوندم.(من ترم 5 بودم بابا برگشتو دوباره دعوا. از فلان سازمان یه مستمری میگرفت باباکه مستقیما دست ما بود وقتی برگشت اونو گرفت از ما.)به هر حال زندگی رو میشد تحمل کرد.تا اینکه سال قبل فهمیزم خداهرم با رفیقم دوسته.هر جور بود مسیله رفع شد و من ازم سو استفاده شده بود ولی چیزی نگفتم.خواهر هم دانشگاه قبول شد تهران.امسال تابستون خواهر رفت قهر خونه بابا و هر چی از دهنش در اومد بار من کرد واسه عشقش.تخریب شدم.چون از من سو استفاده شده بود و از کسایی ضربه خوردم که باورم نمیشد.حالا این وسط مامانو باباهم سر این داستان دعوا داشتن. اخرش موافقت کردن .خواهر نامزد کرد اما بابا قهر بود نیومد منم که کلا سیاهی لشکر وبابا از اون روز با من هم قهره.( واسه این نامزدی من سعی کردم همه رو جمع کنم دور هم همه با هم باشن اما اخرش من بد شدم) الان به جایی رسیدم ک حس میکنم واسه کسی ارزشی ندارم.بیکارم.بی پول .بی پشتوانه.الان هم ارشد می خونم تازه امسال قبول شدم.فشاز روم زیاده.بیشتر از 4 روز نمیتونم خودمو اروم نگه دارم.همش فگرای گذشته و ناکامی توی ذهنمه.دلم میخواد بمیرم فقط دیگه حتی حال خودکشی هم ندارم.خسته شدم.شبو روزم شده سیگار.