سلام
چرا بعضی از مردم جرات نه گفتن ندارن؟
مخصوصاً در تصمیمهای مهم زندگی مثل ازدواج، چرا در رودروایسی گیر میکنن وقتی احساسی به طرف مقابل ندارن و نمیتونن نه بگن و برن دنبال خواست خودشون؟
سلام
چرا بعضی از مردم جرات نه گفتن ندارن؟
مخصوصاً در تصمیمهای مهم زندگی مثل ازدواج، چرا در رودروایسی گیر میکنن وقتی احساسی به طرف مقابل ندارن و نمیتونن نه بگن و برن دنبال خواست خودشون؟
سلام.
من هم خودم تقریبا همچین تیپ شخصیتی رو داشتم که الان خدارو شکر ازش دوری کردم.
به نظرم مهم ترین علت جرات نه نگفتم به دیگران نداشتن آگاهی خودمون از مشکلاتی هست که بعد از نه نگفتن به وجود میاد.
و همچنین خجالت، کمبود اعتماد به نفس و اینکه ترس از اینکه طرف مقابل از دست ما دلخور بشه (حس ترحم و دلسوزی نا بجا) این رویه رو بدتر میکنه.
ما باید یاد بگیریم یک طرفه به مسائل نگاه نکنیم. و آگاهانه نسبت به تصمیماتی که می گیریم عمل کنیم.
و این مسئله می تونه حتی باعث سوء استفاده بعضیا از این ناتوانی منجر بشه. که بعدا باعث وارد شدن آسیب های روحی و حس پشیمانی خواهد شد.
سلام
به خاطره اینه که ما تو بچگی آموزشهای لازم رو ندیدیم. و یه نکته دیگه اینه که پدر و مادر ها فکر می کنن که بچه ای بهتره که بدون چون و چرا همه حرفهاشون رو قبول کنه واسه همین آموزشی به اسم نه گفتن رو نداریم.
در حالیکه خودم چند تا کارتن خارجی دیدم که توشون به بچه ها آموزش می داد که بگن نه.
اینجوریه که اونا از ما موفق ترن.
همه ما تجربه کردهایم که گاهی وقتها گفتن یک «نه، ببخشید، متاسفم»، همین چند کلمه ساده و
پیش پاافتاده، چقدر سخت میشود.
اما شاید از تحمل آن همه نتایج و عوارض بد ناشی از این «نه نگفتن» راحتتر باشد.
«قاطعیت»، یکی از مهارتهای زندگی است، مهارتی که به ما میآموزد چگونه هزینه روابطمان را با
آدمهای اطرافمان به حداقل برسانیم.
مثل همین مثال، که عدم قاطعیت و صراحتش در این که:
«امشب برای شرکت در مهمانی آمادگی ندارم»،
این همه مصیبت برایش به دنبال داشته است.
اگر این مهارت را یاد بگیریم، میتوانیم در خانه، مدرسه یا محل کار یا بین دوستان و آشنایان، باورها،
احساسات، نظرات و افکارمان را راحت و شفاف بیان کنیم و در واقع حرفمان را به کرسی بنشانیم، بدون
این که به کسی بربخورد یا ناراحت شود.
● مهارت نه گفتن
گاهی وقتها پیش میآید که دوستان، آشنایان یا اقوام از شما چیزی میخواهند یا درخواستی دارند که
شما مایل به انجام آن نیستید. این طور مواقع، اگر بتوانید خیلی محترمانه درخواستهای تحمیلی آن
ها را رد کنید، مهارت نه گفتن یا رد قاطعانه را یاد گرفتهاید.
یک نمونهاش این که، دوستتان از شما میخواهد برای مهمانی به خانه کسی که او را نمیشناسید،
بروید. شما علاقهای به شرکت در این مهمانی ندارید و حدس میزنید که آنجا معذب خواهید بود و به
شما خوش نخواهد گذشت. اما خجالت میکشید بگویید و با خودتان فکر میکنید اگر نروم حتما ناراحت
میشود، در صورتی که خیلی راحت و محترمانه میتوانید بگویید:
«متاسفم، من به خانه کسی که نمیشناسم نمیروم.»
بیشتر اوقات، خجالت و قاطع نبودن، به دلیل داشتن باورهای اشتباه است. مثلا ممکن است فرد تصور
کند باید هرچیزی که دیگران میگویند انجام بدهد و همیشه همه را از خودش راضی نگه دارد، درغیر این
صورت ارتباطش با اطرافیان بد خواهد شد، در حالی که درست عکس این موضوع درست است.
هرچه قاطعتر و صادقتر باشیم، اطرافیان ما بیشتر حس خواهند کرد که عزت نفس داریم و برای ارتباط با
آنها قابل اعتمادیم.
● به به، چه خوب!
برخورد قاطعانه فقط مربوط به رد نظر دیگران یا مخالفت با پیشنهادها و درخواستهای آنها نیست.
گاهی وقتها برای این که بتوانیم نظر و احساس مثبتمان را نسبت به چیزی نشان دهیم، لازم است
بتوانیم به راحتی، صادقانه و قاطعانه بدون خجالت و ترس نظر مثبتمان را بیان کنیم. جملههایی مثل
«چه لباس قشنگی پوشیدی»، «به نکته مهمی اشاره کردی» و «تو خیلی مهربانی»،
نمونههایی از بیان قاطعانه احساسات است.
توانایی بیان هیجانات و احساسات مثبت به شکل گرم، صمیمی و مقبول، یکی از مهارتهای اجتماعی
مهم است که ضمن آگاه کردن دیگران از احساس درونی شما آنها را به انجام کارهای مثبت و خوب
تشویق میکند. اگر این مهارت را یاد بگیرید، به راحتی میتوانید از دیگران قدردانی کنید، به آنها ابراز
محبت و علاقه کنید یا از آنها تعریف و تمجید کنید.
کسانی که فکر میکنند با این کار سبک میشوند و از احترام و ابهتشان کاسته میشود یا آنهایی که
میگویند:
«ما از این لوس بازیها خوشمان نمیآید»
و آنهایی که میگویند:
«اول باید دید طرف جنبه دارد یا نه؟»
نمیتوانند احساسات و هیجانات درونیشان را بیان کنند و خودشان را از مزایای داشتن چنین مهارتی
محروم میکنند.
● میشه لطفا؟
قاطعیت فقط مربوط به زمانهایی نیست که دیگران از شما درخواستی دارند یا شما میخواهید نظرتان
را نسبت به آنها بیان کنید، گاهی هم ممکن است شما از دیگران درخواستی داشته باشید و بخواهید
از کمک آنها استفاده کنید یا تمایل داشته باشید آنها شما را در کاری همراهی کنند.
مثلا، اتفاق بدی برایتان افتاده و حسابی به هم ریختهاید. درهمین شرایط هم باید تصمیم مهمی بگیرید.
این طور مواقع، به جای این که تصمیمهای عجولانه بگیرید و بعد هم منتظر عواقب آن بمانید، بهتر است
خیلی راحت موضوع را با دوستتان در میان بگذارید و بگویید:
«من فکر میکنم با یک مشکل جدی روبهرو شدهام و احتیاج به کمک و همفکری دارم. وقت
داری که درباره این موضوع با هم صحبت کنیم؟»
● پرخاش ممنوع!
اگر میخواهید از این به بعد آدم قاطعی باشید و با مسائل با قاطیت برخورد کنید، باید این را هم بدانید
که چه چیزهایی با قاطعیت جور در میآید. قاطعیت با پرخاشگری فرق میکند.
تفاوتشان هم در این است که در رفتار پرخاشگرانه فرد به شکل نامناسب و با بیان توهینآمیز و بدون
درنظر گرفتن حق و حقوق دیگران و توجه به آن میخواهد به هدف خودش برسد و به هر قیمتی که شده
حرف حرف خودش باشد.
در برخورد پرخاشگرانه فرد با صدای بلند و با لحن نامناسب داد میزند، توهین میکند، ناسزا میگوید و
به حقوق دیگران اهمیتی نمیدهد، در صورتی که ویژگی برخورد قاطعانه بیان محترمانه نظرات و رعایت
حق و حقوق دیگران است.
● خجالت نکش!
یکی از چیزهایی که با قاطعیت جور در نمیآید، خجالت و کم رویی است. فرد خجالتی و کمرو افکار و
احساساتش را با لحن متزلزل با حالتی توأم با معذرتخواهی بیان میکند و به راحتی مورد بیتوجهی
قرار میگیرد.
چنین فردی، صدای آهسته دارد، با شک و تردید صحبت میکند، زود تسلیم میشود، از بحثکردن فرار
میکند و خودش را پایینتر از دیگران میبیند. در حالی که فرد قاطع در یک برخورد قاطعانه با صدای محکم
در حالی که راحت به صورت فرد دیگر نگاه میکند نظرات و احساساتش را به صورت واضح و روشن بیان
میکند و به موضوع مهمی میپردازد، خود را با دیگران برابر میداند. نه به کسی صدمه میزند و نه
اجازه میدهد به او صدمه زده شود.
● یک موقعیت و چند برخورد
برای این که موضوع کاملا مشخص شود و ببینیم که اوضاع از چه قرار است، بد نیست یک موقعیت فرضی
را در نظر بگیریم و انواع مختلف برخورد با این موقعیت را بررسی کنیم.
▪ موقعیت فرضی:
فرض کنید شما کتاب جدیدی خریدهاید و دوستتان از شما میخواهد این کتاب را به او قرض دهید. اما
شما مایل نیستید این کتاب را به او قرض بدهید. چه میکنید؟
برخورد توأم با کمرویی:
«... تا کی کتاب رو میخواهی؟ ... آخه... خودم هم لازمش دارم، ولی... خیلی که دیر
نمیآوریاش؟... باشه، اشکالی نداره، ببر».
▪ برخورد پرخاشگرانه:
«نه، کتابمو نمیدهم. قیمتش که زیاد نیست، چرا خودت اونو نمیخری».
▪ برخورد قاطعانه:
« دلم میخواست میتونستم کمکت کنم، ولی من این کتابرو برای این خریدم که هر وقت
لازمش داشتم کنارم باشه بنابراین به کسی قرض نمیدهم.»
خـــــدانـگهــــــدار
یکی از مشکلات بارز منهدلیلش برای من نداشتن اعتماد بنفس نیست
اینه که نمی خوام کسیرو ناراحت کنم و می خوام همه رو از خودم راضی نگه دارم .البته میدونم درست نیست و دارم روش کار میکنم
دل بردی
از
من
به یغما
ای ترک غارتگره من
یک دلیلشم میتونه این باشه که افراد از شنیدن جواب صادقانه ناراحت میشن و فرد با نگفتن نه، فقط میخواد از این وضعیت فعلی خلاصی پیدا کنه بدون اینکه به مشکلاتی که در آینده پیش میاد فکر کرده باشه
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)