نمایش نتایج: از 1 به 8 از 8

موضوع: به عشق ایشون میرم مدرسه!!

1559
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2016
    شماره عضویت
    31407
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    6
    تشکر شده 2 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    Question به عشق ایشون میرم مدرسه!!

    دوستان سلام
    اول از همه معذرت میخوام چون نمیدونم سوالم رو باید اینجا مطرح میکردم یا نه و ثانیا اینکه نمیدونم قبلا مطرح شده یا نه.

    من دختری 17 ساله هستم و سال 96 کنکور دارم...
    از سال گذشته ما یه دبیر آقا داریم که تحصیلات بالایی دارن و معمولا با مقاطع پیش دانشگاهی کلاس میگرفتن ولی از شانس ما ، چون کلاس ما از لحاظ سطح علمی خوبه ایشون قبول کردن که از سوم دبیرستان دبیر ما باشن...
    این رو هم بگم که ایشون 46 سال سن دارن و دکترا دارن
    اوایل من حس خاصی به ایشون نداشتم و فقط به عنوان یه شخص باسواد بشون نگاه میکردم و به خاطر علمشون برام قابل احترام بودن ولی کم کم به ایشون علاقه پیدا کردم
    علاقه که چه عرض....شاید بهتر باشه بگم وابستگی پیدا کردم
    از ابتدا سعی کردم فراموش کنم ولی اواسط سال به بعد ایشون هم خیلی به من توجه میکردن
    در جریان هستید دیگه سر کلاسا و معلم ها و شاگردا
    خلاصه کار به جایی رسید که الان معاون و مدیر مدرسه هم میدونن من خیلی به فلان معلم علاقه دارم و هربار منو میبینن بم میگن!
    من تقریبا همه چیو فراموش کرده بودم ولی ایشون رفتاری با من درپیش گرفتن که من برگشتم سر خونه اول

    شاید خیلی چیزای کوچک و بی اهمیتی به نظر بیاد ولی مثلا سر کلاس بین 20 تا دانش آموز فقط منو به اسم کوچیک صدا میکنن!
    یا همیشه صندلیشون رو جلوی صندلی من میذارن طوری که ما اصلا فاصله ای با هم نداریم و من گاهی خیلی معذبم!
    از طرفی از یکی دیگه از دبیرامون شنیدم که ایشون پیش بقیه دبیرا گفتن که حس خاصی به من دارن ( که البته برداشت همه از لحاظ درسی و ... است)
    این قضیه هم گذشت تا زمانی که من یه روز دیر رسیدم به مدرسه و با ایشون هم کلاس داشتیم
    ساعات مدرسه که تموم شد و من برگشتم خونه دیدم ایشون ساعت 7 صبح با لحن فوق العاده صمیمی (به کاربردن کلماتی مثل عزیزم و ...) به گوشی من پیام دادن که خواب موندی که نیومدی کلاس؟
    خلاصه اینجور اتفاقا رخ داد که من دوباره فیلم یاد هندستون کرده

    الان فقط یه روز در هفته با ایشون کلاس داریم ولی من به شدتتتتتتتتت به ایشون وابسته شدم بحث اینه که این قضیه داره روی روند تحصیلی منم تاثیر میذاره
    مثلا فقط میشینم درس ایشون میخونم
    فقط به ایشون فکر میکنم
    عملا هر روز به خاطر اینکه ایشون رو ببینم میرم مدرسه
    حتی زنگ تفریحا الکی به بهونه اینکه با معاون و مدیر کار دارم میرم توی دفتر میچرخم که ایشونو ببینم
    از نظر فیزیکی ام که هیچی
    هر وقت میبینمش کلی سرخ میشم وعرق میکنم و قلبم تند میزنه

    نکته دیگه ای که هست اینه که دختر ایشون دقیقا همسن منه و یه مدت با دخترش همکلاسی بودیم!!!
    با یه نفر مطرحش کردم گفت به چشم دخترش بت نگاه میکنه!
    از این حرفا بگذریم
    من خودم واقفم که بیشتر از اینکه علاقمند به ایشون باشم بشون وابسته م و واقفم که حتی اگه عشق باشه گذراست و بعد از کنکور و جدایی مون همه چی تموم میشه
    فقط ازتون میخوام بم بگید با توجه به اینکه این 9 ماه تا کنکور خیلی زمان مهمیه و من باید فکرم رو روی درس بذارم من چطوری با این قضیه کنار بیام؟؟
    لازمه با خودشون صحبت کنم؟
    لازمه برم بشون بگم که توجه شون منو وابسته کرده و تمومش کنن؟
    آخه رفتار های ایشون با من سر کلاس به شدت توجه بقیه بچه ها رو هم جلب کرده
    اصلا به نظرتون دلیل این وابستگی من به ایشون چیه؟
    من توی خونه از هیچ لحاظی مشکلی ندارم و این آقا هم سن پدر من رو دارن ضمن اینکه خب مطمئنا نسبت به خیلی از دبیر های دیگه چهره خاصی هم ندارن به تناسب سنشون
    گاهی به عقل خودم شک میکنم واقعا! آخه ما دبیر بسیار جوون و از نظر ظاهری جذاب تر از ایشون هم داریم ولی من هیییییچ حسی بشون ندارم ( به جوون ها منظورمه)

    به نظرتون ارتباطم با پدرم کمه؟ که شاید به این خاطر به این آقا وابسته شدم؟ نمیدونم... من خودم همیشه به نظر خودم ارتباط کافی با پدرم داشتم ولی اخیرا دارم فکر میکنم شاید ارتباط سازنده ای با پدرم نداشتم که الان ایشون انقدر منو به خودش وابسته کرده...

    میشه نظرتون رو بدونم؟
    ممنونم

  2. 2 کاربران زیر از ss-as بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30750
    نوشته ها
    338
    تشکـر
    1,307
    تشکر شده 391 بار در 213 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : به عشق ایشون میرم مدرسه!!

    ببین عزیزم اولین مسیله ای که میتونی بهش فک کنی که این احساس برات عادی بشه اینه که فک نکنی خیلی خاصه.
    میگن تاریخ تکراره واقعا هم همین طوره.
    الان اینایی که تو گفتی من یاد استادای خودمون و بچه های خودمون تو دوران کنکور افتادم عینا مو به مو....
    این روابط بین استادا و شاگردا خیلی پیش میاد سعی کن اصلا احساسش به خودتو جدی نگیری تا بتونی رو همه درسات تمرکز کنی.
    دلیل وابستگی ات هم به نظر من اینه که میدونی اون طرف هم تورو متمایز کرده و این باعث شدتش شده.
    ویرایش توسط Aza : 10-06-2016 در ساعت 12:26 AM
    امضای ایشان
    حال که انسان اشرف مخلوقات است
    باید در هر گام به یاد داشته باشد که خلیفه خدا بر زمین است
    و طوری رفتار کند که شایسته ی این مقام باشد.
    انسان اگر فقیر شود، به زندان افتد، آماج افترا شود، حتی به اسارت رود،
    باز هم باید مانند خلیفه ای سرافراز، چشم و دل سیر و با قلبی مطمین رفتار کند.


    ملت عشق، الیف




  4. 2 کاربران زیر از Aza بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : به عشق ایشون میرم مدرسه!!

    فکر می کنم دانستن نکاتی در مورد سنین نوجوانی شما را در حل مشکل بهتر یاری کند:
    ۱- بروز عشق‌های گذرا در مرحله نوجوانی و جوانی بسیار شایع است و عوامل بسیاری ازجمله تغییرات فیزیولوژیک و ترشح برخی هورمون‌ها در دوران بلوغ در آن مؤثر می‌باشند. این دوران با برخی امور از جمله اضطراب (که در دوران بلوغ به خاطر برخی تغییر و تحولات جسمی روانی تا حدودی فزونی می‌یابد) باعث برخی تشویشات ذهنی در فرد می‌گردد. بدیهی است اضطراب از جمله هیجان‌های منفی است که باید به طریقی کاهش یابد.
    ۲- همه ما وقتی مضطربیم، به چیزی پناه می‌بریم و به نوعی پناه‌جویی در ما تقویت می‌گردد .پناه‌جویی فرد مضطرب به افراد یا اشیا باعث کاهش اضطراب در ایشان می‌ گردد .معمولاً روحیه پناه‌جویی و آرامش‌گرایانه باعث بروز پدیده‌ای به نام وابستگی عاطفی یا عشق زود گذر در ما می‌گردد . در مواقع اضطراب فرد به دنبال آرامشگر می‌ گردد.
    ۳- نکته دیگر اصل مجاورت است. خواه ناخواه دو نفری که برای مدتی در کنار یکدیگر قرار می‌گیرند ،نوعی انس و علاقه میان آن دو شکل می‌گیرد . این علاقه در بسیاری موارد بدون دلیل خاص و صرفا بخاطر مجاورت فیزیکی و روانشناختی است.
    ۴- خیلی ها عشق را یک رفتار وسواسی میدانند، به این معنا که فرد عاشق با هر حمله اضطرابی تا حالش دگرگون می‌گردد برای کاهش اضطرابش خود را مجبور به رفتار وسواسی (دیدار حضوری یا ذهنی معشوق) می‌ بیند. افراد وسواسی هیچ اختیاری در زمینه کنترل رفتار وسواسی ندارند و باید تحت درمان روانشناختی، این مهارت را پیدا کنند.
    ۵- ترشح برخی هورمون‌های جنسی در سنین نوجوانی، نوعی پیوند‌جویی را در فرد تشدید می‌نماید . از آن جا که دختران ساعت‌ها در کنار همجنسان خود هستند ،به نوعی این روحیه پیوند‌جویی در ایشان از جنس مخالف به جنس موافق تغییر جهت می‌دهد. در برخی موارد برخی رفتارهای شبه جنسی در ایشان به چشم می‌خورد.
    ۶- از آنجا که دختران معمولاً عاطفی تر و احساسی تر هستند، مقوله عشق افراطی و وابستگی روانی در آنها زیاد دیده می شود که در سنین کودکی و دبستانی تا حدودی طبیعی و گذرا است ولی چون در بعضی از خانواده ها نیاز عاطفی کودکان به درستی برطرف نمی گردد این نیاز عاطفی و کمبود محبت در آنها تشدید شده و باعث گردیده که آنها آن را در خارج از خانه و خانواده و در ارتباطات دیگر جستجو کنند. دختر دبیرستانی وقتی تحت استرس شدید و متوسط قرار می‌گیرد، بواسطه نوعی پیوند شرطی، به طور ناخود‌آگاه ذهنش به طرف دوستان (یا معلم) می‌رود که پیش از این به او آرامش می‌ داده است.خلأهای عاطفی معمولا در دختران زیاد است و در بیش تر موارد با عشق پر می‌ گردد.
    ۷- سعی کنید زمان بیشتری برای برنامه های دسته جمعی با دوستانتان صرف کنید، بیشتر به تفریحات ورزشی بپردازید.
    ۸- همانطور که خودتان هم میدانید یکی از راههای آرامش یافتن و خلاصی از دست افکار مختلف انحرافی، تقویت معنویت و ارتباط با خدا است زیرا که اوست که آرامشگر واقعی است «كسانى كه ایمان آورده و دلهایشان به یاد خدا آرامش مى‏گیرد، آگاه باشید كه تنها با یاد خدا دلها آرامش پیدا مى‏كند»(الرعد/ ۲۸). میتوانید هر زمانی که احساسات و افکار ناخواسته به ذهنتان هجوم می آورد با گفتن ذکر، آرام آرام آنها را از خود دور کنید.
    ۹- با توجه به اینکه محبت و دوستی (مادامی که در حدود شرعی باشد یا به حد افراط و بیماری در نیاید) امری پسندیده و نیکوست. حضرت علی (ع) میفرمایند: «بالتودد تكون المحبه؛ با آشكار كردن مهربانی، محبت شكل گرفته و پدید می آید»(میزان الحكمه، ح ۳۰۵۱). شاید بد نباشد علاقه خود را با معلم خود درمیان بگذارید. پیامبر عزیزمان هم میفرمایند: »هر گاه کسی را دوست دارید به او بگویید» (وسایل الشیعه، ج ۱۲، ص ۵۵).
    ۱۰- عشق اگر منجر به کاهش شدید و طولانی عملکرد (مثلا ۶ ماه) گردد، قطعاٌ یک اختلال روانی است و باید برای مشاوره حضوری به یک روانشناس مراجعه کنید و البته اگر تا این حد شدید نباشد، تا حدودی قابل چشم پوشی است و می‌توانید به مرور از این مرحله گذر کنید.
    ۱۱-در پایان باید این نکته کلی را تکرار کنیم که احساسات، مخصوصا در زمان نوجوانی، کاملا ناپخته و زود گذر بوده و به هیچ وجه قابل اعتماد نیست و در مورد هر تصمیمی که ریشه در عقل ندارد و احساسی است می بایستی با یکی از بزرگترها (ترجیحا مشاور یا روانشناس) مشورت کنید.
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  6. 3 کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    26207
    نوشته ها
    711
    تشکـر
    1,293
    تشکر شده 666 بار در 415 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : به عشق ایشون میرم مدرسه!!

    ● وابستگی چیست؟
    در قالب یک جمله یعنی اینکه: ”ما در ارتباط با کسی یا چیز آنچنان مجذوب شده‌ایم که احساس می‌کنیم با نبودن آن، ما نیز نابود می‌شویم“ در ین حالت، ما به شدت به اتصال عاطفی، انرژیکی و ... آن عادت کرده‌ایم.
    برای تجربهٔ این وضعیت می‌توانیم به کاری فکر کنیم که ما را اذیت می‌کند، ولی نمی‌توانیم آن را رها کنیم یا ارتباطی را تصور کنیم که ما را اذیت می‌کند، ولی نمی‌توانیم آن را قطع کنیم و یا مواردی را در نظر بگیریم که قوتی به جائی از آن فکر می‌کنیم، عذاب می‌کشیم.

    ● پیوستگی چیست؟
    پیوستگی از نظر ما یعنی اینکه با آنچه در ارتباط قرار گرفته‌ایم و به آن عشق می‌ورزیم یا دوستش داریم احساس وحدت و یگانگی کنیم با وجود لذت شادمانی، سعادت و خوشی در آن، ما نیز خشنود می‌شویم. در این حالت، بودن یا نبودن او در کنار ما، احساس بسیار خوب یا بسیار بد به ما نمی‌دهد، بلکه وجود او باعث حس رضایت در درون ما می‌شود. به‌عبارتی دیگر، با نبودن او باز هم احساس رضایت در ما باقی مانده و حال خوبمان را می‌توانیم حفظ کنیم.

    ● چگونه حالت وابستگی خود را به احساس پیوستگی تبدیل کنیم؟
    الف) شناخت موارد وابستگی:
    در خلوت خود یا با کمک گرفتن از فردی لایق، بررسی کنیم کدامیک از موارد کار، پول، پرخوری، پرحرفی و ... بیشترین وابستگی را برای ما ایجاد کرده است. بررسی کنیم که کدامیک از نیروها مثل نیاز، هوس، ترس، شک و تردید و ... در ما در این ارتباط فعال‌تر می‌باشند.
    در رفتار خود بررسی کنیم به خاطر چه سوژه‌ای از خواب و خوراک خود کم می‌کنیم و فکر و احساس ما در چه مواردی، ما را به‌طور ناخواسته به دنبال خود می‌کشاند و در کنترل آن دچار مشکل می‌شویم. برای چه مواردی بیشتر از حد توان خود وقت می‌گذاریم و به خاطر اینکه هدیه‌ای به فردی بدهیم یا در کنارش باشیم، از سلامتی خود می‌کاهیم، بررسی کنیم در ارتباط با رسیدن به چه خواسته‌هائی خود را کوچک و حقیر می‌سازیم و در ارتباط با چه افرادی، اتمام توان خود را به‌کار می‌گیریم تا خواسته‌های خود را از آنها گدائی کنیم. بررسی کنیم با چه کسانی ارتباطی بی‌معنا و سست داریم یا ارتباط ما مرده و نامطلوب است و دراین ارتباط به دنبال چه می‌گردیم. در نظر بگیریم ترس از دستدادن چه چیزهائی را داریم، تا متوجه شویم ریشه‌های وابستگی ما کدام هستند.

    ب) تکنیک‌های رهائی از وابستگی
    آنچه ما را سرشار از عشق، رضایت‌خاطر و آرامش می‌کند و در ارتباط سالم دوطرفه‌ای قرار می‌دهد، مشخصه‌های دیگری دارد که به‌طور ظریف و حساسی قابل تفکیک می‌باشند. چنانچه راه‌های زیر را به‌کار گیریم، می‌توانیم تجربه کنیم که در وضعیت وابستگی قرار گرفته‌ایم یا پیوستگی و در پی آن می‌توانیم از فضای جهنمی وابستگی، رها شده و از فضای بهشتی پیوستگی لذت ببریم.
    ۱) قطع وابستگی
    دربارهٔ افراد یا مواردی که در نزدیکی با آنها یا حتی به دور از آنها احساس می‌کنیم که دچار نگرانی می‌شویم و حتی به‌صورت وسواس‌گونه‌ای می‌خواهیم گرفتاری‌ها و رفتارشان را کنترل کنیم و به‌طور مرتب می‌خواهیم برای آنها نقش مددکار را بازی کنیم. از این به بعد، اینگونه بیندیشیم که هر فردی مسئول اعمال خویش است. به جای کنترل افراطی و به اسارت کشیدن آنها، اجازه دهیم خودشان فرصت کسب تجربه را داشته باشند. ما فقط باید آنها را راهنمائی کنیم تا در حد توانائی خود به‌صورت منسجم و سازمان‌یافته پیشرفت کنند.

    ۲) رهائی از رفتارهای وابستگی
    بدون ترس، یک نسبت از رفتارهائی که وابستگی خود را در پشت آن پنهان کرده‌ایم، تهیه کرده و آنها را از رفتار خود حذف کنیم. بر روی مواردی مانند دروغ گفتن، غر زدن، اصرار به متقاعد کردن، التماس کردن، رشوه دادن، طراحی حقه‌های کوچک و بزرگ، بچه‌دار شدن به قصد وابسته کردن، تحقیر کردن، شکایت کردن، محکوم کردن و... حضور خود را قوی‌تر کنیم تا بتوانیم باورها و ریشه‌های به وجود آورندهٔ این اعمال را بشناسیم؛ سپس روبه‌روی هر کدام بنویسیم چه باورها و توانمندی‌هائی را لازم است در خود تقویت کنیم تا به این کارها دست نزنیم.

    ۳) عامل وبستگی‌زا را رها کنیم
    کلیهٔ مواردی مانند: گرفتن، اعتبار، پست، مقام، قدرت، احترام و سایر مواردی که به واسطهٔ آنها می‌خواهیم به احساس سرخوشی و رضایت برسیم را شناسائی کنیم.

    ۴) استقلال خود را حفظ کنیم
    زمانی که عاشق دیگران می‌شویم یا اجازه می‌هیم که دیگران عاشق ما شوند، مراقب باشیم که در عین لذت بردن از حمایت عاشقانهٔ طرف مقابل خود یا دادن حمایت عاشقانه به او، طوری رفتار کنیم که بدون حضور او نیز بتوانیم به خواسته‌های خود برسیم.

    ۵) اعتماد به خود، اتکاء به خداوند
    در حالتی از حضور قرار بگیریم که حس کنیم مواردی مانند ناامیدی، ترس، ضعف و هرگونه کمبود دیگر فقط با حضور خداوند تکمیل می‌گردد اما فقط حق داریم به خدای خود وابسته باشیم که همواره از اوج آسمان‌ها تا قعر زمین و در فضای بین آن دو و مهمتر از همه در وجود خود ما حضور دارد و همیشه با ما است.

    ۶) رهائی از شرمندگی
    به یکی از بزرگترین طرف‌های خداوند که ”توبه“ نامیده می‌شود، آگاه‌تر شویم. با خدای خود راز و نیا کنیم. تمام ضعف‌ها، اشتباه‌ها و گناه‌های خود را به او اعتراف کنیم و فقط او را حمایتگر اصلی بدانیم و به هر چه غیر از اوست، به هیچ عنوان تکیه نکنیم.

    ۷) بالا بردن آگاهی و تغییر باورهای وابسته‌کننده
    باورهائی مانند ”شرمنده می‌شوم اگر... را انجام دهم“ یا ”اگر... را انجام ندهم، یعنی هنوز بزرگ نشده‌ام“ و یا ”حلقهٔ ازدواج، حلقه بندگی است“ را رها کنیم و کانون توجه خود را به باورهای پیش‌رونده معطوف کنیم.

    ۸) آماده‌سازی دست‌ها و شبکهٔ حمایتگر
    از دوست‌هائی که به‌طور حقیقی، ما را دوست دارند، کمک بگیریم تا ما را یاری دهند که به این توانمندی بریم. چنانچه آن سوژه را نیز از دست بدهیم، باز هم ارزشمند، کامل و دوست‌داشتنی باقی می‌مانیم و به ما کمک کنند تا پس از قطع ارتباط، دوباره به سراغش نرویم.

    ۹) رهائی از وابستگی و رسیدن به پیوستگی
    در اوج آرامش و قدرت، آسیب‌های مربوط به وابستگی‌های قبلی خود را ترمیم کنیم به این منظور:
    الف) خودمان را دوست داشته باشیم و برای یادگیری مهارت‌های دوست داشت خود، به جلسه‌های عملی آموزش مهارت‌های زندگی به‌منظور خودباوری و همیاری برویم.
    ب) همواره جهت وابستگی خود را در سبز عشق الهی و توکل به قدرت برتر جهان هستی معطوف کنیم.
    ج) رابطه‌ای را ایجاد کنیم که در آن شکوفائی استعدادها و توانمندی‌های ما امکان‌پذیر شود.

    ۱۰) انجام مراقبه به صورت یک عادت روزانه
    برای کسب لذت بیشتر، مراقبه را جزء یکی از مهمترین کارهای روزانهٔ خود قرار دهیم.
    تا می‌توانیم آمادگی دریافت عشق را در خود بیشتر کنیم. همواره همانند داشتن تغذیه‌ای سالم، تمامی ده مخزن عشق خود را به‌طور متعادل شارژ کنیم. در هر ارتباط حضور خود را بر روی عشقی که از سوی خداوند در هر مورد ظاهر می‌شود، حفظ کنیم چه این عشق در حوزهٔ ارتباط‌های زناشوئی باشد و چه در ارتباط‌های اجتماعی و یا دیگر رابطه‌هائی که وجود ما را به وجد و سرور می‌آورد.

  8. کاربران زیر از merina بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    23774
    نوشته ها
    106
    تشکـر
    55
    تشکر شده 78 بار در 61 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : به عشق ایشون میرم مدرسه!!

    سلام
    نمی دونم اصطلاح درستی هست یا نه اما شما دچار وابستگی روانی ، شدید.
    یعنی انقدر الکی بهش فکر کردید که یک باور مصنوعی و تلقینی وابستگی رسیدیدهمش به خودتون تلقین کردید که آدم خویه و... بعدش
    این وابستگی ذهنی به وجود امده.
    با این موضع کاماا منطقی و عقلانی برخورد کنید. نه از دروغ و تلقین و از روی افکار مزاحم و... تصمیم نگیرید
    منم قبلا همچین حسی و تجربه کرده بودم از دختری خوشم میمود که حتی باهاش حرفم نزده بودم فقط
    ازنحوه ی برخوردش و... خوشم میوند اما بعد یه مدت وابستگی فکری برام به وجود امد و برام یه انگیزه و هدف بود و اما بعدش که عاقلانه فکر کردم دیدم که من سنم پایینه یک و دو هم اینکه شاید تواهم نداشته باشیم و از این به بعد به چشم یک گزینه در ازدواج آیندم نگاهش می کنم
    یعنی وقتی خواستم ازدواج کنم.ایشون فقط یک گزینه هستن و... تمام
    اون دبیر برای شما تنها
    یک دبیر هست و... تمام
    ویرایش توسط Mahdipoop : 10-06-2016 در ساعت 07:55 AM

  10. 2 کاربران زیر از Mahdipoop بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2016
    شماره عضویت
    31407
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    6
    تشکر شده 2 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : به عشق ایشون میرم مدرسه!!

    نقل قول نوشته اصلی توسط Mahdipoop نمایش پست ها
    سلام
    نمی دونم اصطلاح درستی هست یا نه اما شما دچار وابستگی روانی ، شدید.
    یعنی انقدر الکی بهش فکر کردید که یک باور مصنوعی و تلقینی وابستگی رسیدیدهمش به خودتون تلقین کردید که آدم خویه و... بعدش
    این وابستگی ذهنی به وجود امده.
    با این موضع کاماا منطقی و عقلانی برخورد کنید. نه از دروغ و تلقین و از روی افکار مزاحم و... تصمیم نگیرید
    منم قبلا همچین حسی و تجربه کرده بودم از دختری خوشم میمود که حتی باهاش حرفم نزده بودم فقط
    ازنحوه ی برخوردش و... خوشم میوند اما بعد یه مدت وابستگی فکری برام به وجود امد و برام یه انگیزه و هدف بود و اما بعدش که عاقلانه فکر کردم دیدم که من سنم پایینه یک و دو هم اینکه شاید تواهم نداشته باشیم و از این به بعد به چشم یک گزینه در ازدواج آیندم نگاهش می کنم
    یعنی وقتی خواستم ازدواج کنم.ایشون فقط یک گزینه هستن و... تمام
    اون دبیر برای شما تنها
    یک دبیر هست و... تمام

    شاید تقریبا صحبتتون درسته
    من خیلی به ایشون فکر میکنم....شاید هم این فکر کردن های زیادیه که باعث شده من فکر کنم به ایشون وابسته شدم....البته مورد من با شما یه مقدار فرق داره.شما میفرمایید تا حالا با اون خانوم صحبت نکرده بودید ولی من خارج از کلاس زیاد با ایشون صحبت میکنم!

    بازم ممنونم از نظراتتون...و خوشحال میشم بقیه دوستان هم تاجایی که میتونن به من کمک کنن...چون من هنوز نمیدونم چطوری این وابستگی روانی رو از بین ببرم...

    ما سه شنبه ها با ایشون کلاس داریم و سه شنبه هفته دیگه تعطیله و من دو هفته ایشونو نمیبینم...و از همین الان به خاطر این قضیه اعصاب ندارم توی خونه!! ( شدت این قضیه تا این حد شده که اعصاب منو بهم بریزه!!)

    اگر هم سوالی درباره این مسئله دارید که دونستن این سوال برای کمک کردن به من مفیده من مشکلی ندارم که به سوالات جواب بدم...
    متشکر از همه ی دوستان

  12. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2016
    شماره عضویت
    29873
    نوشته ها
    279
    تشکـر
    178
    تشکر شده 171 بار در 110 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : به عشق ایشون میرم مدرسه!!

    نقل قول نوشته اصلی توسط ss-as نمایش پست ها
    دوستان سلام
    اول از همه معذرت میخوام چون نمیدونم سوالم رو باید اینجا مطرح میکردم یا نه و ثانیا اینکه نمیدونم قبلا مطرح شده یا نه.

    من دختری 17 ساله هستم و سال 96 کنکور دارم...
    از سال گذشته ما یه دبیر آقا داریم که تحصیلات بالایی دارن و معمولا با مقاطع پیش دانشگاهی کلاس میگرفتن ولی از شانس ما ، چون کلاس ما از لحاظ سطح علمی خوبه ایشون قبول کردن که از سوم دبیرستان دبیر ما باشن...
    این رو هم بگم که ایشون 46 سال سن دارن و دکترا دارن
    اوایل من حس خاصی به ایشون نداشتم و فقط به عنوان یه شخص باسواد بشون نگاه میکردم و به خاطر علمشون برام قابل احترام بودن ولی کم کم به ایشون علاقه پیدا کردم
    علاقه که چه عرض....شاید بهتر باشه بگم وابستگی پیدا کردم
    از ابتدا سعی کردم فراموش کنم ولی اواسط سال به بعد ایشون هم خیلی به من توجه میکردن
    در جریان هستید دیگه سر کلاسا و معلم ها و شاگردا
    خلاصه کار به جایی رسید که الان معاون و مدیر مدرسه هم میدونن من خیلی به فلان معلم علاقه دارم و هربار منو میبینن بم میگن!
    من تقریبا همه چیو فراموش کرده بودم ولی ایشون رفتاری با من درپیش گرفتن که من برگشتم سر خونه اول

    شاید خیلی چیزای کوچک و بی اهمیتی به نظر بیاد ولی مثلا سر کلاس بین 20 تا دانش آموز فقط منو به اسم کوچیک صدا میکنن!
    یا همیشه صندلیشون رو جلوی صندلی من میذارن طوری که ما اصلا فاصله ای با هم نداریم و من گاهی خیلی معذبم!
    از طرفی از یکی دیگه از دبیرامون شنیدم که ایشون پیش بقیه دبیرا گفتن که حس خاصی به من دارن ( که البته برداشت همه از لحاظ درسی و ... است)
    این قضیه هم گذشت تا زمانی که من یه روز دیر رسیدم به مدرسه و با ایشون هم کلاس داشتیم
    ساعات مدرسه که تموم شد و من برگشتم خونه دیدم ایشون ساعت 7 صبح با لحن فوق العاده صمیمی (به کاربردن کلماتی مثل عزیزم و ...) به گوشی من پیام دادن که خواب موندی که نیومدی کلاس؟
    خلاصه اینجور اتفاقا رخ داد که من دوباره فیلم یاد هندستون کرده

    الان فقط یه روز در هفته با ایشون کلاس داریم ولی من به شدتتتتتتتتت به ایشون وابسته شدم بحث اینه که این قضیه داره روی روند تحصیلی منم تاثیر میذاره
    مثلا فقط میشینم درس ایشون میخونم
    فقط به ایشون فکر میکنم
    عملا هر روز به خاطر اینکه ایشون رو ببینم میرم مدرسه
    حتی زنگ تفریحا الکی به بهونه اینکه با معاون و مدیر کار دارم میرم توی دفتر میچرخم که ایشونو ببینم
    از نظر فیزیکی ام که هیچی
    هر وقت میبینمش کلی سرخ میشم وعرق میکنم و قلبم تند میزنه

    نکته دیگه ای که هست اینه که دختر ایشون دقیقا همسن منه و یه مدت با دخترش همکلاسی بودیم!!!
    با یه نفر مطرحش کردم گفت به چشم دخترش بت نگاه میکنه!
    از این حرفا بگذریم
    من خودم واقفم که بیشتر از اینکه علاقمند به ایشون باشم بشون وابسته م و واقفم که حتی اگه عشق باشه گذراست و بعد از کنکور و جدایی مون همه چی تموم میشه
    فقط ازتون میخوام بم بگید با توجه به اینکه این 9 ماه تا کنکور خیلی زمان مهمیه و من باید فکرم رو روی درس بذارم من چطوری با این قضیه کنار بیام؟؟
    لازمه با خودشون صحبت کنم؟
    لازمه برم بشون بگم که توجه شون منو وابسته کرده و تمومش کنن؟
    آخه رفتار های ایشون با من سر کلاس به شدت توجه بقیه بچه ها رو هم جلب کرده
    اصلا به نظرتون دلیل این وابستگی من به ایشون چیه؟
    من توی خونه از هیچ لحاظی مشکلی ندارم و این آقا هم سن پدر من رو دارن ضمن اینکه خب مطمئنا نسبت به خیلی از دبیر های دیگه چهره خاصی هم ندارن به تناسب سنشون
    گاهی به عقل خودم شک میکنم واقعا! آخه ما دبیر بسیار جوون و از نظر ظاهری جذاب تر از ایشون هم داریم ولی من هیییییچ حسی بشون ندارم ( به جوون ها منظورمه)

    به نظرتون ارتباطم با پدرم کمه؟ که شاید به این خاطر به این آقا وابسته شدم؟ نمیدونم... من خودم همیشه به نظر خودم ارتباط کافی با پدرم داشتم ولی اخیرا دارم فکر میکنم شاید ارتباط سازنده ای با پدرم نداشتم که الان ایشون انقدر منو به خودش وابسته کرده...

    میشه نظرتون رو بدونم؟
    ممنونم
    سلام

    بنظر من مردا خیلی باهوش هستن و دیدن رفتار فیزیکی شما این موضوع متوجه شدن

    که بهشون وابسته شدید

    ولی اینو بدونید ایشون به چشم دخترشون بهتون نگا میکنن

    بهتره در ذهن خودتون خیالاتی نکنید !

    تنها کسی که میتونه شمارو دوور کنه از این وابستگی اینکه محکم باشید و پا رو وابستگیتون بزارید چون آینده شما ممکنه بخاطرش به خطر بیفته




    پس محکممممممممممممم باش قوووووی


    اینها همش وسوسه هست که سراغت میاد




    خاهر عزیزم

    ابجی جوونم

    به چشم پدر بهش نگا کن خجالت نکش

    اگر هم بهت پیام داد بهش بگو شمارو مثل پدرم میدونم

    این رابطه به دختر و پدری فک کن نه چیز دیگری


    نزار فکرا و رفتار و رفتار ایشون باعث بشه به خطر بیفتی






    بچسب به درست و هدفت


    به موفقیت فک کن

    موفق باشی

  13. کاربران زیر از masoume بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  14. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    23774
    نوشته ها
    106
    تشکـر
    55
    تشکر شده 78 بار در 61 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : به عشق ایشون میرم مدرسه!!

    اول از همه دل منو خیلی شاد کردی نمی دونستم که سه شنبه و چهارشنبه تعطیله

    سعی کنید خیلی عادی و ریلکس برخورد کنید.
    اگه یه وقت طرف حرف نامربوطی مثل عزیزم و... زد باهاش سنگین رفتار کن همونجوری که یکی از دوستان گفت
    مردا زود می فهمن که یکی ازشون خوشش امده. تو کلاسش خیلی جدی بشقن و سنگین بشین و...

  15. 2 کاربران زیر از Mahdipoop بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد