نمایش نتایج: از 1 به 38 از 38

موضوع: تخیل قوی و ترسناک

5982
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    10629
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    2
    تشکر شده 3 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    Exclamation تخیل قوی و ترسناک

    سلام،من دختری هستم با تخیلات قوی!انقدر قوی که حتی کنترلش از دست خودم خارج شده!!! معمولا هم وقتی داستانی رو بخونم یا برام تعریف کنن به طور واضح اتفاقات و حتی قیافه هارو تو ذهنم مجسم میکنم. قبلا بیشتر تخیلاتم شیرین و دلپذیر بودن اما الان یه دو سه سالی میشه که تخیلاتم به شدت ترسناک شده!!!با لکه ها و ترک های روی در و دیوار و پنجره حتی روی دیوار صاف و بخصوص با طرحای روی کاشیها تصویره چهره یه آدم وحشت زده یا ترسناکو مجسم میکنم اصلا و به هیچ وجه دست خودم نیست بدبختی اینجاست که اگه یه تصویرو پیدا کنم دیگه محاله گمش کنم و همیشه هروقت به همون محل نگاه کنم دوباره اون تصویره وحشتناکو میبینم.تازه این جای خوبش بود!! دائما احساس میکنم سایه هایی از اطرافم عبور میکنن و تا برمیگردم نگاشون میکنم تغییر محل میدن،فقط کافیه به یه جا خیره شم سایه ها کم کم تشکیل میشن و بعدش ... یه وقتایی مثه همین الان حرکت زمینو حس میکنم و یه وقتایی هم سردرد شدید میگیرم.وقتی توی جمع باشم ترسم کمتر میشه و خیلیم ترسمو بروز نمیدم و معمولا کسی متوجه نمیشه اما وای به حال وقتایی که تنها میشم!!! دارم تبدیل میشم به یه آدم ترسو و وحشت زده!!! بعضی وقتاهم صداهای مبهمی میشنوم و حس میکنم یه نفر می خواد یه چیزی بهم بگه!! اگه این اتفاقات بیرون از خونه می افتاد خیلی نمیترسیدم ولی مشکل اینجاست که ترسناک ترینشون توی خونه برام تفاق می افتن!!! تروخدا اگه راه حلی دارید که از شرشون خلاص شم حتما بهم بگید!! این ترسا خوابمم بهم زدن شبا معمولا یه دو سه ساعتی تو تخت خواب از ترس سکته میکنم تا بالاخره خوابم میبره!!!
    من فقط میخوام از شر تخیلات ترسناکم خلاص شم فقط همین!!! خواهشا اگه راه حلی برای رسیدن به آرامش دارید بگید دارم دیوونه میشم.
    ویرایش توسط ph_pegah : 02-14-2015 در ساعت 11:42 PM

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6620
    نوشته ها
    203
    تشکـر
    122
    تشکر شده 252 بار در 118 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : تخیل قوی و ترسناک

    پگاه عزیز سلام
    امیدوارم حالت خوب باشه.تنها توصیه ای که میتونم بهت بگم اینه که فقط خونسردی تو حفظ کن و آروم باش و بدون که هیچ اتفاق بدی برات نمیافته.اگر مضطرب شی حالت بدتر میشه.اما توصیه مهمتر اینکه تو اینجا دنبال راه حل مشکلات نگرد.حتما به یه رواندرمانگر مراجعه کن.با چند تا راهنمایی تجربی و غیر علمی فکر نکنم کمک زیادی بهت بشه.
    امیدوارم شاد و سلامت باشی

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : تخیل قوی و ترسناک

    نقل قول نوشته اصلی توسط ph_pegah نمایش پست ها
    سلام،من دختری هستم با تخیلات قوی!انقدر قوی که حتی کنترلش از دست خودم خارج شده!!! معمولا هم وقتی داستانی رو بخونم یا برام تعریف کنن به طور واضح اتفاقات و حتی قیافه هارو تو ذهنم مجسم میکنم. قبلا بیشتر تخیلاتم شیرین و دلپذیر بودن اما الان یه دو سه سالی میشه که تخیلاتم به شدت ترسناک شده!!!با لکه ها و ترک های روی در و دیوار و پنجره حتی روی دیوار صاف و بخصوص با طرحای روی کاشیها تصویره چهره یه آدم وحشت زده یا ترسناکو مجسم میکنم اصلا و به هیچ وجه دست خودم نیست بدبختی اینجاست که اگه یه تصویرو پیدا کنم دیگه محاله گمش کنم و همیشه هروقت به همون محل نگاه کنم دوباره اون تصویره وحشتناکو میبینم.تازه این جای خوبش بود!! دائما احساس میکنم سایه هایی از اطرافم عبور میکنن و تا برمیگردم نگاشون میکنم تغییر محل میدن،فقط کافیه به یه جا خیره شم سایه ها کم کم تشکیل میشن و بعدش ... یه وقتایی مثه همین الان حرکت زمینو حس میکنم و یه وقتایی هم سردرد شدید میگیرم.وقتی توی جمع باشم ترسم کمتر میشه و خیلیم ترسمو بروز نمیدم و معمولا کسی متوجه نمیشه اما وای به حال وقتایی که تنها میشم!!! دارم تبدیل میشم به یه آدم ترسو و وحشت زده!!! بعضی وقتاهم صداهای مبهمی میشنوم و حس میکنم یه نفر می خواد یه چیزی بهم بگه!! اگه این اتفاقات بیرون از خونه می افتاد خیلی نمیترسیدم ولی مشکل اینجاست که ترسناک ترینشون توی خونه برام تفاق می افتن!!! تروخدا اگه راه حلی دارید که از شرشون خلاص شم حتما بهم بگید!! این ترسا خوابمم بهم زدن شبا معمولا یه دو سه ساعتی تو تخت خواب از ترس سکته میکنم تا بالاخره خوابم میبره!!!
    من فقط میخوام از شر تخیلات ترسناکم خلاص شم فقط همین!!! خواهشا اگه راه حلی برای رسیدن به آرامش دارید بگید دارم دیوونه میشم.
    سلام

    عزیز لطفا با دقت به سوالات زیر پاسخ بده:

    چند سالته؟

    تعداد خواهران و برادران و فاصله سنی بینتون و بچه چندمی؟

    سابقه بیماری روانی در خانواده پدر و مادر؟

    شغل و حرفه؟

    مدرک و تحصیلات؟

    حتما و لطفا نقل قول کن.

    سپاس
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  4. کاربران زیر از شهرام2014 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    10629
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    2
    تشکر شده 3 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تخیل قوی و ترسناک

    خیلی ممنون Ranaa جان! مشکل اینجاست که خانواده هیچی دراینباره نمیدونن و نمیخوام بفهمن! به همین خاطر با وجود اینکه خیلی دلم میخواد به هیچ وجه نمیتونم به راوندرمانگر مراجعه کنم. خودمم میدونم احتمال اینکه اینجا به نتیجه برسم خیلی کمه ولی خوب بالاخره بازم یک درصد ممکنه تجربه یک نفر بتونه کمکم کنه!(امیدوارم) و اینکه خیلی سعی کردم آروم باشم ومعمولا اینجور وقتا برای آرامش بیشتر شروع میکنم به ذکر فرستادن اوایل اینکار تاثیر داشت ولی جدیدا اینکار هم تاثیری نداره و به هیچ وجه نمیتونم آروم بشم ولی بازم با این حال به ذکر فرستادن ادامه میدم.
    بازم خیلی ممنون که وقت گذاشتی و نظرتو دادی
    ویرایش توسط ph_pegah : 02-15-2015 در ساعت 08:11 PM

  6. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    10629
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    2
    تشکر شده 3 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تخیل قوی و ترسناک

    نقل قول نوشته اصلی توسط شهرام2014 نمایش پست ها
    سلام

    عزیز لطفا با دقت به سوالات زیر پاسخ بده:

    چند سالته؟

    تعداد خواهران و برادران و فاصله سنی بینتون و بچه چندمی؟

    سابقه بیماری روانی در خانواده پدر و مادر؟

    شغل و حرفه؟

    مدرک و تحصیلات؟

    حتما و لطفا نقل قول کن.

    سپاس
    سلام
    قبلا اینارو در پیغام خصوصی با موضوع «اختلال شخصیت» اگر پاک نکرده باشید بهتون گفتم.
    اگر پاک کردید بگید تا دوباره بگم.

  7. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : تخیل قوی و ترسناک

    نقل قول نوشته اصلی توسط ph_pegah نمایش پست ها
    سلام
    قبلا اینارو در پیغام خصوصی با موضوع «اختلال شخصیت» اگر پاک نکرده باشید بهتون گفتم.
    اگر پاک کردید بگید تا دوباره بگم.
    سلام
    متاسفم عزیز نه ندارم و یادم نیست.

    تشخیص و توصیه من به شما چی بود گلم؟
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  8. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    10629
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    2
    تشکر شده 3 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تخیل قوی و ترسناک

    نقل قول نوشته اصلی توسط شهرام2014 نمایش پست ها
    سلام
    متاسفم عزیز نه ندارم و یادم نیست.

    تشخیص و توصیه من به شما چی بود گلم؟
    اون موقع راجبه یکی دیگه از مشکلاتم (مربوط به دوران بچگیم )با شما صحبت کردم اونموقع هم این مشکلو داشتم ولی انقدر شدید نبود برای همین دراینباره چیزی نگفتم! الان خیلی شدید شده حتی همین الانم دارم از ترس میلرزم!! تشخیصتون این بود که اضطراب جدایی دارم و ازم خواستید که پیش یک مشاور خانم برای رواندرمانی برم.
    حالا اگه لازمه تا دوباره به اون سوالات پاسخ بدم؟؟؟

  9. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : تخیل قوی و ترسناک

    نقل قول نوشته اصلی توسط ph_pegah نمایش پست ها
    اون موقع راجبه یکی دیگه از مشکلاتم (مربوط به دوران بچگیم )با شما صحبت کردم اونموقع هم این مشکلو داشتم ولی انقدر شدید نبود برای همین دراینباره چیزی نگفتم! الان خیلی شدید شده حتی همین الانم دارم از ترس میلرزم!! تشخیصتون این بود که اضطراب جدایی دارم و ازم خواستید که پیش یک مشاور خانم برای رواندرمانی برم.
    حالا اگه لازمه تا دوباره به اون سوالات پاسخ بدم؟؟؟
    لطفا بفرمائید
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  10. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    10629
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    2
    تشکر شده 3 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تخیل قوی و ترسناک

    نقل قول نوشته اصلی توسط شهرام2014 نمایش پست ها
    سلام

    عزیز لطفا با دقت به سوالات زیر پاسخ بده:

    چند سالته؟

    تعداد خواهران و برادران و فاصله سنی بینتون و بچه چندمی؟

    سابقه بیماری روانی در خانواده پدر و مادر؟

    شغل و حرفه؟

    مدرک و تحصیلات؟

    حتما و لطفا نقل قول کن.

    سپاس
    16 سالمه
    یه برادر کوچکتر دارم با 5 سال فاصله سنی
    سابقه نداریم

  11. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : تخیل قوی و ترسناک

    نقل قول نوشته اصلی توسط ph_pegah نمایش پست ها
    16 سالمه
    یه برادر کوچکتر دارم با 5 سال فاصله سنی
    سابقه نداریم
    ببین دختر گلم تا حدودی یادم افتاد, نمیخوام نگرانت کنم ولی چیزهایی که میگی اصلا خوب نیست و ممکنه اگر الان درمان رو شروع نکنی حالتو در آینده نه چندان دور خیلی بدتر کنه.

    گفته بودی نمیخوای به والدینت بگی و بری پهلوی دکتر ولی عزیز باید عنوان کنی و حتما بری . چون بعدا مجبور خواهی شد.

    آرزوی سلامتی و موفقیت رو برات دارم
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  12. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    10629
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    2
    تشکر شده 3 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تخیل قوی و ترسناک

    نقل قول نوشته اصلی توسط شهرام2014 نمایش پست ها
    ببین دختر گلم تا حدودی یادم افتاد, نمیخوام نگرانت کنم ولی چیزهایی که میگی اصلا خوب نیست و ممکنه اگر الان درمان رو شروع نکنی حالتو در آینده نه چندان دور خیلی بدتر کنه.

    گفته بودی نمیخوای به والدینت بگی و بری پهلوی دکتر ولی عزیز باید عنوان کنی و حتما بری . چون بعدا مجبور خواهی شد.

    آرزوی سلامتی و موفقیت رو برات دارم
    خیلی دلم میخواد که بگم ولی همیشه یه چیزی مانعم میشه بعدشم مطمئنم اگه بگم مامان بابام جدیم نمیگیرن!! مامانم چند وقت پیش راجبه دندون قروچه هام با دندانپزشک صحبت کرده بود اونم گفته بود که اگه مطمئنید که دندون قروچه میکنه باید برید پیش روانپزشک ولی مامانم فقط همون موقع بهم گفت و بعدشم دیگه خبری نشد!!! مثلا قرار بود یه نفر تو اتاق من بخوابه و ببینه دندون قروچه میکنم یا نه!! با اینهمه بازم سعی میکنم بهشون بگم اما بعید میدونم بتونم!!
    ممنون

  13. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : تخیل قوی و ترسناک

    جو خدنه داره اذیتت میکنه شاید
    منم دقیق تو اتاقم که پا میذارم همین حسو دارم شبا میترسم داخل اتاق بخوابم.
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  14. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : تخیل قوی و ترسناک

    راستی یه چیز دیگه هرروز هروقت احساس ترس کردی ایت والکرسی بخون خیلی دلت اروم میشه به خدا خودت حرف بزن
    من اینکار و میکنم و واقعا اروم میشمم
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  15. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6620
    نوشته ها
    203
    تشکـر
    122
    تشکر شده 252 بار در 118 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : تخیل قوی و ترسناک

    دوست عزیز.
    بهتره تمام سعیت رو بکنی رواندرمانگر در جریان موضوع بزاری و قانعشون کنی که نیاز به رواندرمانگر داری.تو حتما باید به رواندرمانگر حاذق مراجعه کنی و اگه نیاز بود ایشون خودش به روانپزشکم میفرستنت.این حالات کمی اقتضای سنیت میتونه باشه چوندوران بلوغ دوره حساس و پرفراز و نشیبیه.تنها موردی که به طور تجربی در اختیارت میزارم و نمیدونم تا چه حد برات موثر واقع خواهد شد این هس که از ترست فرار نکن.دنبال راهی واسه فرار ازموقعیت نباش. مثلا بخای پناه ببری به اتاق دیگری یا در جمع باشی و از انانست رفتارهای ایمنی بخش.من مبتلا به حملات پانیکم و تا وقتی که از حملاتم میترسیدم هر روز بدتر میشدم تا اینکه رواندرمانگرم کمکم کرد باهاشون رو برو شم.شمام اینکار بکن.وقتی به ذهنت میان نترس و فرارنکن. به خودت بگو اینا فقطتصویرای ذهنیه که خودم باعث بزرگ شدنشون میشم.اصلا بگو با توجه به سنم این تخیلات طبیعیه و ترس نداره و ازشون نترس تا کم کم جلوه شو از دس بدن.اماحتما به رواندرمانگر مراجعه کن.امز

  16. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6620
    نوشته ها
    203
    تشکـر
    122
    تشکر شده 252 بار در 118 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : تخیل قوی و ترسناک

    از مشاور مدرسه تون کمک بگیر تا با خانوادت حرف بزنه و برید پیش رواندرمانگر.از اینم که کی راجبت چه قضاوتی میکنه نترس

  17. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    10629
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    2
    تشکر شده 3 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تخیل قوی و ترسناک

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    راستی یه چیز دیگه هرروز هروقت احساس ترس کردی ایت والکرسی بخون خیلی دلت اروم میشه به خدا خودت حرف بزن
    من اینکار و میکنم و واقعا اروم میشمم
    منم همیشه همین کارو میکنم قبلا جواب میداد اما الان جدیدا هرچه قدر میخونم بازم تاثیری نداره!!!یه بار که تقریببا 9 بار آیت الکرسی خوندم فکر کنم یه صدتایی شایدم بیشتر ذکر و صلوات فرستادم ولی بازم تاثیری نداشت!!! ولی ممنون از راهنماییت.

  18. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    10629
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    2
    تشکر شده 3 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تخیل قوی و ترسناک

    نقل قول نوشته اصلی توسط RANAA نمایش پست ها
    دوست عزیز.
    بهتره تمام سعیت رو بکنی رواندرمانگر در جریان موضوع بزاری و قانعشون کنی که نیاز به رواندرمانگر داری.تو حتما باید به رواندرمانگر حاذق مراجعه کنی و اگه نیاز بود ایشون خودش به روانپزشکم میفرستنت.این حالات کمی اقتضای سنیت میتونه باشه چوندوران بلوغ دوره حساس و پرفراز و نشیبیه.تنها موردی که به طور تجربی در اختیارت میزارم و نمیدونم تا چه حد برات موثر واقع خواهد شد این هس که از ترست فرار نکن.دنبال راهی واسه فرار ازموقعیت نباش. مثلا بخای پناه ببری به اتاق دیگری یا در جمع باشی و از انانست رفتارهای ایمنی بخش.من مبتلا به حملات پانیکم و تا وقتی که از حملاتم میترسیدم هر روز بدتر میشدم تا اینکه رواندرمانگرم کمکم کرد باهاشون رو برو شم.شمام اینکار بکن.وقتی به ذهنت میان نترس و فرارنکن. به خودت بگو اینا فقطتصویرای ذهنیه که خودم باعث بزرگ شدنشون میشم.اصلا بگو با توجه به سنم این تخیلات طبیعیه و ترس نداره و ازشون نترس تا کم کم جلوه شو از دس بدن.اماحتما به رواندرمانگر مراجعه کن.امز
    دیشب انقدر ترسیده بودم که خودم تصمیم گرفتم موضوع رو به مامانم بگم و گفتم هرچه باداباد!! اما نمیدونم چرا باز نظرم عوض شد الان هرچی فکرشو می کنم میبینم به هیچ وجه نمیتونم بهشون بگم نمیدونم ولی شاید از اتفاقای بعدش یا از عکش العملی که نشون میدن میترسم!!! فقط در این مورد اینجوری نیستم حتی سرما خوردگی هامم همیشه ازشون پنهان میکنم تا وقتی که واقعا حالم بد میشه و خودشون میفهمن، حالا ببینم تا شب چی پیش میاد!! اصلا دست خودم نیست گاهی انقدر میترسم که تنها راهی که به ذهنم میرسه فقط فراره!البته یه وقتایی هم انقدر شوکه میشم که فقط به چیزایی که میبینم خیره میشم که باعث میشه ترسناک تر به نظر بیان و معمولا یه چند دقیقه ای طول میکشه تا از اون حالت در بیام و بعدش اگه بتونم سریع از اون محل دور میشم!!!فکر نمیکنم ربطی به سن داشته باشه چون وقتی بچه بودمم این مشکلو داشتم البته بعد یه مدت خود به خود از بین رفت و الان دوباره به شکل بدتری برگشته!! خیلی سعی میکنم و به خودم میگم که همشون خیالاتن ولی بازم تاثیری نداره حتی خیلی وقتا بدون هیچ دلیلی میترسم. بازم ممنون امیدوارم تا شب بتونم به مامانم بگم.

  19. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6620
    نوشته ها
    203
    تشکـر
    122
    تشکر شده 252 بار در 118 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : تخیل قوی و ترسناک

    دوست عزیر ترس شما نتیجه فوبیا است.شما از قضاوت شدن میترسی این خودش یه اختلاله.وقتی خاستی حرف بزنی بنویس حرفاتو و بزار تو دسترس مادرت تا بخونه یا نامه تو بده به مشاور مدرسه تون.به ترست غلبه کن و حرفتو بگو

  20. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6350
    نوشته ها
    545
    تشکـر
    884
    تشکر شده 624 بار در 313 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : تخیل قوی و ترسناک

    یه پیشنهاد از طرف من
    تخیلاتت رو مثل داستان بنویس. بهشون شکل و جهت بده. یه موضوع خوب هم انتخاب کن. تو این دوران خیلی ها هستن این تجربه رو دارن.
    تو یکی از پست هام گذاشتم یکی از رویاهای ترسناکم رو مثل یه داستان نوشتم از ذهنم پاک شد ولی چند سال بعد یه فیلم هالیودی شد
    امضای ایشان
    Who looses today, won’t find tomorrow, There is nothing important as today

  21. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    11806
    نوشته ها
    127
    تشکـر
    58
    تشکر شده 83 بار در 34 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : تخیل قوی و ترسناک

    نقل قول نوشته اصلی توسط ph_pegah نمایش پست ها
    سلام،من دختری هستم با تخیلات قوی!انقدر قوی که حتی کنترلش از دست خودم خارج شده!!! معمولا هم وقتی داستانی رو بخونم یا برام تعریف کنن به طور واضح اتفاقات و حتی قیافه هارو تو ذهنم مجسم میکنم. قبلا بیشتر تخیلاتم شیرین و دلپذیر بودن اما الان یه دو سه سالی میشه که تخیلاتم به شدت ترسناک شده!!!با لکه ها و ترک های روی در و دیوار و پنجره حتی روی دیوار صاف و بخصوص با طرحای روی کاشیها تصویره چهره یه آدم وحشت زده یا ترسناکو مجسم میکنم اصلا و به هیچ وجه دست خودم نیست بدبختی اینجاست که اگه یه تصویرو پیدا کنم دیگه محاله گمش کنم و همیشه هروقت به همون محل نگاه کنم دوباره اون تصویره وحشتناکو میبینم.تازه این جای خوبش بود!! دائما احساس میکنم سایه هایی از اطرافم عبور میکنن و تا برمیگردم نگاشون میکنم تغییر محل میدن،فقط کافیه به یه جا خیره شم سایه ها کم کم تشکیل میشن و بعدش ... یه وقتایی مثه همین الان حرکت زمینو حس میکنم و یه وقتایی هم سردرد شدید میگیرم.وقتی توی جمع باشم ترسم کمتر میشه و خیلیم ترسمو بروز نمیدم و معمولا کسی متوجه نمیشه اما وای به حال وقتایی که تنها میشم!!! دارم تبدیل میشم به یه آدم ترسو و وحشت زده!!! بعضی وقتاهم صداهای مبهمی میشنوم و حس میکنم یه نفر می خواد یه چیزی بهم بگه!! اگه این اتفاقات بیرون از خونه می افتاد خیلی نمیترسیدم ولی مشکل اینجاست که ترسناک ترینشون توی خونه برام تفاق می افتن!!! تروخدا اگه راه حلی دارید که از شرشون خلاص شم حتما بهم بگید!! این ترسا خوابمم بهم زدن شبا معمولا یه دو سه ساعتی تو تخت خواب از ترس سکته میکنم تا بالاخره خوابم میبره!!!
    من فقط میخوام از شر تخیلات ترسناکم خلاص شم فقط همین!!! خواهشا اگه راه حلی برای رسیدن به آرامش دارید بگید دارم دیوونه میشم.
    سلام،فکر می کنم اگه به یک روانشناس و یا مشاور مراجعه کنید مشکلتون حل بشه
    امضای ایشان
    دلم هوای گریه کرده

  22. بالا | پست 21

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    11806
    نوشته ها
    127
    تشکـر
    58
    تشکر شده 83 بار در 34 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : تخیل قوی و ترسناک

    نقل قول نوشته اصلی توسط ph_pegah نمایش پست ها
    سلام،من دختری هستم با تخیلات قوی!انقدر قوی که حتی کنترلش از دست خودم خارج شده!!! معمولا هم وقتی داستانی رو بخونم یا برام تعریف کنن به طور واضح اتفاقات و حتی قیافه هارو تو ذهنم مجسم میکنم. قبلا بیشتر تخیلاتم شیرین و دلپذیر بودن اما الان یه دو سه سالی میشه که تخیلاتم به شدت ترسناک شده!!!با لکه ها و ترک های روی در و دیوار و پنجره حتی روی دیوار صاف و بخصوص با طرحای روی کاشیها تصویره چهره یه آدم وحشت زده یا ترسناکو مجسم میکنم اصلا و به هیچ وجه دست خودم نیست بدبختی اینجاست که اگه یه تصویرو پیدا کنم دیگه محاله گمش کنم و همیشه هروقت به همون محل نگاه کنم دوباره اون تصویره وحشتناکو میبینم.تازه این جای خوبش بود!! دائما احساس میکنم سایه هایی از اطرافم عبور میکنن و تا برمیگردم نگاشون میکنم تغییر محل میدن،فقط کافیه به یه جا خیره شم سایه ها کم کم تشکیل میشن و بعدش ... یه وقتایی مثه همین الان حرکت زمینو حس میکنم و یه وقتایی هم سردرد شدید میگیرم.وقتی توی جمع باشم ترسم کمتر میشه و خیلیم ترسمو بروز نمیدم و معمولا کسی متوجه نمیشه اما وای به حال وقتایی که تنها میشم!!! دارم تبدیل میشم به یه آدم ترسو و وحشت زده!!! بعضی وقتاهم صداهای مبهمی میشنوم و حس میکنم یه نفر می خواد یه چیزی بهم بگه!! اگه این اتفاقات بیرون از خونه می افتاد خیلی نمیترسیدم ولی مشکل اینجاست که ترسناک ترینشون توی خونه برام تفاق می افتن!!! تروخدا اگه راه حلی دارید که از شرشون خلاص شم حتما بهم بگید!! این ترسا خوابمم بهم زدن شبا معمولا یه دو سه ساعتی تو تخت خواب از ترس سکته میکنم تا بالاخره خوابم میبره!!!
    من فقط میخوام از شر تخیلات ترسناکم خلاص شم فقط همین!!! خواهشا اگه راه حلی برای رسیدن به آرامش دارید بگید دارم دیوونه میشم.
    این تخیلاتی که داری می دونی که واقعیت ندارند، خودت هم بهشون میگی تخیل نه واقعیت.پس اون سایه ها و چهره ها واقعیت ندارند، این ها تخیلاتت هستند پس در دنیای واقعی اسیبی بهت نمی زنند. از خدا کمک بگیر هر وقت اون تصویر ها رو دیدی از اون محل دور شو و ذکر بگو
    اگه باز هم مشگلت حل نشد، حتما به ی روانشناس مراجعه کن
    امیدوارم همیشه سلامت باشی
    امضای ایشان
    دلم هوای گریه کرده

  23. بالا | پست 22

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    10629
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    2
    تشکر شده 3 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تخیل قوی و ترسناک

    نقل قول نوشته اصلی توسط بهشت نمایش پست ها
    یه پیشنهاد از طرف من
    تخیلاتت رو مثل داستان بنویس. بهشون شکل و جهت بده. یه موضوع خوب هم انتخاب کن. تو این دوران خیلی ها هستن این تجربه رو دارن.
    تو یکی از پست هام گذاشتم یکی از رویاهای ترسناکم رو مثل یه داستان نوشتم از ذهنم پاک شد ولی چند سال بعد یه فیلم هالیودی شد
    چه جالب!!! اتفاقا داستان نویسی رو هم خیلی دوست دارم اما مشکل اینجاست فرصت نوشتن ندارم الان حتی یه دوسه ماهی میشه که خاطره هم ننوشتم قبلا خودمو با خاطره نوشتن خالی میکردم!! اما متاسفانه امسال به خاطر کمبود وقت باید همه چیزو خلاصه بنویسم! ولی حتما در اولین فرصت امتحان میکنم امیدوارم جواب بده! مرسی از پیشنهادت.

  24. بالا | پست 23

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    10629
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    2
    تشکر شده 3 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تخیل قوی و ترسناک

    نقل قول نوشته اصلی توسط یه نوجوان نمایش پست ها
    این تخیلاتی که داری می دونی که واقعیت ندارند، خودت هم بهشون میگی تخیل نه واقعیت.پس اون سایه ها و چهره ها واقعیت ندارند، این ها تخیلاتت هستند پس در دنیای واقعی اسیبی بهت نمی زنند. از خدا کمک بگیر هر وقت اون تصویر ها رو دیدی از اون محل دور شو و ذکر بگو
    اگه باز هم مشگلت حل نشد، حتما به ی روانشناس مراجعه کن
    امیدوارم همیشه سلامت باشی
    با اینکه میدونم تخیلن ولی بازم نمیدونم چرا ولی ازشون میترسم! خیلی سعی میکنم بهشون توجه نکنم ولی بازم بی اختیار ذهن و چشمم میره طرفشون! فقط امیدوارم همه چیز هر چه زودتر درست بشه یه مدت فکر خودکشی به سرم زده بود!!!! بازم ممنون از توجهتون.

  25. بالا | پست 24

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    10629
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    2
    تشکر شده 3 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تخیل قوی و ترسناک

    نقل قول نوشته اصلی توسط RANAA نمایش پست ها
    دوست عزیر ترس شما نتیجه فوبیا است.شما از قضاوت شدن میترسی این خودش یه اختلاله.وقتی خاستی حرف بزنی بنویس حرفاتو و بزار تو دسترس مادرت تا بخونه یا نامه تو بده به مشاور مدرسه تون.به ترست غلبه کن و حرفتو بگو
    آخه دیروز سره شام زل زده بودم به سایه روی دیوار مامانم پرسید به چی فکر میکنی؟ گفتم هیچی بعدش بابام گفت که رفتارت غیر عادیه گفتم دارم با سایه روی دیوار حرف میزنم! می خواستم ببینیم چه عکس العملی نشون میدن! هیچی دیگه دیدم جفتشون به طرز خیلی بدی زل زدن به من!ترس توی چشماشون موج میزد بابام گفت که عقلتم دادی رفت؟با کدوم سایه داری حرف میزنی؟ هیچی دیگه برای اینکه جمع و جورش کنم گفتم حوصلم سر رفته بود داشتم با سایه رو دیوار خیال بافی میکردم! هیچی دیگه اگه یه ذره نسبت به عکس العملشون تردید داشتم به یقین تبدیل شد! با حرف زدن و گفتن به دیگران مشکلی ندارم اگه مطمئن بودم مشاورمون چیزی به خانوادم نمیگه حتما میرفتم پیشش ولی قطعا اگه بهش بگم اونم صاف میزاره کف دست مامان بابام. نمیدونم چرا ولی یه حسی بهم میگه همه چی خودش درست میشه و نیازی نیست که چیزی بگم شاید بیشتر همینه که مانعم میشه! ولی بازم ممنون منم بازم تلاشمو میکنم.

  26. بالا | پست 25

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    10629
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    2
    تشکر شده 3 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تخیل قوی و ترسناک

    نقل قول نوشته اصلی توسط یه نوجوان نمایش پست ها
    سلام،فکر می کنم اگه به یک روانشناس و یا مشاور مراجعه کنید مشکلتون حل بشه
    سلام خودمم خیلی دلم میخواد برم اما نمیشه چون برای اینکه بخوام برم باید مامان بابام با خبر بشن که اصلا نمیخوام چنین اتفاقی بیافته! بازم ممنون.

  27. بالا | پست 26

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : تخیل قوی و ترسناک

    نقل قول نوشته اصلی توسط ph_pegah نمایش پست ها
    خیلی دلم میخواد که بگم ولی همیشه یه چیزی مانعم میشه بعدشم مطمئنم اگه بگم مامان بابام جدیم نمیگیرن!! مامانم چند وقت پیش راجبه دندون قروچه هام با دندانپزشک صحبت کرده بود اونم گفته بود که اگه مطمئنید که دندون قروچه میکنه باید برید پیش روانپزشک ولی مامانم فقط همون موقع بهم گفت و بعدشم دیگه خبری نشد!!! مثلا قرار بود یه نفر تو اتاق من بخوابه و ببینه دندون قروچه میکنم یا نه!! با اینهمه بازم سعی میکنم بهشون بگم اما بعید میدونم بتونم!!
    ممنون
    خوب عزیزم لطفا کمی با دقت به این حرفهای من دقت کن:

    شما پدر و مادری داری بسیار کم دان و یا نادان که شما رو شخصیتی بار آورده اند که هر گز نباید خودت باشی و هرگز نباید بیمار باشی(پرفکت و کمال طلب) و حتما بیمار هم هستند.

    ولی گلم اینها همه بیماریه و اختلال. دنیا پر از نقصه و همه ما ناقصیم. و انسان سالم فقط در راهه کماله و هیچ موقع نیز به کمال نمیرسه و فقط در مسیریه که امروزش بهتر از دیروز باشه و فرداش بهتر از امروز

    حتما باید درمانت رو شروع کنی والا بعدا هم خودت پشیمون میشی و هم پدر و مادر محترمتان!

    موفق باشی
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  28. بالا | پست 27

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    11806
    نوشته ها
    127
    تشکـر
    58
    تشکر شده 83 بار در 34 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : تخیل قوی و ترسناک

    نقل قول نوشته اصلی توسط ph_pegah نمایش پست ها
    سلام خودمم خیلی دلم میخواد برم اما نمیشه چون برای اینکه بخوام برم باید مامان بابام با خبر بشن که اصلا نمیخوام چنین اتفاقی بیافته! بازم ممنون.
    اگه نمی خوای مامان بابات متوجه بشن از مشاور مدرسه بخواه تا کاری کنه بدون اطلاع خانواده با یه روانشناس صحبت کنی
    امضای ایشان
    دلم هوای گریه کرده

  29. بالا | پست 28

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12584
    نوشته ها
    271
    تشکـر
    737
    تشکر شده 206 بار در 120 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : تخیل قوی و ترسناک

    سلام با نظر شهرام موافقم
    شاد و پاینده باشی عزیزم

  30. بالا | پست 29

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    10629
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    2
    تشکر شده 3 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تخیل قوی و ترسناک

    نقل قول نوشته اصلی توسط شهرام2014 نمایش پست ها
    خوب عزیزم لطفا کمی با دقت به این حرفهای من دقت کن:

    شما پدر و مادری داری بسیار کم دان و یا نادان که شما رو شخصیتی بار آورده اند که هر گز نباید خودت باشی و هرگز نباید بیمار باشی(پرفکت و کمال طلب) و حتما بیمار هم هستند.

    ولی گلم اینها همه بیماریه و اختلال. دنیا پر از نقصه و همه ما ناقصیم. و انسان سالم فقط در راهه کماله و هیچ موقع نیز به کمال نمیرسه و فقط در مسیریه که امروزش بهتر از دیروز باشه و فرداش بهتر از امروز

    حتما باید درمانت رو شروع کنی والا بعدا هم خودت پشیمون میشی و هم پدر و مادر محترمتان!

    موفق باشی
    مامان بابام تقصیری ندارن مشکل منم! اون بنده خداها تازه همیشه هم باهام دعوا میکنن که چرا زودتر هیچی نمیگیو پنهان کاری میکنی!من حتی گاهی یه سرماخوردگیه ساده رو انقدر مخفی نگه میدارم که تبدیل میشه به تب و لرز شدید!

  31. بالا | پست 30

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    10629
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    2
    تشکر شده 3 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تخیل قوی و ترسناک

    نقل قول نوشته اصلی توسط یه نوجوان نمایش پست ها
    اگه نمی خوای مامان بابات متوجه بشن از مشاور مدرسه بخواه تا کاری کنه بدون اطلاع خانواده با یه روانشناس صحبت کنی
    راستش در این مورد خیلی فکر کردم احتمال اینکه مشاور مدرسمون همه چیزو به مامان بابام بگه زیاده! میترسم بهش بگم!

  32. بالا | پست 31

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    11806
    نوشته ها
    127
    تشکـر
    58
    تشکر شده 83 بار در 34 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : تخیل قوی و ترسناک

    نقل قول نوشته اصلی توسط ph_pegah نمایش پست ها
    راستش در این مورد خیلی فکر کردم احتمال اینکه مشاور مدرسمون همه چیزو به مامان بابام بگه زیاده! میترسم بهش بگم!
    خب بهش بگو که به مامان بابات نگه
    امضای ایشان
    دلم هوای گریه کرده

  33. بالا | پست 32

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    11806
    نوشته ها
    127
    تشکـر
    58
    تشکر شده 83 بار در 34 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : تخیل قوی و ترسناک

    نقل قول نوشته اصلی توسط شهرام2014 نمایش پست ها
    خوب عزیزم لطفا کمی با دقت به این حرفهای من دقت کن:

    شما پدر و مادری داری بسیار کم دان و یا نادان که شما رو شخصیتی بار آورده اند که هر گز نباید خودت باشی و هرگز نباید بیمار باشی(پرفکت و کمال طلب) و حتما بیمار هم هستند.

    ولی گلم اینها همه بیماریه و اختلال. دنیا پر از نقصه و همه ما ناقصیم. و انسان سالم فقط در راهه کماله و هیچ موقع نیز به کمال نمیرسه و فقط در مسیریه که امروزش بهتر از دیروز باشه و فرداش بهتر از امروز

    حتما باید درمانت رو شروع کنی والا بعدا هم خودت پشیمون میشی و هم پدر و مادر محترمتان!

    موفق باشی
    این نوع صحبت کردن درست نیست
    امضای ایشان
    دلم هوای گریه کرده

  34. بالا | پست 33

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    10754
    نوشته ها
    41
    تشکـر
    46
    تشکر شده 21 بار در 12 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تخیل قوی و ترسناک

    نقل قول نوشته اصلی توسط ph_pegah نمایش پست ها
    سلام،من دختری هستم با تخیلات قوی!انقدر قوی که حتی کنترلش از دست خودم خارج شده!!! معمولا هم وقتی داستانی رو بخونم یا برام تعریف کنن به طور واضح اتفاقات و حتی قیافه هارو تو ذهنم مجسم میکنم. قبلا بیشتر تخیلاتم شیرین و دلپذیر بودن اما الان یه دو سه سالی میشه که تخیلاتم به شدت ترسناک شده!!!با لکه ها و ترک های روی در و دیوار و پنجره حتی روی دیوار صاف و بخصوص با طرحای روی کاشیها تصویره چهره یه آدم وحشت زده یا ترسناکو مجسم میکنم اصلا و به هیچ وجه دست خودم نیست بدبختی اینجاست که اگه یه تصویرو پیدا کنم دیگه محاله گمش کنم و همیشه هروقت به همون محل نگاه کنم دوباره اون تصویره وحشتناکو میبینم.تازه این جای خوبش بود!! دائما احساس میکنم سایه هایی از اطرافم عبور میکنن و تا برمیگردم نگاشون میکنم تغییر محل میدن،فقط کافیه به یه جا خیره شم سایه ها کم کم تشکیل میشن و بعدش ... یه وقتایی مثه همین الان حرکت زمینو حس میکنم و یه وقتایی هم سردرد شدید میگیرم.وقتی توی جمع باشم ترسم کمتر میشه و خیلیم ترسمو بروز نمیدم و معمولا کسی متوجه نمیشه اما وای به حال وقتایی که تنها میشم!!! دارم تبدیل میشم به یه آدم ترسو و وحشت زده!!! بعضی وقتاهم صداهای مبهمی میشنوم و حس میکنم یه نفر می خواد یه چیزی بهم بگه!! اگه این اتفاقات بیرون از خونه می افتاد خیلی نمیترسیدم ولی مشکل اینجاست که ترسناک ترینشون توی خونه برام تفاق می افتن!!! تروخدا اگه راه حلی دارید که از شرشون خلاص شم حتما بهم بگید!! این ترسا خوابمم بهم زدن شبا معمولا یه دو سه ساعتی تو تخت خواب از ترس سکته میکنم تا بالاخره خوابم میبره!!!
    من فقط میخوام از شر تخیلات ترسناکم خلاص شم فقط همین!!! خواهشا اگه راه حلی برای رسیدن به آرامش دارید بگید دارم دیوونه میشم.
    عزیزم تو حتما باید به یک مشاور مراجعه کنی.
    سعیتو بکن به پدر مادرت بگی اگه خودت میتونی تنهایی بری و بهشونم نگی خب نگو ولی هر جور شده باید بری پیش مشاور...
    البته اگه واقعا میخوای از شر این توهمات خلاص شی.چون تو دوسال دیگه هم کنکور داری و باید حسابی درس بخونی نکنه میخوای این وضعیتت ادامه پیدا کنه.از این که به پدر مادرت هم بگی نترس و قوی باش.اونا مطمئنا تو و برادرتو از همه بیشتر دوست دارن.

  35. بالا | پست 34

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : تخیل قوی و ترسناک

    نقل قول نوشته اصلی توسط ph_pegah نمایش پست ها
    مامان بابام تقصیری ندارن مشکل منم! اون بنده خداها تازه همیشه هم باهام دعوا میکنن که چرا زودتر هیچی نمیگیو پنهان کاری میکنی!من حتی گاهی یه سرماخوردگیه ساده رو انقدر مخفی نگه میدارم که تبدیل میشه به تب و لرز شدید!
    عزیزم من به شما میگم بسیار بسیار زن مهربان و خوبی دارم. منتها میترسم بهش بگم که من از رنگ قرمز خوشم میاد نه رنگ آبی در ضمن زن من رنگ آبی رو دوست داره چه فکری میکنی!!!!؟؟

    نه گلم شما یک ترس نهفته از پدر و مادر داری که کاملا غلطهو حتما باید بر اون فائق بیای والا گیری.

    موفق باشی
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  36. بالا | پست 35

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2020
    شماره عضویت
    43381
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تخیل قوی و ترسناک

    سلام.من یه دخترم.تقریبا پنج شیش ماهی میشه که با افکار قویم خودمو میزارم جای شخصیت های مختلف.اولا وقتی که یه فیلم میدیدم حتما خودمو میذاشتم جای شخصیت های مختلف اون فیلم اما کلش داخل ذهنم بود اما کم کم وقتی که میخوام فکر کنم بدنمم باهاش اکت داره اصن کلا میرم جای اون فرد که انگار اون منم.تازه جدیدا توی نقاط مختلف دنیا شخصیت های مختلفی دارم .دقیقا به جز خود واقعیم نقش سه نفر دیگه هم که کل شخصیت و ویژگی ها و اتفاقاتشون تو ذهنم ساخته شده رو هم هر روز دارم.کم کم قوه تخیلم اونقد قوی شد که الان فقط تو نیم ساعت مغزم میتونه برا خودش یه داستان پر از حوادث بگه.وقتی یه لحظه بخوام رو یه کاری تمرکز کنم همش حواسم میره سمت داستانای تخیلی خودم.دیگه واقعا خسته و کلافه شدم.لطفا کمکم کنید

  37. بالا | پست 36


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27944
    نوشته ها
    4,023
    تشکـر
    3,916
    تشکر شده 2,513 بار در 1,691 پست
    میزان امتیاز
    13

    پاسخ : تخیل قوی و ترسناک

    نقل قول نوشته اصلی توسط Saba.om نمایش پست ها
    سلام.من یه دخترم.تقریبا پنج شیش ماهی میشه که با افکار قویم خودمو میزارم جای شخصیت های مختلف.اولا وقتی که یه فیلم میدیدم حتما خودمو میذاشتم جای شخصیت های مختلف اون فیلم اما کلش داخل ذهنم بود اما کم کم وقتی که میخوام فکر کنم بدنمم باهاش اکت داره اصن کلا میرم جای اون فرد که انگار اون منم.تازه جدیدا توی نقاط مختلف دنیا شخصیت های مختلفی دارم .دقیقا به جز خود واقعیم نقش سه نفر دیگه هم که کل شخصیت و ویژگی ها و اتفاقاتشون تو ذهنم ساخته شده رو هم هر روز دارم.کم کم قوه تخیلم اونقد قوی شد که الان فقط تو نیم ساعت مغزم میتونه برا خودش یه داستان پر از حوادث بگه.وقتی یه لحظه بخوام رو یه کاری تمرکز کنم همش حواسم میره سمت داستانای تخیلی خودم.دیگه واقعا خسته و کلافه شدم.لطفا کمکم کنید
    سلام

    بهتر بود یه تاپیک جداگانه میزدید ولی خب من همینجا جوابتون رو میگم.

    تخیلات زیاد، استرس، افسردگی معمولاً نتیجه سردی و غلبه سودا در بدن و مغز هست.

    برای اینکه سردی از بین بره باید خوراکیهای گرم مزاج خورد مثل شربت عسل با کمی آبلیموی طبیعی.

  38. کاربران زیر از Experience بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  39. بالا | پست 37


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : تخیل قوی و ترسناک

    نقل قول نوشته اصلی توسط Saba.om نمایش پست ها
    سلام.من یه دخترم.تقریبا پنج شیش ماهی میشه که با افکار قویم خودمو میزارم جای شخصیت های مختلف.اولا وقتی که یه فیلم میدیدم حتما خودمو میذاشتم جای شخصیت های مختلف اون فیلم اما کلش داخل ذهنم بود اما کم کم وقتی که میخوام فکر کنم بدنمم باهاش اکت داره اصن کلا میرم جای اون فرد که انگار اون منم.تازه جدیدا توی نقاط مختلف دنیا شخصیت های مختلفی دارم .دقیقا به جز خود واقعیم نقش سه نفر دیگه هم که کل شخصیت و ویژگی ها و اتفاقاتشون تو ذهنم ساخته شده رو هم هر روز دارم.کم کم قوه تخیلم اونقد قوی شد که الان فقط تو نیم ساعت مغزم میتونه برا خودش یه داستان پر از حوادث بگه.وقتی یه لحظه بخوام رو یه کاری تمرکز کنم همش حواسم میره سمت داستانای تخیلی خودم.دیگه واقعا خسته و کلافه شدم.لطفا کمکم کنید

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام

    اگر تاپیک مجزا و منحصر زده بودین خیلی خوب بود اما خب همین جا نظرم رو عنوان میکنم

    یکی از اثرات بحران شخصیت اجتماعی عدم پذیرش شخصیت خود و جایگزین کردن یا ادغام کردن شخصیت دیگران در شخصیت خود فرد هستش
    به این صورت که تمام افراد خانواده وفامیل یا اکثریت متوجه میشن شما دارید رفتار و کردار خاصی رو در واکنش هاتون تقلید میکنی !

    آیا تا به حال کسی متوجه این موضوع شده ؟

    توی تقلید از شخصیت ها کدوم دسته افراد رو تقلید میکنید ؟ و توی ذهنتون چطور سخصیتی دارین ؟ بازیگر مجری دکتر یا .........

    اگر دقت کنید بچه های هفت تا ده سال حرکاتی انجام میدن که شبیه ورزش کار هاست یا حتی حرکات شمشیر بازی جومونگ رو ادا میکنن
    واین بیانگر این هست که وقتی یک پسر بچه هفت ساله در هویت خودش ناراضیه ( ناراضی از محدودیت های سنی و ناتوانی های فیزیکی ) و نمیتونه شمشیر واقعی به دست بگیره خوب ادای اون کاراکتر ذهنش رو تقلید میکنه ! این برای شما هم صادق هست

    آیا از وضعیت درسی یا اجتماعی یا ....خودتون ناراضی هستید ؟
    آیا احساس میکنی از شخصیت خودتون ناراضی هستین ؟
    آیا شخصیت هایی که تقلید میکنی چطور هستند ؟ مثبت ، منفی ، حاشیه ای ، ویا..........




    @Saba.om@
    ویرایش توسط Saltanat : 03-27-2020 در ساعت 12:50 PM

  40. کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  41. بالا | پست 38

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2020
    شماره عضویت
    43381
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تخیل قوی و ترسناک

    نقل قول نوشته اصلی توسط سلطنت نمایش پست ها
    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام

    اگر تاپیک مجزا و منحصر زده بودین خیلی خوب بود اما خب همین جا نظرم رو عنوان میکنم

    یکی از اثرات بحران شخصیت اجتماعی عدم پذیرش شخصیت خود و جایگزین کردن یا ادغام کردن شخصیت دیگران در شخصیت خود فرد هستش
    به این صورت که تمام افراد خانواده وفامیل یا اکثریت متوجه میشن شما دارید رفتار و کردار خاصی رو در واکنش هاتون تقلید میکنی !

    آیا تا به حال کسی متوجه این موضوع شده ؟

    توی تقلید از شخصیت ها کدوم دسته افراد رو تقلید میکنید ؟ و توی ذهنتون چطور سخصیتی دارین ؟ بازیگر مجری دکتر یا .........

    اگر دقت کنید بچه های هفت تا ده سال حرکاتی انجام میدن که شبیه ورزش کار هاست یا حتی حرکات شمشیر بازی جومونگ رو ادا میکنن
    واین بیانگر این هست که وقتی یک پسر بچه هفت ساله در هویت خودش ناراضیه ( ناراضی از محدودیت های سنی و ناتوانی های فیزیکی ) و نمیتونه شمشیر واقعی به دست بگیره خوب ادای اون کاراکتر ذهنش رو تقلید میکنه ! این برای شما هم صادق هست

    آیا از وضعیت درسی یا اجتماعی یا ....خودتون ناراضی هستید ؟
    آیا احساس میکنی از شخصیت خودتون ناراضی هستین ؟
    آیا شخصیت هایی که تقلید میکنی چطور هستند ؟ مثبت ، منفی ، حاشیه ای ، ویا..........




    @Saba.om@
    بعضی وقت ها دوستام متوجه یه شباهت های خیلی کوچیک میشن ولی در کل اطرافیان اصلن متوجه این موضوع نیستن و حتی دوستانم هم اون رفتار رو به عنوان شخصیت و ویژگی های واقعی من در نظر میگیرند .من نسبتا از شخصیت و ظاهر و موقعیت اجتماعی و کلا زندگی خودم راضیم ولی بعضی وقتا غبطه میخورم که ای کاش یه جای دیگه به دنیا میومدم با یه چهره دیگه و یه خانواده دیگه(در حالی که من نه با چهرم نا با خونوادم مشکلی ندارم) یجورایی شاید تو ذهنیت ها و فکر هام به چیزایی بیشتر فکر میکنم که تو واقعیت اون اتفاق برام کاملا غیرممکنه

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. زایده یا گوشت اضافه روی مقعد
    توسط azam_b در انجمن مشاوره پزشکی
    پاسخ: 11
    آخرين نوشته: 03-19-2020, 02:41 PM
  2. حساس شدن روی روابط شوهر و زن داداشم
    توسط پناه در انجمن سایر مشکلات زن و شوهر
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 07-24-2014, 03:01 PM
  3. دانشجوی عاشق
    توسط alirez در انجمن روابط دختر و پسر
    پاسخ: 10
    آخرين نوشته: 07-12-2014, 10:09 PM
  4. پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 01-21-2014, 05:29 PM
  5. روشهای چگونگی مبارزه با بوی بد بدن!
    توسط Artin در انجمن زیبایی پوست و مو
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 01-13-2014, 12:41 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد