نوشته اصلی توسط
سما11
سلام.من خانمی 25 ساله هستم 1سال و نیم پیش با همسرم آشنا شدم و خیلی عجله ای و بدون گذروندن دوره آشنایی عقد کردیم.نمیدونم چی شد واقعا نفهمیدم چی شد همه چی خیلی سریع اتفاق افتاد.من درست فکر نکردم.و البته همون شروط کمی هم که گذاشتم و قولهایی که گفتم اجرا نشدن..من و خانوادم تو یه شهر بودیم و همسرم و خانواده اش یه شهر دیگه (ما موقتا مهاجرت کردیم و با همسرم هم شهری هستیم) .از همون اول وسواس های ذهنیم شروع شد همش پشیمون بودم چون هیچ نقطه مشترکی نمیدیدم.دوران نامزدی خیلی بدی گذروندیم چندین بار به همسرم گفتم که ماها بدرد هم نمیخوریم جدا بشیم چون اصلا با هم شاد نبودیم اصلا من علاقه ای نداشتم هی توی جاده باشم و برم پیششون یا ایشون بیاد.از ازدواجم راضی نبودم احساس میکنم شکست خوردم در شان من نیستن..افسرده شدم کارم به قرص خوردن رسیده.اصلا نمیتونم به آینده ای که قبلا برای خودم متصور بودم فکر کنم.احساس میکنم پیش همه کم می آرم.برای من با این همه حساسیتم این همه مشکل روحی وروانی خیلی زیاده.همش به خودم میگم من تو خونه پدریم نه از لحاظ مالی نه عاطفی کم نداشتم چرا ازدواج کردم.الان زندگیم مختل شده نمیتونم درسمو تموم کنم نمیتونم بخندم زندگی کنم مهمونی برم.اصلا مثل یه مرده متحرکم.چند بار پیش روانشناس رفتم هی بهم گفت طلاق بگیری پشیمون میشی هی بهم گفت مشکل از خودته خودتو درست کن.چرا هیش کی بهم نگفت مشکل از هیچ کدوم نیست فقط برای هم ساخته نشدین...البته پدر ومادرم چندین بار با دیدن اوضاع خراب روحیم خاستن همه چیو تموم کنن ولی خوب به جز مشکلات کاری شوهرم هیچ ایراد دیگه ای نبود....یه جورایی توی رودروایسی قرار گرفتیم......حالا نمیدونم چطور باید رفتار کنم با همسرم.اصلا نمیدونم با این اوضاع افسردیگم که فقط میخام بخابم و بمیرم چطور یه نفر دیگه رو کنارم تحمل کنم....