نمایش نتایج: از 1 به 5 از 5

موضوع: تنفر از دیگران بخاطر تحقیر

1001
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    10258
    نوشته ها
    17
    تشکـر
    4
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    تنفر از دیگران بخاطر تحقیر

    توی موقعیت خیلی بدی قرار گرفتم. هرچی سعی میکنم رفتار بد دیگران رو فراموش کنم نمیشه. زندگیم داره از بین میره. انگیزه ای برای هیچ کاری ندارم. دوستای زیادی ندارم.
    هرچی سعی میکنم به خودم بگم گذشته رو فراموش کن و برای خودت فردای تازه ای بساز بازم عین همون اتفاقای گذشته برام میفته. والا هوش و ذکاوت من بد نیست ولی انقدر شخصیتم سرکوب شدس و اعتماد به نفسم پایینه که حتی توی مشاجره ها ذهنم یاری نمیکنه که بتونم جواب های قانع کننده ای داشته باشم. اصلا کلا نمیتونم هیچ موقعیتی رو به نفع خودم برگردونم.
    سر کار خیلی راحت به من توهین میکنن ولی من هیچی نمیگم. واقعا نمیدونم این مشکل ‌رو چطور میشه حل کرد.
    روی هیچ کاری ‌نمیتونم تمرکز کنم.
    هرچقدر هم سعی میکنم فکرم رو معطوف چیزای دیگه ای کنم ولی بازم یه اتفاق مسخره که قبلا افتاده روزی هزار بار دوباره توی مغزم مرور میشه و حسرت این رو میخورم که چرا فلان حرف رو به فلان آدم نزدم و الان جایگاهم اومده پایین و احترامم رو از دست دادم.
    لطفا به من بگید باید چه کنم؟ در حال حاضر امکان استعفا دادن ندارم.

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2017
    شماره عضویت
    34538
    نوشته ها
    11
    تشکـر
    2
    تشکر شده 12 بار در 8 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تنفر از خود و همه بخاطر رفتار بد و تحقیر

    نقل قول نوشته اصلی توسط binaam نمایش پست ها
    توی موقعیت خیلی بدی قرار گرفتم. هرچی سعی میکنم رفتار بد دیگران رو فراموش کنم نمیشه. زندگیم داره از بین میره. انگیزه ای برای هیچ کاری ندارم. دوستای زیادی ندارم.
    هرچی سعی میکنم به خودم بگم گذشته رو فراموش کن و برای خودت فردای تازه ای بساز بازم عین همون اتفاقای گذشته برام میفته. والا هوش و ذکاوت من بد نیست ولی انقدر شخصیتم سرکوب شدس و اعتماد به نفسم پایینه که حتی توی مشاجره ها ذهنم یاری نمیکنه که بتونم جواب های قانع کننده ای داشته باشم. اصلا کلا نمیتونم هیچ موقعیتی رو به نفع خودم برگردونم.
    سر کار خیلی راحت به من توهین میکنن ولی من هیچی نمیگم. واقعا نمیدونم این مشکل ‌رو چطور میشه حل کرد.
    روی هیچ کاری ‌نمیتونم تمرکز کنم.
    هرچقدر هم سعی میکنم فکرم رو معطوف چیزای دیگه ای کنم ولی بازم یه اتفاق مسخره که قبلا افتاده روزی هزار بار دوباره توی مغزم مرور میشه و حسرت این رو میخورم که چرا فلان حرف رو به فلان آدم نزدم و الان جایگاهم اومده پایین و احترامم رو از دست دادم.
    لطفا به من بگید باید چه کنم؟ در حال حاضر امکان استعفا دادن ندارم.
    یکی از بهترین و در عین حال ساده ترین ذهنیت ها برای احساس آزادی این است که به چیز هایی که مردم درباره ی شما فکر می کنند و حرف مردم توجه نکنید. بعضی وقت ها باید بیرون بروید، قدم بزنید ، هوای تازه بخورید و با خود مرور کنید که چه کسی می خواهید باشید و از زندگیتان چه می خواهید، بدون در نظر گرفتن تایید دیگران.

    بهترین راه گوش دادن به قلبتان است. خطر را قبول کنید، فقط بخاطر نظر و تایید دیگران و یا اتفاقاتی که شاید بیافتد راه های بی خطر و آسان را انتخاب نکنید. در غیر این صورت هیچ چیز تغییر نخواهد کرد. نگذارید ذهن های کوچک، شما را از رسیدن به رویاهای بزرگتان باز دارند.

    از همین امروز شروع کنید و منتظر تایید دیگران نباشید.

    ۱- شما فقط یکبار فرصت زندگی دارید تا بتوانید به رویا هایتان برسید و احساس زندگی کنید
    بهتر است در کاری که دوست دارید شکست بخورید (و یاد بگیرید) تا در کاری که از آن متنفرید موفق شوید. به چیزی که به آن باور دارید یک فرصت بدهید .تلاش کنید، اگر شکست خوردید آنقدر ادامه دهید تا موفق شوید. از خود گذشتگی کنید و از محدوده‌ی امن خود پا را فراتر ببرید.بسیار فراتر. با ترس هایتان با شجاعت روبه‌رو شوید. بر باورهای خودتان استوار باشید تا آن ها را وارد زندگیتان کنید.

    ۲-تایید شخص دیگر فقط نظر اوست
    نگذارید نظر دیگران، حقیقت زندگی شما شود. هرگز خودت یا کسی که می خواهی باشی را قربانی نظر کسی نکن، زیرا به زودی فرد دیگری پیدا خواهد شد که با نظر آن فرد اول مخالف است. خودتان را از درون و بیرون دوست بدارید، عاشق خود باشید و خودتان را به جلو هل دهید. هیچکس نمی تواند شما را کوچک فرض کند، مگر اینکه شما این اجازه را به او بدهید. شما تنها کسی هستید که رویاها و شادی هایتان را می سازید.

    ۳-تنها نظری که واقعا اهمیت دارد، نظر خود شماست
    در زندگی چیزی که انجام آن سخت است ولی در عین حال بسیار جذاب ، فارغ شدن از این خیال است که باید از دید دیگران کامل باشی. بی خیال کامل بودن از چشم دیگران شوید. به سمت چیزی بروید که عاشق آن هستید و آن را دوست دارید. زیرا چیزی که عاشق آن هستید تعیین کننده ی رویاهای شماست و رویا‌های شما تعیین کننده‌ی عمل شماست و عمل شما تعیین کننده‌ی سرنوشت شماست.

    ۴- بعضی از مردم به هیچ وجه شما را تایید نخواهند کرد
    اجازه ندهید نظرات منفی دیگران آرامش شما را به هم ریزد. انسان ها دو دسته اند، دسته‌ی اول انرژی و خلاقیت شما را تخلیه می کنند و دسته‌ی دوم به شما انرژی می دهند و موجب خلاقیت بیشتر شما می‌شوند حتی با یک لبخند ساده.از دسته‌ی اول دوری کنید. شاد باشید. همان شخصی باشید که واقعا می‌خواهید.اگر کسی با این کار شما مشکل دارد ، او را به حال خود رها کنید. شاد بودن یک انتخاب است. زندگی، شاد کردن همه نیست. خودتان شاد باشید.
    ۵- چشم انداز هر شخصی در زندگی متفاوت است
    چیزی که شما هستید، همان چیزی است که شما را فوق العاده می کند. یکتایی خود را برای هیچ کسی تغییر ندهید.اتفاقات آینده و چیزهایی که پیش روی شماست همیشه در هاله ای از رمز و راز قرار دارد. از اکتشاف، یادگیری و رشد نترسید. با گام های بلند به جلو حرکت کنید. وقتی زندگی شما را به جلو هل می‌دهد، در برابر آن مقاومت نکنید. کاری کنید که در آینده بابت آن از خود ممنون باشید.



    ۶-اغلب برای رشد شخصیت، تجربه‌ی خودمان نیاز است
    برخی از تجربه های زندگی را فقط وقتی می توانیم درک کنیم که خودمان آن ها را تجربه کنیم. این کار به شما اجازه می‌دهد از تجربه‌ی خود، برداشتی شخصی داشته باشید و نه برداشت شخص دیگر از این تجربه. این تجربه‌ی شخصی به شما امکان تفکر منطقی و مثبت را می دهد.

    ۷-دیدگاه شما نیاز به تایید دیگران ندارد
    هنگامی که با تمرین های پی در پی این موضوع را وارد ذهن خود کردید، باید سعی کنید آن چیزی را که می‌خواهید امتحان کنید، جایی که دوست دارید بروید، دیدگاه های خود را دنبال کنید. اشتباه انتخاب نکنید. اجازه ندهید دیگران ایده های شما را زندانی کنند.اگر چنین احساسی دارید ، این فرصتی است که از آن رها شوید. چون شما نمی دانید چگونه بهترین شوید، دلیل بهترین نشدن نیست.

    استیو جابز می گوید: اجازه ندهید افکار منفی دیگران صدا‌ی درونتان ، قلب و بینشتان را غرق و مسموم کنند، افکار و احساسات شما خوب می دانند چگونه شما را تبدیل به چیزی کنند که می خواهید. باقی چیز‌ها در رده های بعدی اهمیت قرار دارند.

    ۸-زندگی کوتاه تر از آن است که بخواهیم بیش از این منتظر بمانیم
    اگر شما زمان کمی برای زندگی داشتید (مثلا بیماری سختی داشتید) هرگز حاضر نبودید لحظه ای از زندگیتان را تلف کنید. چشمهایتان را باز کنید شما واقعا وقت زیادی ندارید. هیچکس ندارد. پس به اطراف نگاه کن، به این هدیه ای که به شما داده شده است، به معجزه ای که دقیقا جلوی چشمان شما اتفاق می‌افتد. شادی را انتخاب کن ، بدون توجه به نظر و تایید دیگران .



    در انتها یک جمله می گویم و از شما می خواهم که خوب روی آن فکر کنید. ” تا زمانی که نگران این باشید که دیگران در‌باره‌ی شما چه فکر می کنند ، متعلق به آنهایید. فقط زمانی به نظرات دیگران نیازی نخواهید داشت که خودتان باشید.”

  3. کاربران زیر از faezeh.. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    10258
    نوشته ها
    17
    تشکـر
    4
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تنفر از دیگران بخاطر تحقیر

    ممنون از پاسختون. نکته های خوبی بود. اما من نمیخوام بگم که دیگران باید مسیر زندگیم رو تعیین کنند، یا اینکه خیلی به حرفها و نظراتشون گوش‌ بدم. اما متاسفانه از زمانی که یادم میاد در محیط بیرون از خانه تقریبا هیچکس‌ دوستم نداشته. این خلا بزرگ در درون من همیشه جا خوش‌ کرده بوده که هر کاری‌ کنم هرچقدر هم موفق‌ باشم بازم کسی‌ دوستم نداره! چرا؟ چون انسان در هر حال به طور طبیعی یکی از نیازهای بزرگش دوست داشته شدنه.
    خانواده من هم تقریبا بیشتر اوقات سعی کردن جوری ‌من رو لوس و وابسته بار بیارن که انگار باور خودم شده که بدردنخورم! از این جهت که مثلا نمیخوان مدتی در خانه تنها بمونم و حتنا برادر یا خواهرم یا کس دیگه باید پیشم باشه. شاید الان اگر به خانوادم بگم که میخوام برم و تنها زندگی کنم نه نگن ولی مشکل اینه که الان بخاطر شرایط بودن توی‌ غربت و تنها بودن مادرم و سفر زیاد پدرم نمیتونم به حال خودم باشم و همش باید همراهی کنم و همراه باشم. ولی در اصل ترجیح خودم تنهاییه برای یک مدت و به محض اینکه این شرایط برام فراهم بشه حتما این کار رو خواهم کرد. با اینکه میدونم تنهایی‌ هم سختی های خودش رو داره و بودن در کنار خانواده هم خوبی هاش رو.
    جالبه بهتون بگم که گاهی اوقات حتی غصه بزرگم اینه که چرا من اینقدر با مدل شخصیت پدرم متضاد هستم و این یک بدشانسی بزرگ بوده برای من. او به طور طبیعی جذب کننده خوشبختی و ثروت و آدمها هست و تعداد دوستانش واقعا از حد حافظه من خارجه. درحالیکه من به زور میتونم ۲ تا دوست پیدا کنم و اگر هم پیدا کنم زود از دست میدم. همش فکر میکنم دیگران توی دوستی‌با من دنبال منافعشون هستن و بودن با شخص من دلیل خاصی براشون نداره و گاهی هم حس‌میکنم از سر ناچاری و دلزدگی از بقیه به من رو‌ میارن که بالاخره این گوشه موشه ها همیشه هستم تا بتونن پیدام کنن!
    ویرایش توسط binaam : 04-03-2017 در ساعت 11:28 AM

  5. کاربران زیر از binaam بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2017
    شماره عضویت
    34538
    نوشته ها
    11
    تشکـر
    2
    تشکر شده 12 بار در 8 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تنفر از دیگران بخاطر تحقیر

    نقل قول نوشته اصلی توسط binaam نمایش پست ها
    ممنون از پاسختون. نکته های خوبی بود. اما من نمیخوام بگم که دیگران باید مسیر زندگیم رو تعیین کنند، یا اینکه خیلی به حرفها و نظراتشون گوش‌ بدم. اما متاسفانه از زمانی که یادم میاد در محیط بیرون از خانه تقریبا هیچکس‌ دوستم نداشته. این خلا بزرگ در درون من همیشه جا خوش‌ کرده بوده که هر کاری‌ کنم هرچقدر هم موفق‌ باشم بازم کسی‌ دوستم نداره! چرا؟ چون انسان در هر حال به طور طبیعی یکی از نیازهای بزرگش دوست داشته شدنه.
    خانواده من هم تقریبا بیشتر اوقات سعی کردن جوری ‌من رو لوس و وابسته بار بیارن که انگار باور خودم شده که بدردنخورم! از این جهت که مثلا نمیخوان مدتی در خانه تنها بمونم و حتنا برادر یا خواهرم یا کس دیگه باید پیشم باشه. شاید الان اگر به خانوادم بگم که میخوام برم و تنها زندگی کنم نه نگن ولی مشکل اینه که الان بخاطر شرایط بودن توی‌ غربت و تنها بودن مادرم و سفر زیاد پدرم نمیتونم به حال خودم باشم و همش باید همراهی کنم و همراه باشم. ولی در اصل ترجیح خودم تنهاییه برای یک مدت و به محض اینکه این شرایط برام فراهم بشه حتما این کار رو خواهم کرد. با اینکه میدونم تنهایی‌ هم سختی های خودش رو داره و بودن در کنار خانواده هم خوبی هاش رو.
    جالبه بهتون بگم که گاهی اوقات حتی غصه بزرگم اینه که چرا من اینقدر با مدل شخصیت پدرم متضاد هستم و این یک بدشانسی بزرگ بوده برای من. او به طور طبیعی جذب کننده خوشبختی و ثروت و آدمها هست و تعداد دوستانش واقعا از حد حافظه من خارجه. درحالیکه من به زور میتونم ۲ تا دوست پیدا کنم و اگر هم پیدا کنم زود از دست میدم. همش فکر میکنم دیگران توی دوستی‌با من دنبال منافعشون هستن و بودن با شخص من دلیل خاصی براشون نداره و گاهی هم حس‌میکنم از سر ناچاری و دلزدگی از بقیه به من رو‌ میارن که بالاخره این گوشه موشه ها همیشه هستم تا بتونن پیدام کنن!
    من به درد هیچ کاری نمی خورم ، برای همینکسی مرا دوست ندارد ” ، ” چرا کسی مرا دوست ندارد ” آیا مدام خود را با موفقیت های هم سن و سالان تان مقایسه می کنید ؟ آیا می دانید در پس این جمله : ” کسی مرا دوست ندارد ” یک ضعف بزرگ نهفته است در ابتدا خبر از این موضوع می دهد که شما اعتماد به نفس پائینی دارید که با هر برخورد و یا سخنی نا امید می شود . شما هر بار که این جمله را در ذهن خود تکرار می کنید :” او مرا دوست ندارد” یا اینکه ” من برای کسی اهمیت ندارم ” تبعات منفی بسیاری بر روی ذهن شما دارد.


    فراموش نکنید سایرین شما را از روی برخورد ظاهری تان می شناسند ، از حالت روحی ، فکری و ذهنی تان . اگر هنگامی که به شخص دیگری می رسید بگوئید تنها هستم یا اینکه کسی مرا دوست ندارد ، صحبت های شما افکار منفی را به فرد مقابل القا می کند و مطمئن باشید کسانی که با شما در ارتباط هستند به سادگی این موضوع را درک می کنند و با خود می گویند حتما او یک عیبی دارد که کسی او را دوست ندارد و از او دوری می کنند و او هم از شما دوری می کند .

    هر شخص اشتباهات و کیفیت های مخصوص به خود را دارد که او را تبدیل به فردی واحد می کند .

    چرا خود را باور ندارید ؟ آیا می دانید بسیاری از افرادی که حتی مقام، تحصیلات و یا خیلی از امتیازات شما را ندارند به دلیل اینکه خود باوریشان بالاتر می باشدبه سادگی موفق می شوند.

    اگر این موضوع تا این حد برای شما مهم است باید گفت که بزرگترین اشتباه زندگی تان را مرتکب شده اید . زیرا این احساس زجر آور است و اینکه مفید نیستید و کسی شما را دوست ندارد به شدت مخرب استبرای رهایی از این حس باید اعتماد به نفس خود را تقویت کنید .

    اگر با کمبود اعتماد به نفس به دلیل شکل ظاهریتان ، شرایط مالی ، خانوادگی و … مواجه هستید ، این موضوع را فراموش کنید .

    به باورهای مثبت و افکار سازنده فکر کنید تا اتفاقات خوب برای تان پیش آید و در غیر این صورت نیروهای منفی را جذب می کنید و به همان صورت در زندگی تان بازخورد پیدا می کند . مطمئن باشید هزاران نفر در این دنیا و یا حتی در شهری که شما زندگی می کنید با این مشکلات سر به گریبان هستند فقط به دلیل اینکه خود را باور دارند می توانند با تمام مشکلاتشان کنار بیایند و مشکلات را از سر راه خود بردارند .

  7. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    10258
    نوشته ها
    17
    تشکـر
    4
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تنفر از دیگران بخاطر تحقیر

    معمولا جلوی بقیه خودم رو خوب نشون میدم و وانمود میکنم که دوستان زیادی دارم و همه من رو دوست دارن! تقریبا هیچوقت خودم رو غیر عادی و سرخورده جلوه نمیدم ولی خوب گاهی دیگران از شکایت هام از همه چی میفهمن که نسبتا ادم منفی ای هستم.
    و این شخصیت منفی من شاید بخش بزرگیش از اطرافیان گرفته شده. دوست های اشتباه، حتی بعضی افراد خانواده که رسما تبدیل به ماشین تولید افکار و حرفهای منفی شدن و ناخود آگاه این حس ها و باورها رو به من هم القا میکنند.
    از لحاظ ظاهری و سطح اجتماعی و خانوادگی و ... هم هیچ مشکلی وجود نداره. کسی که بهش پیشنهاد بازیگری و مدلی‌ میشه قطعا زشت نیست! ولی اونقدر احمقه که باز هم گاهی فکر میکنه زشته!
    میدونید عامل اصلی و مهم تغییر دهنده بازی همین نکته هست که "چطور" از یک عمارت فروریخته که اعتماد به نفس من هست دوباره یک برج بلند و بالا و شگفت انگیز بسازم. از هیچی چطور میشه اعتماد به نفس درآورد؟ اگر حداقل عوامل بیرون مثل موفقیت در کار بودند شاید امکانش بود که دستم به یه جا بند باشه. ولی الان... دائم باید نگاه کنم که از بقیه چقدر فروشم عقب تره و این مدیر هی به من سرکوفت بزنه. نمیدونم شاید واقعا باید کارم رو عوض کنم چیزی که با فروش و اینجور چیزا سر و کار نداشته باشه ولی فعلا که چیزی پیدا نکردم. حتی سعی کردم برای خودم کار طراحی انجام بدم به صورت شخصی ولی جز یک بار دیگه اتفاق نیافتاد با اینکه همون یک نفر از کارم راضی بود...
    خلاصه اینکه چگونگیش مهمه و من دنبال اون میگردم. ذهن ممکنه خیلی در تغییر عوامل بیرونی قدرت داشته باشه اما وقتی دائم تناقض ببینه متاسفانه خودش تبدیل به یک دشمن میشه و فقط میخواد برات وقایع بیرون رو بازگو کنه و داستان به این شکل ادامه داره

    Sent from my SM-G920W8 using Tapatalk

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد