سلام.من قبلا هم پست گذاشتم تحت عنوان تنهایی و نیاز به جنس مخالف اما مشکلم حل نشد.مشکل من سالهاست گریبانمو گرفته؛مشکلی که شاید برای من خاص باشه.من از اول دانشگاه خواستم کسی رو داشته باشم.ترم دوم هم از یکی از همکلاسیام خوشم اومد ولی رفتاری که با من داشت،باعث شد دیدم از اون موقع به همه دخترا منفی بشه.بعد از اون سعی کردم خودمو ترمیم کنم و از یکی دخترای ورودیهای سال بعدم خوشم اومد و به اون هم علاقمو گفتم اما اونم جوابش منفی بود.همین کافی بود تا من دوباره به هم بریزم.این مسئله تا همین الآن که دانشگاهم کم مونده تموم بشه ادامه داره.از اون به بعد با وجودی که از دخترای دیگه هم خوشم اومد اما ترس از نه شنیدن باعث شد تحت هیچ شرایطی جلو نرم.خیلی وقته احساس تنهایی عذابم میده؛دوست دارم منم اونی که میپسندم کنارم باشه اما نمیدونم اسمشو بدشانسی بذارم یا نه،دست رو هر دختری میذارم یا شوهر و نامزد و دوست پسر و عشق داره،یا کلا جوابش منفیه(حداقل به من).دیگه از نه شنیدن و تحمل تنهایی خسته شدم.برم جلو و پیشنهاد بدم،خورد میشم و این برام سمه.نرم و تو خودم بریزم،تنهایی آزارم میده.واقعا مستاصل شدم.طوری شده که دختری که خوشم میاد تو دانشگاه میبینم،تو دلم میگم ولش کن اینم به تو جواب منفی میده.انگار زاده شدم برای جواب رد شنیدن از دخترایی که میپسندم!در صورتی که دائما اطرافم میبینم دختر و پسرایی که رابطه دارن.بعضی وقتا سعی میکنم تلقین کنم که تا ابد باید این تنهایی و پس زده شدن رو تحمل کنم اما واقعا سخته.از عروسی بیزارم،تا میشنوم یا میبینم کسی با کسی دوسته یا ازدواج کرده یا به هر حال کسی رو داره به هم میریزم.جثه و چهرم هم اعتماد به نفسمو سلب کرده.من یه پسر خیلی لاغرم و چهره معمولی هم دارم و ریز نقشم.همین موضوع ظاهرم مزید بر علت شده تا علاقم به دخترای اطرافم رو تو خودم نابود کنم چون تجربه داشتم که به خاطر جثه و چهرم حرف شنیدم از دخترا و بعضا تمسخر شدم چون منو طبیعتا جدی نمیگیرن و همینطورم بوده؛میگن تو که خیلی بچهای!بهت نمیخوره ۲۳ سالت باشه و... .از هر کسی که تجربه مشابه منو داره و تونسته مشکلش رو حل کنه و یا کابران محترم دیگه،تقاضای کمک و راهنمایی دارم.ببخشید که متنم طولانی شد و ممنون بابت وقتی که برای خوندن و راهنمایی بنده میذارید.