نوشته اصلی توسط
مینو۴۷۹۵
سلام من مینو هستم ۱۸سالمه پیشاپیش شرمندم ک با حرفای طولانیم اذیتتون میکنم
میخوام ماجرا رو از دوم راهنمایی شروع کنم اون موقع من توی دوران بلوغ بودمو راستش دوست داشتم ک با پسرا حرف بزنم ،با یه پسر دوست شدم که منو وارد یه گروه کرد دوستاشم گفتن که ی نفر از دوستانم رو بیارم گروه ک حرف بزنیم (این آدما ن تا حالا منو دیده بودن ن اسم واقعیمو میدونستن نه هیچ چیز راجب من ب غیر از اونی ک باش دوست بودم)فقط حرف میزدیم و شوخی و خنده عادی ،یکی از دوستامو ب خواست خودش آوردم گروه اونم مثل من کسی اطلاعاتی راجبش نداشت و...این ماجراها گذشت تا اینک این دوست من بروز ب سرش میزنه ک با ی پسره فرارکنه و بره برای همیشه ..ب خواست خدا خانوادش متوجه میشن و درحالی ک همه طلاها و ...برده میگیرنش ،اونم برای دفاع از خودش همه چیو میندازه گردن من و میگه من بردمش. تو این گروه و من گولش زدم درحالی که من اصلا وقتی شنیدم فرار کرده کپ کردم،و خانوادش خیلی ابرو ریزی کردن گفتنش ب حرف آسونه ولی بعد اون ماجرا من واقعا اصلا دیدم ب زندگی یجور دیگه شد چون حتی مامانمم باورم نکرد نمیدونم چرا ،همیشه طرف بقیه رو میگیره تو این مواقع ن من...من واقعا از لحاظ روحی آسیب دیدم و با این ک تقصیری نداشتم خودمو مقصر همه اینا میدونم