سلام دوستان
من پسرم و 26 سال سن دارم. از 7 سال پیش دچار نوعی افسردگی شدم که حوصله و ارادمو از من گرفت. اما من نمیفهمیدم که افسردگی دارم. حالم خوب نبود و از دکتر خواستم داروی آرامبخش به من بده. از 5 سال پیش تحت نظر دکتر آرامبخش مصرف میکنم. که این باعث شد افسردگی من نصفه و نیمه خوب بشه. دیگه ناراحت نبودم. دیگه فشار فکری نداشتم. اما همچنان بی حوصله. فکر میکردم خودم دارم تنبلی میکنم. از دو سال پیش اینو به دکترم گفتم و دکتر برام داروی ضد افسردگی تجویز کرد. اما تا حالا همینطور دارم دوز دارو بالاتر داروها رو امتحان میکنم. اما بی حوصله. بزارید کمی در مورد بی حوصلگیم توضیح بدم:
کارای ساده رو انجام میدم. اما اگه قرار باشه کاری رو دنبال کنم و هر روز انجام بدم نمیتونم. اراده شو ندارم. خیلی به کتابهای روانشناسی برای اصلاح و تقویت خودم علاقه دارم و میخرم. اما بعد از مقداری (10 الی 50 یا نهایتآ 100 صفحه) خوندن بیشتر کشش ندارم که ادامه بدم. حوصله انجام دادن تمرینات کتابها رو ندارم. خیلی اوقات وقتی کتاب رو باز میکنم که بخونم انگیزم صفر میشه یا بعد از یکی دو بار مطالعه انگیزم برا ادامه دادن صفر میشه. از اینترنت فیلم میگیرم که نگاه کنم اما اغلب اوقات نهایتآ 15 دقیقه نگاه میکنم. قبلنا برنامه نویسی کامپیوتر و طراحی وب کار میکردم اما الان با اینکه یکم دوست دارم اما اصلآ انگیزه برای کار کردن ندارم. سیدی خودهیپنوتیزم میگیرم که گوش کنم اما تا چند بار فقط اراده میکنم که کامل گوش بدم، البته اگه کمتر از 20 دقیقه باشه توان گوش دادن کامل رو دارم. خلاصه اینکه زندگیم فلج شده. یه زمانی مهندس کامپیوتر بودم اما الان فقط میتونم وبگردی کنم و دانلود کنم! غیر از این 2 کار دیگه هم هست که همیشه انگیزشو دارم. یکی خوردن و دیگری خرج کردن!
نماز رو هم حوصله ندارم هر روز 5 نوبت بخونم. یه بار بهم گفتن برو مسجد تا حوصلت بیاد سر جاش. رفتم مسجد و دیدم اونجا خیلی حوصله نماز خوندن بیشتره. بار اول که رفتم با خوشحالی برگشتم خونه. واسه بار دوم یکم انگیزم کم شده بود. اما رفتم. اما وقتی برگشتم خونه دیدم انگیزم از بین رفته. فرداش به زحمت یه بار رفتم مسجد. اما دیگه نرفتم. الان یه وقتایی که روحیه و حوصلش باشه تو خونه میخونم.
چند هفته پیش یکی از کتابای "لوییز ال هی" که در مورد تلقین کردن صحبت کرده خیلی به من روحیه داد. من چون داروها حوصلمو سر جاش نیاوردن با خودم میگم ممکنه به خودم تلقین بیحوصلگی کردم که اینطور شدم. آخه چند سال فقط میگفتم حوصله ندارم. اما اراده تلقین جدید به خودم رو ندارم. باید حداقل یک هفته روزی چند بار با صدای بلند پیش خودم تکرار کنم که "من باحوصله ام"... "من با انرژی و با انگیزه ام" "من حوصلم زیاده" "من حوصله هر کاری رو دارم". اینکارو، یعنی تلقین و تکرار رو دو سه روز تونستم پیش ببرم و بی تاثیر هم نبود. اما الان از یک طرف مطمئن نیستم که مریضی من بخاطر تلقین منفی باشه و از طرفی حوصله هر روز تلقین کردن به خودم رو ندارم. میگید من چیکار کنم. لطفآ راهنمایی کنید. با تشکر.