صفحه 1 از 2 12
نمایش نتایج: از 1 به 50 از 84

موضوع: تصمیم گیری برای ازدواج

4832
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    تصمیم گیری برای ازدواج

    سلام و عرض ادب خدمت اعضای محترم سایت
    من یه مسئله ای ذهنم رو درگیر کرده که برای حلش میخواستم اینجا کمک بگیرم


    من چند روزه که اتفاقی با سه تا پسر آشنا شدم که به نحوی بهم ابراز علاقه کردن برای ازدواج
    ولی نمیدونم چطوری نظرم رو بیان کنم
    خجالتی هستم و نه گفتن هم برام یه مقدار سخته!

    سه تاشون شرایط متفاوتی با هم دارن
    و گذشته از این ها من فعلا برنامه ی ازدواج ندارم

    اما دومی ازم خواسته که تا فردا صبح نظرم رو بهشون بگم
    و بعد تا دوسال میتونه صبر کنه
    ولی من نمیدونم چی بگم دقیقا!
    خونواده ام در جریان هیچکدومشون نیستن
    این مورد دومی کارآموزم هستن تو آموزشگاه خصوصی که تا حالا فقط دو جلسه کلاس داشتیم
    این یکی دو روزه بهم گفتن
    گفتن فعلا تا مشکلاتی که دارن حل نشه به خونواده ام نگم!
    فردا هم که کلاس هست من خجالت میکشم برم
    به خصوص اینکه کارآموز دیگه ای هم نیست.
    من گیج شدم..!

    ممنون میشم راهنمایی کنین خیلی اضطراریه.
    ویرایش توسط یلدا 25 : 05-21-2017 در ساعت 12:54 AM

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : تصمیم گیری برام سخت شده

    اولا بستگی داره خواست شما چه باشه ؟

    مسلما اگر شما علاقه به ادامه داشته باشید در وهله نخست یکی از این سه نفر به دلتون نشسته و تمایل بیشتری بهشون دارید

    بعد گفتگو و بیان معیارهای خودتون و مشاوره و بعد مدتی رو باید فکر کنید تا به نتیجه برسید

    پس اول باید ببینید شما چه چیزی میخوایت تا در مورد باقی موارد صحبت کنیم
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  3. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Apr 2017
    شماره عضویت
    34700
    نوشته ها
    1,062
    تشکـر
    842
    تشکر شده 530 بار در 398 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : تصمیم گیری برام سخت شده

    نقل قول نوشته اصلی توسط یلدا 25 نمایش پست ها
    سلام و عرض ادب خدمت اعضای محترم سایت
    من یه مسئله ای ذهنم رو درگیر کرده که برای حلش میخواستم اینجا کمک بگیرم


    من چند روزه که اتفاقی با سه تا پسر آشنا شدم که به نحوی بهم ابراز علاقه کردن برای ازدواج
    ولی نمیدونم چطوری نظرم رو بیان کنم
    خجالتی هستم و نه گفتن هم برام یه مقدار سخته!

    سه تاشون شرایط متفاوتی با هم دارن
    و گذشته از این ها من فعلا برنامه ی ازدواج ندارم

    اما دومی ازم خواسته که تا فردا صبح نظرم رو بهشون بگم
    و بعد تا دوسال میتونه صبر کنه
    ولی من نمیدونم چی بگم دقیقا!
    خونواده ام در جریان هیچکدومشون نیستن
    این مورد دومی کارآموزم هستن تو آموزشگاه خصوصی که تا حالا فقط دو جلسه کلاس داشتیم
    این یکی دو روزه بهم گفتن
    گفتن فعلا تا مشکلاتی که دارن حل نشه به خونواده ام نگم!
    فردا هم که کلاس هست من خجالت میکشم برم
    به خصوص اینکه کارآموز دیگه ای هم نیست.
    من گیج شدم..!

    ممنون میشم راهنمایی کنین خیلی اضطراریه.



    اینجوری کسی واسه ازدواج تصمیم نمیگیره
    امضای ایشان
    من مثل خیلی از کاربرای دیگه دانش و تخصصی تو مشاوره ندارم و فقط نظر خودمو میگم


    برای کسانی که قوانین سرسختانه در زندگی شون میذارن:

    به جای تمرکز بر روی نتایج ، به تلاش های خود بیندیشیم و برنامه ریزی کنیم.
    نگاه به گذشته، افسردگی و نگاه به آینده ، اضطراب ایجاد می کند، چون نه قادر به تغییر گذشته ایم و نه به آینده آگاهی داریم.


  5. 2 کاربران زیر از آرش67 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2016
    شماره عضویت
    30156
    نوشته ها
    53
    تشکـر
    0
    تشکر شده 13 بار در 10 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : تصمیم گیری برام سخت شده

    ببینید کدومشون به معیاراهاتون نزدیک تر هستن

  7. کاربران زیر از fereshte.t بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  8. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : تصمیم گیری برام سخت شده

    نقل قول نوشته اصلی توسط یلدا 25 نمایش پست ها
    سلام و عرض ادب خدمت اعضای محترم سایت
    من یه مسئله ای ذهنم رو درگیر کرده که برای حلش میخواستم اینجا کمک بگیرم


    من چند روزه که اتفاقی با سه تا پسر آشنا شدم که به نحوی بهم ابراز علاقه کردن برای ازدواج
    ولی نمیدونم چطوری نظرم رو بیان کنم
    خجالتی هستم و نه گفتن هم برام یه مقدار سخته!

    سه تاشون شرایط متفاوتی با هم دارن
    و گذشته از این ها من فعلا برنامه ی ازدواج ندارم

    اما دومی ازم خواسته که تا فردا صبح نظرم رو بهشون بگم
    و بعد تا دوسال میتونه صبر کنه
    ولی من نمیدونم چی بگم دقیقا!
    خونواده ام در جریان هیچکدومشون نیستن
    این مورد دومی کارآموزم هستن تو آموزشگاه خصوصی که تا حالا فقط دو جلسه کلاس داشتیم
    این یکی دو روزه بهم گفتن
    گفتن فعلا تا مشکلاتی که دارن حل نشه به خونواده ام نگم!
    فردا هم که کلاس هست من خجالت میکشم برم
    به خصوص اینکه کارآموز دیگه ای هم نیست.
    من گیج شدم..!

    ممنون میشم راهنمایی کنین خیلی اضطراریه.
    وا یلدا

    باورم نمیشه تو این حرفا رو میزنی...

    به نظرت کسی که میگه به خانوادت نگو....میشه بهش اعتماد کرد؟؟؟

    به نظر من که بهش جواب رد بده...یا حداقل بگو اگه میخواید باید با خانوادم مطرح بشه...چون خودم تنها که نمیخوام تصمیم بگیرم نظر خانوادمم برام مهمه..


    این از این

    برای اون دوتا هم...ببین ملاک خودت برای ازدواج چیه....بنویس قشنگ برای خودت

    بعد ببین با کدومشون بیشتر تطبیق داره...اصن بهت میخورن یا نه...

    ولی این دومیه به نظرم یه کم مشکوکه...حواست به خودت باشه....

    خجالت رو هم بذار کنار وگرنه میام گیستو میکشماااااااااا

  9. 2 کاربران زیر از رزمریم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  10. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : تصمیم گیری برام سخت شده

    نقل قول نوشته اصلی توسط farokh نمایش پست ها
    اولا بستگی داره خواست شما چه باشه ؟

    مسلما اگر شما علاقه به ادامه داشته باشید در وهله نخست یکی از این سه نفر به دلتون نشسته و تمایل بیشتری بهشون دارید

    بعد گفتگو و بیان معیارهای خودتون و مشاوره و بعد مدتی رو باید فکر کنید تا به نتیجه برسید

    پس اول باید ببینید شما چه چیزی میخوایت تا در مورد باقی موارد صحبت کنیم

    حق با شماست آقا فرخ
    من این چند وقته سرم خیلی شلوغ بود، چند تا کار داشتم که باید انجام میدادم، فرصت زیادی نبود که درباره شون بیشتر فکر کنم
    برنامه ی ازدواج هم نداشتم تا اینکه این مسائل پیش اومد
    ولی اگه بخوام نظرم رو تا الان بگم
    یکیشون بیشتر به دلم نشسته و فکر میکنم معیارای مورد نظرم رو بیشتر از بقیه داره ولی خب شغل رسمی نداره، اما باشخصیت، آروم و خیلی مودبه، با اینکه متوجه علاقش شدم ولی تو برخورد چه حضوری چه غیرحضوری کمال ادب رو رعایت میکنه
    یکیشون هم شغلش رسمیه ولی من مخالفم به دلایل زیادی که بخوام اینجا توضیح بدم مفصل میشه
    آخری هم که همین کارآموزم هستن و ایشون ذهنم رو خیلی درگیر کردن
    یکی از کارمندای مقام بالا هستن تو استان
    اول هم که اومدن کلاس محترم و مودب و رسمی بودن
    من هم معمولا سرم به کار خودمه، ولی چون نزدیک هم نشسته بودیم برای تدریس انگشت حلقه شون رو دیدم انگاری قبلا حلقه داشتن ولی الان نبود و فقط جاش مونده بود
    دوسه دقیقه حرف خارج از درس زدیم گفتن که یکی از ادارات شهر کارمند رسمی میخوان و اگه من بخوام استخدام بشن ایشون خیلی کمکم میکنن
    منم تشکر کردم و کار خودمو انجام دادم
    من فکر کردم شاید متاهل باشن، یکی از دوستام که تو آموزشگاه دیدنشون ازم پرسیدن گفتم من نمیدونم مجردن یا متاهل ولی بهشونم میاد متاهل باشن..
    ولی من دو جلسه که به خاطر گلودرد و گرفتی صدام نتونستم برم کلاس وقتی بهشون گفتم که نمیتونم بیام، ایشون پیام دادن و احوالپرسی کردن چند بار
    دوسه روز پیش چند بار پیام دادن و منم به خاطر احترام جواب دادم
    بعد صمیمی تر شدن و الان به جای اسم رسمی منو با اسم کوچیم صدا میکنن!!!!!!!!!
    من خجالتی هستم و گاهی رفتارام منفعلانه میشه
    روم نشد چیزی بگم ولی مثل همیشه رسمی جواب میدادم
    دوشب پیش که شب قبل از انتخابات بود و من کاربر شعبه بودم پیام دادن اونم تا یکی دو ساعت!
    طوری که من گوشیمو سایلنت کرده بودم که کسی متوجه نشه، چون معمولا خیلی کم گوشی دست میگیرم
    بعد آخر پیام ها من از حرفاشون جا خوردم
    پیام داده بود قربونت برم!
    من هم پیش مهمونا بودم یهویی رنگ باختم طوری که دختر خالم دید متوجه شد که یه چیزیم هست..
    نمیدونستم چی بگم گفتم خدا نکنه
    بعد فکر کرده بود من دوستش دارم که اینو گفتم
    ولی من میخواستم غیر مستقیم بگم اینجوری معذبم و درست نیست
    ولی خجالت نذاشت مستقیم منظورمو بگم
    بعد روز بعدش که من تو شعبه بودم ظهر دوباره پیام دادن و من بیشتر شوکه شدم و خجالت زدهمثلا
    گفت کدوم شعبه ای که برات ناهار بیارم منم تشکر کردم گفتم ناهار هست شما زحمت نکشین
    منم معذب بودم چون دوسه ساعت به خاطر جواب دادن به پیامای ایشون همش گوشیم دستم بود ولی سعی کردم عادی باشم
    دیروز بازم پیام دادن از صبح!
    ظهر گفت من همسر ندارم و تو توی دلم جا گرفتی تورو میخوام! همینجوری رک
    منم حسابی دیگه جا خوردم
    گفتم فکر کردم متاهل باشین و همینجوری حرفامون ادامه پیدا کرد تا شب
    بعدش گفت فقط من و تو وخدا بدونیم فعلا تا وقتی که مشکلاتم حل بشه میگم که به خونواده ات بگی!
    من تو عمرم همچین تجربه ای نداشتم
    طوری هم رفتار نکردم که کسی همینجوری وارد حریم خصوصیم بشه
    مسائل ازدواج هم تا حالا با کسی خارج از خونواده ام راجبشون حرف نزدم و ازدواج سنتی رو قبول دارم که خونواده ام از اول در جریان همه چیز باشن
    نه اینکه من هنوز نامحرمیم و هیچی مشخص نیست قربون صدقه ی من بره..
    بعد دیشب گفت باید بهم جواب بدی دوستم داری!؟
    من دیگه مغزم هنگ شده بود نمیدونستم چی بگم
    گفتم من فعلا برنامه ی ازدواج ندارم
    اگه هم حرفی باشه باید خونواده ام در جریان باشن
    بعد گفت چشم به وقتش حتما ولی اگه دلت باهامه بگو تا هر موقع بگی من برات صبر میکنم
    منم گفتم من باید بیشتر فکر کردم اصلا نمیشه عجله ای چیزی گفت
    میخواستم کمی زمان بهم بده که یه جوری جمعش کنم
    خلاصه با اصرار و هزارتا قسم گفت فردا هفت صبح باید بهم بگی
    من دوسه شبه که سرگرم کارای انتخابات و این چیزا بودم خیلی کم خوابیدم زود خوابم برد
    بعد صبح نرسیده به هفت پیام داده بود
    منم گفتم فعلا این موضوع باید بمونه تا وقتی خونواده ام بدونن و من بیشتر فکر کنم
    من واقعا گیج شدم
    اگه بخوام هم ازدواج کنم تو چند روز که نمیشه به این سرعت
    آدم بخواد یه لباس انتخاب کنه چند دقیقه فرصت میخواد چه برسه به ازدواج
    ولی من خیلی معذبم و خیلی هم خجالت میکشم
    نمیدونم امروز عصر چجوری باید ببینمش!
    ببخشید حرفام زیاد شد ، من به علت این مسائل انسجام فکریم کم شده و استرس دارم.
    ویرایش توسط یلدا 25 : 05-21-2017 در ساعت 10:54 AM

  11. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : تصمیم گیری برام سخت شده

    نقل قول نوشته اصلی توسط آرش67 نمایش پست ها
    اینجوری کسی واسه ازدواج تصمیم نمیگیره

    دقیقااا
    ولی کو گوش شنوا..!

  12. کاربران زیر از یلدا 25 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : تصمیم گیری برام سخت شده

    نقل قول نوشته اصلی توسط fereshte.t نمایش پست ها
    ببینید کدومشون به معیاراهاتون نزدیک تر هستن
    متشکرم
    من فعلا برنامه ی ازدواج ندارم
    ولی اگه بخوام انتخاب کنم در آینده یکیشون رو بیشتر میپسندم البته با این شناختی که تا الان دارم ازشون.

  14. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : تصمیم گیری برام سخت شده

    نقل قول نوشته اصلی توسط رزمریم نمایش پست ها
    وا یلدا

    باورم نمیشه تو این حرفا رو میزنی...

    به نظرت کسی که میگه به خانوادت نگو....میشه بهش اعتماد کرد؟؟؟

    به نظر من که بهش جواب رد بده...یا حداقل بگو اگه میخواید باید با خانوادم مطرح بشه...چون خودم تنها که نمیخوام تصمیم بگیرم نظر خانوادمم برام مهمه..


    این از این

    برای اون دوتا هم...ببین ملاک خودت برای ازدواج چیه....بنویس قشنگ برای خودت

    بعد ببین با کدومشون بیشتر تطبیق داره...اصن بهت میخورن یا نه...

    ولی این دومیه به نظرم یه کم مشکوکه...حواست به خودت باشه....

    خجالت رو هم بذار کنار وگرنه میام گیستو میکشماااااااااا

    ممنون مریم جان
    خودمم راستش باورم نمیشه
    انگاری مغزم درست کار نمیکنه
    همه چی یهویی قاطی شد با هم
    دیروز به سرم زد برم آموزشگاه بگم کاری برام پیش اومده دیگه کلاس نمیام که اینجوری انقدر عذاب نکشم
    واقعا برام عجیب بود یه کارمند رده بالا و با این شخصیت تو چند روز اینجوری تغییر رفتار بده
    من به همه احترام میذارم ولی اصلا دوست ندارم کسی از خوش اخلاقی و احترامم سوع استفاده کنه یا بخواد اینجوری تو تنگنا قرارم بده
    اصلا درست نیست اینجوری حرف زدن و صمیمی شدن اونم بدون هیچ تعهد و اطلاع خونواده ها
    من اصلا دوست ندارم خارج از خونواده ام با کسی از این حرفا داشته باشم
    نمیدونم چرا یهویی همه چیز اینجوری شد
    ایشون هم با شخصیته درست کارش مقام بالاست درست قابل احترامه ولی درست نیست برگرده قربون صدقه ی من بره و یه شبه بخواد بهش بله بگم!
    ما رابطه مون رسمیه و در حال حاضر من مدرس هستم ایشون هم کار اموز
    دلم نمیخواست اینجوری بشه.
    تعجب میکنم واقعا
    یه کسی با این سن و شخصیت نباید بدونه هر چیزی جای خودش باید باشه!!!!!؟
    به جز یکیشون که رفتارش درسته این دو نفر نمیدونم چرا اینجوری میکنن

    یکیشون دیروز تو شعبه آشنا شدیم فک کنم از اول صبح تا نیمه شب همش حواسش به من بود و زیر نظر داشت منو
    بعد برای ناهار اتفاقی من و ایشون تنها شدیم برگشته حین غذا خوردن از من هزارتا سوال می پرسه
    اسم کوچیکت چیه
    چیکار میکنی
    درس چقدر خوندی
    میشه من شماره تون رو داشته باشم
    چند تا برادرخواهر داری
    اصالتتون کجاییه
    خونه تون کجاست
    و ...
    سرم رفت به خدا
    هر چی سرمو مینداختم پایین مگه بیخیال میشد
    منم یا غذا میخوردم یا با غذام بازی میکردم
    بعد اخر سر برگشت گفت من این همه سوال ازت بپرسیم ازتون هم نه ها ازت!
    ولی شما هیچی نپرسیدی
    منم غذارو جمع کردم نگاش کردم و بلند شدم برم دیدم ایشونم اومد
    چرا اینجوری میکنن بعضی ها اخه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    من خب از زیر سنگ نیومدم خونواده دارم به خدا
    سنش از من بیشتر بود نخواستم بی احترامی بشه ولی واقعا اینجوری درست نیست
    نصفه شب که کارامون تموم شد
    من باتری گوشیم از خیر سر کاراموزم تموم شده بود و به نماینده ی فرماندار گفتم باید خودم برگردم یا چیکار کنم
    دیدم ایشون اومد گفت من میرسونمتون
    منم گفتم ممنون فعلا یه گوشی لازم دارم باید با برادرم تماس بگیرم
    سریع گوشیشو داد و بعد گفت بذار پیشت بمونه بعدا ازت میگیرم!
    بعد که داداشم گفت برات آزانس میفرستم
    گفت نصفه شب میخوای با آزانس تنهایی بری
    منم گفتم آشنا هست از دوستان داداشم هستن
    بعد گفت من میرسونمت فرمانداری از اونجا برو خونه!
    گفتم نه ممنون
    آخر سر هم با یکی از خانوما برگشتم
    وقتی هم اومدم پیام داد که ببینه رسیدم
    بعد پیام داد گفت امروز افتخار بزرگی نصیبم شده باهات آشنا شدم امیدوارم این افتخار همیشه نصیبم بشه!
    بعد دیروز پیام داده فلان جا محل کار خواهرمه بیاین اونجا هم کار انجام بدین و هم سعادتی بدین دوباره ببینمت.
    اصلا خوشم نمیاد کسی اینجوری با فعل مفرد باهام حرف بزنه
    ولی من هرچی رعایت میکنم انگاری بقیه بدتر میشن
    اعصابم خورد شده واقعا مریم
    حالا دیروز فقط دو تا خانم بودیم همشون آقا بودن
    حواسشون به من بود ولی خداروشکر بیشترشون متاهل بودن فکر کنم
    بعضی هاشون خیلی محترم بودن و من مثل بابام بهشون احترام میذاشتم
    یکیشون سن بابام بود ایشون و مافوق من بود ایشون رفته بود برای من چایی میاورد
    انقدر خجالت کشیدم این دوسه روز کلافه شدم
    البته خداروشکر بعدا فهمیدم از اقوام زن داییم هستن و خیلی محترم بودن خیلی

    من ازدواج سنتی رو میپسندم نه این مدلیا
    ویرایش توسط یلدا 25 : 05-21-2017 در ساعت 11:35 AM

  15. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : تصمیم گیری برام سخت شده

    بیا من بگم چته :
    تاحالا اینطور موردی تو زندگیت نبوده .دختر هفت خطی هم نیستی که 500 بار تجربش کنی
    یهو واست عجیب و شوکه کننده بوده

    ولی کسی که میگه خانوادت نفهمن همون اول خط قرمز بکش تو از زیر درخت نیومدی

  16. 6 کاربران زیر از sam127 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  17. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : تصمیم گیری برام سخت شده

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    بیا من بگم چته :
    تاحالا اینطور موردی تو زندگیت نبوده .دختر هفت خطی هم نیستی که 500 بار تجربش کنی
    یهو واست عجیب و شوکه کننده بوده

    ولی کسی که میگه خانوادت نفهمن همون اول خط قرمز بکش تو از زیر درخت نیومدی

    متشکر آقای سام
    هیچوقت تو زندگیم انقدر عذاب نکشیده بودم
    و همچین تجاربی نداشتم
    به خدا خانوم مسن بود تو بیرون ازم آدرس و تلفن خونه میخواسته با هزارتا قسم بهش ندادم
    من دختر مهربون و احساسی هستم ولی ترجیح دادم به قول خودش دل اون خانوم بشکنه ولی من اشتباهی مرتکب نشم
    ولی الان اینجوری!
    مغزم قفل شده از این برخوردها
    این آقاهه دیروز برگشته میگه مرگ داداشات روز اول منو دیدی دوستم داشتی اره؟
    بگو دوستم داشتی یا نه!
    من چجوری به خودم اجازه میدم به کسی که هیچ تعهدی بینمون نیست این حرفو بزنم
    به جز داداشام و خونواده ام به کسی نگفتم دوستت دارم
    حتی اگه خیلی هم کسی رو دوست داشته باشم نمیگم
    مگه من چیکار کردم به جز احترام و انجام وظیفه ام که اینجوری داره برداشت میشه
    سرکلاس هم قشنگ تو چشمای من زل میزنه با لبخند
    میگم آقای فلانی این فایلو باز کینید میگه چشممم!
    میترسم از آموزشگاه بیام بیرون داستان بشه
    نمیدونم چیکار کنم

    یکیشون به تلگرامم پیام داده میگه چرا پروفایلتون عکس نذاشتین؟
    معلومه خیلی محتاط هستین!
    خب چرا گیر میدین انقدر
    نذاشتم که نذاشتم
    میترسم از گوشی و تلگرام و همه چی!
    ویرایش توسط یلدا 25 : 05-21-2017 در ساعت 12:06 PM

  18. کاربران زیر از یلدا 25 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  19. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : تصمیم گیری برام سخت شده

    دیشب انقدر معذب بودم و استرس داشتم قلبم درد اومد
    این آقا انقدر پیام میده کلافه شدم به خدا
    جواب هم دیر میدم میگه چی شدی نفس!
    احساس خفگی بهم دست میده اینجوری..!
    حس میکنم دارم به خودم و خونواده ام خیانت میکنم
    یا میگه برات شارژ میفرستم!
    شاید من هم به نحوی مقصرم
    ولی محل کار و بیرون هم لباسم رسمیه هم برخوردم رسمیه نه آرایشی دارم نه چیزی
    به خدا کاراموز چه دختر باشه چه پسر من کار خودمو انجام میدم مگه خودشون چیزی بپرسن
    دوست ندارم وارید حریم خصوصی بقیه بشم
    ولی حقم نیست اینجوری اعصابم خورد بشه
    حالا پسر رئیس جمهورم باشه باید حرمتارو نگه داشت
    این دوسه روز از بس پیام میدم با گوشی انگشتام درد اومدن!
    همشم گوشیمو سایلنت میکنم خونواده ام نفهمن
    از استراحت و کار و برنامه هامم افتادم
    کلی کار دارم که باید انجام بدم
    ولی ذهنم اینجوری درگیر شده
    دلم گریه میخواد..!
    ویرایش توسط یلدا 25 : 05-21-2017 در ساعت 11:56 AM

  20. کاربران زیر از یلدا 25 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  21. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : تصمیم گیری برام سخت شده

    این ماجرا خواهد گذشت فقط صبر کن و البته محکم باش
    چون دخترایی مثل شما خیلی شکننده هستن به خاطر نداشتن تجربه

  22. 2 کاربران زیر از sam127 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  23. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : تصمیم گیری برام سخت شده

    خیلی ممنون آقای سام
    فعلا که آرامشم سلب شده
    دیروز زنگ زده وقتی متوجه شد گلو درد دارم میگه فردا خودم برات دارو میارم
    هزارتا قسم دادم که نمیخوام
    من با اینکه شاید زیاد احساسی هستم ولی سعی میکنم محکم باشم
    دیروز بقیه تعجب کردن که چرا استراحت نمیکنم و زیاد فعالم
    یه کوه رو هم میتونم جا به جا کنم ولی وقتی ذهن و احساسم بهم بریزه برام خیلی سخته
    به کسی هم نمیتونم بگم
    احساس تنهایی میکنم شدید...

  24. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30886
    نوشته ها
    1,578
    تشکـر
    1,236
    تشکر شده 2,029 بار در 1,083 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تصمیم گیری برام سخت شده

    سلام
    از این آقایان مورد دوم مشخصه مشکل داره و فعلا دنبال یکی هست بار مشکلاتش رو از نظر روانی کم کنه و برای اون چه کسی بهتر از شما که صادقانه با ایشون برخورد میکنید.
    ما نمیتونیم به شما بگیم چی درسته یا غلط ولی واقعا ارتباط با این آقا میتونه برای شما مشکلات بوجود بیاره از نظر روحی و اگر وابسته شد با توجه به اینکه شخصیت منفعلی داره رد کردن سخت میشه آویزان خواهد شد.
    فکر کنم شما خیلی حرف دلتون رو باز میکنید و این باعث سو استفاده بعضی ها میشه.
    درباره مورد اول و سوم خیلی توضیح ندادید.

  25. کاربران زیر از siavash_en بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  26. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : تصمیم گیری برام سخت شده

    سلام آقا سیاوش
    متشکرم
    من سرم به کارمه اگه بقیه برام مسئله درست نکنن
    هیچ اطلاعاتی هم از خودم ندادم اول
    فقط ایشون خودش شروع کرد درباره ی خودش گفت منم خب بیشتر شک کردم لابد منظوری داره که اینجوری حرف میزنه
    بعد هم که سوال پرسید من جواب دادم
    ولی کلی خجالت کشیدم

    موردای دیگه یکیشون واقعا خیلی پسر خوبیه و خیلی رسمی و مودب رفتار میکنه
    سومی هم که درباره شون توضیح دادم تو پیامای دیگه
    من اصلا موافق نیستم
    اون روز انقدر خشک رفتار میکرد با بقیه انگاری رئیس جمهور بود
    ولی از طرفی میومد با من اینجوری حرف میزد با لبخند!
    منم یه لحظه دیگه حرصم دراومد گفتم بهتون میاد حراستی باشین
    گفت نه اصلا من معلمم!
    بعد هم برگشت گفت از برخوردای امروز من راضی بودین؟!
    خواستم حرف دلمو بگم که نه اصلا
    چون دیدم با یکی از آقایون سر کاندیدا حرفشون شد و عصبانی و بداخلاقی کردن
    گذشته از این ها فرمانداری به ما گفت اگه کسی بلد نبود خودش رای رو بنویسه و همراه هم نداشت شما براش انجام بدین
    اول صبح یه آقایی اومده بود گفت دخترم من سواد ندارم میشه برام بنویسی رای رو
    منم گفتم کسی باهاتون نیست گفت نه
    رفتم پرسیدم اسم کی رو بنویسم بعد که گفت نوشتم و دادم انداخت داخل صندوق
    بعد دیدم این آقاهه اومد گفت میدونید این کار خلاف قانونه؟
    منم گفتم فرمانداری خودشون به ما گفتن
    گفت نه شما نباید بنویسید
    منم گفتم باشه شما درست میگید مشکلی نیست
    بعدش که زمان گذشت و اخلاقمو دید فکر کنم خودش پشیمون شد
    وقتی هم بحثش پیش اومد گفتم من برادر یا پدر خودمم کاندید باشن انقدر سخت نمیگیرم چون هر کسی حق داره به نامزد منتخب خودش رای بده
    با اینکه هم میتونستم رای های همه رو ببینم ولی اینکارو نکردم چون درست نیست
    ولی ایشون مثلا به اسم هیئت نظارت ریسات جمهوری وایستاده بود که ببینه مردم به کی رای میدن
    وقتی مجری قانون خودش اینجوری کنه دیگه باید ازش چه انتظاری داشت
    من دوست نداشتم باهاش بحث کنم وگرنه میگفتم که شما رئیس جمهورم که باشین حق ندارین که رای ها رو ببینین.
    میتونستم هم بعدا به مافوقشون بگم که اینکارو کردن ولی نخواستم.
    ویرایش توسط یلدا 25 : 05-21-2017 در ساعت 01:01 PM

  27. کاربران زیر از یلدا 25 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  28. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    31916
    نوشته ها
    1,553
    تشکـر
    2,376
    تشکر شده 1,676 بار در 966 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : تصمیم گیری برام سخت شده

    سلام
    باید محکم باشید و حرفتان مودبانه بزنید بهشون بگویید برای ازدواج باید به شناخت کامل از طرف مقابل رسید این هم ممکن نیست مگر اینکه شما به خواستگاری من بیایید و اگر واقعا یلدا خانم در دید اول ایشان را پسندید به او بگویید با شناخت کمی درباره شما دارم وقتی به شما می گویم بیاید خواستگاری یعنی که در حد شناخت اولیه شما را گزینه مناسبی دیدم ولی ازدواج مهمترین تصمیم زندگی یک نفر تا مراحل شناخت و تحقیق نگذشته نمی شود تصمیم قطعی گرفت اگر شما خیلی مصر هستید من آدم مذهبی هستم حتما باید از طریق خواستگاری اقدام کنید و گرنه ادامه این رابطه برایم مقدور نیست
    امضای ایشان

    تا میتوانی دلی به دست آور
    دل شکستن هنر نمی باشد

  29. کاربران زیر از سعید62 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  30. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30886
    نوشته ها
    1,578
    تشکـر
    1,236
    تشکر شده 2,029 بار در 1,083 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تصمیم گیری برام سخت شده

    نقل قول نوشته اصلی توسط یلدا 25 نمایش پست ها
    سلام آقا سیاوش
    متشکرم
    من سرم به کارمه اگه بقیه برام مسئله درست نکنن
    هیچ اطلاعاتی هم از خودم ندادم اول
    فقط ایشون خودش شروع کرد درباره ی خودش گفت منم خب بیشتر شک کردم لابد منظوری داره که اینجوری حرف میزنه
    بعد هم که سوال پرسید من جواب دادم
    ولی کلی خجالت کشیدم

    موردای دیگه یکیشون واقعا خیلی پسر خوبیه و خیلی رسمی و مودب رفتار میکنه
    سومی هم که درباره شون توضیح دادم تو پیامای دیگه
    من اصلا موافق نیستم
    اون روز انقدر خشک رفتار میکرد با بقیه انگاری رئیس جمهور بود
    ولی از طرفی میومد با من اینجوری حرف میزد با لبخند!
    منم یه لحظه دیگه حرصم دراومد گفتم بهتون میاد حراستی باشین
    گفت نه اصلا من معلمم!
    بعد هم برگشت گفت از برخوردای امروز من راضی بودین؟!
    خواستم حرف دلمو بگم که نه اصلا
    چون دیدم با یکی از آقایون سر کاندیدا حرفشون شد و عصبانی و بداخلاقی کردن
    گذشته از این ها فرمانداری به ما گفت اگه کسی بلد نبود خودش رای رو بنویسه و همراه هم نداشت شما براش انجام بدین
    اول صبح یه آقایی اومده بود گفت دخترم من سواد ندارم میشه برام بنویسی رای رو
    منم گفتم کسی باهاتون نیست گفت نه
    رفتم پرسیدم اسم کی رو بنویسم بعد که گفت نوشتم و دادم انداخت داخل صندوق
    بعد دیدم این آقاهه اومد گفت میدونید این کار خلاف قانونه؟
    منم گفتم فرمانداری خودشون به ما گفتن
    گفت نه شما نباید بنویسید
    منم گفتم باشه شما درست میگید مشکلی نیست
    بعدش که زمان گذشت و اخلاقمو دید فکر کنم خودش پشیمون شد
    وقتی هم بحثش پیش اومد گفتم من برادر یا پدر خودمم کاندید باشن انقدر سخت نمیگیرم چون هر کسی حق داره به نامزد منتخب خودش رای بده
    با اینکه هم میتونستم رای های همه رو ببینم ولی اینکارو نکردم چون درست نیست
    ولی ایشون مثلا به اسم هیئت نظارت ریسات جمهوری وایستاده بود که ببینه مردم به کی رای میدن
    وقتی مجری قانون خودش اینجوری کنه دیگه باید ازش چه انتظاری داشت
    من دوست نداشتم باهاش بحث کنم وگرنه میگفتم که شما رئیس جمهورم که باشین حق ندارین که رای ها رو ببینین.
    میتونستم هم بعدا به مافوقشون بگم که اینکارو کردن ولی نخواستم.


    زتدگی کردن با آدم های خشک و خودرای سخته مگر اینکه شما هم یکی از آنها باشید و اینطور که میفرمایید به این صورت نیست.شما این مسئله رو در ذهنتون بررسی کنید الان آمادگی ازدواج دارید یا فقط میخواهید مدتی وقت بگدرونید تا ببینید چی پیش میاد؟
    مورد اول رو توضیح نداید به چه صورت هست و چرا نمیخواهید انتخاب کنید. مورد دوم هم میتوانید به ایشون بفرمایید اگر میخواهد آشنایی بیشتر پیدا کنه بیاد خواستگاری.طرف حتی ممکن هست عنوان کنه قصدم ازدواحه ولی صبرکن. ولی ایشون که نه پا پیش میگذارند و نه اجازه میدن شما با خانواده درمیان بگذارید کمی جای شک داره.
    اگر از ایشون خوشتون اومده و ایشون فعلا مثل آدمهای باری به هر جهت در رابطه هست یه زنگ خطره.چندوقت دیگه میبینید مدتی گذشته و متوجه نشدید کی وابسته شدید.

  31. 2 کاربران زیر از siavash_en بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  32. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : تصمیم گیری برام سخت شده

    یلدا...یه خورده جرئت داشته باش خواهر

    ببین احترام و اینا جای خودش...ولی یه جاهایی باید از خودت دفاع کنی دیگه

    ببین من چند وقت پیش یه موردی واسم پیش اومد اینجوری بود که

    تو یه گروه تلگرام که همشهری های خودمم بودن عضو شدم ( یعنی عضوم کردن!!! خودم نمیدونستم !! )

    تقریبا همه همو میشناختن...چون شهر ما خیلی هم بزرگ نیست...کافیه اسم و فامیلت رو بگی همه میشناسن

    بعد یکی از ادمین های اون گروه اومد تو خصوصی من هی پیام میداد منم مودبانه جوابشو میدادم

    بعد گفت که میشه بیشتر با هم آشنا بشیم؟؟؟ منم خیلی شیک و رسمی گفتم که از همچین آشنایی هایی به هیچ وجه خوشم نمیاد

    به قول تو میخواست صمیمی حرف بزنه...منم بهش گفتم ترجیح میدم به اسم فامیلم صدام بزنین یا حداقل با پسوند خانم...

    دقیقا هرچی گفت من خیلی مودبانه اما جدی جوابشو دادم...حتی گفت ای جان چه خجالتی گفتم یادم نمیاد بهتون اجازه داده باشم اینجوری باهم حرف بزنین بعد خودشو جمع کرد...آخرشم گفت اولین دختری هستی که میبینم انقدر غیرقابل نفوذی...و گفت قصدش ازدواجه و حتما میخواد از نزدیک آشنا بشیم...

