نمایش نسخه قابل چاپ
سلام ببخشید من یه دانش اموز سال چهارمم و امسال کنکوردارم.دیروک برای پر کردن دندونم پیش دندونپزشک رفتم یا یه دکتر دختر ۲۵-۲۶ساله روبرو شدم
ماسک روی صورتش زده بود و یه عینک و موهاشم بیرون بود(ببخشید این چیزارو میگم ولی میخام کلا در جریان باشید)اندام لاغری داشت اما پاهاش به بدنش نمیخوردو توپر بود.صداش هم ک دیونم میکرد.از اون اولش ک دیدمش عاشقش شدم.الان چند وقته تو ذهنم دارم تجسمش میکنم و همش جلوی چشمامه.
تروخدا کمکم کنید چون اصلا نمیتونم درس بخونم
تو سن بلوغی طبیعی هستش حتی اگه تو خیابون از پیرزن 90 ساله هم خوشت اومد اقتضای سنته
داداش تو دانش آموز درس خونی هستی مثل من و ... عنوان تاپیکت منو یاد اولین تاپیکایی انداخته بود که نوشتم اینجا.... ایمیل دادی تا زودتر به جواب برسی و مزاحم درست نشه. آفریننقل قول:
نوشته اصلی توسط امیرعادل
همیشه از چیزایی که وقتتو بگیرن و نذارن درس بخونی فرار میکنی.
به برنامه درسیت نرسی عصبی میشی...
این ممکنه تو رو خیلی حساس کنه همونطور که منو حساس کرده بود.
اتفاقات مختلف ممکنه واست بزرگ جلوه کنن و تو از اونا بخوای فرار کنی و هر چقدر فرار کنی بهشون نزدیک تر بشی.
ایتفاقات خیلی کوچیک.
تو اصلا از اون دختر خوشت نمیاد. تو فقط حساس شدی و داری تلقین می کنی که از اون دختر خوشت میاد و نمی تونی درس بخونی. ببین درس که بخونی افکار زیاد میشن. چون فکرت با درس خوندن فعال میشه. حالا این فکر رو باید علاوه بر درس به سمت چیزای مثبت ببری. موقع استراحتت چیزای خنده دار بخونی و .... فکرت رو آرامش بدی خوب. باید متوجه افکار منفی ام باشی. اگه مطلع باشی که این افکار فقط یه سری افکار منفی هستن بخاطر درست میتونی مهارشون کنی. با بی خیالی و بی توجهی. تو اگه عاشق اون دختر بودی نمی خواستی ازش فرار کنی. آدم که از عشق نمی ترسه. پس تو عاشق هیچ دختری نیست و اصلا دنبال عشق نیستی. اما فکر منفی میاد سراغتو بهت میگه تو عاشق شدی... ها ها ها ها... دیگه نمی تونی درس بخونی.... هورااااا تو عاشق شدی.... عشق دختر... دیگه درس نمی تونی بخونی...
تو هم بهش بگو خفه شو... ها ها ها ها... فک کردی من نمی دونم تو افکار منفی هستی... من درس می خونم دهنتو هم جر میدم. اون فکر منفی داره بهت تلقین منفی الکی می کنه.
حال کردی همه چی رو درست گفتم؟ چون تو مثل خودمی...
باید ریلکس باشی. نفس عمیق بکش. بی خیال باش. اینا همه الکیه... این فکرا همش الکیه... بخاطر حساس بودنت روی درسه...
ببین هر چقدر بهش بیشتر گیر بدی و ناراحت بشی بدتر میشه. به افکارت گیر نده. باهاشون نجنگ... افکار الکیه...
من تجربه کردم دارم بهت میگم...
جملات مثبت رو پیش خودت چند بار پشت هم محکم و با سرعت بگو... به مدت چند دقیقه...
بگو من درس می خونم من فکر منفی نمی کنم اینا همش چرنده اینا هیچ کدوم واقعی نیست. من فقط بکم رو درسام حساسم اتفاقات واسم بزرگ جلوه گر شدن... من ریلکسم... من ناراحت نیستم .. من با انرژی درس می خونم من می تونم. فکر منفی خر است... فکر به دختر خر است... فکر مثبت خوب است... درس خوندن خوب است...
بعد بهش فک نکن و درستو بخون. اگه هم اومد تو ذهنت بی خیال باش. بگو بدرک...
راستی... صبحا ورزش کن... یا غروب.
موقع استراحتت برنامه ریزی داشته باش که چطور استراحت کنی.
تمام ذهن و حواستو جلب کن سمت درس.... حتی از آسمون سنگ اومد درس بخون...
این افکار یه بهانه ایه که خود به خود ایجاد میشه باری اینکه تو رو از هدفت دور کنه و کارتو مختل کنه... هر کسی که درس میخونه باید قدرت شکستشون رو داشته باشه با بی خیال بودن...
یه جورایی جز فرایند درس خوندنه. واسه هر کی یجوره... بهش فک نکن دیگه... امسال هر اتفاقی افتاد حتی از آسمون سنگ بارید باز حواست به هدفت باشه و نسبت به مشکلات دیگه بی خیال باش.
به خدا نزدیک تر شو. صلوات بفرست. پناه ببر به خدا.
واسه من هم دعا کن.
واقعا ازت ممنونم.فکرنمیکردم کسی صدامو بشنوه.
من توی زنگیم یه راهنمای درست و حسابی ندارم
به زور دارم خودمو میکشم بالا
میتونم ازت بخام بیشترباهم اشنا شیم
دست یه نفرم بتونی بگیره خودش خیلیه
اگه هم نمیتونی ممنونم بخاطر همین پیام شما|heart|
واقعا ازت ممنونم.فکرنمیکردم کسی صدامو بشنوه.
من توی زنگیم یه راهنمای درست و حسابی ندارم
به زور دارم خودمو میکشم بالا
میتونم ازت بخام بیشترباهم اشنا شیم
دست یه نفرم بتونی بگیره خودش خیلیه
اگه هم نمیتونی ممنونم بخاطر همین پیام شما|heart|
داداچ خدا هست در درجه اولنقل قول:
نوشته اصلی توسط امیرعادل
بنده اینجا هستم... بچه های دیگه اینجا هستن... کمکت می کنن
ممنون