سلام
26 سالمه .خیلی ب خانوادم وابستم .از اینکه یه زمانی نداشته باشمشون از اینکه نتونم ببینم یا صداشون کنم شبا خواب نمیرم.فقط هم شبا این فکرای مزخرف ب ذهنم میاد.ی راه حلی جلوم روم بزارین.ممنون میشم.واقعا دیوونه میشم وقتی این فکرا ب ذهنم میاد
سلام
26 سالمه .خیلی ب خانوادم وابستم .از اینکه یه زمانی نداشته باشمشون از اینکه نتونم ببینم یا صداشون کنم شبا خواب نمیرم.فقط هم شبا این فکرای مزخرف ب ذهنم میاد.ی راه حلی جلوم روم بزارین.ممنون میشم.واقعا دیوونه میشم وقتی این فکرا ب ذهنم میاد
یعنی برای خواب باید پیشتون باشن؟
این افکار، افکار شیطانی هستن، انشاا... که پدر و مادرتون صد و بیست ساله بشن، قبل از خواب سوره ناس رو بخوانید خیلی تاثیر داره توی آرامش و رهایی از شر افکار منفی. این تجربه خودم بود.
فقدان هر عزيزي براي انسان سخت و طاقت فرساست. يكي از دلايلي كه ترس از دست دادن والدين يا اقوام به سراغ انسان مي آيد گسسته شدن روابط عاطفي و از دست دادن حمايت هاي آن هاست.
خوب است بدانيد در امور زندگي، دو نوع ترس وجود دارد :
الف) ترس معقول
ب) ترس موهوم
«ترس معقول» ترسى است كه در آن، احتمال وقوع يك خطر واقعى وجود داشته باشد. در اين ترس، هيچ گونه سرزنشى متوجه شخص نيست؛ بلكه از اين جهت كه از يك امر خطرناك ترسيده و پرهيز نموده است، مورد تأييد ديگران است. براى مثال اگر كسى از ترس مواجهه با يك حيوان درنده و خطرناك، از رفتن به بيابان و يا جنگل خوددارى كند، هيچ كس او را بابت اين ترس سرزنش نمىكند؛ بلكه اگر او به اين ترس خود اعتنا نكند و خود را در موضع خطر قرار دهد، مورد سرزنش افراد عاقل قرار مىگيرد.
در مقابل، «ترس موهوم» قرار دارد؛ يعنى، درواقع خطرى انسان را تهديد نمىكند؛ ولى توهمات او به گونهاى است كه خود را مواجه با خطر مىبيند؛ مانند شخصى كه از تاريكى مىترسد و گمان مىكند خطرى او را تهديد مىكند! در حالى كه مىداند در آن مكان تاريك، چيز خطرناكى وجود ندارد. اين ترس موهوم «جُبن» ناميده مىشود و چيز خوبى نيست و انسان بايد آن را از خود دور كند تا بتواند شجاعت لازم را در زندگى داشته باشد.
ترس غيرمعقول يا هراس، ريشه در بدآموزىها دارد و اغلب اكتسابى است. بشر به علت نادانسته ها (جهل ها) و نيز به دليل نيافتن راه حل منطقى، از بسيارى عوامل ناشناخته زيستى، - چون مرگ و مير، ترس از آيندهاى مبهم و... - همواره هراسان بوده است. البته شروع بسيارى از هراسها تدريجى است و شناخت عوامل تسريع كننده آن مشكل است. ترس از مرگ والدين يا اقوام هم جزو ترس هاي غير معقول و موهوم طبقه بندي مي شوند.
درمنابع ديني هم به اين نكته اشاره شده است،كه مومن در زندگي متصف به دو صفت خوف ورجاء مي باشد.حال اگر اين صفت خوف و ترس دائمي، باعث رشد معنوي باشد، نشان از معرفت كافي به اصول دين واز جمله آنها معاد مي باشد. والا خوف و ترسي كه اختلال در زندگي روزمره كند، چنين كسي بايد معرفت و شناخت خود را افزايش دهد. مثلا كسي كه ياد مرگ در او خوف موهوم ايجاد مي كند،(درحالي كه در دين اسلام به مرگ انديشي زياد سفارش شد) بايد آگاهي خود را نسبت به ماهيت مرگ،حوادث پس از مرگ،چگونگي زندگي دربرزخ و قيامت و... افزايش دهد. كه اگر شناخت، افزايش يابد، ياد مرگ باعث رشد معنوي خواهد شد. وشايد نوع ترس از مرگ، به گونه ديگري به علت بالا رفتن شناخت، تغيير يابد مثلا نكند ملاقات من با خدا هنگام غفلت باشد،كه چنين تفكري، باعث افزايش اعمال مثبت انسان مي شود وانسان هميشه اين دغدغه را پيدا خواهد كرد، كه نكند عملي غفلت آور مرتكب شوم، چنين ترسي چون درسايه شناخت است تبديل به لذت خواهدشد.
خاطره يك انسان با مرگ او خاتمه نمي يابد و به همين دليل روانشناسان مبحثي را به پيامدهاي ناشي از «داغديدگي» اختصاص داده اند. با وجودي كه جامعه انتظار دارد كه بازماندگان در مقابل واقعيت از دست دادن عزيزان خود واكنشي عاقلانه و منطقي داشته باشند، ولي معمولا اندوه ناشي از ، از دست دادن نزديكان، عميقاً سراپاي وجود آن ها را فرا مي گيرد. به طور معمول، اعضاي خانواده و دوستان فرد از دست رفته، حتي بعد از گذشت ماه ها يا سال ها، نمي توانند به راحتي او را از ياد ببرند و شايد به همين دليل است كه در اكثر جوامع دنيا پس از مرگ يك عزيز، مراسمي توأم با تشريفات خاص و گهگاه بسيار طولاني برپا مي شود. داغديدگي در روانشناسي به واقعيت عيني از دست دادن يا فقدان يك فرد محبوب، مثلاً پدر، مادر، همسر يا خواهر و برادر اطلاق مي شود.
روانشناسان در مورد مراحل داغديدگي نظريه اي مرحله اي ارائه كرده اند :
1. ضربه رواني و ناباوري : در اين دوره كه گاهي ممكن است چند هفته به طول بينجامد، گويي فرد باور نمي كند كه واقعاً مرگي اتفاق افتاده باشد. به همين دليل در حالتي از گيجي و ابهام به سر مي برد و گاهي از لحاظ جسمي دچار تنگي نفس، سرگيجه و دل پيچه مي شود. وقتي به تدريج از واقعيت مرگ آگاه مي شود به شدت دستخوش اندوه گشته و اغلب اين حالت خود را با گريه هاي شديد بيان مي كند.
2. اشتغال ذهني با خاطره فرد از دست رفته : اين دوره ممكن است حدود 6 ماه يا بيشتر طول بكشد ؛ در اين فاصله بازماندگان مي كوشند تا واقعيت مرگ عزيز خود را بپذيرند. واكنش هاي معمول در اين دوره شامل گريه، بي خوابي، خستگي هاي مزمن و از دست دادن اشتهاست. گاهي بازماندگان احساس مي كنند كه فرد از دست رفته در ميان آن هاست و تصور مي كنند كه چهره او را مي بينند، صدايش را مي شنوند و گهگاه در روياهاي خو،د وجود او را حس مي كنند. اين حالت به تدريج تخفيف مي يابد ولي گاهي ممكن است ماه ها يا حتي سال ها طول بكشد.
3. حل و فصل : در اين دوره فعاليت هاي روزمره زندگي را از سر مي گيرند و با وجودي كه خاطره فرد از دست رفته كماكان براي آن ها ناراحت كننده اتست، از شدت هيجان هاي آن ها كاسته مي شود. در مواردي بازماندگان از اينكه توانسته اند با موفقيت بر هيجان هاي خود غلبه كنند، احساس رضايت مي كنند. در اكثر موارد بازماندگان مي توانند بر مشكل غم و اندوه خود فايق آيند. با اين حال آن ها گاهي نياز به روان درماني پيدا مي كنند. گاهي آموزش دادن به افراد درباره مرگ و پيامدهاي آن از بار اندوه مربوط به رويداد مرگ نزديكان و دوستان كم مي كند. ناگفته نماند كه تشريفات بعد از مرگ، كه در اكثر جوامع مراحلي مشخص دارد، به نوعي به تخليه هيجاني (كاتارسيس) منجر مي شود. (روانشناسي رشد (نوجواني، بزرگسالي)، احدي وجمهري، انتشارات پرديس)
*** راهكارهاي عملي غلبه بر ترس به صورت كلي :
1- عدم پاسخ دهي: مهمترين و كلي ترين راه درمان ، بي توجهي به پيام هاي آن و عدم پاسخ دهي عملي به آن است. اين وضعيت در صورتي ادامه مي يابد و تشديد مي شود كه به نداهاي دروني آن كه مبتني بر تكرار فكر يا قضاوت غير منطقي و افراطي نسبت به امور است، پاسخ دهيد. براي مقابله با اين حالت بهترين راه بي اعتنايي به ترس است. اگر مدتي اين روش عملي شود، به طور قطع از شدت آن كاسته خواهد شد.