    باور کن بهش گفتم اصلا اینجور ازدواج ها رو نمیپسندم و با اینکه شما رو میشناسم و میدونم نیت بدی ندارید اما مجبورم بلاکتون کنم...وبلاکش کردم از گروهشون هم اومدم بیرون

    دختر به فکر سلامت روحی و روانی خودت باش...خجالت این جاها به کار نمیاد

    وقتی معذبی خیلی مودبانه بگو من این طرز حرف زدنت رو نمیپسندم چون نسبتی باهم نداریم پس بهتره حد خودتون رو رعایت کنین

    اینا به هیچ وجه بی ادبی نیست...به هیچ وجه

    جرئت داشته باش بابا..اینجوری که فقط به خودت آسیب میزنی

  33. کاربران زیر از رزمریم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  34. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Apr 2017
    شماره عضویت
    34700
    نوشته ها
    1,062
    تشکـر
    842
    تشکر شده 530 بار در 398 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : تصمیم گیری برام سخت شده

    خانم یلدا اگه شما قصد برقراری رابطه ندارید

    چرا اس ام اس بازی می کنید
    چرا از زندگیتون به اون آقا میگید
    چرا همه چی رو به اون آقا توضیح میدید


    شما یا معنی احترام و بی احترامی رو نمیدونید یا بازی آقایون رو بلد نیستید
    آخه سادگی هم حدی داره

    بهتره حرف از احترام و ادب هم نزنید چون با توجه به فرهنگ خانوادگیتون ( طبق صحبت خودتون ) این رفتار شما کمال بی ادبی هست

    معذرت می خوام صریح میگم ولی
    بس کنید این بازی مسخره رو
    امضای ایشان
    من مثل خیلی از کاربرای دیگه دانش و تخصصی تو مشاوره ندارم و فقط نظر خودمو میگم


    برای کسانی که قوانین سرسختانه در زندگی شون میذارن:

    به جای تمرکز بر روی نتایج ، به تلاش های خود بیندیشیم و برنامه ریزی کنیم.
    نگاه به گذشته، افسردگی و نگاه به آینده ، اضطراب ایجاد می کند، چون نه قادر به تغییر گذشته ایم و نه به آینده آگاهی داریم.


  35. بالا | پست 21

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : تصمیم گیری برام سخت شده

    [quote=سعید62;240977]سلام
    باید محکم باشید و حرفتان مودبانه بزنید بهشون بگویید برای ازدواج باید به شناخت کامل از طرف مقابل رسید این هم ممکن نیست مگر اینکه شما به خواستگاری من بیایید و اگر واقعا یلدا خانم در دید اول ایشان را پسندید به او بگویید با شناخت کمی درباره شما دارم وقتی به شما می گویم بیاید خواستگاری یعنی که در حد شناخت اولیه شما را گزینه مناسبی دیدم ولی ازدواج مهمترین تصمیم زندگی یک نفر تا مراحل شناخت و تحقیق نگذشته نمی شود تصمیم قطعی گرفت اگر شما خیلی مصر هستید من آدم مذهبی هستم حتما باید از طریق خواستگاری اقدام کنید و گرنه ادامه این رابطه برایم مقدور نیست[/qu


    سلام آقا سعید
    متشکرم
    من عقیده ام دقیقا همین هست
    رابطه ی غیر رسمی رو اصلا نمیپسندم
    ولی نمیدونم چرا یهویی به اینجا کشید!
    حالا هم باید یه طوری این مسئله رو حل کنم و قابش کنم تو زندگیم که دیگه به هیچ کسی اجازه ندم اینطوری رفتار کنه
    حالا چه آقای... باشه چه پسر رئیس جمهور یا هر کسی دیگه

  36. بالا | پست 22

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : تصمیم گیری برام سخت شده

    نقل قول نوشته اصلی توسط siavash_en نمایش پست ها
    زتدگی کردن با آدم های خشک و خودرای سخته مگر اینکه شما هم یکی از آنها باشید و اینطور که میفرمایید به این صورت نیست.شما این مسئله رو در ذهنتون بررسی کنید الان آمادگی ازدواج دارید یا فقط میخواهید مدتی وقت بگدرونید تا ببینید چی پیش میاد؟
    مورد اول رو توضیح نداید به چه صورت هست و چرا نمیخواهید انتخاب کنید. مورد دوم هم میتوانید به ایشون بفرمایید اگر میخواهد آشنایی بیشتر پیدا کنه بیاد خواستگاری.طرف حتی ممکن هست عنوان کنه قصدم ازدواحه ولی صبرکن. ولی ایشون که نه پا پیش میگذارند و نه اجازه میدن شما با خانواده درمیان بگذارید کمی جای شک داره.
    اگر از ایشون خوشتون اومده و ایشون فعلا مثل آدمهای باری به هر جهت در رابطه هست یه زنگ خطره.چندوقت دیگه میبینید مدتی گذشته و متوجه نشدید کی وابسته شدید.

    متشکرم آقا سیاوش
    بله دقیقا حق با شماست
    من اشتباه کردم
    حالا باید راه جبرانش رو پیدا کنم.

  37. کاربران زیر از یلدا 25 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  38. بالا | پست 23

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : تصمیم گیری برام سخت شده

    نقل قول نوشته اصلی توسط رزمریم نمایش پست ها
    یلدا...یه خورده جرئت داشته باش خواهر

    ببین احترام و اینا جای خودش...ولی یه جاهایی باید از خودت دفاع کنی دیگه

    ببین من چند وقت پیش یه موردی واسم پیش اومد اینجوری بود که

    تو یه گروه تلگرام که همشهری های خودمم بودن عضو شدم ( یعنی عضوم کردن!!! خودم نمیدونستم !! )

    تقریبا همه همو میشناختن...چون شهر ما خیلی هم بزرگ نیست...کافیه اسم و فامیلت رو بگی همه میشناسن

    بعد یکی از ادمین های اون گروه اومد تو خصوصی من هی پیام میداد منم مودبانه جوابشو میدادم

    بعد گفت که میشه بیشتر با هم آشنا بشیم؟؟؟ منم خیلی شیک و رسمی گفتم که از همچین آشنایی هایی به هیچ وجه خوشم نمیاد

    به قول تو میخواست صمیمی حرف بزنه...منم بهش گفتم ترجیح میدم به اسم فامیلم صدام بزنین یا حداقل با پسوند خانم...

    دقیقا هرچی گفت من خیلی مودبانه اما جدی جوابشو دادم...حتی گفت ای جان چه خجالتی گفتم یادم نمیاد بهتون اجازه داده باشم اینجوری باهم حرف بزنین بعد خودشو جمع کرد...آخرشم گفت اولین دختری هستی که میبینم انقدر غیرقابل نفوذی...و گفت قصدش ازدواجه و حتما میخواد از نزدیک آشنا بشیم...

    باور کن بهش گفتم اصلا اینجور ازدواج ها رو نمیپسندم و با اینکه شما رو میشناسم و میدونم نیت بدی ندارید اما مجبورم بلاکتون کنم...وبلاکش کردم از گروهشون هم اومدم بیرون

    دختر به فکر سلامت روحی و روانی خودت باش...خجالت این جاها به کار نمیاد

    وقتی معذبی خیلی مودبانه بگو من این طرز حرف زدنت رو نمیپسندم چون نسبتی باهم نداریم پس بهتره حد خودتون رو رعایت کنین

    اینا به هیچ وجه بی ادبی نیست...به هیچ وجه

    جرئت داشته باش بابا..اینجوری که فقط به خودت آسیب میزنی


    خیلی ممنون مریم جان
    درسته
    رفتارات خیلی درست بوده
    ای کاش منم اینو میگفتم
    اشتباه کردم
    من متاسفانه این مشکل رو دارم
    خیلی تعارفی و رودربایستی دارم گاهی
    ولی تا حالا همچین مسئله ای برام پیش نیومده اصلا
    فکرشو نمیکردم این آقا با من اینجوری حرف بزنه
    من همیشه سعی می کنم حد خودم رو رعایت کنم
    متقابلا هم انتظارم از مخاطب اینه که حد خودش رو بشناسه
    همین خجالت و احساسی بودن اینجوری کار دستم داد
    باورم نمیشه هنوز!

    من از وقتی که یادم میاد خیلی پسر اطرافم بوده
    تو دانشگاه من جزو دخترایی بودم که حاشیه نداشتم و سرم تو کار خودم بود
    هنوزم همکلاسی های پسر دانشگاه منو میبینن کلی محترمانه رفتار میکنن
    منم هیچوقت رفتار خارج از احترامی نداشتم
    حتی به دوستام اجازه ندادم تو محوطه منو با اسم کوچیک صدا بزنن
    الان نمیدونم چرا اینجوری خراب کردم
    ولی باید راهی پیدا کنم که جمع و جورش کنم.
    کلافه شدم از آشفتگی و استرس.

  39. بالا | پست 24

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : تصمیم گیری برام سخت شده

    نقل قول نوشته اصلی توسط آرش67 نمایش پست ها
    خانم یلدا اگه شما قصد برقراری رابطه ندارید

    چرا اس ام اس بازی می کنید
    چرا از زندگیتون به اون آقا میگید
    چرا همه چی رو به اون آقا توضیح میدید


    شما یا معنی احترام و بی احترامی رو نمیدونید یا بازی آقایون رو بلد نیستید
    آخه سادگی هم حدی داره

    بهتره حرف از احترام و ادب هم نزنید چون با توجه به فرهنگ خانوادگیتون ( طبق صحبت خودتون ) این رفتار شما کمال بی ادبی هست

    معذرت می خوام صریح میگم ولی
    بس کنید این بازی مسخره رو

    آقای آرش ممنون از انتقادتون..!
    ولی خیلی بهتر بود خونسردانه منظورتونو میگفتین
    من نه اهل اس ام اس بازی بودم نه خواستم با کسی بازی کنم

    عرض کردم من اول مطمئن نبودم این آقا قصدش ازدواجه
    این مدت خیلی درگیری های ذهنی و کاری داشتم و یه هفته هست که مریض شدم و حالم طبیعی نیست
    آشنایی با یه نفر دیگه هم این ایام اتفاق افتاد و من کمی ذهنم درگیر اون موضوع بود

    این اس ام اس ها هم این بین شروع شد
    چون دو جلسه کلاس نرفتم میخواست حالمو بپرسه
    حتی من نگفتم چون مریضم کلاس نمیام
    گفتم یه مسئله ای برام پیش اومده
    بعد که اصرار کرد منم زنگ زدم گفتم حالم خوب نیست نمیتونم حرف بزنم

    من اصلا فکر نمیکردم به اینجا بکشه
    یا ایشون اصلا نگفت مجردی متاهلی یا اصلا قصد ازدواج داری نداری
    هیچی
    من واقعا شوکه شدم همچین آدمی این حرفارو بزنه
    فقط معمولی حرف زد تا یهویی کشید به اینجا

    من اصلا نخواستم بی ادبی یا احترامی به کسی کنم
    فقط چون آدم با شخصیتی بود و شغل مهمی داشت اصلا فکر نمیکردم این حرفارو بزنه اونم به این زودی و به این شکل!

  40. بالا | پست 25

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : تصمیم گیری برام سخت شده

    نقل قول نوشته اصلی توسط یلدا 25 نمایش پست ها
    خیلی ممنون مریم جان
    درسته
    رفتارات خیلی درست بوده
    ای کاش منم اینو میگفتم
    اشتباه کردم
    من متاسفانه این مشکل رو دارم
    خیلی تعارفی و رودربایستی دارم گاهی
    ولی تا حالا همچین مسئله ای برام پیش نیومده اصلا
    فکرشو نمیکردم این آقا با من اینجوری حرف بزنه
    من همیشه سعی می کنم حد خودم رو رعایت کنم
    متقابلا هم انتظارم از مخاطب اینه که حد خودش رو بشناسه
    همین خجالت و احساسی بودن اینجوری کار دستم داد
    باورم نمیشه هنوز!

    من از وقتی که یادم میاد خیلی پسر اطرافم بوده
    تو دانشگاه من جزو دخترایی بودم که حاشیه نداشتم و سرم تو کار خودم بود
    هنوزم همکلاسی های پسر دانشگاه منو میبینن کلی محترمانه رفتار میکنن
    منم هیچوقت رفتار خارج از احترامی نداشتم
    حتی به دوستام اجازه ندادم تو محوطه منو با اسم کوچیک صدا بزنن
    الان نمیدونم چرا اینجوری خراب کردم
    ولی باید راهی پیدا کنم که جمع و جورش کنم.
    کلافه شدم از آشفتگی و استرس.
    یلدا به نظرم مشکل تو اینکه حد وسطی برای خودت قرار ندادی

    همه چیز رو میخوای به حالت ایده آل نگهداری...و خب این شدنی نیست

    به قول معروف اینکه ما انتظار داشته باشیم دیگران با ما محترمانه رفتار کنن چون ما بهشون احترام میذاریم...مثه این میمونه که انتظار داشته باشیم که گرگ ما رو نخوره چون ماهم اونو نمیخوریم!!!!

    یه وقتایی اصلا مسئله احترام و ادب و ... نیست...مسئله شخصیت و شعور آدمه

    تو همیشه باید یه حد مشخص داشته باشی که وقتی دیدی طرفت داره ازش عبور میکنه بدون هیچ تردیدی بهش اخطار بدی که حدشو نگهداره

    ولی اینکه دلت بسوزه و روت نشه و خجالت بکشی و بگی بعدا بهش میگم و....فقط وقت خودت رو هدر میدی و به دیگری فرصت میدی بیشتر پیش روی کنی...

    باید محکم باشی...خیلی محکم...

    از اونطرف میگی به دوستات گفتی به اسم کوچیک صدات نزنن..خب به نظر اینجا از اونور بوم افتادی...واسه همینه که میگم حد وسط نداری...یا خیلی خشک میشی یا خیلی صمیمی...درحالیکه باید بین این دوتا باشه..

    من با دوستای دخترم تو دانشگاه خیلی راحت بودیم...حتی جلو پسرا هم.

    ولی تا الان هیچکدوم از همکلاسی های پسرم جرئت نکرده بخواد بهم بی احترامی کنه یا با اسم کوچیک صدام کنه و همیشه هم باهم محترمانه و خوب حرف زدیم

    نمیشه نقطه ی صفر و صد یلدا...نمیشه..باید نقطه 50 رو نگهداری...حد وسط داشته باشی...

    اونوقت راحت تر کنترل میکنی...

    من اگه به جات بودم کسی بدون آشنایی قبلی و رابطه ی خاصی بهم میگفت قربونت برم ...درجا میزدم تو حالش و میگفتم حرفاتون مناسب رابطه ی ما نیست و واقعا هم این کارو کردم...نه تنها طرف ناراحت نشده حتی بعضی وقتا از اینکه اینجور مشخص و معین حرف میزنم هم خوششون اومده

    پس محکم باش...جرئت داشته باش دختر...واااااای دیگه دارم حرص میخورم از دستت بخدا

    تا میبینی کسی داره خارج از حدش حرف میزنه سریع موضعت رو مشخص کن که طرف هم پیش روی نکنه و بفهمه باید چطور حرفشو بزنه

    این اصلا معنیش بی ادبی نیست...

    الانم خیلی شیک به این آقا بگو که بدون اطلاع خانوادت نمیتونی وارد رابطه ای بشی و ایشون بهتره متناسب با یه رابطه ی کاری رفتار کنن و حرف بزنن...چون در غیر اینصورت مجبوری دیگه جوابشون رو ندی.

    خواااااااااااااااااهش میکنم کمی از این حالت پاستوریزه بودن بیا بیرون و مستقیم و رک حرفتو بزن

    هرکسی هم ارزش احترام و ادبت رو نداره...پس گاهی جسارت کردن هم بد نیست برای اینکه دیگران سر جاشون بشینن...باشه؟؟؟؟؟؟؟

  41. 3 کاربران زیر از رزمریم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  42. بالا | پست 26

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27925
    نوشته ها
    2,306
    تشکـر
    3,118
    تشکر شده 3,059 بار در 1,592 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تصمیم گیری برام سخت شده

    سلام یلداجا ن
    منم بدبختی از این مشکلات خیلی داشتم که پسره میاد همش اصرار میکنه و تو برای اینکه احترامش از بین نره و تحقیر نشه نمیدونی چجور ردش کنی.درکت میکنم خیلی شرایط سختیه.
    همین یه هفته پیش توی یه کلاس یکی از پسرا اصلا منو نمیشناخت ولی ایدی منو پیدا کرده بود از دخترا هر روز بهم پیام میداد منم بعد اینکه دیدم فایده نداره و همش اصرار میکنه بلاکش کردم.بعد توی دانشگاه قشنگ میومد جلوم گریه میکرد!!!!!!!مغزم سوت میکشید.واقعا نمیتونستم درکش کنم.حالا هم تهدید میکنه که خودکشی میکنم و این حرفا....
    به نظرم یه بهونه بیار مثلا بگو قراره نامزد کنی من این روشو امتحان کردم یا هر بهونه دیگه همینطور قاطعانه تر برخورد کن و جدی تر باش .
    گاهی شرایط میطلبه یکم خشن و سنگ دل بشی.
    ویرایش توسط saba95 : 05-21-2017 در ساعت 04:34 PM

  43. کاربران زیر از saba95 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  44. بالا | پست 27

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30886
    نوشته ها
    1,578
    تشکـر
    1,236
    تشکر شده 2,029 بار در 1,083 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تصمیم گیری برام سخت شده

    نقل قول نوشته اصلی توسط یلدا 25 نمایش پست ها
    متشکرم آقا سیاوش
    بله دقیقا حق با شماست
    من اشتباه کردم
    حالا باید راه جبرانش رو پیدا کنم.



    شما مطمئن هستید ایشون مجرد هستند؟ شاید اینکه گفتند باید مشکلاتم حل شه و... درگیر رابطه است.
    همیشه حد و حدود را شما تعیین کنید خصوصا اینکه خانم هستید.
    مدیریت رابطه رو در دست بگیرید تا کمتر آسیب ببینید.

  45. کاربران زیر از siavash_en بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  46. بالا | پست 28

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Apr 2017
    شماره عضویت
    34700
    نوشته ها
    1,062
    تشکـر
    842
    تشکر شده 530 بار در 398 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : تصمیم گیری برام سخت شده

    نقل قول نوشته اصلی توسط یلدا 25 نمایش پست ها
    عرض کردم من اول مطمئن نبودم این آقا قصدش ازدواجه
    گفتم یه مسئله ای برام پیش اومده
    بعد که اصرار کرد منم زنگ زدم گفتم حالم خوب نیست نمیتونم حرف بزنم

    من اصلا فکر نمیکردم به اینجا بکشه
    یا ایشون اصلا نگفت مجردی متاهلی یا اصلا قصد ازدواج داری نداری

    من واقعا شوکه شدم همچین آدمی این حرفارو بزنه
    فقط معمولی حرف زد تا یهویی کشید به اینجا

    من اصلا نخواستم بی ادبی یا احترامی به کسی کنم
    فقط چون آدم با شخصیتی بود و شغل مهمی داشت اصلا فکر نمیکردم این حرفارو بزنه اونم به این زودی و به این شکل!
    من دورو برم ندیدم پسری اینجوری بره جلو واسه ازدواج وقتی حرف از متاهلی و مجردی و ... نمیزنه دیگه جای شک نیست تازه اگه درباره ازدواج هم حرف بزنه باز هم دلیل نمیشه

    همون ابتدا در مقابل اصرار ایشون باید جواب محکم و سردی میدادید

    من رئیس دانشگاه دیدم که با دختر گرفتنش رئیس حراست میشناسم با یه نفر دیگه گرفتنش این مسائل به شغل آدما ارتباطی نداره

    شما همون اول لازم نیست بی ادبی بکنی یکی دور بار که محکم و سرد و جدی صحبت کنی متوجه میشه و اگه نشد بی ادبی هم اشکال نداره


    ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازست

    امیدوارم موفق باشید
    امضای ایشان
    من مثل خیلی از کاربرای دیگه دانش و تخصصی تو مشاوره ندارم و فقط نظر خودمو میگم


    برای کسانی که قوانین سرسختانه در زندگی شون میذارن:

    به جای تمرکز بر روی نتایج ، به تلاش های خود بیندیشیم و برنامه ریزی کنیم.
    نگاه به گذشته، افسردگی و نگاه به آینده ، اضطراب ایجاد می کند، چون نه قادر به تغییر گذشته ایم و نه به آینده آگاهی داریم.


  47. کاربران زیر از آرش67 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  48. بالا | پست 29

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2016
    شماره عضویت
    31543
    نوشته ها
    7
    تشکـر
    0
    تشکر شده 4 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تصمیم گیری برام سخت شده

    کسی که قصد ازدواج داره اینطوری پا پیش نمیذاره
    منم مثل تو چون تا حالا کسی بهم نگفته بود دوسم داره وقتی پسر خالم بهم ابراز علاقه کرد یهو وا رفتم
    خیلی سخت تموم شد و الان یک ساله که پشیمونم
    ما دخترا قدر خودمونو نمی دونیم
    معلم دوران راهنماییم همیشه ای شعر رو میگفت
    گوهر خود را مکن تقدیم هر نا قابلی صبر کن پیدا شود گوهر شناس قابلی

  49. کاربران زیر از nafas20z بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  50. بالا | پست 30

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : تصمیم گیری برام سخت شده

    نقل قول نوشته اصلی توسط آرش67 نمایش پست ها
    خانم یلدا اگه شما قصد برقراری رابطه ندارید

    چرا اس ام اس بازی می کنید
    چرا از زندگیتون به اون آقا میگید
    چرا همه چی رو به اون آقا توضیح میدید


    شما یا معنی احترام و بی احترامی رو نمیدونید یا بازی آقایون رو بلد نیستید
    آخه سادگی هم حدی داره

    بهتره حرف از احترام و ادب هم نزنید چون با توجه به فرهنگ خانوادگیتون ( طبق صحبت خودتون ) این رفتار شما کمال بی ادبی هست

    معذرت می خوام صریح میگم ولی
    بس کنید این بازی مسخره رو
    آقا آرش من میدونم شما نیتتون خیر هست و میخواید یلدای عزیز رو راهنمایی کنید

    ولی واقعا طرز حرف زدنتون آدم رو متاسف میکنه

    من نزدیکه سه ساله تو این انجمن هسم و یلدا رو قریب به دوساله میشناسم

    ایشون خیلی آدم احساساتی و مهربانی هستن و البته مشکلی که بارها باهم در موردش حرف زدیم این هست که نه گفتن براشون کمی سخت هست و بیش از اندازه ملاحظه ی دیگران رو میکنن

    و مطمئنم الان به خاطر همین دل رحمیش هست که این مسئله براش پیش اومده، چون خودش هیچ بدی ایی نداره اصلا به فکرش هم نمیرسه کسی بخواد بهش بد کنه...

    و شما اصلا و ابدا حق ندارید ایشون رو بی ادب خطاب کنین که بیشتر نشون دهنده ی بی ادبی خودتون هست.

    قبلا هم تو تاپیکای دیگه بهتون گفتم این طرز حرف زدن مناسب کسی نیست که میخواد به دیگران مشاوره بده.

    لطفا بیشتر از قبل مواظب حرف زدنتون باشید...چون کاملا رو افراد تاثیر میذاره

    من با یلدا هم حرف زدم و واقعا از دست شما ناراحت بود...حتی از منم خواست که چیزی نگم و بحثش رو عنوان نکنم

    اما به عنوان دوست یلدا و کسی که اصول مشاوره براش مهمه لازم دیدم که بگم با حرفاتون دلش رو شکستید . و واقعا جای تاسف داره.

  51. کاربران زیر از رزمریم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  52. بالا | پست 31

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2017
    شماره عضویت
    34330
    نوشته ها
    132
    تشکـر
    144
    تشکر شده 67 بار در 47 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : تصمیم گیری برام سخت شده

    واقعا نمیدونم چه جوری راهنماییتون کنم
    چون خودم به نحو دیگه این مشکلو دارم و اونم اینه که به هر دختری پیشنهاد اشنایی میدم بهم میگه نه
    واقعا نمیدونم که چه جوری باید رفتار کنم.
    تو رفتارم با جنس مخالف هم حد خودمو میدونم و اصلا خوشم نمیاد با فعل مفرد کسی رو خطاب قرار بدم
    به هر دختری هم گفتم گفت که تکلیف زندگیم مشخص نیست
    واقعا نمیدونم که شما دخترا دنیال چی هستین و یک پسر باید چه جوری رفتار کنه که پیشنهاد اشناییشو قبول کنید
    تا دو نفر هم با هم اشنا نشن نمیتون اخلاق و خصوصیات رفتاری طرف مقابل رو بشناسن
    واقعا موندمممممم.....

  53. کاربران زیر از آروین 24 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  54. بالا | پست 32

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26674
    نوشته ها
    692
    تشکـر
    170
    تشکر شده 283 بار در 205 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : تصمیم گیری برام سخت شده

    نقل قول نوشته اصلی توسط آروین 24 نمایش پست ها
    واقعا نمیدونم چه جوری راهنماییتون کنم
    چون خودم به نحو دیگه این مشکلو دارم و اونم اینه که به هر دختری پیشنهاد اشنایی میدم بهم میگه نه
    واقعا نمیدونم که چه جوری باید رفتار کنم.
    تو رفتارم با جنس مخالف هم حد خودمو میدونم و اصلا خوشم نمیاد با فعل مفرد کسی رو خطاب قرار بدم
    به هر دختری هم گفتم گفت که تکلیف زندگیم مشخص نیست
    واقعا نمیدونم که شما دخترا دنیال چی هستین و یک پسر باید چه جوری رفتار کنه که پیشنهاد اشناییشو قبول کنید
    تا دو نفر هم با هم اشنا نشن نمیتون اخلاق و خصوصیات رفتاری طرف مقابل رو بشناسن
    واقعا موندمممممم.....
    سلام

    اول نظر خودمو در مورد مشکل یلدا خانم بگم که خیلی صریح به این آقا بگید که قصد ازدواج ندارید و منتظر شما نمونن و اگر هم پیام داد جواب ندهید. خیلی راحت

    و اما در مورد جواب جناب آروین بگم که واقعا حرف دل خیلی از پسرها رو بیان کردید. منم خیلی شبیه شما هستم. حتی اگه ببینم طرف مقابل جواب سلام منو دیر میده و یا هر حرفی میزنم 10 دقیقه بعد جواب میده همونجا خداحافظی می کنم و تمام.تا حالا هم نه تو خیابون نه تو دانشگاه نه تو هر جای دیگه مزاحم دختری نشدم (مثلا به زور شماره بدم و یا بخوام سر صحبت باز کنم و اینا)

    اکثر دختر خانم ها پسرای با ادب و با شخصیت و سر به زیر دوست دارن اما و اما همیشه با پسرای دیگه ای وارد رابطه میشن (دیگه نخواستم بگم چجور پسرایی!)...شاید دوستان بگن که دخترایی که با اونجور پسرا رابطه دارن حتما خودشونم یکی از اونا هستن...اما واقعا اینطور نیست. من خیلی دخترهای خوب و نجیب میشناسم که گرفتار اینجور پسرا شدن.

    جامعه ما طوری هست که پسرای سر به زیر و با ادب و با شخصیت و خجالتی و ... خریدار ندارن. چرا؟ چون این پسرا بلد نیستن تو خیابون شماره بدن...بلد نیستن حرفای با زرق و برق بزنن...بلد نیستن مثل کنه بچسبن به یکی و آخر سر دختر مجبور به رابطه بشه...خلاصه بگم که ناراحت نباشید تعداد پسرهایی مثل ما هم خیلی کم نیست..بالاخره یکی مثل خودتون پیدا میشه حتما
    ویرایش توسط shahriar : 05-21-2017 در ساعت 08:07 PM

  55. 4 کاربران زیر از shahriar بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  56. بالا | پست 33

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30886
    نوشته ها
    1,578
    تشکـر
    1,236
    تشکر شده 2,029 بار در 1,083 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تصمیم گیری برام سخت شده

    نقل قول نوشته اصلی توسط shahriar نمایش پست ها
    سلام


    و اما در مورد جواب جناب آروین بگم که واقعا حرف دل خیلی از پسرها رو بیان کردید. منم خیلی شبیه شما هستم. حتی اگه ببینم طرف مقابل جواب سلام منو دیر میده و یا هر حرفی میزنم 10 دقیقه بعد جواب میده همونجا خداحافظی می کنم و تمام.تا حالا هم نه تو خیابون نه تو دانشگاه نه تو هر جای دیگه مزاحم دختری نشدم (مثلا به زور شماره بدم و یا بخوام سر صحبت باز کنم و اینا)

    اکثر دختر خانم ها پسرای با ادب و با شخصیت و سر به زیر دوست دارن اما و اما همیشه با پسرای دیگه ای وارد رابطه میشن (دیگه نخواستم بگم چجور پسرایی!)...شاید دوستان بگن که دخترایی که با اونجور پسرا رابطه دارن حتما خودشونم یکی از اونا هستن...اما واقعا اینطور نیست. من خیلی دخترهای خوب و نجیب میشناسم که گرفتار اینجور پسرا شدن.

    جامعه ما طوری هست که پسرای سر به زیر و با ادب و با شخصیت و خجالتی و ... خریدار ندارن. چرا؟ چون این پسرا بلد نیستن تو خیابون شماره بدن...بلد نیستن حرفای با زرق و برق بزنن...بلد نیستن مثل کنه بچسبن به یکی و آخر سر دختر مجبور به رابطه بشه...خلاصه بگم که ناراحت نباشید تعداد پسرهایی مثل ما هم خیلی کم نیست..بالاخره یکی مثل خودتون پیدا میشه حتما


    دوست عزیز
    پسری که در خیابان شماره میده به هزارتا دختر دیگه هم شماره داده و دختری که در خیابان شماره میگیره از صدتای دیگه هم شماره گرفته. دوستیهای خیابانی روابط خوبی از آب درنمیان.
    شما شخصیت و ارزش خود رو میرسانی با هرکسی دم خور نمیشی. مرد اونه که میدونه جایش کجاست و چه کسانی در کنار اون لیاقت نشست و برخاست رو دارند .

  57. 3 کاربران زیر از siavash_en بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  58. بالا | پست 34

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26674
    نوشته ها
    692
    تشکـر
    170
    تشکر شده 283 بار در 205 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : تصمیم گیری برام سخت شده

    نقل قول نوشته اصلی توسط siavash_en نمایش پست ها
    دوست عزیز
    پسری که در خیابان شماره میده به هزارتا دختر دیگه هم شماره داده و دختری که در خیابان شماره میگیره از صدتای دیگه هم شماره گرفته. دوستیهای خیابانی روابط خوبی از آب درنمیان.
    شما شخصیت و ارزش خود رو میرسانی با هرکسی دم خور نمیشی. مرد اونه که میدونه جایش کجاست و چه کسانی در کنار اون لیاقت نشست و برخاست رو دارند .
    با تشکر از پاسخ جناب سیاوش...البته شماره دادن و گرفتن تو خیابون فقط یه مثال بود...اون پسری که بلبل زبونی میکنه تو دانشگاه و مخ یک دختر خوب رو میزنه و یا پسری که تو محیط کار مخ یک دختر نجیب رو میزنه نمیشه گفت که دختر هم همون کاره س...مشکل ماها اینه که بلبل زبانی و پر رو بازی در نمیاریم

    یه مثال بزنم...فرض کنید دوتا مغازه لباس فروشی بغل هم باز کردن...صاحب یکی ازین مغازه ها من هستم که نشستم داخل مغازه و منتظرم تا مشتری بیاد...اما صاحب مغازه بغلی همش دم در وایساده قربون صدقه مردم میره اونقدر که مشتری مجبور میشه میره داخل و با هزارتا بلبل زبانی دیگه لباسو میفروشه...حالا ممکنه که لباس های این فروشنده بی کیفیت و آشغال باشه و لباس های من خیلی با کیفیت اما اون روزی 10 تا لباس بفروشه من فقط دوتا میتونم بفروشم و منم هی غبطه اونو میخورم که ببین چه فروشی داره!

  59. 2 کاربران زیر از shahriar بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  60. بالا | پست 35

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : تصمیم گیری برام سخت شده

    نقل قول نوشته اصلی توسط saba95 نمایش پست ها
    سلام یلداجا ن
    منم بدبختی از این مشکلات خیلی داشتم که پسره میاد همش اصرار میکنه و تو برای اینکه احترامش از بین نره و تحقیر نشه نمیدونی چجور ردش کنی.درکت میکنم خیلی شرایط سختیه.
    همین یه هفته پیش توی یه کلاس یکی از پسرا اصلا منو نمیشناخت ولی ایدی منو پیدا کرده بود از دخترا هر روز بهم پیام میداد منم بعد اینکه دیدم فایده نداره و همش اصرار میکنه بلاکش کردم.بعد توی دانشگاه قشنگ میومد جلوم گریه میکرد!!!!!!!مغزم سوت میکشید.واقعا نمیتونستم درکش کنم.حالا هم تهدید میکنه که خودکشی میکنم و این حرفا....
    به نظرم یه بهونه بیار مثلا بگو قراره نامزد کنی من این روشو امتحان کردم یا هر بهونه دیگه همینطور قاطعانه تر برخورد کن و جدی تر باش .
    گاهی شرایط میطلبه یکم خشن و سنگ دل بشی.

    سلام صبا جان
    ممنون عزیزم
    من به خدا موندم عقل این پسرا چرا اینجوریه
    یعنی نمیدونن وقتی یه دختری رو دوست دارن باید از راه درستش وارد بشن که حرمتشو نشکنن؟!!!!

  61. کاربران زیر از یلدا 25 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  62. بالا | پست 36

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : تصمیم گیری برام سخت شده

    نقل قول نوشته اصلی توسط siavash_en نمایش پست ها
    شما مطمئن هستید ایشون مجرد هستند؟ شاید اینکه گفتند باید مشکلاتم حل شه و... درگیر رابطه است.
    همیشه حد و حدود را شما تعیین کنید خصوصا اینکه خانم هستید.
    مدیریت رابطه رو در دست بگیرید تا کمتر آسیب ببینید.

    متاسفانه آقا سیاوش نه مجرد نیستن!
    اون روز اولی که اومدن تو آموزشگاه و بعد که رفتن یکی از دوستام که اونجا مربیه دیدنشون
    بعد که برمیگشتیم گفت حس میکنم قبلا این اقارو دیدم فک کنم همسرشم کارمند فلان اداره است!
    منم گفتم بهش میخوره متاهل باشه قیافه اش مردونست تا پسرونه
    بعد گفت البته مطمئن نیستم اون باشه یا نه
    منم گفتم من نمیدونم
    و خب به من ارتباطی نداشت بفهمم مجرده یا نه
    ولی امروز که اینو بهش گفتم
    اول خندید!
    بعد گفت مشکلاتی که بهت گفتم همینا بوده
    دارم از همسرم جدا میشم و جریانشو گفت
    گفت به این خاطر بوده که گفتم الان به خونواده ات چیزی نگو تا بعد این قضیه تموم بشه اون موقع بگو!!!!!!!!!!!
    بعد همین ادم دیشب به من گفت باید تا صب فکراتو کنی بهم بگی دلت با من هست یا نه فقط نظر خودتو بگو!!!!!!!!!!!!!!

    آخه کدوم عاقلیه اینو بگه!؟؟؟

    امروز فهمیدم هستن کسایی که ظاهری خیلی با شخصیت هستن ولی از باطن برعکسن.

  63. بالا | پست 37

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : تصمیم گیری برام سخت شده

    نقل قول نوشته اصلی توسط آروین 24 نمایش پست ها
    واقعا نمیدونم چه جوری راهنماییتون کنم
    چون خودم به نحو دیگه این مشکلو دارم و اونم اینه که به هر دختری پیشنهاد اشنایی میدم بهم میگه نه
    واقعا نمیدونم که چه جوری باید رفتار کنم.
    تو رفتارم با جنس مخالف هم حد خودمو میدونم و اصلا خوشم نمیاد با فعل مفرد کسی رو خطاب قرار بدم
    به هر دختری هم گفتم گفت که تکلیف زندگیم مشخص نیست
    واقعا نمیدونم که شما دخترا دنیال چی هستین و یک پسر باید چه جوری رفتار کنه که پیشنهاد اشناییشو قبول کنید
    تا دو نفر هم با هم اشنا نشن نمیتون اخلاق و خصوصیات رفتاری طرف مقابل رو بشناسن
    واقعا موندمممممم.....

    سلام آقا آروین
    واقعا نمیدونین؟
    خب یه پسر با شخصیت و محترم وقتی بخواد ازدواج کنه نمیره به دختری بیرون شماره بده یا پیشنهاد یا هر رابطه ای
    هیچ شده تا حالا از دختری خوشتون بیاد که بخواین باها ازدواج کنین؟
    خب راهش خیلی ساده است
    برین به خونواده اش بگین
    این سخته واقعا؟؟؟!

  64. کاربران زیر از یلدا 25 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  65. بالا | پست 38

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : تصمیم گیری برام سخت شده

    دیگه امروز از رفتاراشون مطمئن شدم این آقا چه شخصیت نا مناسبی دارن
    این دوسه روز به اندازه ی یه دنیا عذاب کشیدم
    امروزم دیکه مهر تایید خورد
    این ها رو باید قاب بزنم به دیوار زندگیم که دیکه تا وقتی زنده هستم با پسرا به هیچ نحوی صمیمیت نشم
    هرچند که سالهاست اینجوری بودم
    اما این بار گول شخصیت به ظاهر خیلی محترم این آقارو خوردم!
    خیلی متاسف و ناراحتم...
    واقعا دیدم که شغل انچنانی و ثروت برای کسی شخصیت نمیاره
    من درسته دختر احساسی و مهربونی هستم
    ولی سعی میکنم احساسات و مهربونیم رو تا جایی که به جا باشه قرار بدم
    تا حالا چند مورد بوده که بیرون ابرازعلاقه کردن با قسم و اصرار
    من اصلا قبول نکرده بودم
    اما این دیگه اولش که فکر میکردم متاهل باشه
    دیدم آدم لارجیه گفتم مگه میشه قصدی داشته باشه
    ولی چند روز بعدش همه چیو دیدم

    درست میگن که هر چیزی اندازه ش خوبه
    اول اون آقا اشتباه کرد
    بعد من
    اگه همون اول میگفتم حرفاتون فقط درچارچوب کلاس باشه به اینجا نمیرسید
    من خیلی اشتباه کردم خیلی...
    از خودم توقع نداشت


    دیگه بیشتر دلم مجردی میخواد...
    دلم میخواد به برنامه های خودم برسم و زندگیمو با کسی تقسیم نکنم..!
    اگه هم زمانی بخوام ازدواج کنم آقای فلانی یا هر کسی دیگه ای هم باشه تا از راه درستش مطرح نکنه به هیچ وجه قبول نمیکنم.

    از همه ی دوستان سپاسگزارم من به خونواده ام که نزدیکترین هام روی زمین هستن یه کلمه هم نگفتم
    ناراحتی و بغضمو ازشون قایم کردم
    ولی اینجا اعتماد کردم و نتیجه گرفتم
    یه دنیا ممنون از همگی.
    ویرایش توسط یلدا 25 : 05-21-2017 در ساعت 09:35 PM

  66. بالا | پست 39

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30886
    نوشته ها
    1,578
    تشکـر
    1,236
    تشکر شده 2,029 بار در 1,083 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تصمیم گیری برام سخت شده

    نقل قول نوشته اصلی توسط shahriar نمایش پست ها
    با تشکر از پاسخ جناب سیاوش...البته شماره دادن و گرفتن تو خیابون فقط یه مثال بود...اون پسری که بلبل زبونی میکنه تو دانشگاه و مخ یک دختر خوب رو میزنه و یا پسری که تو محیط کار مخ یک دختر نجیب رو میزنه نمیشه گفت که دختر هم همون کاره س...مشکل ماها اینه که بلبل زبانی و پر رو بازی در نمیاریم

    یه مثال بزنم...فرض کنید دوتا مغازه لباس فروشی بغل هم باز کردن...صاحب یکی ازین مغازه ها من هستم که نشستم داخل مغازه و منتظرم تا مشتری بیاد...اما صاحب مغازه بغلی همش دم در وایساده قربون صدقه مردم میره اونقدر که مشتری مجبور میشه میره داخل و با هزارتا بلبل زبانی دیگه لباسو میفروشه...حالا ممکنه که لباس های این فروشنده بی کیفیت و آشغال باشه و لباس های من خیلی با کیفیت اما اون روزی 10 تا لباس بفروشه من فقط دوتا میتونم بفروشم و منم هی غبطه اونو میخورم که ببین چه فروشی داره!



    سلام
    درسته و موضوع همکار بودن و همکلاسی بودن و... خیلی متفاوت هست.بالاخره پسر و دختر بایست یک جایی همدیگر رو ببینند و شناخت پیدا کنند .عرض من درباره دوستی های خیابانی بود که طرف با ماشین هر دختری رو می بینه بوق میزنه یا هر دختری رو در خیابان می بینه دنبالش راه میفته شماره میده.
    به هرحال جذب کردن جنس مخالف یک نوع تبحر هست که بعضی پسرها و دخترها دارند. مقداری هم ذاتی هست نمیتوان زیاد ایراد گرفت.
    ویرایش توسط siavash_en : 05-21-2017 در ساعت 09:35 PM

  67. کاربران زیر از siavash_en بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  68. بالا | پست 40

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30886
    نوشته ها
    1,578
    تشکـر
    1,236
    تشکر شده 2,029 بار در 1,083 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تصمیم گیری برام سخت شده

    نقل قول نوشته اصلی توسط یلدا 25 نمایش پست ها
    متاسفانه آقا سیاوش نه مجرد نیستن!
    اون روز اولی که اومدن تو آموزشگاه و بعد که رفتن یکی از دوستام که اونجا مربیه دیدنشون
    بعد که برمیگشتیم گفت حس میکنم قبلا این اقارو دیدم فک کنم همسرشم کارمند فلان اداره است!
    منم گفتم بهش میخوره متاهل باشه قیافه اش مردونست تا پسرونه
    بعد گفت البته مطمئن نیستم اون باشه یا نه
    منم گفتم من نمیدونم
    و خب به من ارتباطی نداشت بفهمم مجرده یا نه
    ولی امروز که اینو بهش گفتم
    اول خندید!
    بعد گفت مشکلاتی که بهت گفتم همینا بوده
    دارم از همسرم جدا میشم و جریانشو گفت
    گفت به این خاطر بوده که گفتم الان به خونواده ات چیزی نگو تا بعد این قضیه تموم بشه اون موقع بگو!!!!!!!!!!!
    بعد همین ادم دیشب به من گفت باید تا صب فکراتو کنی بهم بگی دلت با من هست یا نه فقط نظر خودتو بگو!!!!!!!!!!!!!!

    آخه کدوم عاقلیه اینو بگه!؟؟؟

    امروز فهمیدم هستن کسایی که ظاهری خیلی با شخصیت هستن ولی از باطن برعکسن.



    در ابتدا حدس زدم ولی گفنم زود قضاوت نکرده باشم.
    رزرو میکنند؟مگر شما رزروی هستید که هروقت مشکلات ایشون با زنش تمام شد آنوقت سراغ شما بیاد؟

  69. کاربران زیر از siavash_en بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  70. بالا | پست 41

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : تصمیم گیری برام سخت شده

    نقل قول نوشته اصلی توسط siavash_en نمایش پست ها
    در ابتدا حدس زدم ولی گفنم زود قضاوت نکرده باشم.
    رزرو میکنند؟مگر شما رزروی هستید که هروقت مشکلات ایشون با زنش تمام شد آنوقت سراغ شما بیاد؟
    سلام آقا سیاوش
    شما آقا هستین خییل بیشتر آقایونو میشناسین
    بله حدستون درست بوده
    من هم حدس میزدم ولی گفتم اگه بیاد به خونواده ام بگه اون موقع همه چی رو باید روشن کنه
    دیگه نمیدونستم همچین شرایطی داره
    مثلا میخواست زرنگی کنه اول بله رو از من بگیره بعد که من وابسته بشم اون موقع بگه من زن دارم!
    این نهایت نامردیه
    هر چند که گذشته از همه ی این ها من موافق نبودم باهاش ازدواج کنم.
    ولی بلد نبودم اینو بیان کنم و اینجوری مشکل ساز شد واسم.

    بعد که من گفتم دوستم اینو گفته جریانشو گفت
    خجالت واقعا چیز خوبیه

    احترام و خوبی رو باید برای کسی به کار برد که معنی احترام رو بلد باشه
    من درسته مهربونم و به بقیه احترام میذارم
    ولی میتونستمم هم با برخورد بد جوابشو میدادم
    بی ادبی اصلا کار سختی نیست
    من هم فحش بلدم
    ولی شخصیتم اجازه نداد برخورد بدی داشته باشم.

    علاقه اش هم درست نبود
    من به علاقه و عشق تو یه نگاه اعتقاد ندارم چون احساسه و ممکنه اون فرد کاملا برعکس اونی باشه که ادم انتظار داره
    ولی درسته من رو چند ساعت دیده بود ولی بازم شناخت یه ادم برای یه عمر زندگی زمان خیلی بیشتری رو میطلبه.

  71. بالا | پست 42

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27925
    نوشته ها
    2,306
    تشکـر
    3,118
    تشکر شده 3,059 بار در 1,592 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تصمیم گیری برام سخت شده

    نقل قول نوشته اصلی توسط یلدا 25 نمایش پست ها
    سلام صبا جان
    ممنون عزیزم
    من به خدا موندم عقل این پسرا چرا اینجوریه
    یعنی نمیدونن وقتی یه دختری رو دوست دارن باید از راه درستش وارد بشن که حرمتشو نشکنن؟!!!!
    حالا یلداجان اون بحثی که شما میگی یه طرف.من نمیدونم چرا اقایون دنبال علاقه یکطرفه هستن و به زور اصرار میکنن و میخوان به هر چی میخوان همون لحظه برسن.
    یکی از هم دانشگاهی هام بعد از اینکه چند بار خودش پیشنهاد اشنایی کرد و من مثل بقیه ردش کردم دوباره رفته به خانواده گفته و اونا رو فرستاده مادرم هم با خانوادشون خیلی محترمانه صحبت کرد که دخترم الان امادگی و قصد ازدواج نداره بعد دوباره پسره یه موقعیت گیر میاره تو دانشگاه مطرح میکنه ادم واقعا شرمنده میشه که چرا اینقدر اصرار میکنن و طرف مقابلشون رو در نظر نمیگیرن.
    ادم واقعا ناراحت و شرمنده میشه.

  72. 2 کاربران زیر از saba95 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  73. بالا | پست 43

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30886
    نوشته ها
    1,578
    تشکـر
    1,236
    تشکر شده 2,029 بار در 1,083 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تصمیم گیری برام سخت شده

    نقل قول نوشته اصلی توسط یلدا 25 نمایش پست ها
    سلام آقا سیاوش
    شما آقا هستین خییل بیشتر آقایونو میشناسین
    بله حدستون درست بوده
    من هم حدس میزدم ولی گفتم اگه بیاد به خونواده ام بگه اون موقع همه چی رو باید روشن کنه
    دیگه نمیدونستم همچین شرایطی داره
    مثلا میخواست زرنگی کنه اول بله رو از من بگیره بعد که من وابسته بشم اون موقع بگه من زن دارم!
    این نهایت نامردیه
    هر چند که گذشته از همه ی این ها من موافق نبودم باهاش ازدواج کنم.
    ولی بلد نبودم اینو بیان کنم و اینجوری مشکل ساز شد واسم.

    بعد که من گفتم دوستم اینو گفته جریانشو گفت
    خجالت واقعا چیز خوبیه

    احترام و خوبی رو باید برای کسی به کار برد که معنی احترام رو بلد باشه
    من درسته مهربونم و به بقیه احترام میذارم
    ولی میتونستمم هم با برخورد بد جوابشو میدادم
    بی ادبی اصلا کار سختی نیست
    من هم فحش بلدم
    ولی شخصیتم اجازه نداد برخورد بدی داشته باشم.

    علاقه اش هم درست نبود
    من به علاقه و عشق تو یه نگاه اعتقاد ندارم چون احساسه و ممکنه اون فرد کاملا برعکس اونی باشه که ادم انتظار داره
    ولی درسته من رو چند ساعت دیده بود ولی بازم شناخت یه ادم برای یه عمر زندگی زمان خیلی بیشتری رو میطلبه.


    فقط این مطلب رو برادرانه میگم به شما کسی در این دنیا دلش واسه آدم نمیسوزه .
    دوست داشتن و عاشقی درست ولی در یک شرابط نامتعارف مثل شرایط ایشون که درگیر هستند تنها شرایط خود رو میبینه و به این توجهی نداره شما چه فکری میکنید و دارای چه احساسی هستید.
    به این فکر میکنه فقط این دختر خوبی هست فعلا من باشم مخش رو بزنم کسی دیگه به سمت اون کشیده نشه حالا بعدا هم هرچی شد شد!
    برای این از شما متاهل بودن رو مخفی کرده وگفته خانواده رو در جریان نگذارید چون اصلا فصدش ازدواج نیست و دنبال تنوع طلبی هست .این احتمال رو بدهید با همسر زندگی میکنه و شاید پای جدایی هم درمیان نباشه.
    درهرصورت امیدوارم زودتر تصمیم درست رو بگیرید و خدای نکرده بازی نخورید.

  74. کاربران زیر از siavash_en بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  75. بالا | پست 44

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : تصمیم گیری برام سخت شده

    نقل قول نوشته اصلی توسط saba95 نمایش پست ها
    حالا یلداجان اون بحثی که شما میگی یه طرف.من نمیدونم چرا اقایون دنبال علاقه یکطرفه هستن و به زور اصرار میکنن و میخوان به هر چی میخوان همون لحظه برسن.
    یکی از هم دانشگاهی هام بعد از اینکه چند بار خودش پیشنهاد اشنایی کرد و من مثل بقیه ردش کردم دوباره رفته به خانواده گفته و اونا رو فرستاده مادرم هم با خانوادشون خیلی محترمانه صحبت کرد که دخترم الان امادگی و قصد ازدواج نداره بعد دوباره پسره یه موقعیت گیر میاره تو دانشگاه مطرح میکنه ادم واقعا شرمنده میشه که چرا اینقدر اصرار میکنن و طرف مقابلشون رو در نظر نمیگیرن.
    ادم واقعا ناراحت و شرمنده میشه.

    متاسف میشه ادم
    لابد عاشقان دلباخته هستن!

  76. کاربران زیر از یلدا 25 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  77. بالا | پست 45

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : تصمیم گیری برام سخت شده

    نقل قول نوشته اصلی توسط siavash_en نمایش پست ها
    فقط این مطلب رو برادرانه میگم به شما کسی در این دنیا دلش واسه آدم نمیسوزه .
    دوست داشتن و عاشقی درست ولی در یک شرابط نامتعارف مثل شرایط ایشون که درگیر هستند تنها شرایط خود رو میبینه و به این توجهی نداره شما چه فکری میکنید و دارای چه احساسی هستید.
    به این فکر میکنه فقط این دختر خوبی هست فعلا من باشم مخش رو بزنم کسی دیگه به سمت اون کشیده نشه حالا بعدا هم هرچی شد شد!
    برای این از شما متاهل بودن رو مخفی کرده وگفته خانواده رو در جریان نگذارید چون اصلا فصدش ازدواج نیست و دنبال تنوع طلبی هست .این احتمال رو بدهید با همسر زندگی میکنه و شاید پای جدایی هم درمیان نباشه.
    درهرصورت امیدوارم زودتر تصمیم درست رو بگیرید و خدای نکرده بازی نخورید.

    ممنون آقا سیاوش
    بارها این حرف رو نشیدم ولی گفتم نه همه اینجوری نیستن
    پس انسانیت چی
    ولی واقعا متاسف شدم
    هرچند که من خیلی اشتباه کردم
    ولی دیگه کار اشتباه رو تکرار نمیکنم
    جواب پیاماش رو ندادم
    دارم فکری میکنم که کلاس رو کنسل کنم
    فقط نمیدونم مدیر قبول کنه یا نه
    البته خدا کنه اون خداحافظیش جدی باشه و دیگه کلاس رو نیاد
    من هیچی نگفتم که ببینم چقدر جلو میره
    ولی اون همه ی حرمت ها رو شکست به خصوص با رفتار امروزش...

  78. کاربران زیر از یلدا 25 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  79. بالا | پست 46

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    31916
    نوشته ها
    1,553
    تشکـر
    2,376
    تشکر شده 1,676 بار در 966 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : تصمیم گیری برام سخت شده

    سلام
    من همیشه به دیگران خوش بین هستم ولی جایی بخواهم بحث اعتماد باشه بدون که تهمت به کسی بزنم طرف را آزمایش می کنم اینکه به شما گفتم بدون خجالت موضعتان را اعلام کنید اگر طرف واقعا شما را می خواست با درخواستتان برای خواستگاری موافقت می کرد اگر نه مطمئنا ایرادی در کار این آقا بود برای همین که مطمئن بشوید و خیالتان راحت شود فعلا تا یکی دو ماه به فکر ازدواج نباشید تا وقتی که هم بیماریتان بهتر شود هم این اتفاق را فراموش کرده باشید مطمئنا اگر کسی از ابتدا به حریمها پایبند نبود کسی که حرمتها را می شکند ولو بالاترین مقام هم داشته باشد آدم قابل اعتمادی نیست مسلما پسرانی پیدا می شوند با حفظ حریم از شما خواستگاری کنند این ضربه نباید شما را نسبت به همه بدبین کند بلکه بایدشما را هوشیارتر کند حالا اتفاق خاصی نیفتاده خودتان را زیاد ناراحت نکنید
    امضای ایشان

    تا میتوانی دلی به دست آور
    دل شکستن هنر نمی باشد

  80. کاربران زیر از سعید62 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  81. بالا | پست 47

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : تصمیم گیری برام سخت شده

    نقل قول نوشته اصلی توسط سعید62 نمایش پست ها
    سلام
    من همیشه به دیگران خوش بین هستم ولی جایی بخواهم بحث اعتماد باشه بدون که تهمت به کسی بزنم طرف را آزمایش می کنم اینکه به شما گفتم بدون خجالت موضعتان را اعلام کنید اگر طرف واقعا شما را می خواست با درخواستتان برای خواستگاری موافقت می کرد اگر نه مطمئنا ایرادی در کار این آقا بود برای همین که مطمئن بشوید و خیالتان راحت شود فعلا تا یکی دو ماه به فکر ازدواج نباشید تا وقتی که هم بیماریتان بهتر شود هم این اتفاق را فراموش کرده باشید مطمئنا اگر کسی از ابتدا به حریمها پایبند نبود کسی که حرمتها را می شکند ولو بالاترین مقام هم داشته باشد آدم قابل اعتمادی نیست مسلما پسرانی پیدا می شوند با حفظ حریم از شما خواستگاری کنند این ضربه نباید شما را نسبت به همه بدبین کند بلکه بایدشما را هوشیارتر کند حالا اتفاق خاصی نیفتاده خودتان را زیاد ناراحت نکنید

    سلام آقا سعید
    من هم خیلی خوش بین هستم این بار از خوش بینی خوردم!
    من تا حالا به کسی اجازه نداده بودم اینجوری باهام رفتار کنه
    ولی وقتی دیدم با شخصیته تو کلاس یه درصد هم فکر این چیزا به ذهنم نرسید
    ولی دقیقا برعکس
    خیلی از دست خودم ناراحتم
    من خیلی اشتباه کردم
    کار امروزش از جلو چشمام نمیره
    از غصه سردرد شدید گرفتم تا حد سکته...
    دیگه هیچ ازدواجی رو نمیخوام.
    تنهایی فقط مشکلش اینه که تنهایی ولی هزارتا مشکل نداری!

  82. بالا | پست 48

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : تصمیم گیری برام سخت شده

    نقل قول نوشته اصلی توسط آرش67 نمایش پست ها
    من دورو برم ندیدم پسری اینجوری بره جلو واسه ازدواج وقتی حرف از متاهلی و مجردی و ... نمیزنه دیگه جای شک نیست تازه اگه درباره ازدواج هم حرف بزنه باز هم دلیل نمیشه

    همون ابتدا در مقابل اصرار ایشون باید جواب محکم و سردی میدادید

    من رئیس دانشگاه دیدم که با دختر گرفتنش رئیس حراست میشناسم با یه نفر دیگه گرفتنش این مسائل به شغل آدما ارتباطی نداره

    شما همون اول لازم نیست بی ادبی بکنی یکی دور بار که محکم و سرد و جدی صحبت کنی متوجه میشه و اگه نشد بی ادبی هم اشکال نداره


    ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازست

    امیدوارم موفق باشید

    ممنون
    حق با شماست
    اشتباه کردم.

  83. بالا | پست 49

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : تصمیم گیری برام سخت شده

    نقل قول نوشته اصلی توسط رزمریم نمایش پست ها
    آقا آرش من میدونم شما نیتتون خیر هست و میخواید یلدای عزیز رو راهنمایی کنید

    ولی واقعا طرز حرف زدنتون آدم رو متاسف میکنه

    من نزدیکه سه ساله تو این انجمن هسم و یلدا رو قریب به دوساله میشناسم

    ایشون خیلی آدم احساساتی و مهربانی هستن و البته مشکلی که بارها باهم در موردش حرف زدیم این هست که نه گفتن براشون کمی سخت هست و بیش از اندازه ملاحظه ی دیگران رو میکنن

    و مطمئنم الان به خاطر همین دل رحمیش هست که این مسئله براش پیش اومده، چون خودش هیچ بدی ایی نداره اصلا به فکرش هم نمیرسه کسی بخواد بهش بد کنه...

    و شما اصلا و ابدا حق ندارید ایشون رو بی ادب خطاب کنین که بیشتر نشون دهنده ی بی ادبی خودتون هست.

    قبلا هم تو تاپیکای دیگه بهتون گفتم این طرز حرف زدن مناسب کسی نیست که میخواد به دیگران مشاوره بده.

    لطفا بیشتر از قبل مواظب حرف زدنتون باشید...چون کاملا رو افراد تاثیر میذاره

    من با یلدا هم حرف زدم و واقعا از دست شما ناراحت بود...حتی از منم خواست که چیزی نگم و بحثش رو عنوان نکنم

    اما به عنوان دوست یلدا و کسی که اصول مشاوره براش مهمه لازم دیدم که بگم با حرفاتون دلش رو شکستید . و واقعا جای تاسف داره.

    ممنون مریم جان
    ولی گوش نکردیا به حرفم
    ممنون که امروز بهم آرامش دادی.

  84. کاربران زیر از یلدا 25 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  85. بالا | پست 50

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : تصمیم گیری برام سخت شده

    نقل قول نوشته اصلی توسط یلدا 25 نمایش پست ها
    ممنون مریم جان
    ولی گوش نکردیا به حرفم
    ممنون که امروز بهم آرامش دادی.
    خخخخ لازم بود خببب

    برات پیام گذاشتم برو بخون

  86. 2 کاربران زیر از رزمریم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


صفحه 1 از 2 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. مشکل در تصمیم گیری برای انتخاب شغل
    توسط سایه هستی در انجمن روانشناسی شغلی
    پاسخ: 13
    آخرين نوشته: 05-11-2020, 12:10 PM
  2. تصمیم گیری برای ادامه یا قطع رابطه
    توسط mohammadsharif016 در انجمن روابط دختر و پسر
    پاسخ: 3
    آخرين نوشته: 12-24-2017, 02:25 PM
  3. تردید در تصمیم ازدواج
    توسط شیوا.م در انجمن سایر موارد ازدواجی
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 11-27-2016, 10:03 PM
  4. آیا والدین باید برای ازدواج فرزندان تصمیم بگیرند؟
    توسط saeed021 در انجمن مخالفت خانواده
    پاسخ: 5
    آخرين نوشته: 07-01-2015, 11:26 PM
  5. به جای تصمیم کبری، تصمیم صحیح بگیرید!
    توسط Artin در انجمن روانشناسی شغلی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 02-14-2014, 07:49 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد