سلام من چند سالی هست که یه سوالی ذهن منو به خودش مشغول کرده اونم این که چرا من هرچی تلاش میکنم به اون جایگاهی که هم سالام هستن نمیرسم
سلام من چند سالی هست که یه سوالی ذهن منو به خودش مشغول کرده اونم این که چرا من هرچی تلاش میکنم به اون جایگاهی که هم سالام هستن نمیرسم
از نظر اقتصادی فرهنگی ومعیشتی
باید بدوونید حسرتورزان با پوشيدن جامه خيالي ديگران همچون ضربههاي پتک لحظه به لحظه شخصيت خويش را نشانه ميگيرند و با حسرت به گذشته و آينده واکنشهاي بيش از حد و ناسنجيدهاي را از خود نشان ميدهند. اين نوع عملکردهاي فکري و پراکندگي افکار در نتيجه حسرت ورزي همچون چرخهاي معيوب تکرار شده که نه تنها انواع بيماريهاي روحي و رواني را به دنبال دارد بلکه يکي از پليدترين افکاري است که زندگي را به نابودي ميکشاند.
ابعاد مختلف اين پديده را بررسي کرده و عواقب منفي حسرت را در زندگي:
قضاوت افراد از داشتههاي خويش و نداشتههاي ديگران بر چه مبنايي استوار است؟
رفتار اجتماعي انسان تکليف فوقالعاده پيچيدهاي در زندگي اجتماعي است. در جريان تعاملات اجتماعي افراد گرايش دارند سنجشهاي خود از ديگران را صحيح بدانند اما اينکه مبناي اين سنجشها چيست اغلب ناديده انگاشته ميشوند، بر همين اساس است که گفته ميشود روابط اجتماعي انسان باعث رشد، احساس رضايت، شادکامي و شادي و در مواقعي خشم، حسادت و نارضايتي مي شود. زماني که افراد ارزيابي صحيح و منطقي خود را بر اساس ظواهر و معيارهاي سطحي بنا ميکنند، احساساتي نظير اضطراب، غم و حسادت رشد ميکند. اين دردهاي عاطفي ريشه در ضعف اعتماد به نفس و منيت افراد داشته و بخش مهمي از وجود انسان را تشکيل ميدهند.
در واقع اغلب اوقات فراموش ميکنيم که منحصر به فرد هستيم و تشخيص خود را از ديگران از دست ميدهيم چنانچه مفاهيمي مانند من، نداشتههاي من و داشتههاي او پيوسته خشم و نگراني و ستيزه را در درون انسان ايجاد ميکند طوري که آکنده شدن ذهن از منفي بافيها نوعي شکنجه ناآگاهانه مداوم يا واکنشهاي جنگ يا فرار ايجاد ميکند. اين واکنشهاي دفاعي که در زير سطح آگاهي ما رخ ميدهد در واقع از عميقترين مشکلات و دردهاي انسان ناشي ميشود.
بيماري، خشم، آسيبديدگي، رنجش، حسرت و نااميد شدن حاصل گفتوگوي منفي و مداوم « من ضعيف پنداشته» در فرد است. گفتوگوهايي مانند «اين عادلانه نيست»، «من استحقاق بيشتري دارم» و «چرا آنها دارند، من ندارم». از اين رو تکاپوي منفي را در درون فرد به جريان مياندازد. تصورات ناعادلانه پنداشتن شرايط خود، ديگران را بالاتر از خود ديدن، انکار شرايط زندگي خود و بدين شکل اضطراب و نگراني مداوم را تقويت کردن و در اعماق درد و رنج فرورفتن منجربه هدر دادن لحظات گرانبهاي عمر ميشود.
رنج کشيدن از تفاوت ميان آنچه هست (واقعيت) و آنچه «من ميخواهم باشد» و حتي فراتر از آن «ديگران نبايد داشته باشند» ترس از آينده ايجاد ميکند و بدين ترتيب فرد به کارهاي بينتيجه از قبيل مقايسه کردن خود با ديگران و حسرت ورزي دست ميزند.
رهايي از حسرتهاي خود ساخته نيازمند چه راهکارهايي است؟
حسرت خوردن غافل شدن از خرد هستي (نيرويي برتر) است، بايد توجه داشت وجود هر کسي در والاترين شکل خود تجلي پيدا ميکند. براي رهايي از اين معضلات به تصميم گرفتن، منفيها را رها کردن و اراده واقعي خود را به کار بستن، از ترس و حسد رها شدن، خودخواهي و خواستههاي غير منطقي خويش را رها کردن و آرامش را در عين نقصانهاي زندگي پيدا کردن، نياز است.
تعلقات زندگي همگي موقت و گذرا هستند بنابراين بايد از بردگي آرزو و خواهشهاي مقايسه با ديگران رها شد زيرا تا زماني که اسير خواهشهاي غير منطقي «من خويش» باشيم در جريان منفي زندگي اسير امواج خروشان حسد خواهيم بود و در نهايت به باتلاق حسرتهاي گذشته فرود ميآييم و در طغيان امواج زندگي زخم بر ميداريم.
براي جدا شدن از حسرتهاي خودساخته به پالايش درون نياز داريم زيرا آرامش و خشنودي در عمق وجود انسان ريشه دارد و اين مهم امکانپذير نيست مگر اينکه افراد به پذيرش دست پيدا کنند.
چگونه ميتوان با پذيرش منيت خويش از نگاه ناعادلانه از وجود خويشتن فاصله گرفت؟
پذيرش يعني قبول خود، اعتماد به خود، شاکر بودن ، اينکه ديگر نميخواهيم بيش از اين به زندگي توأم با درد و رنج و حسرت ادامه دهيم ، تلاش در تغيير عواطف و هيجانات منفي به مثبت، استفاده از تمام منابع وجودي خويشتن، پذيرفتن شرايط آنگونه که هست و فاصله گرفتن از نگاه ناعادلانه از وجود خويشتن است. هديه پذيرش، آرامش به خويشتن است و تقديم آرامش به خويشتن، رسيدن به انسانيت کامل و ريشههاي حسد و حسرت را خشکاندن است. انسان تا زماني که به زندگي ديگران حسرت ميخورد احساس ناامني و آسيبپذيري ميکند بنابراين شکستن سدهايي که مانع احساس عشق و آرامش ميشوند، در هم ريختن تمام موانعي که زندگي را به کام ما تلخ ميکند ، رها کردن پيشداوريها نسبت به ديگران و تغييرپذير شدن، شرايط تازه زندگي را فراهم ميکنند. به عبارت ديگر باورهاي آسيبزا و منفي را از خود دور کردن و مسيرهاي بنبست را رها و به جريان هستي متصل شدن نيازمند گذاشتن کوله بار حسرت بر زمين است. فقط در اين صورت است که بارقه اميد دوباره در دل ايجاد ميشود و اطمينان از دست رفته به همه جوانب زندگي برميگردد.
نکته حائز اهميت ديگر براي رهايي از اينگونه تصورات ناعادلانه تمرکز بر وجود خويشتن و ديگران را به عنوان سرچشمه حسرتهايمان مورد سرزنش قرار ندادن است، از سوي ديگر به درون خود نگريستن و پذيرفتن واقعيتهاي زندگي و مسئوليت کامل زندگي تنها راه رسيدن به آزادي و بلوغ عاطفي و دور ريختن احساسات بهبود نيافته و حسرتهاي تلنبار شده است در واقع آگاهي از احساسات مبناي بهبودي رضايت خود و ارتباط سالم و مؤثر با ديگران است.
نگاه ناعادلانه نسبت به داشتههاي خود و حسرت خوردن به آنچه ديگران دارند، چه عواقب منفي را در زندگي در پي دارد؟
زخمهاي رنجش و حسرت موجب ايجاد بيماريهاي مختلفي در انسان ميشود بنابراين راه رسيدن به آرامش واقعي شناخت احساسات مثبت و منفي و وجين کردن علفهاي هرز خشم و کينه و حسد از ذهن است. احساسات مسموم جنبههاي منفي شخصيت تأثير ويرانگري بر زندگي خود و اطرافيان از قبيل طلاق، انکار مسئوليتها، مقايسه بيامان، حسرت خوردن و نگراني مداوم و... به جا ميگذارد اما هنگامي که روند بازسازي را در خود شروع ميکنيم بخشهاي مختلف وجود خود را مالک ميشويم و به نوعي احترام به خود را افزايش داده و هماهنگي و تعادل را بدست ميآوريم. بايد توجه داشت، شدت دردهاي روحي هميشه با خطاي شناختي ارتباط دارد و با فاصله گرفتن از اين دردها رويدادهاي زندگي را معنايي تازه ميتوان بخشيد.
با فاصله گرفتن ازخودآزاري و هزينه پيشرفتهاي ديگران و رنج کشيدن از دست نيافتن به چشم اندازهاي خودساخته ميتوان تصويرهاي ذهني خود را هرس کرد. اينگونه افراد بايد گفتوگوهاي دروني خود را تغيير دهند زيرا تا زماني که حسرت ميخوريم، قرباني هستيم و هر اندازه خود را انکار کنيم ضربهپذيري و بيماري از حسرتهاي گذشته و آينده در جسم و جانمان بيشتر لانه ميکند. زندگي سراسر حسرت و پشيماني را ترک کردن نيازمند ارادهاي انساني است. به جرأت ميتوان گفت حسد، حسرت و رنجشها غل و زنجيرهاي روح انسان هستند و آرامش عظيم روحي در سايه داشتن ذهن آرام، پذيرنده، اميد و امکانتغيير است.
آيا برخي از زنان در نتيجه چشم و همچشمي، حسرت زندگي ديگران را ميخورند، باعث ايجاد ناملايمتيهايي در زندگي خانوادگي ميشوند؟
در بطن بيشتر حسرت ورزان روح پليدي که همانا خود کم بيني است نهفته است. حسرت خوردن از آنچه ديگران دارند و من ندارم در محيط خانوادگي خشم و آزردگي و ناامني ايجاد ميکندو همين مناظرات خانواده و در نتيجه بحثها و گفتوگوهاي بيحاصل عوارض جبران ناپذيري به جا ميگذارند بدين ترتيب که گاهي افراد در رقابت ناسالم با ديگران بدون پيشبينيپذيري دست به خطر ميزنند، ريسک ميکنند و لطمات جبران ناپذيري به اعضاي خانواده ميزنند. مثلاً فردي را در نظر بگيريد که براي پاسخگويي به حسرت و رقابت طلبيهاي همسرش دست به معاملات نادرستي مانند نزول و ربا ميزند.
اين نوع حسرتها و مقايسههاي بيامان از يک سو آسيبهاي جدي به آينده فرزندان و خانواده وارد ميکند و از سوي ديگر مشاجرات مکرر، کشمکشها و قهر و آشتيها روابط را به جايي ميرساند که به مويي بند ميشوند و هر لحظه امکان گسسته شدن و جدايي را ايجاد ميکنند. در واقع کنش و واکنشها سلسلهوار عمل کرده و همه جنبههاي زندگي را تحتالشعاع منفي خودش قرار ميدهد. به اين ترتيب اينگونه افراد دکمه کنترل احساس و ناايمني را به دست ديگران ميدهند طوري که پيشرفت و تلاش ديگران را تحمل نميکنند و اين مسأله منجر به ايجاد بيماريهاي خطرناک و مهلک از قبيل ناراحتيهاي قلبي و عروقي، سرطان و... ميشود. همچنين درگير شدنهاي متعدد در خانواده آرامش زندگي را از بين ميبرد.
افرادي که در جريان رقابت و حسادت با ديگران حرکت ميکنند در مسير زندگي ممکن است از افراد ناباب دنباله روي کنند. آنان به افرادي بياراده و کم جرأت مبدل ميشوند و براي رسيدن به ديگران و جبران حسرتهاي زندگي تمام نيروهاي حقيقي وجودشان را تحليل ميبرند و نابود ميکنند و گاهي ممکن است دست به اعمال و رفتاري بزنند که واقعاً توان آن را ندارند و همين رفتارها باعث ميشود حسرت ورزان از درون خود را عصباني ببينند.
خـــــدانـگهــــــدار
دکتر شرایط من اینه من زمانی که شروع به نوشتن کردم زمان بچگی با دست چپ مینوشتم پدرم به زور دست نوشتاری من رو عوض کرد و من نتونستم درس بخونم والان فقط یه دیبلم ساده دارم من حرفم اینه چرا پدر من باعث بد بختی من شده شاید اگر دست منو عوض نمیکرد من الان توی غربت یه کارمند ساده حراست نبودم شاید الان همه چیزایی که آرزوی داشتنشو دارم رو داشتم وسوال من اینه که چرا بقیه جوونای هم سن خودم این شرایط رو ندارن آیا فقط سرنوشت من فقط اینه یا هسن امسال من
سلام ووقت بخیر..من یه دوست وهمکلاسی دارم که ازلحاظ تحصیلی وقیافه بهش حسودی میکنم.اتفاقاخیلی دوسش دارمااااولی باوجوداون نمیتونم درس بخونم میخواستم کلاسموعوض کن ولی بخاطروابستگی دیدی که به من داره نشداینکاروکننم من خودم دختره بانمکوقشنگی هستم وکلی امتیازهای دیگه ولی نمیدونم چرا.....ممنون میشم نظراتتونوبگیدبرام باارزشه
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)