2- تقابل به ضد: . موفق ترين راه براي مبارزه با ترس بي اعتنائي به آن و عملي در جهت عكس آن انجام دادن است .براي مثال وقتي فكر مرگ عزيزان به ذهنتان خطور كرد بگوييد آن ها هنوز زنده اند و به اين زودي نمي ميرند.
4- فرمان ايست: در منابع علمي جديد، براي متوقف كردن افكار و خاطرات، علاوه بر درمانهاي دارويي از روشهاي خاصي استفاده مي شود كه مهمترين آنها روش توقيف فكر نام دارد، بدين ترتيب است كه از فرد خواسته مي شود كه به طور عمد افكار خود را آزاد بگذارد و در اين بين ناگهان با صداي بلند و بيزار كننده، فرياد مي زند : ايست. به نظر مي رسد اين عمل جريان فكر را متوقف مي كند.اگر احساس مي نماييد ترس بر شما غلبه نموده است اين روش براي آن لحظه بسيار موثر است.
5- سعي كنيد براي ترس هاي خود جوابهاى آسان و كوتاه عرضه كنيد. مثلا در مورد ترس از مردن عزيزان بپرسيد «آن ها كي مي ميرند؟» بعد به خود بگوييد «هيچ كس جز خدا نمى داند كه چه موقع كسى مى ميرد، ولى بيشتر ما زمان خيلى زيادى زندگى مى كنيم. من مطمئنم كه تا وقتى كه خيلى پير بشوند، زندگى مى كنند.»
*** روشهاى مقابله با هراس از ، از دست دادن عزيزان :
1. اصلاح نگرش :
مرگ يكى از رخ دادهاى زندگى و از سنتهاى قطعى در نظام آفرينش است به رغم عموميّت اين پديده، مواجهه با مرگ خود يا عزيزان براى بيشتر افراد، بسيار التهابزا است و عوامل متعدد شناختى، عاطفى و رفتارى دارد. مهمترين عاملى كه مرگ را اضطرابآور و التهابزا كرده، تنفر از نابودى و قطع هميشگي روابط مادي و گرايش به بقا است بنابراين اگر افراد نگرش خود را نسبت به مرگ اصلاح كنند و اين حقيقت را در يابند كه مرگ فنا و نابودى و جدايي نيست، بلكه بقا و استمرار حيات واقعى است؛ اين نگرانىها و وحشتزدگىها، برطرف مىشود.از ديدگاه همه اديان الهى - از جمله دين مبين اسلام - مرگ نابودى نيست. قرآن اين تفّكر را كه انسان با مرگ نابود مىشود، به شدت رد مىكند و آن را ناشى از جهل مىداند! قرآن كلمه «توفّى» - كه به معناى «بازستاندن كامل» است - در مورد مرگ به كار مىبرد، يعنى، كه انسان علاوه بر اين بعد جسمانى، واقعيت ديگرى دارد كه هنگام مرگ، خداوند اين واقعيت را پس مىگيرد. اعتقاد به اين حقيقت قرآنى، گرايش ذاتى انسان به بقا را در معرض خطر قرار نمىدهد.
2. توجه به زيبايى ها و جلوه هاى زندگى پس از مرگ :
انسانها علاقهمند به زيبايىها، راحتىها ، دلبستگىهاى ميان فردى و روابط خانوادگي هستند و فكر مىكنند مرگ بر همه اين امور خوشانيد خط بطلان مىكشد؛ اما آموزههاى دينى افراد را به اين حقيقت متوجه مىسازد كه زيبايىها و دلبستگىهاى اين دنيا، قابل مقايسه با جلوههاى زيباى زندگى بعد از مرگ نيست و زندگى دنيا در برابر حيات اخروى، بسيار محدود و زود گذر است. قرآن در اين باره مىفرمايد: «وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ»عنكبوت (29)، آيه 64 «زندگى دنيا چيزى جز بازى و سرگرمى نيست و زندگى واقعى در سراى ديگر است»
3. رضايت به مقدرات الهى :
اين امر باعث مىشود كه فرد هنگام مرگ خود يا مرگ عزيزانش، كمتر دچار برخى تجارب ناخوشايند روانى و بيمار گونه گردد. در فرهنگ غرب، به انسان و آزادى او اصالت داده و در همه جنبههاى زندگى به او اختيار تام مىدهند و در واقع او را مالك اصل خود مىدانند؛ ولى در ديدگاه اسلام، انسان كامل، بنده خدا و مملوك او است و كمال انسان در بندگى و اطاعت از خداوند است. اين بندگى با احساس محبت نسبت به خداوند همراه است. خداوند نيز هنگامى كه خطابى محبتآميز به انسانها دارد، آنان را با عنوان «بندگان من» مىخواند و مىفرمايد: «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ. ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً. فَادْخُلِي فِي عِبادِي. وَ ادْخُلِي جَنَّتِي»فجر (89)، آيات 27 - 30. «اى نفسهاى مطمئن و آرام به سوى پروردگار خويش باز گرديد، در حالى كه خداوند از شما راضى و شما نيز از خداوند راضى هستيد، وارد بندگان من شويد، وارد بهشت من شويد».
اگر اين اعتقاد براى انسان درونى شود، در مقابل مرگ خود يا مرگ عزيزانش حالت تسليم و رضا در پيش مىگيرد و نگرانى از وجودش رخت مىبندند. البته رضايت نسبت به مرگ خود، بدين معنا نيست كه انسان بدون جهت و با دست خود، خويشتن را به كام مرگ بيندازد! قرآن در اين زمينه مىفرمايد: «لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ»بقره (2)، آيه 195 «خود را با دست خويش به وادى هلاكت نيفكنيد».
تعاليم اسلامى سعى دارد حالت رضا را در انسان تقويت كند. بشارت خداوند به شكيبايانى است كه در هنگام بروز حوادث، ناگوار مىگويد: «ما از آن خدا هستيم و به سوى او باز مىگرديم» بقره (2)، آيه 156 و روايات اسلامى مرگ را رحمتى از جانب خداوند براى بندگان مؤمن مىدانند و مىكوشند كه در افراد نگرش مثبت نسبت به مرگ ايجاد كنند.
4. توجه به عموميّت مرگ :
انسان بايد به اين واقعيت توجه كند كه مرگ يك سنت و قانون قطعى و خلل ناپذير حاكم بر نظام آفرينش است و همه موجودات - به جز خالق يكتا - با چنين پديدهاى مواجه مىشوند؛ چنان كه قرآن در اين باره مىفرمايد:«كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ»آل عمران (3)، آيه 185 «هر نفس طعم مرگ را مىچشد». خود اين فكر موجب تسكين مىشود.
5. ياد مرگ :
در فرهنگ اسلامى توصيه شده كه مسلمانان نبايد از مرگ غافل باشند. پيامبر(صل الله عليه و آله) مىفرمايد: «اكيس الناس من كان اشدّ ذكرأ للموت» بحار الانوار، ج 6، ص 130 «زيركترين مردم كسى است كه بيشتر به ياد مرگ باشد». اين امر باعث مىشود انسان خودش را آماده مرگ كند و براى به دست آوردن اين آمادگى، از محرمات بپرهيزد. وقتى فرد مرگ خود را از قبل تصور و پيشبينى كند، با فراهم آوردن شرايط و فضاى روانى مناسب، خود را آماده مواجهه با آن مىكند و از تنيدگى او كاسته مىشود و با اين پديده سازگارى بهترى خواهد داشت.
با توجه به مطالب فوق، شما ميتوانيد با اصلاح نگاه خود نسبت به مرگ خاصه مرگ عزيزان و تبديل ترس خود به يك ترس معقول بهترين بهره را از آن در مسير ساختن خود ببريد . ترس از اتفاقي كه نيفتاده است و معلوم نيست كي بيفتد بسيار غير معقول است و نوعي وسواس فكري به حساب مي آيد و ميتواند زندگي انسان را مختل كند. همه انسان ها مرگ را مي چشند و اين واقعيتي است انكار ناپذير ، ولي ما نبايد با فكرهايي بي اساس و نامعقول، زندگي را به كام خودمان و ديگران تلخ كنيم.
مطالعه كتابهاي ذيل نيز در اين زمينه مفيد است :
1- پرسمان قرآني معاد- سيدعلي هاشمي -بوستان كتاب قم ، 1386
2- زندگي پس از مرگ-علي اكبر بابائي-ناشر: دانش و ادب - بهمن، 1385
3- فرجام شناسي-محمدرضا كاشفي، رحيم كارگر-دفتر نشر معارف (وابسته به نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاهها) - خرداد، 1386
آشنایی با اختلال ترس از دست دادن (FoMo)
اجتماع > اجتماعی - همشهری آنلاین:
ترس از دست دادن یا FoMo دلهرهای شدید و فراگیری است که فکر خوش بودن و لذت بردن دیگران از تجربهای خوشایند که فرد از آن محروم یا بیاطلاع ماندهاست، ایجاد میکند.
اين اضطراب اجتماعي به واسطه ميل شديد به آگاه بودن از آنچه ديگران درحال انجام آن هستند، آشكار ميشود. با اينهمه عدهاي فومو را ترس از پشيماني توصيف ميكنند، ترسي كه منجر به نگراني شديد نسبت به از دست دادن فرصتي براي تعاملات اجتماعي، يك تجربه بينظير، يك سرمايهگذاري پرمنفعت و يا ديگر رويدادهاي خوشايند خواهد شد. به بياني ديگر، فومو ترس ناشي از تصميمگيري نادرست درباره گذران زمان در انسان است.
از ديدگاه نيازهاي رواني، فومو در پايين بودن ميزان برآوردهسازي نيازهاي رواني ريشه دارد. نظريه خودمختاري مدعي ميشود مرتبط بودن يا متصل بودن با ديگران يك نياز رواني حياتي است كه بر سلامت رواني افراد تاثيرگذار است. فومو را از ديدگاه اين نظريه ميتوان حالت خودنظارتي توصيف كرد كه در اثر كمبود طولانيمدت يا موقعيتي عدم برآوردهسازي نيازهاي رواني ايجاد ميشود. اندرو پريبيلسكي در تحقيقي دريافت كه وضعيت فومو در ميان افرادي كه نيازهاي برآورده نشده رواني از قبيل نياز به دوست داشتهشدن يا نياز به محترم شمردهشدن دارند، رواج بيشتري دارد.
با توسعه بيشتر تكنولوژي، تجربيات اجتماعي و ارتباطاتي انسانها از حالت رو در رو به آنلاين تغيير موقعيت دادهاست. از يك سو، تكنولوژيهاي مدرن از قبيل موبايلها و اسمارتفونها و شبكههاي اجتماعي از قبيل فيس بوك و توئيتر فرصني بينظير و كمهزينه را براي تعاملات اجتماعي انسانها فراهم آوردهاست و از سويي ديگر ارتباطات با واسطه نياز و وابستگي افراد به اينترنت را بيش از پيش ساختهاست. وابستگي رواني به آنلاين بودن در زمان آفلاين بودن ميتواند در فرد اضطرابي شديد ايجاد كند و منجر به ترس از دست دادن يا گم شدن يا فراموش شدن و يا حتي استفاده بيش از اندازه از اينترنت يا به عبارتي ديگر اعتياد به اينترنت شود. در نتيجه فومو به عنوان اختلالي شناخته ميشود كه بر سلامت رواني افراد تاثير منفي به جا ميگذراد زيرا ميتواند احساس منفي و حس افسردگي را در آنها تشديد كند.
به اين شكل،ميتوان فومو را دلهرهاي شديد به خاطر در ارتباط نبودن با رويدادهاي اجتماعي،تجربيات و تعاملات دانست،درحالي كه افراد مبتلا به اين اختلال شايد خود ندانند كه درحال از دست دادن چهچيز هستند،اما همچنان نگرانند كه شايد ديگران درحال سپري كردن اوقات خوشتري باشند يا در آن لحظه تجربهاي خوشايندتر را پشت سر بگذارند. فومو ممكن است در اثر غيبت يك فرد از فعاليتهاي اجتماعي متنوعي مانند برنامههاي تلويزيوني،مكالمهها، مراسم ازدواج، مهماني، و يا حتي حضور در يك رستوران مشهور در شهر ايجاد شود.
اين اختلال ممكن است تنها در سطح رواني باشد، و يا نمودهاي رفتاري و جسماني متعدد داشتهباشد. براساس پژوهشي كه در آمريكا و بريتانيا انجام شدهاست، اكثريت افراد 18 تا 34 ساله اعتراف كردهاند از ترس از دست دادن يك اتفاق يا رويداد مهم با درگير شدن در هر موضوعي موافقت ميكنند و تنها نيمي از شركتكنندگان به خود زحمت تعمق درباره موضوعات پيشنهادي را ميدهند. فومو همچنين مشوقي براي استفاده بيش از اندازه از رسانههاي اجتماعي است، رويدادي كه ميتواند باعث مختل ساختن فرايند فراگيري در كلاسها و يا حتي به هم زدن تمركز افراد حين رانندگي شود. علاوه بر اين، رفتارهاي ناسالم ديجيتال،از قبيل كنترل كردن مداوم ايميل يا مطالب جديد شبكههاي اجتماعي به حضور ناكافي و ناكارامد افراد در تعاملات اجتماعي منجر شود كه در لحظه در جريان هستند.
ترس حسی است که در تمام طول زندگی فرد با او همراه است. گاهی اوقات این حس برای فرد بسیار مفید بوده و گاهی نیز کاملا مضر. برای مثال ترس هایی مانند ، ترس از مرگ و ترس های بی دلیل باعث بروز دلشوره های طولانی مدت در فرد می شود.
ترس از مرگ معمولا خود را آشکار نشان نمی دهد و در لباس مبدل ظاهر می شود، یعنی خود را در رویاها و با وسواس های فکری نشان می دهد. شاید کمتر کسی اذعان کند از مرگ می ترسد ولی وقتی کابوس های شبانه برخی افراد یا وسواس های فکری شان را بررسی می کنیم، متوجه می شویم مضمون اصلی آنها مرگ است. نتایج مطالعه های زیادی که در مورد کابوس ها انجام شده، نشان می دهد رایج ترین مضمون آنها مردن یا کشته شدن است. سایر مضامین رایج کابوس ها نیز مرتبط با مرگ هستند؛ چه مشاهده مرگ خود فرد، اعضای خانواده یا دیگران و چه تصادف یا تحت تعقیب قرار گرفتن، به صورتی که زندگی بیننده به رویا تهدید شود.
این اتفاق برای مبتلایان به وسواس های فکری هم می افتد؛ آنها دچار فکرهای تکرارشونده ای هستند که برخلاف میلشان مدام در ذهنشان می چرخد. این فکرها، فکرهای وسواسی هستند و اگر ردپای فکرهای وسواسی (از وسواس شستشو و ترس بیمارگونه از آلودگی گرفته تا بررسی مدام شیرگاز برای اطمینان از بسته بودن آنها) را دنبال کنیم، به ترس از مرگ می رسیم.
یکی دیگر از نشانه های غیرمستقیم ترس از مرگ، فکرکردن به مرگ اطرافیان است. ترس از مرگ دیگران، ریشه در ترس فرد از مرگ خودش دارد. تشخیص و درمان این اختلال ها به فرد دچار آنها بسیار کمک می کند و کیفیت زندگی اش را افزایش خواهد داد.
برخی افراد می گویند حاضرند برای خودشان هر اتفاقی بیفتد ولی مثلا همسر یا فرزندانشان هیچ آسیبی نبینند یا آنها را از دست ندهند ولی حتی در این موارد هم از دیدگاه روانکاوی می توان گفت این اشخاص سرکوب ناخودآگاهی انجام می دهند که خودشان متوجه آن نیستند؛ یعنی باز هم مرگ خود را انکار می کنند ولی این اتفاق ناخودآگاه، پیچیده و خیلی قابل درک نیست. حتی برخی به آنچه در ناخودآگاهشان می گذرد، مقاومت نشان می دهند و دوست ندارند برملا شود. مثلا اگر به مادر مهربانی گفته شود شاید اگر اینقدر بیش از حد نگران سلامت فرزندت هستی، ناشی از نگرانی ات نسبت به مقوله مرگ و مخصوصا درباره خودت باشد، به هیچ وجه آن را نپذیرد و انکار کند ولی حقیقت همین است و این احساسات ریشه در اضطراب او دارد. پس اگر این اضطراب درمان شود، نگرانی های بیش از حد هم درمان خواهد شد.
خیلی از ما واقعیت مرگ را در زندگی خودمان انکار می کنیم و انکار، یکی از مکانیسم های دفاعی ناسازگارانه است که ناخودآگاه برای کاهش ترس از مرگ به کار می بریم ولی مرگ دیگران را نمی توان به راحتی انکار کرد. در عمق ترس از فقدان و از دست دادن عزیزان، این پیام نهفته است که «اگر مادر، پدر، دوست یا همسر می میرند، پس تو هم خواهی مرد.» این ترس ها و کابوس ها وقتی یکی از اعضای خانواده یا نزدیکان فوت می کنند، بیشتر دیده می شود.
درست است که ترس از مرگ، یکی از نگرانی های طبیعی و همیشگی انسان هاست ولی اگر بیش از حد باشد، زندگی عادی فرد را مختل کند، ترسی عادی محسوب نمی شود و اختلالی روان پزشکی است. این اختلال روا نی مانند اختلال افتراقی منتشر یا وسواسی فکری، قابل درمان است و باید برای درمان آنها به روان پزشک مراجعه کرد.
تمام کسانی که از این وسواس فکری و نگرانی رنج می برند، باید بدانند خیلی از اضطراب ها با تلقین ها و کمک های خود فرد به خودش و حتی اطرافیان نزدیک قابل حل است ولی اگر اضطراب بیش از حد و این فکرهای خودآیند باوجود تلاش فرد در ذهنش تکرار شود و نتواند در برابر آنها مقاومت کند، حتما به درمان تخصصی نیاز است. روان پزشک، در درجه اول سعی می کند تشخیص دهد علت اضطراب چیست تا اختلال اضطرابی بیمار که باعث ایجاد این ترس ها در او شده، درمان شود. او با روان درمانی سعی می کند کمک کند شخص با مفهوم مرگ کنار بیاید.
اطرافیان هم بهتر است به جای اینکه در مقابل رفتار مادر خانواده از کوره دربروند، به او اطمینان دهند و کمکش کنند آرام شود.
اگر ذهنی به حادثه های خیلی نادر بیش از حد اشتغال پیدا کند، یعنی دچار مشکل شده است. پس فرزندان این خانم حتما باید تشویق و کمکشان کنند تا تحت درمان تخصصی قرار گیرند و بیش از این آزار نبینند.
خـــــدانـگهــــــدار
نه اصلا..در کل این ترس باهام هست.میخوام از بین ببرمش
خیلی ممنونم.حتما این کارو میکنم
ممنونم..فک کنم همه اینهایی ک گفتین درست بود.در مورد من صدق میکنه.ی نوع وسواسه.یا اینکه ذهنم شرطی شده ک قبل از خوابم به این چیزا فکر کنم.تو طول روز خیلی کمتر پیش میاد ولی مثلا الان همش نگرانم نکنه اتفاقی براشون تو خواب پیش بیاد.ضربان قلبم خیلی بالا میره
خب باید تغییرش بدی. راستش من سعی می کنم که تا زمانیکه چشمام میره رو هم پای تبلت و پی سی باشم ، خب وقتی در حال غش کردن از خوابم می رم می خوابم ، شما هم می تونی همین کار رو بکنی . و یا اینکه می تونی از این به بعد هر شب یه موضوع انتخاب کنی و سعی کنی که به اون فکر کنی.
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)