نمایش نتایج: از 1 به 20 از 20

موضوع: تمای به ازدواج اما نبدن مورد مناسب

2315
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27871
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    تمای به ازدواج اما نبدن مورد مناسب

    سلام من یه دختر 20 ساله ام که یه رشته خوب مهندسی تو یکی از دانشگاه های تهران میخونم..از لحاظ ظاهرم چهره ای معمولی و به گفته اکثریت با نمک دارم..وضع مالی مونم خیلی خوبه خداروشکر..اما مشکلم اینه که یه خواستگار خوب و درست حسابی ندارم..خیلی پرتوقع تیستم اما بالاخره کسی باید باشه که خداقل 50درصد از شرایطه منو داشته باشه اما نیست..هرکی میاد که تعدادشونم زیاد نبوده اصن قابل فکر کردن نیستن..انا مشکل بزرگ من که شاید همین باعثه دپرس شدنم شده اینه که نمیدونم چرا هیچ پسری توی دانشگاه از من خوشش نمیاد با اینکه همیشه اراسته و مرتب و شیک اما سنگین و اروم میرم دانشگاه و میام اما هیچ وقت نفهمیدم مشکلم چیه..اکثریت دوستام کلی پیشنهاد دوستی یا حتی ازدواج دارن ارروز از دانشگاه..البته من از دوستی متنفرم و وارد این روابط نمیشم اما خوب منم دوس دارم که بهم توجه بشه..شاید مشکلم اینه که نمیتونم مثه بقیه دخترا با پسرا بگو بخند کنم برا همین اونا هم باهام گرم نمیگرن..اما دیگه واقعا خسته شدم از این همه به اصطلاح خانوم و سربه زیر بودن الکی..اکثر دوستام ازدواج کردن منم با اینکه حسود نیستم اما وقتی میبینمشون کلی غبطه میخورم..اصن حاله این روزام شده فکر به اینکه نکنه نتونم هیچوقت ازدواج کنم..با این که خواستگار سمجم دارم اما ایده ال نیست و خانوادم قبولش نمیکنن..تورو خدا کمکم کنید یه کم از این حال ببددددد در بیام..ممنون

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23197
    نوشته ها
    163
    تشکـر
    263
    تشکر شده 231 بار در 103 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : از تنهایی خسته شدم افسردگی گرفتم :(

    باید بیشتر توضیح بدین چون خیلی کلی گفتین
    مثلا بگین خواسته ها و ایده آلهای شما چیه؟؟؟
    خواستگاراتون چه کمبودهایی دارن ؟؟؟
    امضای ایشان
    بیادتان مى آورم تا همیشه بدانید که زیباترین منش آدمى ، محبت اوست
    پس ؛محبت کنید چه به دوست ، چه به دشمن! که دوست را بزرگ کند و دشمن را دوست.
     (کوروش کبیر)

  3. کاربران زیر از Ariyaei بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24045
    نوشته ها
    1,075
    تشکـر
    990
    تشکر شده 1,812 بار در 718 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : از تنهایی خسته شدم افسردگی گرفتم :(

    دختر خوب اول باید دهنیتتو نسبت به دانشگاا اصلاح کنی... فکر میکنم شما با این ذهنیت وارد دانشگاا شدین که اونجا با یکنفر اشنا بشین و ازدواج کنید. اما شما برای ازدواج نمیگم خیلیییییییی جوونید ولی خیلی جوونید! فرصتهای خوب و مناسبتری به سراعشما خواهد اومد . .این جور ناراحتی و دپرسی برای خانمی با سن شما عجیبه، اگه 30ساله بودین حق داشتین...

    اصلا عحله نکن به این مسایل هم زیاد فکر نکن تمام تمرکزتو بزار روی درست چند وقت دیگه امتحانات پایان ترمه انشالله که موفق بشی و مطمین باش کیس مناسب سر راهت قرار میگیره... روزگار بازی های عجیبی داره کمی صبور باشید

  5. 3 کاربران زیر از orbital بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26338
    نوشته ها
    1,317
    تشکـر
    2,454
    تشکر شده 2,159 بار در 1,087 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : از تنهایی خسته شدم افسردگی گرفتم :(

    نقل قول نوشته اصلی توسط luckygirl نمایش پست ها
    سلام من یه دختر 20 ساله ام که یه رشته خوب مهندسی تو یکی از دانشگاه های تهران میخونم..از لحاظ ظاهرم چهره ای معمولی و به گفته اکثریت با نمک دارم..وضع مالی مونم خیلی خوبه خداروشکر..اما مشکلم اینه که یه خواستگار خوب و درست حسابی ندارم..خیلی پرتوقع تیستم اما بالاخره کسی باید باشه که خداقل 50درصد از شرایطه منو داشته باشه اما نیست..هرکی میاد که تعدادشونم زیاد نبوده اصن قابل فکر کردن نیستن..انا مشکل بزرگ من که شاید همین باعثه دپرس شدنم شده اینه که نمیدونم چرا هیچ پسری توی دانشگاه از من خوشش نمیاد با اینکه همیشه اراسته و مرتب و شیک اما سنگین و اروم میرم دانشگاه و میام اما هیچ وقت نفهمیدم مشکلم چیه..اکثریت دوستام کلی پیشنهاد دوستی یا حتی ازدواج دارن ارروز از دانشگاه..البته من از دوستی متنفرم و وارد این روابط نمیشم اما خوب منم دوس دارم که بهم توجه بشه..شاید مشکلم اینه که نمیتونم مثه بقیه دخترا با پسرا بگو بخند کنم برا همین اونا هم باهام گرم نمیگرن..اما دیگه واقعا خسته شدم از این همه به اصطلاح خانوم و سربه زیر بودن الکی..اکثر دوستام ازدواج کردن منم با اینکه حسود نیستم اما وقتی میبینمشون کلی غبطه میخورم..اصن حاله این روزام شده فکر به اینکه نکنه نتونم هیچوقت ازدواج کنم..با این که خواستگار سمجم دارم اما ایده ال نیست و خانوادم قبولش نمیکنن..تورو خدا کمکم کنید یه کم از این حال ببددددد در بیام..ممنون
    خواهر عزیز مطمئنم صد در صد که تو هیچ مشکلی نداری بزار قشنگ بهت بگم قضیه از چه قراره دو تا نکته هست یکی اینکه سن ازدواج بخاطر سخت شدن شرایط جامعه بالا رفته و بندرت پسرا قبل از اتمام تحصیل و سربازی و کار به فکر ازدواج میفتن حتی اگه نیاز داشته باشن بعضیاشون صبوری میکنن، بعضیاشونم با دخترا فقط و فقط به دنبال دوستی موقتی هستن ازونطرف اکثر دخترای بیچاره از اول فکر میکنن این پسره نهایتا بهشون پیشنهاد ازدواج میده و دست آخر با یه افسردگی روحی از رابطه خارج میشن، بنابراین این را میخوام بگم که اگه میبینی پسری سمتت نمیاد بخاطر شخصیت و موقر بودنته اصلا هم نگو سربه زیری الکی این حسن تو هست اگه قبول نداری کافیه با یه لباس ناجور و آرایش و با عشوه رفتار کنی ببین چند نفر میان سمتت برای دوستی ولی بدون آدمای یه لاقبا و بی شخصیت و چشم چرون جذبت میشن نه آدم حسابی( که البته در ظاهر خودشون را حسابی جلوه میدن) ، اینم بدون که اصلا سنی نداری که بخوای نگران ازدواجت باشی نوع نگاهت را به دانشگاه تغییر بده، درست را بخون و سعی کن آدم موفق و مفیدی باشی بهت قول میدم به وقتش یه پسر خوب و با شخصیت که برازنده نجابت و سر به زیریت باشه نصیبت میشه.
    ویرایش توسط Mohammad313 : 05-02-2016 در ساعت 06:33 PM

  7. 2 کاربران زیر از Mohammad313 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  8. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23156
    نوشته ها
    364
    تشکـر
    593
    تشکر شده 396 بار در 211 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : از تنهایی خسته شدم افسردگی گرفتم :(

    بیکاریا برا خودت آقا بالاسر میخوای درست کنی :|

    اولا که سنی نداری ، دوما پسرها تا آخر دوره کارشناسی عقل پا به جایی ندارن و احساسی تصمیم میگیرن ، چرا که اولا خیلی هاشون با یه دید فانتزی به زندگی نگاه میکنن و هنوز وارد بازار کار نشدن ، خیلی ها تا وارد بازار کار میخوان بشن که عموما اواخر کارشناسی با اوایل ارشد وارد میشن میفهمند که اوه اوه اوه عجب وضعیت داغونیه ، پول در آوردن چقدر سخته ، جا می خورن عموما و تازه معنی سختی را اونجا میفهمن . شما هم به دانشگاه به دید خونه بخت نگاه نکن ، همین که سبک نیستی مثل خیلی ها مطمعن باش آدم درستتری میاد سمتت . من خودم توی دانشگاه پسرایی را که زیاد با دختر ارتباط دارنو زیر نظر دارم ، توی جمعای دوستانشون میگن پسر سینه های فلانیو دیدی ؟؟؟

    این یعنی چی آخه ؟ این آدم دختر و دوستی با دخترو واسه ازدواج میخواد ؟؟؟ فکرم نکنید که توی هیچ دانشگاهی اینجور آدمی نیست ، رتبه زیر 200 کنکور 89 دوست فامیلی هستش ، کل فکر و ذکرش دختر بود دوره کارشناسی و بدن دختر ! میخریت ولی واقعا هست و خیلی هم هست ، دلیل اصلیشم محدودیت های زیادی که تبدیل به عقده جنسی میشه هستش .

    شما هم اگه قصدت ازدواجه بزار واسه دوره ارشد با دکترا ، پسرهای کارشناسی شخصیتهاشون کامل شکل نگرفته و دمدمی مزاجن ، خودشونو (اکثرا و نه همه) هنوز پیدا نکردن و به اصطلاح گیجن . سنتون واسه ازدواج کمه ، ازدواج چیز خاصی نیست والا :| ممکنه طرفتون مثل بیشتر افراد شکاک باشه و بخواد محدودتون کنه . شما همین وقار و محکمیتونو حفظ کنین ، آدم های درستتری سر راهتون قرار میگیرن
    امضای ایشان
    There is a charm about the forbidden that makes it unspeakably desirable

    -Mark Twain

  9. 2 کاربران زیر از ehsan1966 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  10. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8203
    نوشته ها
    2,001
    تشکـر
    1,983
    تشکر شده 5,258 بار در 1,556 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : از تنهایی خسته شدم افسردگی گرفتم

    سلام
    راستیتش از نوع تایپ شما و چینش کلمات معلومه که فشار زیادی روتونه
    به نظر من مشکل شما ازدواج نیست
    نبود شخص مناسب برای صحبت کردنه

    شما همونطوری که خودتون گفتید نمیتونید مثل دیگران با دیگران گرم صحبت بشید
    به همین خاطر فکر میکنید این مشکل با ازدواج کردن و نزدیک شدن به شخصی بخاطر وجود عقد نامه (یا تعهدنامه تامین نیازهای عاطفی ) مرتفع خواهد شد .
    درحالی که این ی سرابه که مغز شما میبینه
    اگر بهش برسید میبینید که هیچی نیست
    همونطور که همین آلانم دارید به این نتیجه میرسید که خیلی از خاستگارها مطلاک ها و معیار های شما رو ندارن
    حتی برفرض داشته باشن و شما بازهم با این طرز فکر ازدواج کنید کی ضمانت میکنه این شخص در آینده تغییر نکنه ؟
    انسان در هر لحظه از زندگی تغییر میکنه ( و ما وقتی میفهمیم که اذیت یا شادمون کنه )
    میبینید ؟ با هر دیدی نگاه کنیم بجای رسیدن به دریا به سراب میخوریم

    اما راه حل شما اینکه اول از همه دیدتون نسبت به مسائل کمی واقعی تر کنید
    ی واقعیت اینکه دوستان شما که ازدواج کردن شاید از حمایت های لفظی و توجهات عاطفی برخوردار باشند اما بازهم مشکلات جدیدی براشون درست شده
    و این قطعیه (شاید باورتون نشه ولی دوستان شما هم هر از گاهی که مشکلات فشار بیاره میگن کاش منم مثل فلانی مجرد بودم )

    پس غبطه خوردن به دیگران کار بی فایده ای هست ....

    وقتی دیدتون نسبت به دیگران و مسائل زندگی درست و تنظیم بشه اون موقع میتونید آدما رو همونجوری که هستن ببینید و ارتباط برقرار کنید
    و چ بسا همین ارتباط های دوستان ست که باعث شناخت افراد و در نهایت ایجاد احساسات در ما میشه


    مرحله بعد تقویت ارتباطات با دیگرانه
    که این مرحله بهش برسید دیگه نیازی به توجه ندارید چون این توجه با توجه کردن شما به دیگران و تبادل احساسات برطرف خواهد شد
    سوالی بود بپرسید
    امضای ایشان
    عشق مهمترین امتحان خداست ..
    فرزندان آدم و حوا چندهزار سال است که عشق را حل میکنند
    اما فقط کسانی قبول می شوند که عشق را زیبا بکِشند
    بقیه فقط عشق را می کِشند و می کُشند(ReePaa)





  11. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27871
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : از تنهایی خسته شدم افسردگی گرفتم

    نقل قول نوشته اصلی توسط Reepaa نمایش پست ها
    سلام
    راستیتش از نوع تایپ شما و چینش کلمات معلومه که فشار زیادی روتونه
    به نظر من مشکل شما ازدواج نیست
    نبود شخص مناسب برای صحبت کردنه

    شما همونطوری که خودتون گفتید نمیتونید مثل دیگران با دیگران گرم صحبت بشید
    به همین خاطر فکر میکنید این مشکل با ازدواج کردن و نزدیک شدن به شخصی بخاطر وجود عقد نامه (یا تعهدنامه تامین نیازهای عاطفی ) مرتفع خواهد شد .
    درحالی که این ی سرابه که مغز شما میبینه
    اگر بهش برسید میبینید که هیچی نیست
    همونطور که همین آلانم دارید به این نتیجه میرسید که خیلی از خاستگارها مطلاک ها و معیار های شما رو ندارن
    حتی برفرض داشته باشن و شما بازهم با این طرز فکر ازدواج کنید کی ضمانت میکنه این شخص در آینده تغییر نکنه ؟
    انسان در هر لحظه از زندگی تغییر میکنه ( و ما وقتی میفهمیم که اذیت یا شادمون کنه )
    میبینید ؟ با هر دیدی نگاه کنیم بجای رسیدن به دریا به سراب میخوریم

    اما راه حل شما اینکه اول از همه دیدتون نسبت به مسائل کمی واقعی تر کنید
    ی واقعیت اینکه دوستان شما که ازدواج کردن شاید از حمایت های لفظی و توجهات عاطفی برخوردار باشند اما بازهم مشکلات جدیدی براشون درست شده
    و این قطعیه (شاید باورتون نشه ولی دوستان شما هم هر از گاهی که مشکلات فشار بیاره میگن کاش منم مثل فلانی مجرد بودم )

    پس غبطه خوردن به دیگران کار بی فایده ای هست ....

    وقتی دیدتون نسبت به دیگران و مسائل زندگی درست و تنظیم بشه اون موقع میتونید آدما رو همونجوری که هستن ببینید و ارتباط برقرار کنید
    و چ بسا همین ارتباط های دوستان ست که باعث شناخت افراد و در نهایت ایجاد احساسات در ما میشه


    مرحله بعد تقویت ارتباطات با دیگرانه
    که این مرحله بهش برسید دیگه نیازی به توجه ندارید چون این توجه با توجه کردن شما به دیگران و تبادل احساسات برطرف خواهد شد
    سوالی بود بپرسید
    سلام اولا که ممنون از شما و همه دوستان برای مشاوره های خوبتون..اما من راستش متوجه منظور شما نشدم..خوب من دوس های دختر خیلیییییی خوبی دارم که فوق العاده باهاشون صمیمیم وباهم همیشه درد دل میکنیم..منظور شما اینه که من با پسرا ارتباط برقرار کنم و هم صحبت بشم؟؟

  12. کاربران زیر از luckygirl بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26338
    نوشته ها
    1,317
    تشکـر
    2,454
    تشکر شده 2,159 بار در 1,087 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : از تنهایی خسته شدم افسردگی گرفتم

    من خودم تقریبا یکساله خیلی احساس تنهایی میکنم، اینجا یه فضایی شده تا کمی از این تنهایی در بیام ولی میخوام اینو بگم که بعضی وقتا فکر میکنم ما چقدر بی انصافیم تا وقتی سرمون شلوغه عمرا به آسمون نگاه کنیم وقتیم تنها میشیم بازم همه طرفو میبینیم ولی بالا را نه، خدایا تو از همه تنهاتری اگه ما هم هیچوقت تنها نبودیم اینو نمیفهمیدیم.

  14. کاربران زیر از Mohammad313 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  15. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8203
    نوشته ها
    2,001
    تشکـر
    1,983
    تشکر شده 5,258 بار در 1,556 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : از تنهایی خسته شدم افسردگی گرفتم

    نقل قول نوشته اصلی توسط luckygirl نمایش پست ها
    سلام اولا که ممنون از شما و همه دوستان برای مشاوره های خوبتون..اما من راستش متوجه منظور شما نشدم..خوب من دوس های دختر خیلیییییی خوبی دارم که فوق العاده باهاشون صمیمیم وباهم همیشه درد دل میکنیم..منظور شما اینه که من با پسرا ارتباط برقرار کنم و هم صحبت بشم؟؟
    خوب اگر رابطه با دخترا خوبه
    مشکوک شد

    ببینم احساسات جنسی اتون کاملا تحت کنترله ؟
    چون برای دخترا نیاز به توجه رو به وجود میاره
    امضای ایشان
    عشق مهمترین امتحان خداست ..
    فرزندان آدم و حوا چندهزار سال است که عشق را حل میکنند
    اما فقط کسانی قبول می شوند که عشق را زیبا بکِشند
    بقیه فقط عشق را می کِشند و می کُشند(ReePaa)





  16. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27871
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : از تنهایی خسته شدم افسردگی گرفتم

    نقل قول نوشته اصلی توسط Reepaa نمایش پست ها
    خوب اگر رابطه با دخترا خوبه
    مشکوک شد

    ببینم احساسات جنسی اتون کاملا تحت کنترله ؟
    چون برای دخترا نیاز به توجه رو به وجود میاره
    بله..راستش من بیشتر نگران اینده ام و اینکه نکنه چون الان کسی از من تو دانشگاه خوشش نیومده پس من یه نقطه ضعفی دارم و ممکنه در اینده ام کسی خوشش نیاد..مخصوصا اینکه چون یکی از اقوام نزدیکم ازدواج نکرده این ترس منو چندین برابر کرده

  17. کاربران زیر از luckygirl بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  18. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21877
    نوشته ها
    2,577
    تشکـر
    2,345
    تشکر شده 1,788 بار در 1,138 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : از تنهایی خسته شدم افسردگی گرفتم

    نهای هم معضل شده اا!! میگن سن ازدواج بای بالای 23 باشه اونوقت نمیگن این حساسات چطور رفع بشه!!!

    ولی صبر کردن و تحمل تنهای ارزش داره تا بتونید یک ازدواج سالم داشته باشید تا زندگی شاد ی داشته باشید.

    خانوم دانشگاه که محل ازدواج نیست ، پسر 20 ساله چی داره نه سربازی رفته و ... پیشنهاد ازدواج کجا بود اکثر به غریب همون دوستی هستش ٰ

    اون دختر های هم که دوست شدن حالا به هر اسمی بعد که دانشگاه تموم بشه و ارتباط قطع و پسر سربازی و....تازه دست به دعا و نیایش و پشت در مشاوره منتظر تا بپرسند خواستگار دارند می تونند بهش بگن قبلا با کسی بودن یا نه.

    صبر کنید ارزش داره.

  19. کاربران زیر از omidd بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  20. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : از تنهایی خسته شدم افسردگی گرفتم

    در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
    دفتر قیطریه:
    ۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸ خط ویژه
    دفتر سعادت آباد:
    ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲ خط ویژه
    دفتر شریعتی:
    ۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵ خط ویژه



    تحقیقات نشان می‌دهد افسردگی، بیماری روانی شدید و تنهایی با ابتلا به بیماری‌هایی مانند بیماری قلبی و زوال عقل ارتباط دارد.
    به گزارش خبرگزاری رویترز گرچه نحوه رابطه دقیق بین اختلال روانی و جسمی هنوز معلوم نیست، اما دست کم یکی از سه پژوهشی که دوشنبه 6 فوریه (16 بهمن) در نشریهArchives of General Psychiatry منتشر شده، می‌گوید عوامل متعددی ممکن است دست اندر کار باشند.
    دکتر جسی استیوارت، استاد سابق دانشکده پزشکی دانشگاه پیتسبورگدر بررسی سه‌ساله‌اش بر روی 324 مرد و زن با میانگین سنی 60 سال رابطه‌ای میان افسردگی و سخت‌شدن جدار شریان‌‌ها (تصلب شرایین) را نشان داده است
    استوارت می‌نویسد سخت‌شدن جدار شریان می‌تواند مقدمه حمله قلبی یا سکته مغزی باشد و این عارضه ممکن است به علت اختلال کارکرد سیستم عصبی در افراد افسرده باشد.
    افسردگی ممکن است تنظیم غدد درون‌ریزی را به هم بزند که هورمون‌های حاکم بر میزان انرژی و رشد بدن زا ترشح می‌کنند، و همچنین ممکن است کارکرد سلول‌های مسئول لخته‌شدن خون را نیز تغییر دهد.
    استوارت می‌افزاید سخت‌شدن شریان‌ها به واکنش مقرط سیستم ایمنی می‌انجامد و التهاب ناشی از این پدیده باعث آزادی مواد شیمیایی می‌شود که می‌تواند بر رفتار فرد تاثیر بگذارد. مغز نیز ممکن است دچار کاهش جریان خون شود و این امر به نوبه خود افسردگی و بیماری‌های ناشی از آن را تشدید می کند.
    در همین شماره نشریه نتایج تحقیقی در انگلیس بر روی بیش ار 46 هزار نفر افراد دچار بیماری شدید روانی منتشر شده که نشان می‌دهد، در افراد کمتر از 50 سال این گروه احتمال مردن به علت بیماری قلبی ناشی از انسداد عروق تغذیه‌کننده قلب (عروق کورونر) و سکته مغزی سه برابر بیشتر از افرادی است دچار بیماری روانی نیستند. در افراد بالای 75 سال این گروه خطر مرگ دو برابر افزایش یافته بود.


    دیوید آسبورن از دانشکده پزشکی یونیورسیتی کالج لندن و سرپرست این تحقیق می‌گوید خطر ناشی از بیماری قلبی در میان افرادی از این گروه که داروهای ضدروانپریشی دریافت می‌کردند، حتی بیشتر بود.
    آسبورن می‌گوید باید رویکرد "کل‌گرایانه‌"‌تری (holistic) برای مراقبت بیماران روانی اتخاذ شود، و از جمله اندازه‌گیری‌های مکررتر علائم حیاتی مانند فشار خون و کلسترول و توجه بیشتر به رژیم غذایی و ورزش، که اغلب نادیده گرفته می شود، انجام گیرد.
    سومین تحقیق نشان داد که احساس مداوم تنهایی در میان افراد سالمند خطر ابتلا به علائم شبیه آلزایمر را در ابن افراد در مقایسه با افرادی که احساس ارتباط به دیگران می‌کنند، افزایش می‌دهد.
    گرچه که در کالبدشکافی 90 نفر ار افراد مورد تحقیق پس از مرگ - که تنها راه تشخیص قطعی آلزایمر است - پلاک‌ها، کلافه‌ها و آسیب بافتی خاص آلزایمر مشاهده نشد.
    اما یافته‌های این تحقیق که به قول رابرت ویلسون مرکز پزشکی راش در شیکاگو ،سرپرست این تحقیق، نشان می‌‌دهد که افسردگی ناشی از تنهایی به نحوی توانایی مغز را در جبران زوال مسیرهای عصبی ناشی از افزایش سن دچار اختلال می‌کند. همین اختلال راه‌های عصبی است که باعث اشکال در رفتارهای اجتماعی و القای زوال عقل (دماتس) د راین افراد می‌شود.
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  21. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8203
    نوشته ها
    2,001
    تشکـر
    1,983
    تشکر شده 5,258 بار در 1,556 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : از تنهایی خسته شدم افسردگی گرفتم

    نقل قول نوشته اصلی توسط luckygirl نمایش پست ها
    بله..راستش من بیشتر نگران اینده ام و اینکه نکنه چون الان کسی از من تو دانشگاه خوشش نیومده پس من یه نقطه ضعفی دارم و ممکنه در اینده ام کسی خوشش نیاد..مخصوصا اینکه چون یکی از اقوام نزدیکم ازدواج نکرده این ترس منو چندین برابر کرده

    اهان
    فهمیدم
    دوست من شما هر چقدرم که آدم خوبی باشید
    بازهم آدما با دریچه افکار خودشون به شما نگاه میکنن
    این یعنی این توازن تقریبا در تمام زندگی شما در جریانه
    که یکی بسته به عقاید و باور ها و احساساتش از شما خوشش میاد و دیگری نمیاد
    اما قرار نیست ما تمام وقت سعی کنیم همونی بایشم که دیگران میخوان

    دوست من ازدواج دست خود شماست
    یعنی شما میتونید به راحتی تصمیم بگرید که ازدواج کنید یا نه
    همونطور که خودتون گفتید خواستگار دارید (حالا کمن یا هم عقیده یا با ملاک های شما نیستن بخاطر محدود بودن روابط اجتماعیتون عادیه )
    اما سوال اینجاست که آیا ازدواج شما رو کامل و بدون نقص میکنه ؟
    جواب این سوال( نه )هستش
    نه اینکه نمیکنه کامل
    نه منظور من اینکه
    شما برای کامل بودن نیازی به ازدواج کردن نداری
    همینکه فکر کنید به توانایی هاتون به موهبت های که خدا به شما داده
    همینکه باور کنید خودتونو
    همینکه راضی باشید خوشحال باشید از اینیکه هستید
    همینکه به نقاط قوتتون تکیه کنید و از نقاط ضعفتون فاصله بگیرید
    همینکه برای خوشبخت بودن فقط به خودتون وابسته باشید
    شما کامل میشید ...
    نه برای من نه برای دیگران بلکه برای کسایی که دوستتون دارن
    ما قرار نیست همونی باشیم که دیگران میخوان که باشیم
    ما قرار همونی باشیم که از بودنمون خوشحالیم راضییم
    شما اگر باور داشته باشید که آدم باارزش و خاصی هستید
    به دیگران هم این باور رو منتقل خواهید کرد ....
    و آینده شما میون آدمایی شبیه به شما که خود واقعی شما رو دوست دارن تامین خواهد شد .

    فقط باید باورش کنید با قلب و روح
    ویرایش توسط Reepaa : 05-05-2016 در ساعت 03:49 AM
    امضای ایشان
    عشق مهمترین امتحان خداست ..
    فرزندان آدم و حوا چندهزار سال است که عشق را حل میکنند
    اما فقط کسانی قبول می شوند که عشق را زیبا بکِشند
    بقیه فقط عشق را می کِشند و می کُشند(ReePaa)





  22. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27930
    نوشته ها
    6
    تشکـر
    0
    تشکر شده 8 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : از تنهایی خسته شدم افسردگی گرفتم

    نقل قول نوشته اصلی توسط luckygirl نمایش پست ها
    بله..راستش من بیشتر نگران اینده ام و اینکه نکنه چون الان کسی از من تو دانشگاه خوشش نیومده پس من یه نقطه ضعفی دارم و ممکنه در اینده ام کسی خوشش نیاد..مخصوصا اینکه چون یکی از اقوام نزدیکم ازدواج نکرده این ترس منو چندین برابر کرده
    عزیزم من یه دختری هستم دقیقا مشابه تو اما دوسال از شما بزرگترم.وتو یکی از رشته های پزشکی تحصیل میکنم.وقتی مشکلتو خوندم یاد خاطرات خودم افتادم.ببین عزیزم این طرز فکر شما اشتباهه.اولا شما اصلا سنی نداری که اینقدر راجعبه ازدواج نگران باشی.ثانیا آخه پسرای دانشگاه به چه دردی میخورن.نه سربازی رفتن نه کار دارن اتفاقا اصلا نباید رو اونا حساب کنی چون واقعاارزش صبر کردن و به فکر ازدواج با اونارو ندارن.بعدشم خودت گفتی وضعیت مالیتون خوبه منم مثل شمام و پدرومادرم تحصیل کرده هستن به همین دلیل هرکسی به خودش اجازه نمیده پیشنهادی بهم بده.شماهم همینطور احتمالاپسراتون فکرمیکنن شماسطحت بالاست.بعدشم دخترای سنگین با این رفتارشون نشون میدن که من باهرکسی رلبطه برقرار نمیکنم و باعث میشه تاپسرایی که دنبال دخترای سبک هستن سراغ شمانیان واین اتفاقا بایدباعث خوشحالیتون بشه.منم مثل شماخیلی سنگین بودم وباهیچ پسری خوش وبش نمیکردم ودرصورتی که خیلی از دخترای کلاسمون راحت بودن با پسرامون امابعد چهارسال دوره دانشجویی متوجه شدم همون پسرا یه دعواحسابی با دخترا کردن ومحل ...هم بهشون نمیدن واین برای یه دختر خیلی سنگینه.شماخیلی وقت داری تا ازدواج .درست تموم شه سرکار بری اونوقت به فکر باش .ازاین دوران زیبات استفاده کن وذهنتو با این فکرای الکی اذیت نکن.الان بهترین روزای عمرته نهایت استفاده رو ببر.پسری که سنگین باشه جذب دختر سنگینم میشه .خیالت راحت .توکل کن به خدا و فقط فقط به فکر درس و پیشرفتت باش.اما خواستگاراتو الکی ردنکن چون هر دختری همیشه خواستگار نداره.من هم همسن شمابودم همکارای مامانم پیشنهاد میدادن اما مامانم میگفت نه فعلازوده.الانم که یک ماهه دیگه درسم تموم میشه خ.استگارام خیلی کم شدن و با خودم میگم ای کاش ردشون نمیکردیم ولی خوب حتماقسمت بوده.شماهم به جای اینکه فکرتو مشغول پسرای آس و پاس دانشگاه کنی رو خواستگارات بیشتر دقت کن وبیشتر پاکی و اخلاقشونو درنظربگیر وآیندشون که روشنه یانه اگه خونه وماشین نداشتن سخت نگیر اونا جورمیشه.چون خوستگار تو این جامعه کم شده ونباید الکی ردشون کرد.منم همسن شمابودم میگفتم باید ال باشه وبل باشه ولی الان میگم اخلاق و پاکی وشغلی که درحدخودم باشه.توکلمم به خداست.امیدمم به سرکاررفتنمه.
    این جمله آخرم بگم که ازهرچی بترسی جذبش میکنی ناخوداگاه و سذت میاد هر چی بیخیال ترباشی بهتره.ببخشید زیادصحبت کردم ولی دیدم مثل خودمی تجربه هامو گفتم برات.خوشبخت بشی ان شاءالله

  23. 3 کاربران زیر از delsa22 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  24. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27871
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : از تنهایی خسته شدم افسردگی گرفتم

    نقل قول نوشته اصلی توسط delsa22 نمایش پست ها
    عزیزم من یه دختری هستم دقیقا مشابه تو اما دوسال از شما بزرگترم.وتو یکی از رشته های پزشکی تحصیل میکنم.وقتی مشکلتو خوندم یاد خاطرات خودم افتادم.ببین عزیزم این طرز فکر شما اشتباهه.اولا شما اصلا سنی نداری که اینقدر راجعبه ازدواج نگران باشی.ثانیا آخه پسرای دانشگاه به چه دردی میخورن.نه سربازی رفتن نه کار دارن اتفاقا اصلا نباید رو اونا حساب کنی چون واقعاارزش صبر کردن و به فکر ازدواج با اونارو ندارن.بعدشم خودت گفتی وضعیت مالیتون خوبه منم مثل شمام و پدرومادرم تحصیل کرده هستن به همین دلیل هرکسی به خودش اجازه نمیده پیشنهادی بهم بده.شماهم همینطور احتمالاپسراتون فکرمیکنن شماسطحت بالاست.بعدشم دخترای سنگین با این رفتارشون نشون میدن که من باهرکسی رلبطه برقرار نمیکنم و باعث میشه تاپسرایی که دنبال دخترای سبک هستن سراغ شمانیان واین اتفاقا بایدباعث خوشحالیتون بشه.منم مثل شماخیلی سنگین بودم وباهیچ پسری خوش وبش نمیکردم ودرصورتی که خیلی از دخترای کلاسمون راحت بودن با پسرامون امابعد چهارسال دوره دانشجویی متوجه شدم همون پسرا یه دعواحسابی با دخترا کردن ومحل ...هم بهشون نمیدن واین برای یه دختر خیلی سنگینه.شماخیلی وقت داری تا ازدواج .درست تموم شه سرکار بری اونوقت به فکر باش .ازاین دوران زیبات استفاده کن وذهنتو با این فکرای الکی اذیت نکن.الان بهترین روزای عمرته نهایت استفاده رو ببر.پسری که سنگین باشه جذب دختر سنگینم میشه .خیالت راحت .توکل کن به خدا و فقط فقط به فکر درس و پیشرفتت باش.اما خواستگاراتو الکی ردنکن چون هر دختری همیشه خواستگار نداره.من هم همسن شمابودم همکارای مامانم پیشنهاد میدادن اما مامانم میگفت نه فعلازوده.الانم که یک ماهه دیگه درسم تموم میشه خ.استگارام خیلی کم شدن و با خودم میگم ای کاش ردشون نمیکردیم ولی خوب حتماقسمت بوده.شماهم به جای اینکه فکرتو مشغول پسرای آس و پاس دانشگاه کنی رو خواستگارات بیشتر دقت کن وبیشتر پاکی و اخلاقشونو درنظربگیر وآیندشون که روشنه یانه اگه خونه وماشین نداشتن سخت نگیر اونا جورمیشه.چون خوستگار تو این جامعه کم شده ونباید الکی ردشون کرد.منم همسن شمابودم میگفتم باید ال باشه وبل باشه ولی الان میگم اخلاق و پاکی وشغلی که درحدخودم باشه.توکلمم به خداست.امیدمم به سرکاررفتنمه.
    این جمله آخرم بگم که ازهرچی بترسی جذبش میکنی ناخوداگاه و سذت میاد هر چی بیخیال ترباشی بهتره.ببخشید زیادصحبت کردم ولی دیدم مثل خودمی تجربه هامو گفتم برات.خوشبخت بشی ان شاءالله
    دوست عزیزم واقعا ممنون از اینکه تجربتو در اختیارم قرار دادی خیلی استفاده کردم..منم برای شما ارزوی سعادت و خوشبختی میکنم♥♥♥♥♥♥

  25. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    20605
    نوشته ها
    431
    تشکـر
    132
    تشکر شده 251 بار در 163 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : تنهایی و افسردگی

    دوست عزیز کلی وقت داری...من خودم23سالمه...و هنوز ازین فکرا نمیکنم...البته نه اصلا...اما بنظرم یکی تو سن ما اول راهه هنوز...

  26. کاربران زیر از delaram1 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  27. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27871
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تنهایی و افسردگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط delaram1 نمایش پست ها
    دوست عزیز کلی وقت داری...من خودم23سالمه...و هنوز ازین فکرا نمیکنم...البته نه اصلا...اما بنظرم یکی تو سن ما اول راهه هنوز...
    اخه من نمیدونم چرا همه ی دوستای هم سنم ازدواج کردن؛مثلا امروز تو اتوبوس یکی از دوستان دوران دبیرستانمو دیدم که 2سال پیش ازدواج کرده بود؛وقتی من گفتم هنوز ازدواج نکردم گفت بین دوستای دبیرستانمون فقط تو موندی همه رفتن زودتر برو دیگه!خیلی ناراحت شدم واقعا چرا باید بین همه دوستامون من مونده باشم فقط!!((((

  28. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26338
    نوشته ها
    1,317
    تشکـر
    2,454
    تشکر شده 2,159 بار در 1,087 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : تنهایی و افسردگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط luckygirl نمایش پست ها
    اخه من نمیدونم چرا همه ی دوستای هم سنم ازدواج کردن؛مثلا امروز تو اتوبوس یکی از دوستان دوران دبیرستانمو دیدم که 2سال پیش ازدواج کرده بود؛وقتی من گفتم هنوز ازدواج نکردم گفت بین دوستای دبیرستانمون فقط تو موندی همه رفتن زودتر برو دیگه!خیلی ناراحت شدم واقعا چرا باید بین همه دوستامون من مونده باشم فقط!!((((
    ازدواج خوبه ولی فتح الفتوح نیست . چه ربطی داره که خودتو با دوستای دبیرستانت مقایسه میکنی اصلا فکر کن کل همکلاسی های دبیرستانت ازدواج کردن یه کم بیا از فاصله عقبتر نگاه کن میبینی چند میلیون دختر از تو بزرگترن ولی هنوز ازدواج نکردن آخه سنی نداری از الان اینقدر اعصاب خودتو بهم ریختی. اینو مد نظرت داشته باش که کیفیت ازدواج خیلی مهمتر از سن ازدواجه قطعا شوهر دوست تو که مثلا تو هیجده سالگی دوستت رفته خواستگاریش با اونی که میاد خواستگاری یه خانم مهندس یا خانم دکتر کیفتش خیلی فرق فوکوله
    سر خودتو فقط به درس و تفریح گرم کن تا دیگه اینقدر این افکار ذهنتو اشغال نکنه.

  29. کاربران زیر از Mohammad313 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  30. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    20605
    نوشته ها
    431
    تشکـر
    132
    تشکر شده 251 بار در 163 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : تنهایی و افسردگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط luckygirl نمایش پست ها
    اخه من نمیدونم چرا همه ی دوستای هم سنم ازدواج کردن؛مثلا امروز تو اتوبوس یکی از دوستان دوران دبیرستانمو دیدم که 2سال پیش ازدواج کرده بود؛وقتی من گفتم هنوز ازدواج نکردم گفت بین دوستای دبیرستانمون فقط تو موندی همه رفتن زودتر برو دیگه!خیلی ناراحت شدم واقعا چرا باید بین همه دوستامون من مونده باشم فقط!!((((
    منم یه بار به یه جمع6 نفره از دوستام بعد چندسال قرار کذاشتیم همدیگرو دیدیم تو جمع فقط من مجرد بودم...راستش اولش به خودمن یه احساسی دست داد ولی خداییش جدای از این موارد بخوایم حساب کنیم ما سنی نداریم...من حقیقتش با اون جمع دیگه زیاد رفت وامد نکردم....نمیدونم احساس کردم مثل سابق باهاشون راحت نیستم...ارزش نداره فکرتو مشغول کنی...دیگران رو اینقدر تو ذهنت بزرگ نکن اینکه حالا. یه حرفی زده ...فقط به خودت و ایندت فکر کن که باید به کجاها برسی

  31. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27930
    نوشته ها
    6
    تشکـر
    0
    تشکر شده 8 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تنهایی و افسردگی

    ای بابا از دست تو دختر.بازم که ازاین فکرا میکنی!من فکر کردم بیخیال شدیاتفاقاتمام دوستای دبیرستان منم ازدواج کردن که هیچ بچشونم داره به دنیامیاد!اما اوناکجاومن کجا.همشون یه دیپلم ورشته مزخرف به زور قبول شدن وازدواج کردن.امامن همیشه به خودم افتخارمیکنم که مثل دوستام راهمو انتخاب نکردم ونشستم ودرس خوندم وآیندمو ساختم.شماهم همینطور بهترین رشته مهندسی تو تهران که تازه اولای موفقیت وآینده درخشانته بعد نشستی قصه ازدواجو میخوری.من نمیدونم با ازدواج چیومیخای به دست بیاری?عزیزم هرچی سطحت بالاتربره طرفتم بالاتر هست پس بشین به فکرآینده و درس وکارت باش.بی شوخی میگم ناراحت نشیا اگه پیشم بودی یه دونه میزدم تو کلت
    خانم مهندس 20ساله به فکر درس و کار وموفقیتت باش.کیف دنیاروبکن خودتو هیچوقت با دیگران مقایسه نکن.اونایی که ازدواج کردن تو سن کم چی یه دست آوردن?جزاین بوده که جلو پیشرفتشون گرفته شده وباید برن بچه داری وشوهر داری کنن?هرچیزی به وقتش شمادرستو تموم کن اونوقت برو تو فکر ازدواج.

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد