نمایش نتایج: از 1 به 8 از 8

موضوع: حرفهای دلم

1055
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5503
    نوشته ها
    51
    تشکـر
    62
    تشکر شده 14 بار در 12 پست
    میزان امتیاز
    10

    حرفهای دلم

    با سلام
    این روزهام روزهای تنهاییه روزهایی که بدجور دلم عشق میخواد. اما دور و برم پر شده از آدمهای بلاتکلیف. آدمهایی که نمیدونن از رابطه هاشون و حتی از ازدواج چی میخوان.
    آدمهایی که از همون اول تکلیفشون روشن نیست که شریک جنسی میخوان یا شریک زندگی. چه قبل از ازدواج و چه بعد تو ازدواجشون.
    6 سال از حساس ترین سالهای زندگیم رو عاشق کسی بودم که ازم دور بود. و تو اون سالها چشمام رو روی آدمهای دیگه و اتفاقات بسته بودم. و این مسئله باعث شد که تو اون شرایط حساس من احساساتی و چشم و گوش بسته احساسات و کل زندگیم رو نبازم.
    و بعد از 6 سال که پیداش کردم دلش جای دیگه بود.
    بعد از اون آروم آروم دور و برم رو دیدم. و اینبار اگه کسی میخواست با من باشه باید اول ثابت میکرد که موندنیه. نه اینکه من ثابت کنم که دوستش دارم و بعد هم هر چی اون خواست و تا پای زخت خواب رفتن.
    ثابت کردن اونها هم برام این بود که آشنایی طولانی نداشته باشن. اگه خواستم باهام مشاوره بیان و خانواده هاشون رو هم در جریان بذارن. و بعد از اینکه همه چی فراهم شد و من بهم ثابت شد خودم رو تو زندگی با تمام احساس و وجود و منطقم ثابت کنم.
    بعد از اون 6 سال با دو نفر آشنا شدم که میگفتن موندن ان اما تکلیفشون با خودشون روشن نبود.
    کسی که تکلیفش یا خودش معلوم باشه همون اول با خودش و طرف مقابل طی میکنه که این رابطه فقط جنسی یا فقط احساسی یا فقط خوش گذرونی و یا اینکه برای همراهی و عشق و ازدواجه. نه اینکه اول احساسی شروع کنه و بعد بگه میمونم و بعد بخواد که طرف مقابل با رابطه جنسی خودش رو به اون ثابت کنه.
    بدون عشق زندگی سخته اما با خیانت و زندگی غریزی (حیوانی) زندگی امکان نداره و مرگ صد برابر بهتر از زندگی خیانت وار و صرفا جنسیه.

  2. کاربران زیر از mahtabb بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4839
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    920
    تشکر شده 1,137 بار در 614 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : حرفهای دلم

    نقل قول نوشته اصلی توسط mahtabb نمایش پست ها
    با سلام
    این روزهام روزهای تنهاییه روزهایی که بدجور دلم عشق میخواد. اما دور و برم پر شده از آدمهای بلاتکلیف. آدمهایی که نمیدونن از رابطه هاشون و حتی از ازدواج چی میخوان.
    آدمهایی که از همون اول تکلیفشون روشن نیست که شریک جنسی میخوان یا شریک زندگی. چه قبل از ازدواج و چه بعد تو ازدواجشون.
    6 سال از حساس ترین سالهای زندگیم رو عاشق کسی بودم که ازم دور بود. و تو اون سالها چشمام رو روی آدمهای دیگه و اتفاقات بسته بودم. و این مسئله باعث شد که تو اون شرایط حساس من احساساتی و چشم و گوش بسته احساسات و کل زندگیم رو نبازم.
    و بعد از 6 سال که پیداش کردم دلش جای دیگه بود.
    بعد از اون آروم آروم دور و برم رو دیدم. و اینبار اگه کسی میخواست با من باشه باید اول ثابت میکرد که موندنیه. نه اینکه من ثابت کنم که دوستش دارم و بعد هم هر چی اون خواست و تا پای زخت خواب رفتن.
    ثابت کردن اونها هم برام این بود که آشنایی طولانی نداشته باشن. اگه خواستم باهام مشاوره بیان و خانواده هاشون رو هم در جریان بذارن. و بعد از اینکه همه چی فراهم شد و من بهم ثابت شد خودم رو تو زندگی با تمام احساس و وجود و منطقم ثابت کنم.
    بعد از اون 6 سال با دو نفر آشنا شدم که میگفتن موندن ان اما تکلیفشون با خودشون روشن نبود.
    کسی که تکلیفش یا خودش معلوم باشه همون اول با خودش و طرف مقابل طی میکنه که این رابطه فقط جنسی یا فقط احساسی یا فقط خوش گذرونی و یا اینکه برای همراهی و عشق و ازدواجه. نه اینکه اول احساسی شروع کنه و بعد بگه میمونم و بعد بخواد که طرف مقابل با رابطه جنسی خودش رو به اون ثابت کنه.
    بدون عشق زندگی سخته اما با خیانت و زندگی غریزی (حیوانی) زندگی امکان نداره و مرگ صد برابر بهتر از زندگی خیانت وار و صرفا جنسیه.
    عزيزم دركت ميكنم ميدونم خيلي سخته كه يكيو خيلي دوست داشته و به هر بهونه اي چندين سال باهات باشه بهت عشق بده بعد بگه نميخوامت يا نمياد براي ازدواج و ولمون ميكنه و ميره منم با يه نفر وقتي مجرد بودم رابطه داشتم سه سال باهم بوديم تا اون دانشگاه قبول شد اون ديگه خودشو گم كرد ولي باز با من بود نميدونم ميگفت دوست دارم وقتي اين حرفو ميزنم يعني واقعا الان دوست دارم منم بهش اعتماد داشتم چون ادم متشخصي به نظرم ميومد رابطمون ادامه داشت تا يه روز من بهش گفتم واشم خواستگار اومده بحثو اورد به اينجا كه منم يكي و دوست دارم همكلاسيمه دوسش دارم به هربهونه اي دنبالشم تا باهاش باشم اينا رو اشت به من ميگفت گذاشتمش كنار پسرا همينن عزيزم زندگي گذشت تا همسرم سر راهم قرار گگرفت بصورت اتفاقي يه بار ديدمش اونم كامل نه بعد با اصلاع يكي از اقوام باهام قرار گذاشت خيلي رسمي گفت حرفامونو بزنيم قبول كردم ميخواستم بهش فرصت بدم تا كي بايد بايگكي دوست شم بعد خودمو گول بزنم كه دوسم داره يكي هم بود منو دوست داشت اما من دوسش نداشتم ازش خسته ميشدم و ازش فرار ميكردم به اونم گفتم ميخام ازدواج كنم گفت خوشبخت شي و بغض كرد حالا هرچي رفتيم بيرون بازم حتي بهش نگاه نكردم يعني خجالت ميكشيدم بعد چند نفر بهم گفتن خوبه بهش فرصت بده باهام چند بار رفتيم بيرون فهميدم كم كم داره ازش خوشم مياد اين ميتونه مرد زندگي من باشه جديتشو ديدم و واقعا اومد خواستگاريم حتي سر مهريه كه بابام زياد ميگفت ميگفت ندارم بدم كه اگه بخاد چيكار كنم خلاصه مامانش راضي شد و اوكي دادن از اون وقت يكم ناراحتم اما مرد زندگيمو انتخاب كردم و راضيم خدارو شكر خواستم بگم زياد به اينكه حتما بايد با يكي دوست شي و اينطوري عاشق بشي نباش اين دنيا خيلي بي رحمه نامردي زياده عشق واقعي رو نميشه تو كوچه خياون پيدا كرد بايد منتظر باشي تا يكي كه واقعا قصدش با تو بودنه و اقعا با اراده مياد خواستگاريت بهش فرصت بدي و بشناسيش اونقت ميتوني عشق واقعي رو تجربه كني اول بايد شناخت باشه بعد عشق ولي اگر اول عشق باشه نميتوني بشناسي مثل همون رابطه شش سالت عشق نميذاره حقايقو ببيني عزيزم خودتو واسه كسي تلف نكن ارزش نداره قدر ومنزلت خودتو حفظ كن خودتو دوست داشته باش قدر عشقي كه پدرومادرت بهت ميدن و بدون ديگه چي از اين قشنگتر

  4. کاربران زیر از محمدزاده بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5503
    نوشته ها
    51
    تشکـر
    62
    تشکر شده 14 بار در 12 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : حرفهای دلم

    نقل قول نوشته اصلی توسط محمدزاده نمایش پست ها
    عزيزم دركت ميكنم ميدونم خيلي سخته كه يكيو خيلي دوست داشته و به هر بهونه اي چندين سال باهات باشه بهت عشق بده بعد بگه نميخوامت يا نمياد براي ازدواج و ولمون ميكنه و ميره منم با يه نفر وقتي مجرد بودم رابطه داشتم سه سال باهم بوديم تا اون دانشگاه قبول شد اون ديگه خودشو گم كرد ولي باز با من بود نميدونم ميگفت دوست دارم وقتي اين حرفو ميزنم يعني واقعا الان دوست دارم منم بهش اعتماد داشتم چون ادم متشخصي به نظرم ميومد رابطمون ادامه داشت تا يه روز من بهش گفتم واشم خواستگار اومده بحثو اورد به اينجا كه منم يكي و دوست دارم همكلاسيمه دوسش دارم به هربهونه اي دنبالشم تا باهاش باشم اينا رو اشت به من ميگفت گذاشتمش كنار پسرا همينن عزيزم زندگي گذشت تا همسرم سر راهم قرار گگرفت بصورت اتفاقي يه بار ديدمش اونم كامل نه بعد با اصلاع يكي از اقوام باهام قرار گذاشت خيلي رسمي گفت حرفامونو بزنيم قبول كردم ميخواستم بهش فرصت بدم تا كي بايد بايگكي دوست شم بعد خودمو گول بزنم كه دوسم داره يكي هم بود منو دوست داشت اما من دوسش نداشتم ازش خسته ميشدم و ازش فرار ميكردم به اونم گفتم ميخام ازدواج كنم گفت خوشبخت شي و بغض كرد حالا هرچي رفتيم بيرون بازم حتي بهش نگاه نكردم يعني خجالت ميكشيدم بعد چند نفر بهم گفتن خوبه بهش فرصت بده باهام چند بار رفتيم بيرون فهميدم كم كم داره ازش خوشم مياد اين ميتونه مرد زندگي من باشه جديتشو ديدم و واقعا اومد خواستگاريم حتي سر مهريه كه بابام زياد ميگفت ميگفت ندارم بدم كه اگه بخاد چيكار كنم خلاصه مامانش راضي شد و اوكي دادن از اون وقت يكم ناراحتم اما مرد زندگيمو انتخاب كردم و راضيم خدارو شكر خواستم بگم زياد به اينكه حتما بايد با يكي دوست شي و اينطوري عاشق بشي نباش اين دنيا خيلي بي رحمه نامردي زياده عشق واقعي رو نميشه تو كوچه خياون پيدا كرد بايد منتظر باشي تا يكي كه واقعا قصدش با تو بودنه و اقعا با اراده مياد خواستگاريت بهش فرصت بدي و بشناسيش اونقت ميتوني عشق واقعي رو تجربه كني اول بايد شناخت باشه بعد عشق ولي اگر اول عشق باشه نميتوني بشناسي مثل همون رابطه شش سالت عشق نميذاره حقايقو ببيني عزيزم خودتو واسه كسي تلف نكن ارزش نداره قدر ومنزلت خودتو حفظ كن خودتو دوست داشته باش قدر عشقي كه پدرومادرت بهت ميدن و بدون ديگه چي از اين قشنگتر
    سلام دوست عزیز
    این حرفهایی که زدم به معنی این نیست که هر جا دنبال عشق باشم. موقیت و هنر و استعدادهام زو پای هر کس بریزم. یا تن به هر رابطه ای بدم.
    با معرفی شدن از طرف آشناها هم مشکلی ندارم.
    به آشنایی قبل از ازدواج اعتقاد دارم کنار اینکه میدونم که آشنایی اگه اصولی نباشه ممکنه بعد از چندین سال زندگی مشترک هم طرف مقابلت رو نشناسی.
    آشنایی رو کنار نظارت خانواده ها و مشاورین خانواده قبول دارم.
    اما اینکه حرقها رو زدم دلیلش اینه که کلا دارم از ازدواج کردن نا امید میشم.
    اینکه فکر میکنم زندگیم رو وقف هنرم (نقاشی) و حرفاه ای که میخوام ادامه بدم (وکالت) بکنم.
    و اینکه تنهایی بهتر از زندگی غریزی و خیانت و شراکت صرفا جنسیه.

  6. کاربران زیر از mahtabb بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4839
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    920
    تشکر شده 1,137 بار در 614 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : حرفهای دلم

    نقل قول نوشته اصلی توسط mahtabb نمایش پست ها
    سلام دوست عزیز
    این حرفهایی که زدم به معنی این نیست که هر جا دنبال عشق باشم. موقیت و هنر و استعدادهام زو پای هر کس بریزم. یا تن به هر رابطه ای بدم.
    با معرفی شدن از طرف آشناها هم مشکلی ندارم.
    به آشنایی قبل از ازدواج اعتقاد دارم کنار اینکه میدونم که آشنایی اگه اصولی نباشه ممکنه بعد از چندین سال زندگی مشترک هم طرف مقابلت رو نشناسی.
    آشنایی رو کنار نظارت خانواده ها و مشاورین خانواده قبول دارم.
    اما اینکه حرقها رو زدم دلیلش اینه که کلا دارم از ازدواج کردن نا امید میشم.
    اینکه فکر میکنم زندگیم رو وقف هنرم (نقاشی) و حرفاه ای که میخوام ادامه بدم (وکالت) بکنم.
    و اینکه تنهایی بهتر از زندگی غریزی و خیانت و شراکت صرفا جنسیه.
    ]چرا عزيزم داري اشتباه ميكني بايد يكم به خودت فرصت بدي زندگي فقط خيانتو دروغوورابطه جنسي نيست كه عزيزم پنج تا انگشت برابرند؟نه خب هر كسي سرنوشتت جور ديگه اي اگر مردي به زني يا زني به مردي خيانت ميكنه دليلش طرف مقابله بخاطر كمبودهايي كه واسه طرفش ميذاره يا اگر فقط رابطه جنسيه و طرف تشنست اگر واقعا بيمار باشه كه هيچ ولي رابطه جنسي هم بعد عشق مياد اول بايد عشق باشه وگرنه همينجوري كه هوسه خيلي راحت ميشه اين آدمها رو شناخت كه از زندگيشون چي ميخان
    همه چيز يعني عشق به هنر و وكالت جاي خودش ميتوني به اينها هم برسي اما بايد نيمه گمشده خودتم پيدا كني و خودتو كامل كني عزيزدلم

  8. کاربران زیر از محمدزاده بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6596
    نوشته ها
    48
    تشکـر
    0
    تشکر شده 11 بار در 7 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : حرفهای دلم

    معمولا خانمها احساساتی به دنیا نگاه میکنن. توی حرفاتن گفتین که با چند نفر آشنا شدین. پس شما اول باید با خودتون کنار بیاین. دوما بگم که با چند نفر آشنا شدن کار درستی نیست. چون اولا باعث میشه بعدی رو با یکی قبلی همش مقایسه کنی که واسه تصمیم گیری از سم هم بدتره. دوما باعث میشه احساستتون سردتر بشه و نسبت به فرد بعدی احساس علاقه کمتری داشته باشید. خانم محترم هیچ چیزی در دنیا مثل جنس اصل و ناب نیست. مهم نیست که طرف چه شکلی باشه یا چقد سرمایه. مهم اینه که شماها واسه هم بهترین باشید. مورد بعدی اینکه تازگیا چیزی بنام تفاهم خانواده هارو بدبخت کرده طوریکه از هر 5تا ازدواج سه تاش طلاقه. ببینید یه سری تفاهم داریم که چیزهای اساسیه مثل اختلاف سنی و آداب و رسوم و مذهب. یه سری تفاهمات باید بعد از ازدواج حل بشه. شما انتظار نداشته باشید طرف دقیقا همون باشه که شما میخواهید. سعی نکنید با کسی رابطه داشته باشید اگه آشنا شدین به طرف پیشنهاد بدید 20بار بیاد خواستگاری چون بهتر از رابطه های پوچ و بی اساسه.

  10. 2 کاربران زیر از mamali.gh67 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4839
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    920
    تشکر شده 1,137 بار در 614 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : حرفهای دلم

    نقل قول نوشته اصلی توسط mahtabb نمایش پست ها
    سلام دوست عزیز
    این حرفهایی که زدم به معنی این نیست که هر جا دنبال عشق باشم. موقیت و هنر و استعدادهام زو پای هر کس بریزم. یا تن به هر رابطه ای بدم.
    با معرفی شدن از طرف آشناها هم مشکلی ندارم.
    به آشنایی قبل از ازدواج اعتقاد دارم کنار اینکه میدونم که آشنایی اگه اصولی نباشه ممکنه بعد از چندین سال زندگی مشترک هم طرف مقابلت رو نشناسی.
    آشنایی رو کنار نظارت خانواده ها و مشاورین خانواده قبول دارم.
    اما اینکه حرقها رو زدم دلیلش اینه که کلا دارم از ازدواج کردن نا امید میشم.
    اینکه فکر میکنم زندگیم رو وقف هنرم (نقاشی) و حرفاه ای که میخوام ادامه بدم (وکالت) بکنم.
    و اینکه تنهایی بهتر از زندگی غریزی و خیانت و شراکت صرفا جنسیه.
    تنهايي مختص خداست و خدا تنهايي را براي مخلوقاتش نمي پسندد

  12. کاربران زیر از محمدزاده بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6383
    نوشته ها
    1,127
    تشکـر
    5,296
    تشکر شده 3,316 بار در 981 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : حرفهای دلم

    نقل قول نوشته اصلی توسط mahtabb نمایش پست ها
    سلام دوست عزیز
    این حرفهایی که زدم به معنی این نیست که هر جا دنبال عشق باشم. موقیت و هنر و استعدادهام زو پای هر کس بریزم. یا تن به هر رابطه ای بدم.
    با معرفی شدن از طرف آشناها هم مشکلی ندارم.
    به آشنایی قبل از ازدواج اعتقاد دارم کنار اینکه میدونم که آشنایی اگه اصولی نباشه ممکنه بعد از چندین سال زندگی مشترک هم طرف مقابلت رو نشناسی.
    آشنایی رو کنار نظارت خانواده ها و مشاورین خانواده قبول دارم.
    اما اینکه حرقها رو زدم دلیلش اینه که کلا دارم از ازدواج کردن نا امید میشم.
    اینکه فکر میکنم زندگیم رو وقف هنرم (نقاشی) و حرفاه ای که میخوام ادامه بدم (وکالت) بکنم.
    و اینکه تنهایی بهتر از زندگی غریزی و خیانت و شراکت صرفا جنسیه.
    سلام
    شما که میخواین تو حرفه ما فعالیت کنید باید با سیاستر رفتار کنید.اونا تکلیفشونرو میدونن اما واقعیت رو نشون نمیدن.
    تو فضای جدید کاریتون با موقعیتهای بهتر و با انسانهای که تکلیف خودشونو میدونن برخورد خواهید کرد.

  14. کاربران زیر از sr1494 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  15. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4589
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    10
    تشکر شده 106 بار در 63 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : حرفهای دلم

    دخترا حساسن ظریف و شکننده....
    ی وقتایی تو جاده زندگیت میری میری میری ولی میبینی زدی ب خاکی 200متر 300 متر گاهی کیلومترها میری میری بعد ک ب خودت میای میبینی نمیتونی برگردی باید خودتو بندازی تو جاده اصلی سختی زیاده ولی بخاطر خودت بخاطر زندگیت...
    میای بری تو راه درست میبینی خیلیا میذارنت کنار!
    میخوام قوی شم اونقد قوی ک یک مرد برای بدست اوردنم با زمین و زمان بجنگه...
    مردی که راحت یکی رو بدست بیاره راحتم میذارش کنار این قانون طبیعته
    زن باید دست نیافتنی باشه باید اونقدر سخت باشه ک هرکسی رو به حریمش راه نده...
    یاد ی جمله افتادم... گاهی ما ادما کسایی رو تو زندگیمون راه میدیم ک مامان باباشون تو خونه ب زور راه میدن...
    مهتاب جان اینکه گذشته چی بود و چی شد رو بذار کنار اگه گذشتتو بذاری زیر پات قدت بلند میشه ولی اگه بذاری بالای سرت خوردت میکنه....
    همه زنونگی و هنر و عشقت رو بذار برای مردی ک لایقت باشه ک وقتی بهت قول داد بات بمونه اخرش بستن دکمه شلوارش نباشه
    تو دختری منبع ناز و ارامش و زندگی...بذار مردی باشه ک لایق دخترونگیت و دنیات باشه
    امضای ایشان
    دستمو بگیر....... نذار اشتباه برم

  16. 2 کاربران زیر از DELBAR بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد