نمایش نتایج: از 1 به 18 از 18

موضوع: حسادت به خواهرشوهر

2513
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2015
    شماره عضویت
    25182
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    حسادت به خواهرشوهر

    سلام
    موضوعی چند روزه ذهنمو درگیر کرده که نمیدونم باید چطور باهاش رفتار کنم
    من فروردین امسال اومدم سرخونه ی خودم و 1سال و نیم عقد بودم الان 9 ماهه سرزندگیمم
    دوران عقدم خیلی بد وسرشار از اتفاقاتی بود که با ارزوهای من زمین تا اسمون فرق داشت
    از یه جایی به بعد من انتظاراتمو به همسرم میگفتم ولی همه چیز بدتر شد و بازهم ارزوهای برباد رفته
    الان خیلی از اون روزها میگذره و من خیال ندارم به خاطر اون روزها ارامش امروز زندگیمو خراب کنم و همه چی رو سعی مبکنم فراموش کنم
    ولی بعضی چیزا فراموش شدنی نیست
    مثلا من از شب چلم خاطرات بسیار بدی دارم که مقصر اول و اصلیش مادر شوهرم و بعد از اون خوده شوهرم بود
    حالا بعد 2 سال از خاطره اون روزهای افتضاح قراره واسه خواهر شوهرم شب چله بیارن
    مادرشوهری که زمان شب چله من میگفت ما رسم نداریم و از این حرفها الان داره یه مهمونی بزرگ واسه شب چله دخترش میگیره و از همه لحاظ سنگ تموم میذاره
    این درحالیه که وقتی پدر من میخواست واسه شب چلم مهمونی بده مادرشوهرم دستور داد مهمونی رو شلوغ نکنین و فک و فامیل رو دعوت نکنین و از این حرفا مهمونی ما رو کنسل کرد
    الان من دلم میخواد به اون مهمونی نرم یا حداقل شوهرم تنها بره
    ولی نمیدونم چجوری به شوهرم بگم که ازم ناراحت نشه و دعوا راه نیافته
    درضمن تولد خواهر شوهرم هم همون روزه و مادرشوهرم دستورداده براش هدیه تولد بگیریم من اصلا دلم نمیخواد حتی در مراسم شرکت کنم چه برسه به اینکه براش هدیه بخرم
    دلمم نمیخواد شوهرم بفهمه که حسودیم میشه یا اینکه ذوق کنه که چقدر همه چیز واسه خواهرش خوب بوده که چشم زن داداششو در اورده
    تو رو خدا بگین چجوری با شوهرم صحبت کنم.بهانه دیگه بیارم یا حرف اصلی رو بهش بزنم
    در ضمن من از اولشم از این خواهرشوهرم بدم میومده از بس زبون درازو بی ادبه و مامانشم هی قربون ساق و سم بلوریش میشه


  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4839
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    920
    تشکر شده 1,137 بار در 614 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : حسادت به خواهرشوهر

    عزيزم اگر نري همه مي فهمن به نظر من برو كادو هم ببر
    نمي دونم درسته يا غلط ولي اگر من بودم به مادرشوهرم ميگفتم شب چلگي من گفتي مهمون دعوت نكنين شلوغ نكنيد و اين حرفها الان خودتون......با خنده حرفت رو بزن
    شب ناراحت بشين بلاخره ازت مي پرسه چي شده بهش بگو ما ميخواستيم مهموني بگيريم مامان نذاشت الان خودش داره مهموني ميگيره منم دلم ميخاست تو فاميل سري بالا كنم بذار اونم بفهمه كه مادرش مقصره ولي نه با دعوا با ارامش

  3. کاربران زیر از محمدزاده بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2015
    شماره عضویت
    25182
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : حسادت به خواهرشوهر

    عزیزم مادرشوهرم خیلی پررو و با سیاسته اگه من ناراحت بشینم یا کمک نکنم به خودم بی محلی و بد رفتاری میکنه و به شوهرمم جوری شکایت میبره و به همه چی پروبال میده که اون منو مقصر بدونه
    آخه تا حالا چندین بار این اتفاق افتاده جای اینکه علت ناراحتیمو بپرسه خبرکشیشو به پسرش میکنه و شوهرمم به زودی به روم نمیاره ولی چنان سر سنگین و بهانه گیر میشه که خودم دستم میاد قضیه چیه
    البته قبلنا ساده بودم نمیفهمیدم چی شده ولی الان دیگه مطمینم مامانش زیر چونش نشسته
    من و شوهرم چون قبلنا خیلی دعوا داشتیم الان هر دو خیلی مواظبیم که تنش بینمون بوجود نیاد که ارامش داشته باشیم ولی مامانش خیلی روش تاثیر داره
    ویرایش توسط سحر جونی : 12-19-2015 در ساعت 01:01 PM

  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4839
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    920
    تشکر شده 1,137 بار در 614 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : حسادت به خواهرشوهر

    منظورم تو خونه پيش شوهرت بود تو تنهايي به شوهرت بگو ناراحتي ولي ميري و كادو هم مي بري بگو از دلم نمياد ولي بخاطر تو ميام ميترسم اونجا نتونم لبخند بزنم ولي برو بگو بخند به خودت هم حسابي برس منت هم بذار كه شما اينكارو كرديد من اومدم
    ببين مادرشوهرمن تولد و سالگرد ازدواج منو تبريك هم نگفت من 26 سالمه اما براي جاري 45 سالم تولد گرفت مهموني گرفت شام تدارك ديد غذاي مورد علاقه منو هم هم درست كرده بود.مادرشوهرم زنگ زد واسه فريبا تولد گرفتم پاشيد شما هم بيايد شب.من چيزي نگفتم به شوهرم گفتم ببين مامان روز سالگرد ازدواجمون كه نزديك تولد جاريم بود نگفت شام ميذارم(گفتم حتي املت درست ميكرد ميگفت بيايد دور هم باشيم)بيايد اينجا .شوهرم هم رفته بود گفته بود به مادرشوهرم .مادرشوهرم هم گفته بود كه پول ندارم و اين حرفها بعد من به شوهرم گفتم تواين ده روز مادرت پولدارشده مهموني و بريز و بپاش.واسه من كادو تولد نخريده بودند نه برادرشوهرام نه مادرشوهرم اما واسه جاريم هم خريده بودن همشون خيلي سوختم .منم نميخاستم برم اما همه گفتن برو نري ميگن از حسودي نيومد با اينكه دلم نميومد برم شوهرم هم گفت نميريم (ميدونستم بعدا تلافي ميكنه واونم خونه مامانمينانميره بخاطر اين تصميم گرفتم برم)گفتم اگر نرم ميفهمن مخصوصا جاريم اونوقت دشمن خوشحال ميشه.پاشديم رفتيم همه فهميدن ناراحتم اون شب گذشت.بعدا به مادرشوهرم گفتم تيكه هم انداختم با خنده الان تقريبا درست شده.مادرشوهره ديگه بايد بسزي و بسازي
    ببخشيد طولاني شد.احساس همدردي كردم باهات

  6. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2015
    شماره عضویت
    25182
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : حسادت به خواهرشوهر

    ممنون عزیزم
    آدم توی این شرایط با شنیدن همدردی یه کم آروم میشه
    آخه میدونین جاری آخریه منم تو عقده ولی واسه اون اصلا تدارک هیچی ندیده اصلا یادشم نمیاد دقیقا مثل ما
    میگه ماخبرنداری شاید رسم ندارن میشه فقط ما چیزی بخریم برداریم ببریم براشون
    آخه شما فک کنین دخترشهرستانیه اینا مهمونی شب چله داشته باشه اونوقت جاریه طفلیه من هیچی به هیچی
    میگه خدا کنه زودتر پول دستم بیاد واسه دامادممممممممممم(همچیم میگه اینگار از دماغ فیل افتاده اومده دختر اینو گرفته)پالتو و چکمه و کوفت و درد بخرم
    اونوقت زمان من میگفت یه سبد میوه میاریم خوبه دیگه واسه جاریاتم همین بوده
    حالا یهو همه چی بلدشده واسه دخترش جشن راه انداخته
    میگه باید میوه بخرم واسه مهمونی دخترم کادو واسه تولدش و ....
    ولی به جاریم که میرسه میگه فلانی اگه داری برو واسه زنت شب چله بخر پسر اگرم نداری برو به زنت بگو درکت کنه تو این شرایط
    دقیقا روزهای من واسه اونم تکرار میشه

  7. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2015
    شماره عضویت
    25182
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : حسادت به خواهرشوهر

    ممنون عزیزم
    آدم توی این شرایط با شنیدن همدردی یه کم آروم میشه
    آخه میدونین جاری آخریه منم تو عقده ولی واسه اون اصلا تدارک هیچی ندیده اصلا یادشم نمیاد دقیقا مثل ما
    میگه ماخبرنداری شاید رسم ندارن میشه فقط ما چیزی بخریم برداریم ببریم براشون
    آخه شما فک کنین دخترشهرستانیه اینا مهمونی شب چله داشته باشه اونوقت جاریه طفلیه من هیچی به هیچی
    میگه خدا کنه زودتر پول دستم بیاد واسه دامادممممممممممم(همچیم میگه اینگار از دماغ فیل افتاده اومده دختر اینو گرفته)پالتو و چکمه و کوفت و درد بخرم
    اونوقت زمان من میگفت یه سبد میوه میاریم خوبه دیگه واسه جاریاتم همین بوده
    حالا یهو همه چی بلدشده واسه دخترش جشن راه انداخته
    میگه باید میوه بخرم واسه مهمونی دخترم کادو واسه تولدش و ....
    ولی به جاریم که میرسه میگه فلانی اگه داری برو واسه زنت شب چله بخر پسر اگرم نداری برو به زنت بگو درکت کنه تو این شرایط
    دقیقا روزهای من واسه اونم تکرار میشه

  8. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4839
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    920
    تشکر شده 1,137 بار در 614 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : حسادت به خواهرشوهر

    آخه واسه داماد كه چيزي نميخرن شب چله مگه ميخرن؟؟؟واسه منم انقدر گفتم رفتن خريدن انقدرم گفتن نداريم مجبور ميشدم جيزي كه دوست نداشتم و ارزون بود بخرم بعدا شوهرم ميگفت چرا پالتوتو نپوشيدي ميگفتم دوسش نداشتم از اول بخاطر اينكه ارزون باشه مجبور شدم بخرم
    تو فكر كن خوشحاله دخترش رو انداخته اينجوري دل آدمم خنك ميشه لااقل مجبوره داماد رو راضي نگه داره(خخخخخخخخخخخخ)

  9. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2015
    شماره عضویت
    25182
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : حسادت به خواهرشوهر

    عزیزم مادرشوهرم من میگه شما واسه دامادتون بخرین تا ما واسه عروسمون میخریم اگر شما نمیخرین پس ماهم نمیخریم دیگه
    ولی الانم واسه دامادش میخواد کل بازارو واسه داماد چاقالوش بخره
    وای لجم گرفته اینقد

  10. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4839
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    920
    تشکر شده 1,137 بار در 614 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : حسادت به خواهرشوهر

    نقل قول نوشته اصلی توسط سحر جونی نمایش پست ها
    عزیزم مادرشوهرم من میگه شما واسه دامادتون بخرین تا ما واسه عروسمون میخریم اگر شما نمیخرین پس ماهم نمیخریم دیگه
    ولی الانم واسه دامادش میخواد کل بازارو واسه داماد چاقالوش بخره
    وای لجم گرفته اینقد
    والا بگو عروس گرفتيد داماد بايد واسه عروس بخره (ما رسم نداريم واسه داماد فقط خريد عروسي ميكنيم البته ما خريديم ولي اونا دويست تومن پول دادن با منت خريد هم نبردن منو با دويست تومن چي ميخريدم فرداي عروسي لوازم آرايش نداشتم واسم نخريده بودن منم هيچي از خونه بابام نبردم واسم لباس پاتختي نخريدن توقع داشتن هم خانواده من هرچي كادو ميدن بدم به مادرشوهر منم به مامانم گفتم آورد هرچي پوله داد به من منم جلوشون شمردن دادم به مادرشوهر گفتم نگه دار واسم بعدا انقدر بهش برخورده بود كه نگو من به شوهرم گفتم چرا بايد كادو فاميلامو بدم به مامانت كادوهاي عروسي رو گرفته بود كه پاتختي مال خودمه)
    داغ دلم تازه شد هي

  11. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4839
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    920
    تشکر شده 1,137 بار در 614 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : حسادت به خواهرشوهر

    بيخيال اصلا اهميت نده ديگه اون روزها گذشته برنميگرده اصلا خودت رو ناراحت نكن تو احتياجي به اونا نداري بخيال برو خوش بگذرون بذار بسوزن

  12. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : حسادت به خواهرشوهر

    نقل قول نوشته اصلی توسط سحر جونی نمایش پست ها
    سلام
    موضوعی چند روزه ذهنمو درگیر کرده که نمیدونم باید چطور باهاش رفتار کنم
    من فروردین امسال اومدم سرخونه ی خودم و 1سال و نیم عقد بودم الان 9 ماهه سرزندگیمم
    دوران عقدم خیلی بد وسرشار از اتفاقاتی بود که با ارزوهای من زمین تا اسمون فرق داشت
    از یه جایی به بعد من انتظاراتمو به همسرم میگفتم ولی همه چیز بدتر شد و بازهم ارزوهای برباد رفته
    الان خیلی از اون روزها میگذره و من خیال ندارم به خاطر اون روزها ارامش امروز زندگیمو خراب کنم و همه چی رو سعی مبکنم فراموش کنم
    ولی بعضی چیزا فراموش شدنی نیست
    مثلا من از شب چلم خاطرات بسیار بدی دارم که مقصر اول و اصلیش مادر شوهرم و بعد از اون خوده شوهرم بود
    حالا بعد 2 سال از خاطره اون روزهای افتضاح قراره واسه خواهر شوهرم شب چله بیارن
    مادرشوهری که زمان شب چله من میگفت ما رسم نداریم و از این حرفها الان داره یه مهمونی بزرگ واسه شب چله دخترش میگیره و از همه لحاظ سنگ تموم میذاره
    این درحالیه که وقتی پدر من میخواست واسه شب چلم مهمونی بده مادرشوهرم دستور داد مهمونی رو شلوغ نکنین و فک و فامیل رو دعوت نکنین و از این حرفا مهمونی ما رو کنسل کرد
    الان من دلم میخواد به اون مهمونی نرم یا حداقل شوهرم تنها بره
    ولی نمیدونم چجوری به شوهرم بگم که ازم ناراحت نشه و دعوا راه نیافته
    درضمن تولد خواهر شوهرم هم همون روزه و مادرشوهرم دستورداده براش هدیه تولد بگیریم من اصلا دلم نمیخواد حتی در مراسم شرکت کنم چه برسه به اینکه براش هدیه بخرم
    دلمم نمیخواد شوهرم بفهمه که حسودیم میشه یا اینکه ذوق کنه که چقدر همه چیز واسه خواهرش خوب بوده که چشم زن داداششو در اورده
    تو رو خدا بگین چجوری با شوهرم صحبت کنم.بهانه دیگه بیارم یا حرف اصلی رو بهش بزنم
    در ضمن من از اولشم از این خواهرشوهرم بدم میومده از بس زبون درازو بی ادبه و مامانشم هی قربون ساق و سم بلوریش میشه


    سلام

    خوب تبریک میگم شما موفق شدید و یک عمر وارد میدان جنگ شدید و یا گزینه طلاق!!!؟؟

    عزیز این مزخرفات چیه شما میگید!!! همه حرفات نشانه آسیب و بیماریه.

    دوران عقد بد به گفته خود شما و سپس زیر یک سقف رفتن!! حالا هم بر عکس حرفی که فرمودید اصلا گذشته رو فراموش نفرمودید و الان نیز شمشیر از رو -و به دنبال انتقام!؟

    ولی این جنگ برنده نداره عزیز و همه میبازید.

    حتما از یکی از مشاوران حاذق خانم ما در شهر خود مشاوره بگبرید.

    موفق باشید.

    سپاس
    dr
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  13. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4839
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    920
    تشکر شده 1,137 بار در 614 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : حسادت به خواهرشوهر

    نقل قول نوشته اصلی توسط شهرام2014 نمایش پست ها
    سلام

    خوب تبریک میگم شما موفق شدید و یک عمر وارد میدان جنگ شدید و یا گزینه طلاق!!!؟؟

    عزیز این مزخرفات چیه شما میگید!!! همه حرفات نشانه آسیب و بیماریه.

    دوران عقد بد به گفته خود شما و سپس زیر یک سقف رفتن!! حالا هم بر عکس حرفی که فرمودید اصلا گذشته رو فراموش نفرمودید و الان نیز شمشیر از رو -و به دنبال انتقام!؟

    ولی این جنگ برنده نداره عزیز و همه میبازید.

    حتما از یکی از مشاوران حاذق خانم ما در شهر خود مشاوره بگبرید.

    موفق باشید.

    سپاس
    dr


    نمي دونم شما متاهليد يا نه ولي ايني كه دوستمون گفتن تو همه زندگي ها هست به نظرم من تو اطرافم خيلي از اين حرفها و اتفاقا ديدم ايني كه مادرشوهر واسه عروس كم ميذاره و پسر طرف مادرشه اين واسه عروسها تبديل به عقده ميشه معومولا هم تو دوران نامزدي و عقد چون بياد ماندني ترين خاطراته تو ذهن آدم ثبت ميشه و غير ممكنه فراموش بشه

  14. کاربران زیر از محمدزاده بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  15. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17322
    نوشته ها
    3,619
    تشکـر
    3,638
    تشکر شده 6,747 بار در 2,688 پست
    میزان امتیاز
    13

    پاسخ : حسادت به خواهرشوهر

    سحر جونی ویروس انفولانزا میتونه کارساز باشه همون روز بخواب تا یازده بعد هم بگو تب داری وتمام بدنت درد داره .

    بعد یه دکتر هم برو وهمین علائم رو به دکتر هم بگو .یه کم دارو میگیری و میری خونه .

    به همسر محترم هم تلفنی بگو که دکتر گفته تا سه روز با کسی تماس نداشته باشی .اینجوری همسرت رو هم دک میکنی .

    خدا ازم نگذره با این راهنمایی هام .

    این ها تجارب بیست سال زندگیه .

    گذشته از شوخی برو مهمونی وخوش بگذرون .ببین عزیزم اگر قرار باشه شما هم مثل اون ها رفتار کنی .شما هم شبیه اون هایی .

    یک شب که هزار شب نمیشه .تازه اگر نری اون ها بیشتر در مورد شما بدگویی می کنن .وهمسرت با شما سرسنگین میشه .
    امضای ایشان
    خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق

    خراش های وجودت بیشتر باشد

    خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد

    خدایا دردهایم دلنشین می شود

    وقتی درمانم " تویی "

  16. 2 کاربران زیر از ستیلا بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  17. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6938
    نوشته ها
    257
    تشکـر
    236
    تشکر شده 282 بار در 156 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : حسادت به خواهرشوهر

    فک کنم از اول تاریخ بشر همین مشکلات بین عروسا و مادرشوهرا و خواهر شوهرا بوده
    ولی باید درایت داشته باشی سحر جونی بیگدار به آب نزنی بعد دودش تو چش خودت میره.تعیین روابطتت با مادر شوهرت مثه بازی شطرنجه ینی باید سیاستمدار باشی اولا که هیچ وقت نذار شوهرت فکر کنه که بامادرش مشکل داری یا دوستش نداری چون بلاخره مادرشه و براش عزیزه دوما که توباید اعتماد مادرشوهرتم بدست بیاری که البته با توجه بیشتر به همسرت و خود مادرشوهرت ایجاد میشه
    خیلی از آأما ظاهر گرا هستند میتونی قربون صدقش بری و کلی تحویلش بگیری البته نمیخوام بگم که فقط تو ظاهر اینجور باشی و قصد گو زدنشو داشته باشی به مرور باهات خوب میشه وتوام همینطور
    ولی زندگیت خیلی مهمتر از جشن و این چیزایی که که اونها مانعش شدن یاحالا هرچیز دیگه به روابط خودت و همسرت بیشتر فکر کن و اینکه تو زندگیت آرامش داشته باشی بخاطرش هرکاری کن
    موفق باشی

  18. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : حسادت به خواهرشوهر

    نقل قول نوشته اصلی توسط محمدزاده نمایش پست ها
    نمي دونم شما متاهليد يا نه ولي ايني كه دوستمون گفتن تو همه زندگي ها هست به نظرم من تو اطرافم خيلي از اين حرفها و اتفاقا ديدم ايني كه مادرشوهر واسه عروس كم ميذاره و پسر طرف مادرشه اين واسه عروسها تبديل به عقده ميشه معومولا هم تو دوران نامزدي و عقد چون بياد ماندني ترين خاطراته تو ذهن آدم ثبت ميشه و غير ممكنه فراموش بشه
    سلام

    بله خبر دارم و اگر شما چند نفری در اطراف میشناسید بنده به علت حرفه ام و هم چنین دوستان همکار میلیونها نفر رو میشناسیم(در طی دوران مشاوره و ویزیت و درمان) که به علت ازدواج غلط و بدون عقل و

    علم و آگاهی و فقط از روی حس و بالا رفتن هورمونها(که علت آنها هم مشخصه و معلوم) رو اشتباها عشق در نظر میگیرند و یا طبق سنت وارد رابطه و ازدواج میشوند و سپس جنگ دعوا و یار کشی و لشکر

    کشی و سپس طلاق عاطفی و یا واقعی و عواقب بعد از آن.

    موفق باشید

    سپاس
    dr
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  19. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4839
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    920
    تشکر شده 1,137 بار در 614 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : حسادت به خواهرشوهر

    نقل قول نوشته اصلی توسط شهرام2014 نمایش پست ها
    سلام

    بله خبر دارم و اگر شما چند نفری در اطراف میشناسید بنده به علت حرفه ام و هم چنین دوستان همکار میلیونها نفر رو میشناسیم(در طی دوران مشاوره و ویزیت و درمان) که به علت ازدواج غلط و بدون عقل و

    علم و آگاهی و فقط از روی حس و بالا رفتن هورمونها(که علت آنها هم مشخصه و معلوم) رو اشتباها عشق در نظر میگیرند و یا طبق سنت وارد رابطه و ازدواج میشوند و سپس جنگ دعوا و یار کشی و لشکر

    کشی و سپس طلاق عاطفی و یا واقعی و عواقب بعد از آن.

    موفق باشید

    سپاس
    dr
    فكر كنم منظورمنواشتباه متوجه شديد
    حس حسادت تو همه ماها وجود داره فكر نميكنم اين هم بيماري باشه يا بخاطر تصميم گيري اشتباه
    مادرشوهر به عروس
    عروس به جاري
    خواهر شوهر به عروس و و و
    و اين امر باعث ايجاد اختلاف و همچنين برخورد هايي بين اونها ميشه و فكر نميكنم مشكل جدي باشه چون بنظرم طبيعيه همه اينها

  20. کاربران زیر از محمدزاده بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  21. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : حسادت به خواهرشوهر

    نقل قول نوشته اصلی توسط محمدزاده نمایش پست ها
    فكر كنم منظورمنواشتباه متوجه شديد
    حس حسادت تو همه ماها وجود داره فكر نميكنم اين هم بيماري باشه يا بخاطر تصميم گيري اشتباه
    مادرشوهر به عروس
    عروس به جاري
    خواهر شوهر به عروس و و و
    و اين امر باعث ايجاد اختلاف و همچنين برخورد هايي بين اونها ميشه و فكر نميكنم مشكل جدي باشه چون بنظرم طبيعيه همه اينها
    این نظر شماست و محترم ولی عزیز خدمتتون عرض کنم که حتما حرفتون علمی نبست!

    از نظر علم روانشناختی و روانشناسی حسود و حسادت هر دو اختلال شخصیتی و اخلاقی هستند و حال ممکنه در بک جامعه با جوامع نهادینه شده باشند.

    در هر صورت آسیبه.

    موفق باشید.

    سپاس
    dr
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  22. کاربران زیر از شهرام2014 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  23. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3893
    نوشته ها
    598
    تشکـر
    301
    تشکر شده 312 بار در 207 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : حسادت به خواهرشوهر

    منم یه چیزی بگم
    من خیلی دلم پره از دست مادر شوهرم آرایشگاهمو اون انتخاب کرد ، تالار ، من تا روز عروسیم نمی دونستم کدوم آتلیه رو انتخاب کرده خرید عروسی هم که نکردن گفتن رسم ندارن ولی ما واسه همسرم کت و شلوار و ... خریدیم اون موقع خیلی ازش ناراحت شدم ولی الان که فکر می کنم می بینم که پدر و مادر همسرم خیلی هم در حق ما لطف کردن چون که تمام هزینه هارو اونا پرداخت کردن خودم شاهد بودم که با قرض و وام و ... واسمون عروسی گرفتن شاید روشی که انتخاب کردن درست نبوده ولی به هر حال سعی خودشونو کردن الانم واسه همه اینا ازشون ممنونم ، هر چی بیشتر سخت گیری کنیم خودمون بیشتر اذیت می شیم
    این نیز بگذرد چون می گذرد غمی نیست...
    امضای ایشان
    اگر می خواهید قوی باشید صبر پیشه کنید ، فهیم باشید و عاقل .
    هر کسی می تواند گستاخ باشد اما قدرت واقعی در محبت و ادب نهفته است.

  24. کاربران زیر از سایه هستی بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد