به نام خدا
در رابطه با مشكل بي خوابي هاي همسرم درخواست كمك دارم
همسرم 31 سال دارد و در خانواده 7 نفره ايي به دنیا آمده است
داراي 2 خواهر كه ازدواج كرده اند و 2 برادر كه يكي فوت كرده و ديگري مجرد است
تا زماني كه در دوران كودكي و نو جواني به سر ميبرده زندگي خانوادگي پر تنشي داشته اند و پدرشان همه اعضاي خانواده را مورد ضرب و شتم قرار ميداده است
پدر و مادر همسرم زماني كه ايشون 25 سالش بوده از هم جدا شدند
پدر و مادرشان بعد از چند سال دوباره عقد كرده و جدا از هم زندگي ميكنند و خيلي كم رفت و آمد و تماس تلفني دارند پدر ازدواج مجدد ميكند
همسرم به هيچ عنوان با پدرشان رابطه خوبي ندارد و هميشه با خاطره هاي بد از ايشان ياد ميكند حتي زماني كه پدرشان تماس ميگيرد دوست ندارد با ايشان همكلام شود ( از پدرش همیشه دلخوره که هیچ وقت توی زندگی ساپورت مالی اش نکرده حتی الان که احتیاج داره یکی پشتش رو بگیره )
خواهر برادرهاي ديگرشان تا حدودي با پدرشان رفت و آمد دارند و تلفني در تماس هستند
يكي از برادران همسرم از دوران جواني تا به امروز كه 39 سال دارد اعتياد به مواد مخدر دارد و تا كنون چند بار ترك كرده و دوباره شروع به مصرف كرده است
برادر بزرگ ايشان كه فرزند اول خانواده بودند از كودكي روي پاي خود ايستاده در شهربازي دستگاهي را خريداري ميكنند و با همسرم شريك ميشوند و همسرم وظيفه گرداندن دستگاه را به عهده ميگيرد
و هر روز از ساعت 5 بعد از ظهر تا 4 صبح فردا مشغول به كار بوده اند
و در نهايت روزها استراحت ميكردند تا زماني كه دستگاه را ميفروشند
و ماشين ميخرند و در آژانس مشغول به كار ميشود
و باز به خاطر اختلال خوابي كه داشتند شب ها مشغول به كار ميشدند و روز ها استراحت ميكردند آن طور كه خود تعريف ميكند زماني كه نوجوان بودند و مدرسه ميرفتند عصرها استراحت ميكرده و شبها بيدار ميشدند و زمانی كه همه خواب بودند با نگاه كردن به آكواريوم خود آرامش كسب ميكرده و در نهايت صبح ها با سختي از خواب بيدار ميشده
زماني كه ما با هم نامزد كرديم برادر بزرگ ايشان فوت كردند
ايشان هم زندگي زناشويي موفقي نداشتند و زماني كه فوت كردند درخانه به مدت 3 روز مانده بودند و چهره اشان کبود شده بوده است
براي شناسايي همسرم بالاي سر ايشان رفته بودند
قبل فوت ايشان با هم كلي صحبت كرده بوديم كه مدام و منظم كار كنند تا براي ازدواجمان پس انداز كنيم همه چيز خوب پيش ميرفت كه اين فوت نابهنگام باعث شد انرژي اش را از دست بدهد و پس انداز اندكي كه جمع شده بود را خرج مراسم كند
به همين منوال روزها گذشت و نه تنها مشكل كمبود خواب داشتند بلكه كمي تنبلي هم چاشني اش ميشد و با هر بهانه ايي رفتن به سر كار را به فردا موكول ميكردند
ما با اين اوضاع ازدواج كرديم الان حدود 4 سال ميشود كه هنوز همين مشكل را داريم
هميشه حتي تا به همين امروز هر دو تلاش داشتيم كه خواب ايشان تنظيم شود هر چند كه در مواردي ايشان همكاري نميكنند
مثلا زماني كه واقعا 3 روز ميشود كه نخوابيده اند يك چرت كوچك حتي 20 دقيقه ايي باعث ميشود شب نتواند بخوابد
گاهي اوقات تنبلي است و گاهي اوقات كه عزمش را جزم ميكند كه سر كار برود بي خوابي مانع ميشود
خيلي بيش از حد آلوده بازي هاي آنلاين ( استراتژیک ) شده است شب ها که خوابش نمیبرد میگویم بازی را کنار بگذار میگوید کنار گذاشتم تاثیری ندارد افکار بد به ذهنم میاد این چشمام رو خسته میکند شاید خوابم بگیرد
از صبح حالش خوب بوده اما دم غروب که میشه فکر و خیال هایش شروع میشود که تا امروز چقدر پس رفت داشته ایم و هیچی نتونستیم جمع کنیم و خونه فامیل نشستیم و کرایه ندادیم و .....
هر کمبودی که توی زندگی داریم توی چشمش میاد
مثلا چهارشنبه ساعت 12 شب خوابيده و ساعت 8 صبح بيدار میشود
پنجشنبه نميتواند بخوابد و ساعت 6 صبح خوابش ميبرد و ساعت 10 به زور بيدار ميشود
جمعه صبح ساعت 6 ميخوابد و ساعت 11 بيدار ميشود
خودش ميگويد كه شب كه ميخواهم بخوابم چشمانم را كه روي هم ميگذارم صحنه های دعوا و جيغ و داد در ذهنم می آید
و زمانی که از خستگي با همين افكار خوابش میبرد كابوس ميبيند و نصفه شب بي خواب ميشود و از خواب ميپرد و خواب خون و چاقو دعوا و..... ميبيند
گاهی اوقات میگوید شاید به این دلیل این خواب ها را میبینم که در دوران دبیرستان با بچه های شری میگشتم و دعوا و کتک کاری زیاد میکردیم
حتي گاهي اوقات هست كه چند روز پشت سر هم سر كار ميرود و گاهي اوقات شب از خستگي خوابش نميبرد و باز بي خوابي و بهم خوردن سيكل خواب شروع ميشود و هرچي زحمت كشيده بوديم بر باد ميرود
به اين نكته اشاره كنم كه خواهر بزرگ ايشان هم همين مشكل را دارد و چون ايشان خانم خانه دار هستند و وظيفه كسب درآمد را ندارند با اين وضعيت كنار آمده اند و تا ساعت 3 يا 4 صبح بيشتر اوقات بيدار ميمانند ايشان هم علائم همسر من را تا حدودی دارند
حتی گاهی اوقات هم که دور هم خانه مادر ایشان جمع میشویم همه اعضای خانواده اشان استعداد بیدار بودن شبانه را دارند
در مورد تغذیه ایشان چیز خاصی را مصرف نمیکند هر غذایی داشته باشیم میخورند فقط خیلی چای مینوشند
و از این نظر که مبادا فکر کنید مواد مخدر مصرف میکند صد در صد مطمئنم که اهل این چیزها نیست تمام مدتی که بیدار هست و در خانه سرش توی گوشی اش هست
از خوردن داروهای شیمیایی امتناع میکند حتی دکتر نمیرود که مبادا قرص خواب آور بهش بدهد از وابستگی به دارو خوشش نمیاد
اما گاهی اوقات دمنوش برایش درست میکنم استقبال میکند
حتی به ایشان پیشنهاد حجامت کردن رو هم دادم و رفتن پیش پزشک طب سنتی اما مشکل مالی که داریم را پیش کشید و گفت فعلا هیچ کاری نمیتوانیم بکنیم
این روزها خیلی نا امید تر از قبل شده حتی نمیشود مثل گذشته امیدوارش کرد
قبلا خیلی سر کار نکردنش دعوا میکردیم اما الان کنار اومدم و قصد این را دارم که کنارش باشم و کمکش کنم
من به کل فراموش کردم بگویم پدر ایشان هم به همین منوال زندگی اشان را اداره مینمودند این خاطراتی هست که خود ایشان از زیاد خوابیدن های پدرشان تعریف کردندو از اینکه خرج خونه رو مادرشان میداده
خیلی عصبی هستند و کوچکترین چیزی که خلاف میل ایشان باشد عصبانی اشان میکند و اهل کل کل کردن هستند
وقتی خانه مادرشان میرفتیم و برمیگشتیم بد خواب میشدند به خاطره دیدن برادرشان در آن حال و روز
حال که ایشان باز ترک کردند و مدام در حال رفت و آمد به کمپ هستند که مبادا دوباره شروع به مصرف نکنند
رفت و آمد هامون رو با همه کم کردیم چند ماهی یک بار جایی میروییم چون اغلب میگوید حوصله ندارد جایی بروییم
یک جلسه مشاوره که با روانشناس داشتم گفتند ایشان دچار دوگانگی شخصیت شده اند و از پدر الگوی غلط برداشته اند و ....
خیلی طولانی شد امیدوارم حوصله اتون رو سر نبرده باشم ترجیح دادم همه چیز رو کامل تا جایی که حافظه ام یاری میکرد بنویسم اگر سوالی بود بپرسید
هر موضوعی که میتواند به بهبود ایشان کمک کند رو عاجزانه تمنا دارم برایم بنویسید
باتشکر