نمایش نتایج: از 1 به 37 از 37

موضوع: حسادت داره زندگیمو از هم میپاشونه

13616
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12055
    نوشته ها
    30
    تشکـر
    24
    تشکر شده 12 بار در 9 پست
    میزان امتیاز
    0

    Exclamation حسادت داره زندگیمو از هم میپاشونه

    سلام
    من عاطفه هستم 18 سالمه و همسرم 25 سالشه
    ب خاطر تنها بودنم توی خونه و نداشتن هیچ دلگرمی تو سن 16 سالگی ازدواج کردم ولی بعد از یه مدت متوجه شدم ک همسرمو دوست ندارم
    دوران عقد بدی رو داشتم همش پر بود از نفرت
    شوهرم مرد خوبیه از نظر مالی تعریفی نداره ولی اخلاقش خیلی خوبه مهم تر از همه این که منو دوست داره
    یه جورایی عاشقمه
    وقتی عروسی کردیم احساساتم نسبت بهش بیشتر شد و الان میتونم بگم شده عزیزترین ادمی ک تو زندگیم هس
    روزای خیلی خوبی رو با هم داشتیم اخلاقامون با هم مچ شده یه جورایی انگار ساخته شدیم برای همدیگه ولی این وسط یه مشکل هست...
    جاریم...
    خیلی روش حساسم نمیدونم این حساسیت و نفرت از کی شروع شد اون از من کوچیکتره
    یه دختره جیغ جیغو و پر افاده
    وقتی شوهرم نگاش میکنه احساس میکنم نفسم بند میاد
    بیچاره شوهرم چند وقته دیگه نگاهشم نمیکنه ولی مشکل من حل نشده
    حتی دوس ندارم صداشم بشنوه واقعا دیگه خسته شدم
    از رفتارای خودم از استرس هام
    میتونم بگم 2 ساله دارم با فکره حسادت ب جاریم زندگی میکنم
    یعنی هر لباسی میخوام بخرم هر کاری میخوام بکنم اون تو فکرمه
    خودمم سر در نمیارم
    شوهرم خسته شده میفهمم ک از حرفام دلخوره
    ولی به روی خودش نمیاره دیروز خونه ی مادرشوهرم اینا بودیم اونم بود سره یه سری چیزا یه دفه جاریم شروع کرد ب حرف زدن باشوهرم اصن حالم عوض شد تو راه برگشت یه حرفی ب شوهرم زدم ک خودمم نفهمیدم از کجا اومد
    بهش گفتم تو که از همه بیشتر حواست به اونه شوهرم به شدت عصبانی شد گفت از این به بعد بهت نشون میدم ولی انگار دلش نیومد بازم باهام مهربون شد
    بهم میگه تو داری از دوست داشتن من سوء استفاده میکنی
    به خدا اینجوری نیس نمیدونم دیگه چیکار کنم خسته ام واقعا دیگه نمیکشم بار زیادی رومه
    خیلی ناراحتم خیلی غصه میخورم اخه مادوتا هیچ مشکلی با هم نداریم زندگیمون خیلی شیرینه ولی سره این موضوع بارها دعوامون شده حتی با حرفام کاری کردم ک شوهرم دست روم بلند کنه
    تروخدا کمکم کنید دیگه ذهنم ب جایی نمیرسه

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2014
    شماره عضویت
    3033
    نوشته ها
    1,622
    تشکـر
    1,448
    تشکر شده 2,948 بار در 1,084 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : حسادت داره زندگیمو از هم میپاشونه

    خب این حسادت ازدوست داشتنه زیاده اما...
    خودتون بهتراز هرکسی میدونید که داره به زندگیتون لطمه میزنه وباعث تغیررفتارهمسرتون هم شده
    وبهتره که تو رفتارتون تغییر ایجاد کنید
    سعی کنید نسبت به جاریتون بی تفاوت باشین .اگه واقعا قبول دارین که همسرتون عاشقتونه
    این حساسیت ها بی معنیه وفقط باعث رنجوندن ودورشدنه همسرتون از خودتون میشه
    واگه به رفتارتون ادامه بدین مطمئنن باعث شکسته شدنه حرمتها میشه
    همونطورکه گفتین دست بلند کردنه همسرتون هم یکی از این بی احترامی هاست..
    حسد بزرگترین دشمنه عشقه


    شیوه های درمان حسادت
    1. فکر کردن در ضررهایی که حسد بر روح و روان دارد: چون حسود همواره در غم و غصه خواهد بود، زیرا نعمت های الهی نسبت به دیگران هم همیشگی است و هم بی شمار و او در این آتش نگرانی و افسردگی می سوزد.
    2. فکر کردن در مورد ضررهایی که معصومین (ع) برای دین و آخرت حسود بیان کردند که برخی از آنها را بیان می کنیم: حسد آفت دین، از بین برنده ایمان، باعث خروج از ولایت و دوستی ذات حق تعالی، دشمنی با کارهای خداوند، موجب عدم قبولی طاعت و توبه و شفاعت، و از بین برنده خوبی ها و منشأ بسیاری از گناهان است. [7]
    3. تقویت ایمان نسبت به ذات حق تعالی و صفات و افعال او، و این که او هر دارایی، خوبی و زیبایی روحی و دنیوی و اخروی که به هر فردی داده است به خاطر رحمت، عدالت، حکمت و امتحان می باشد و بداند که اگر فردی از آنها بی بهره است بر اساس حکمتهای الهی مانند امتحان و یا بالابردن درجات روحی و اخروی و...است.
    4. بدست آوردن روحیاتی که در ضدیت با منشأ حسد هستند؛ یعنی به جای زشتی باطنی، پاکی و گستردگی درونی داشته باشد. به جای احساس تهی و کوچکی از دارایی دیگران، عزت و کرامت نفس داشته باشد؛ به جای خود خواهی و خود ستایی، خدا خواهی، خداشناسی و فروتنی؛ و به جای دشمنی، دوستی با دیگران را پیشه خود سازد.
    5. رفتاری خلاف مقتضای حسادت انجام دهد: به جای نگرانی خوشحالی؛ به جای ترش رویی، خوش رویی و به جای بدگویی، تعریف نماید به گونه ای این نوع رفتار ها ادامه یابد که مایه دوستی و مهربانی شود.
    6. راز و نیاز داشتن با ذات حق تعالی، که هم بی نیاز است و هم بی نیاز کننده؛ راز و نیاز ، بهترین و موثرترین شیوه برای از بین بردن بیماری ها روحی و روانی مثل حسادت می باشد. امام سجاد زین العابدین و سید الساجدین (ع) در راز و نیازش با ذات حق تعالی،عرضه می دارند: خداوندا به تو پناه می برم از طوفانی شدن حرص و شعله ور گردیدن خشم و غالب شدن حسادت[8].
    [1] چهل حدیث امام خمینی ره، ص 105، معراج السعادة مرحوم نراقی، ص 347، کیمیایی سعادت غزالی، ج 2، ص 126.
    [2] معراج السعادة، ص 347؛ در خصوص ارزش غبطه رجوع شود به کتب اخلاقی و تفاسیر قرآن ذیل آیات: مطففین، 26، حدید، 21‌ و مائده، 48.
    [3] همان.
    [4] نک: کیمیای سعادت و معراج سعادت، بحث حسادت.
    [5] امام خمینی حسد را همین روحیه،و ذل نفس،‌ می دانند. نک: چهل حدیث، ص 107.
    [6] همه این شیوه ها و با شیوه های دیگری تحت همین عناوین و یا عناوین دیگر در همین کتاب های اخلاقی ذکر شده و ذکر نشده،‌ بیان شده اند.
    [7] برای اطلاع بیشتر، نک: کافی،ج2، ص307؛ وسائل الشیعه،ج15، ص366؛ مستدرک الوسائل،ج12، ص20 و کیمیای سعادت و معراج سعادت، بحث حسادت.
    [8] «اللهم انی اعوذ بک من هیجان الحرص و سورة الغضب و غلبة الحسد». صحیفه سجادیه،ص56، کان من دعائه (ع) فی الاستعاذة من المکاره و سیئی الاخلاق و مذام الافعال.

  3. 2 کاربران زیر از farimah بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12055
    نوشته ها
    30
    تشکـر
    24
    تشکر شده 12 بار در 9 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : حسادت داره زندگیمو از هم میپاشونه

    واقعا نمیدونم چ حسیه هر وقت ک میبینمش یا اسمش میاد یه استرسی تموم وجودمو میگیره
    خانواده ی شوهرم خیلی دوسم دارن از هر لحاظی ک بگین همه چیز خوبه
    از لحاظ قیافه و هیکل و تحصیلات و تیپ همه میگن ک من خیلی از اون بهترم اینو خودمم میدونم ک اون هیچ چیز خاصی نداره ولی انگار یه چیزی تو درونم هست ک میخواد اونو برام بزرگ کنه درکش نمیکنم ک چیه
    همیشه میخوام نشون بدم ک از اون بهترم با این ک خودمم قبول دارم ک بهترم
    یه جورایی انگار ناخوداگاهه
    شاید بیشتر حساسیت باشه تا حسادت
    میشه بهم بگین وقتی این استرسو دلهره میاد سراغم چیکار کنم تا اروم بشم
    خیلی وقتا به خدا توکل میکنم ولی...

  5. کاربران زیر از atefeh021 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6350
    نوشته ها
    545
    تشکـر
    884
    تشکر شده 624 بار در 313 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : حسادت داره زندگیمو از هم میپاشونه

    گفت از این به بعد بهت نشون میدم ولی انگار دلش نیومد بازم باهام مهربون شد
    بهت نشون داده عزیزم «مهربونی» دیگه از این واضح تر؟؟؟؟
    به نظر من این حس حسادت بخاطر تنهایی که داشتی
    به جاری بودنش فکر نکن به خواهر بودنش فکر کن
    الان تو و شوهرت یکی هستید
    پس داداش اون داداش تو هم هست و بجای اینکه فکرکنی زن داداش اون زن داداش توهم هست فکر کن خواهرته
    شوهرت ادم با احساسیه
    این احساس رو سفید نگه دار نزار حسادت تو خدشه به اون وارد کنه
    شوهرت مال توه، برای توه خرابش نکن
    امضای ایشان
    Who looses today, won’t find tomorrow, There is nothing important as today

  7. 3 کاربران زیر از بهشت بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  8. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2014
    شماره عضویت
    3033
    نوشته ها
    1,622
    تشکـر
    1,448
    تشکر شده 2,948 بار در 1,084 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : حسادت داره زندگیمو از هم میپاشونه

    باتوکل کردن چیزی درست نمیشه گلم بهتره که به حرفایی که میزنیم عمل کنی
    حسد يكى از ريشه هاى اصلى تمام بدى هاست و از دامهاى بسيار خطرناك شيطان است
    راه حل هاي عملي براي ريشه کني حسادت:
    بايد برخلاف اقتضاي حسادت خود را موظف به خيرخواهي و احسان به فرد محسود کرد، مثلا اگر به خاطر حسادت بر کسي تکبر ورزيده ايم بايد خود را وادار به تواضع در برابر او نموده و اگر از او بدگويي و يا غيبت او را کرده ايم بايد در برابر مردم و در مجالس از خوبي و امتيازات او بگوييم و زبان به مدح و ثنا و تعريف و تمجيد او بگشاييم و اگر از ديدن او مکدر و ناراحت شده ايم و به او جسارتي کرده و يا زخم زباني زده ايم بايد خود را به شکفته رويي و خوش برخوردي و گفتار خوش با او وادار نماييم و اگر حسادت مانع احسان و هديه دادن به او شده با عطا و بخشش و دادن هدايايي او را خرسند نماييم.
    تکيه و اصرار و مداومت بر اين اعمال باعث مي شود که اين کارها ملکه انسان گردد و حسد از درون انسان ريشه کن گردد و علاوه بر اين دل محسود را با انسان صاف و مهربان مي کند و محبت حاسد را در قلبش جا مي دهد و کدورت تبديل به دوستي و صفا مي گردد.
    امیدوارم بتونی ازپسش بربیای وریشه کنش کنی
    موفق باشین

  9. کاربران زیر از farimah بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  10. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,186 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : حسادت داره زندگیمو از هم میپاشونه

    سلام دوست عزیزم
    در نظر شما آیا جاریتون چیزی داره ک از شما برتر هست
    دوست من تو زندگیت همسرت را مثه ی ماهی تو دستات بگیر نه اونقد آروم ک به راحتی بره نه اونقد سفت که از دستت لیز بخوره و بره
    بهش محبت و احترام کن و از هیچی نترس
    زن داداش حکم خواهر را داره برای برادرشوهر، فقط به هم محرم نیسن اون ناموس برادرشه پس روش غیرت داره و هیچوقت فک نکن دید دیگه ای هست...به زندگیت برس و باهمه خوب و مهربون باش و خودت را برتر از همه بدون پیش شوهرت

  11. کاربران زیر از fateme.68 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  12. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12055
    نوشته ها
    30
    تشکـر
    24
    تشکر شده 12 بار در 9 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : حسادت داره زندگیمو از هم میپاشونه

    نقل قول نوشته اصلی توسط farimah نمایش پست ها
    باتوکل کردن چیزی درست نمیشه گلم بهتره که به حرفایی که میزنیم عمل کنی
    حسد يكى از ريشه هاى اصلى تمام بدى هاست و از دامهاى بسيار خطرناك شيطان است
    راه حل هاي عملي براي ريشه کني حسادت:
    بايد برخلاف اقتضاي حسادت خود را موظف به خيرخواهي و احسان به فرد محسود کرد، مثلا اگر به خاطر حسادت بر کسي تکبر ورزيده ايم بايد خود را وادار به تواضع در برابر او نموده و اگر از او بدگويي و يا غيبت او را کرده ايم بايد در برابر مردم و در مجالس از خوبي و امتيازات او بگوييم و زبان به مدح و ثنا و تعريف و تمجيد او بگشاييم و اگر از ديدن او مکدر و ناراحت شده ايم و به او جسارتي کرده و يا زخم زباني زده ايم بايد خود را به شکفته رويي و خوش برخوردي و گفتار خوش با او وادار نماييم و اگر حسادت مانع احسان و هديه دادن به او شده با عطا و بخشش و دادن هدايايي او را خرسند نماييم.
    تکيه و اصرار و مداومت بر اين اعمال باعث مي شود که اين کارها ملکه انسان گردد و حسد از درون انسان ريشه کن گردد و علاوه بر اين دل محسود را با انسان صاف و مهربان مي کند و محبت حاسد را در قلبش جا مي دهد و کدورت تبديل به دوستي و صفا مي گردد.
    امیدوارم بتونی ازپسش بربیای وریشه کنش کنی
    موفق باشین
    درسته واقعا خودمم فهمیدم درست وقتایی این حسا میاد سراغم ک باهاش بدرفتار کردم یا در جواب طعنه هاش حرفای بدی زدم
    خیلی وقتا ازش خواستم که مثل دوتا خواهر باشیم گفتم تو هم کمک کن ولی وقتی یه زمانی میگذره رفتارشو بد میکنه اهل زخم زبون زدنه یه تیکه هایی میندازه ک دل ادمو میسوزونه
    خودشم قبول داره میگه میدونم خیلی رک و بد حرفم ولی خودشو درست نمیکنه
    همه میگن باهاش گرم نگیر چون از اون ادماییه ک هرچی ازش دوری کنی بیشتر میاد سمتت ولی وقتی دوری میکنم ازش حساسیتم بیشتر میشه

  13. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12055
    نوشته ها
    30
    تشکـر
    24
    تشکر شده 12 بار در 9 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : حسادت داره زندگیمو از هم میپاشونه

    نقل قول نوشته اصلی توسط fateme.68 نمایش پست ها
    سلام دوست عزیزم
    در نظر شما آیا جاریتون چیزی داره ک از شما برتر هست
    دوست من تو زندگیت همسرت را مثه ی ماهی تو دستات بگیر نه اونقد آروم ک به راحتی بره نه اونقد سفت که از دستت لیز بخوره و بره
    بهش محبت و احترام کن و از هیچی نترس
    زن داداش حکم خواهر را داره برای برادرشوهر، فقط به هم محرم نیسن اون ناموس برادرشه پس روش غیرت داره و هیچوقت فک نکن دید دیگه ای هست...به زندگیت برس و باهمه خوب و مهربون باش و خودت را برتر از همه بدون پیش شوهرت
    نه هیچ چیز برتری از من نداره شوهرم همیشه میگه این حساسیت های بیجات اخرش کار دستمون میده
    بهم میگه چرا وقتی با خواهرات یا دخترای فامیل حرف میزنم و میگمو میخندم عین خیالت نیس ولی وقتی با زنداداشم حرف میزنم انقد ناراحت میشی
    میگم خودمم نمیدونم چیه دیگه اونم فهمیده ک دست خودم نیست
    میگه اگه ازش دلخوری باهاش حرف بزن تا دلخوریت برطرف بشه

  14. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : حسادت داره زندگیمو از هم میپاشونه

    حسادت شما بیشتر میشه گفت بخاطر سنتون هستش


    ولی تاکی این رفتار
    به نظر من شوهرتون ادم خوبیهدوستتون داره دلیل حسادتون اشتباست
    ولی میتونی با شوهرت صحبت کنی بذار اون تصمیم بگیره از احساساتت بگو. مطمعن باش تغیر میکنه
    توهم سعی کن زیادی حساس نباشی
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  15. کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  16. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,186 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : حسادت داره زندگیمو از هم میپاشونه

    نقل قول نوشته اصلی توسط atefeh021 نمایش پست ها
    نه هیچ چیز برتری از من نداره شوهرم همیشه میگه این حساسیت های بیجات اخرش کار دستمون میده
    بهم میگه چرا وقتی با خواهرات یا دخترای فامیل حرف میزنم و میگمو میخندم عین خیالت نیس ولی وقتی با زنداداشم حرف میزنم انقد ناراحت میشی
    میگم خودمم نمیدونم چیه دیگه اونم فهمیده ک دست خودم نیست
    میگه اگه ازش دلخوری باهاش حرف بزن تا دلخوریت برطرف بشه
    بهتره بیخیالش باشین به زندگیتون برسین و اون را هم مثه همه ببینید وقتی شوهر شما کمبودی نداره هیچوقت خطا نمیره
    شمما با این کارتون به شوهرتون توهین میکنید و بهش بی اعتماد هسین نزارید زندگیتون خراب بشه هروقت حسادت اومد سراغت فقط نفس عمیق بکش و بگو ک من برتر هستم و شوهرم فقط منو دوست داره...موفق و موید باشی

  17. کاربران زیر از fateme.68 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  18. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12055
    نوشته ها
    30
    تشکـر
    24
    تشکر شده 12 بار در 9 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : حسادت داره زندگیمو از هم میپاشونه

    از همتون ممنونم
    حالم خیلی بهتره )
    برعکس قبلا ک هرقت بهش فکر میکردم استرس میگرفتم الان خیلی ارومم )
    ممنونم ازتون
    بعضی وقتا حتی نوشتن مشکلات زندگی خیلی ب ادم کمک میکنه یه لحظه نگا میکنی با خودت میگی مشکل من اینه !!
    اخه به اینم میگن مشکل هه....
    یه جورایی از خودم خجالت کشیدم خیلی خوب شد ک باهاتون حرف زدم
    امیدوارم بتنم مصمم بمونمو خودمو به دست شیطان ندم
    جاری من برای شوهرم مثل یه خواهر میمونه (خیلی بهم ارامش داد این حرف )

  19. کاربران زیر از atefeh021 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  20. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6252
    نوشته ها
    287
    تشکـر
    216
    تشکر شده 191 بار در 126 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : حسادت داره زندگیمو از هم میپاشونه

    شما گفتی 18 ساله هستی. سنتون کمه. و اینکه جاریت از خودت هم کوچیکتره. خب این رفتارای بچه گانه ش طبیعیه.

    سعی کن جدیش نگیری. بزرگتر که شد درست میشه.

  21. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8203
    نوشته ها
    2,001
    تشکـر
    1,983
    تشکر شده 5,258 بار در 1,556 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : حسادت داره زندگیمو از هم میپاشونه

    سلام شما قشنگ مسئله رو توضیح دادید
    ولی دلیل اصلی این حسادتو نگفتید
    بی شک ی دلیل بزرگ هست که باعث شد تا این حد به این آدم حسد بورزید
    باید به اون دلیل اعتراف کنید
    امضای ایشان
    عشق مهمترین امتحان خداست ..
    فرزندان آدم و حوا چندهزار سال است که عشق را حل میکنند
    اما فقط کسانی قبول می شوند که عشق را زیبا بکِشند
    بقیه فقط عشق را می کِشند و می کُشند(ReePaa)





  22. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : حسادت داره زندگیمو از هم میپاشونه

    نقل قول نوشته اصلی توسط atefeh021 نمایش پست ها
    سلام
    من عاطفه هستم 18 سالمه و همسرم 25 سالشه
    ب خاطر تنها بودنم توی خونه و نداشتن هیچ دلگرمی تو سن 16 سالگی ازدواج کردم ولی بعد از یه مدت متوجه شدم ک همسرمو دوست ندارم
    دوران عقد بدی رو داشتم همش پر بود از نفرت
    شوهرم مرد خوبیه از نظر مالی تعریفی نداره ولی اخلاقش خیلی خوبه مهم تر از همه این که منو دوست داره
    یه جورایی عاشقمه
    وقتی عروسی کردیم احساساتم نسبت بهش بیشتر شد و الان میتونم بگم شده عزیزترین ادمی ک تو زندگیم هس
    روزای خیلی خوبی رو با هم داشتیم اخلاقامون با هم مچ شده یه جورایی انگار ساخته شدیم برای همدیگه ولی این وسط یه مشکل هست...
    جاریم...
    خیلی روش حساسم نمیدونم این حساسیت و نفرت از کی شروع شد اون از من کوچیکتره
    یه دختره جیغ جیغو و پر افاده
    وقتی شوهرم نگاش میکنه احساس میکنم نفسم بند میاد
    بیچاره شوهرم چند وقته دیگه نگاهشم نمیکنه ولی مشکل من حل نشده
    حتی دوس ندارم صداشم بشنوه واقعا دیگه خسته شدم
    از رفتارای خودم از استرس هام
    میتونم بگم 2 ساله دارم با فکره حسادت ب جاریم زندگی میکنم
    یعنی هر لباسی میخوام بخرم هر کاری میخوام بکنم اون تو فکرمه
    خودمم سر در نمیارم
    شوهرم خسته شده میفهمم ک از حرفام دلخوره
    ولی به روی خودش نمیاره دیروز خونه ی مادرشوهرم اینا بودیم اونم بود سره یه سری چیزا یه دفه جاریم شروع کرد ب حرف زدن باشوهرم اصن حالم عوض شد تو راه برگشت یه حرفی ب شوهرم زدم ک خودمم نفهمیدم از کجا اومد
    بهش گفتم تو که از همه بیشتر حواست به اونه شوهرم به شدت عصبانی شد گفت از این به بعد بهت نشون میدم ولی انگار دلش نیومد بازم باهام مهربون شد
    بهم میگه تو داری از دوست داشتن من سوء استفاده میکنی
    به خدا اینجوری نیس نمیدونم دیگه چیکار کنم خسته ام واقعا دیگه نمیکشم بار زیادی رومه
    خیلی ناراحتم خیلی غصه میخورم اخه مادوتا هیچ مشکلی با هم نداریم زندگیمون خیلی شیرینه ولی سره این موضوع بارها دعوامون شده حتی با حرفام کاری کردم ک شوهرم دست روم بلند کنه
    تروخدا کمکم کنید دیگه ذهنم ب جایی نمیرسه
    سلام

    نه عزیز بر عکس آنچه که فکر میکنید اوضاع و روابط شما خوب نیست این حس شما به جاریتون بهونه ای شده برای گرفتن انتقام کینه پنهان از شوهرتون!!!!!

    زود ازدواج کردید و آسیب دیدید از چاه در آمدید و به چاله افتادید. حتما به یک مشاور خوب رجوع کنید و لطفا فعلا بچه دار نشوید.

    موفق باشید
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  23. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12055
    نوشته ها
    30
    تشکـر
    24
    تشکر شده 12 بار در 9 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : حسادت داره زندگیمو از هم میپاشونه

    نقل قول نوشته اصلی توسط Reepaa نمایش پست ها
    سلام شما قشنگ مسئله رو توضیح دادید
    ولی دلیل اصلی این حسادتو نگفتید
    بی شک ی دلیل بزرگ هست که باعث شد تا این حد به این آدم حسد بورزید
    باید به اون دلیل اعتراف کنید
    هیچ وقت نتونستم دلیلی براش پیدا کنم نمیدونم شاید به خاطر کمبود محبتی ک توی خانوادم داشتم دوس دارم تموم محبت شوهرم به من باشه و حتی به کسی نگاهم نکنه
    نمیدونم...

  24. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12055
    نوشته ها
    30
    تشکـر
    24
    تشکر شده 12 بار در 9 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : حسادت داره زندگیمو از هم میپاشونه

    نقل قول نوشته اصلی توسط شهرام2014 نمایش پست ها
    سلام

    نه عزیز بر عکس آنچه که فکر میکنید اوضاع و روابط شما خوب نیست این حس شما به جاریتون بهونه ای شده برای گرفتن انتقام کینه پنهان از شوهرتون!!!!!

    زود ازدواج کردید و آسیب دیدید از چاه در آمدید و به چاله افتادید. حتما به یک مشاور خوب رجوع کنید و لطفا فعلا بچه دار نشوید.

    موفق باشید
    یعنی وضعیتم خیلی بده ؟؟؟ اخه چرا من باید از شوهرم انتقام بگیرم ؟؟؟
    میشه بیشتر برام توضیح بدید و بهم کمک کنید؟؟؟
    شرایط رفتن پیش مشاورو فعلا ندارم ...
    من توی خانواده بچه ی اخرم وقتی خواهرام و برادرم ازدواج کردن خیلی تنها شدم و چون پدرمم فوت کرده خونمون خیلی سوت و کور بود
    از تنهایی زیاد به سمت دوستی با پسرا کشیده شدم برای اینکه این گناهو بیشتر ادامه ندم مجبور شدم ک ازدواج کنم یعنی خودم خودمو مجبور کردم
    ویرایش توسط atefeh021 : 02-08-2015 در ساعت 02:05 PM

  25. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12055
    نوشته ها
    30
    تشکـر
    24
    تشکر شده 12 بار در 9 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : حسادت داره زندگیمو از هم میپاشونه

    نقل قول نوشته اصلی توسط sepideh.t نمایش پست ها
    شما گفتی 18 ساله هستی. سنتون کمه. و اینکه جاریت از خودت هم کوچیکتره. خب این رفتارای بچه گانه ش طبیعیه.

    سعی کن جدیش نگیری. بزرگتر که شد درست میشه.
    مرسی دوست عزیز
    ولی الان مسئله ی اصلی بیشتر خودمم
    اصلا اون برام مهم نیس حس خودمه ک داره اذیتم میکنه

  26. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12055
    نوشته ها
    30
    تشکـر
    24
    تشکر شده 12 بار در 9 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : حسادت داره زندگیمو از هم میپاشونه

    اقای شهرام 2014 یه جورایی با حرفاتون نگرانم کردید
    من از دیروز ک دوستان راهنماییم کردن قبول کردم ک جاری من برای شوهرم مثل یه ناموس و خاهر میمونه الان ک فکرشو میکنم میبینم حتی اگه شوهرم باهاش بگو بخندم کنه برام مساله ای نیست
    ولی...
    میترسم
    میترسم وقتی دوباره تو اون شرایط قرار گرفتم حالم بد بشه و فکرای منفی بیاد تو ذهنم
    خواهش میکنم بیشتر راهنماییم کنید
    هنوزم اون تو فکرم هست وقتی به خودم میام میبینم دارم راجع به جاریم فکر میکنم
    ولی دیگه مثل قبل حسادت و حرص خوردن نیست
    فقط بهش فکر میکنم

  27. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : حسادت داره زندگیمو از هم میپاشونه

    نقل قول نوشته اصلی توسط atefeh021 نمایش پست ها
    یعنی وضعیتم خیلی بده ؟؟؟ اخه چرا من باید از شوهرم انتقام بگیرم ؟؟؟
    میشه بیشتر برام توضیح بدید و بهم کمک کنید؟؟؟
    شرایط رفتن پیش مشاورو فعلا ندارم ...
    من توی خانواده بچه ی اخرم وقتی خواهرام و برادرم ازدواج کردن خیلی تنها شدم و چون پدرمم فوت کرده خونمون خیلی سوت و کور بود
    از تنهایی زیاد به سمت دوستی با پسرا کشیده شدم برای اینکه این گناهو بیشتر ادامه ندم مجبور شدم ک ازدواج کنم یعنی خودم خودمو مجبور کردم
    دختر گلم

    به علت عدم عشق و نفرت دوران عقد و شخصیته وابسته به برادران و خواهران خودت و فوت پدرو اینکه همین کافیه برای خانمها که اون مرد دوسشون داره تا ازدواج کنن.

    حتما مشاوره میخوای. بازم تاکید میکنم به هیچ وجه فعلا بچه دار نشو.

    آرزوی بهترینها رو برات دارم

    موفق باشی
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  28. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : حسادت داره زندگیمو از هم میپاشونه

    بچه ها لطفا الکی دوست عزیزمون رو نترسونید
    سن پاین ازدواج کردند درست ولی دیگه کاری که شده. منم خودم همسن ایشون هستم
    حسادت تو این سن به نظرم زیاده
    و اون دوست خوبمون هم اشاره کردند 16 سالشه و رفتارهای بچه گانه داره به مرور زمان هم اون بالغ تر میشه هم شما حس حسادتون کممیشه
    ترس به دل خودت راه نده ..قطعا شوهرت دوستت داره و این بهترین ملاک هستش
    زندگی خوبی رو داشته باشید
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  29. بالا | پست 21

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8203
    نوشته ها
    2,001
    تشکـر
    1,983
    تشکر شده 5,258 بار در 1,556 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : حسادت داره زندگیمو از هم میپاشونه

    حسادت تنها راه درمانش بی خیالیه
    اگر می خواید ریشه ای مشکل حل بشه باید رو افکار ارزش ها و ی زندگی خودتون کار کنیدو سعی کنید با تفکر و مطالعه این افکار سنتی و بچگانه رو از مغزتون بیرون کنید و با افکار والا و بزرگ جایگزین کنید
    اینکه شما هموواره با جاری خودتون بجنگید فقط باعث میشه آرامش خودتون و خراب کنید چون جنگی هست که هیچ برنده ای نداره و شما عملا برای هیچ می جنگید
    دوست من حسادت یعنی ضعف شخصیتی ک باید با مشاور درمان بشه
    کمبود اعتماد به نفس و عزت نفس و نداشتن خودباوری و دوری از منطق و اهمیت دادن به احساسات بچگانه
    همه اشون کاملا قابل تشخصین
    کمبود محبت شما نمیشه با افزایش محبت درمان کرد

    هرچقدر به شما محبت بشه تا وقتی که دیدگاه شما نسبت به زندگی عوض نشه باز جویای محبت خواهید بود

    دید شما باید به زندگی عوض بشه و که اینم فقط آدمای خاصی این قدرت و دارن که تمام افکارشون و عوض کنن و بی خیال و بی باک زندگی کنن


    شما باید از این سبک زندگی جدا بشید تا کمبود محبت شما به موهبتی تبدیل بشه برای محبت کردن به دیگران

    (نه انتظار محبت از دیگران )


    امیدوارم درک کنید که این مشکل هرچه زودتر باید درست بشه وگرنه عواقب بدی در انتظار شما خواهد بود

    (نمیخوام بترسونمتمون فقط یه هشدار بود همین )
    ویرایش توسط Reepaa : 02-08-2015 در ساعت 04:34 PM
    امضای ایشان
    عشق مهمترین امتحان خداست ..
    فرزندان آدم و حوا چندهزار سال است که عشق را حل میکنند
    اما فقط کسانی قبول می شوند که عشق را زیبا بکِشند
    بقیه فقط عشق را می کِشند و می کُشند(ReePaa)





  30. کاربران زیر از Reepaa بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  31. بالا | پست 22

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    11922
    نوشته ها
    54
    تشکـر
    18
    تشکر شده 15 بار در 15 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : حسادت داره زندگیمو از هم میپاشونه

    نقل قول نوشته اصلی توسط atefeh021 نمایش پست ها
    سلام
    من عاطفه هستم 18 سالمه و همسرم 25 سالشه
    ب خاطر تنها بودنم توی خونه و نداشتن هیچ دلگرمی تو سن 16 سالگی ازدواج کردم ولی بعد از یه مدت متوجه شدم ک همسرمو دوست ندارم
    دوران عقد بدی رو داشتم همش پر بود از نفرت
    شوهرم مرد خوبیه از نظر مالی تعریفی نداره ولی اخلاقش خیلی خوبه مهم تر از همه این که منو دوست داره
    یه جورایی عاشقمه
    وقتی عروسی کردیم احساساتم نسبت بهش بیشتر شد و الان میتونم بگم شده عزیزترین ادمی ک تو زندگیم هس
    روزای خیلی خوبی رو با هم داشتیم اخلاقامون با هم مچ شده یه جورایی انگار ساخته شدیم برای همدیگه ولی این وسط یه مشکل هست...
    جاریم...
    خیلی روش حساسم نمیدونم این حساسیت و نفرت از کی شروع شد اون از من کوچیکتره
    یه دختره جیغ جیغو و پر افاده
    وقتی شوهرم نگاش میکنه احساس میکنم نفسم بند میاد
    بیچاره شوهرم چند وقته دیگه نگاهشم نمیکنه ولی مشکل من حل نشده
    حتی دوس ندارم صداشم بشنوه واقعا دیگه خسته شدم
    از رفتارای خودم از استرس هام
    میتونم بگم 2 ساله دارم با فکره حسادت ب جاریم زندگی میکنم
    یعنی هر لباسی میخوام بخرم هر کاری میخوام بکنم اون تو فکرمه
    خودمم سر در نمیارم
    شوهرم خسته شده میفهمم ک از حرفام دلخوره
    ولی به روی خودش نمیاره دیروز خونه ی مادرشوهرم اینا بودیم اونم بود سره یه سری چیزا یه دفه جاریم شروع کرد ب حرف زدن باشوهرم اصن حالم عوض شد تو راه برگشت یه حرفی ب شوهرم زدم ک خودمم نفهمیدم از کجا اومد
    بهش گفتم تو که از همه بیشتر حواست به اونه شوهرم به شدت عصبانی شد گفت از این به بعد بهت نشون میدم ولی انگار دلش نیومد بازم باهام مهربون شد
    بهم میگه تو داری از دوست داشتن من سوء استفاده میکنی
    به خدا اینجوری نیس نمیدونم دیگه چیکار کنم خسته ام واقعا دیگه نمیکشم بار زیادی رومه
    خیلی ناراحتم خیلی غصه میخورم اخه مادوتا هیچ مشکلی با هم نداریم زندگیمون خیلی شیرینه ولی سره این موضوع بارها دعوامون شده حتی با حرفام کاری کردم ک شوهرم دست روم بلند کنه
    تروخدا کمکم کنید دیگه ذهنم ب جایی نمیرسه
    خوش به حالت عاطفه جون!واقعا یک لحظه به زندگیت حسودیم شد.بابا دختر تو که شوهر به این خوبی داری زندگی به این خوبی داری دیگه چی میخوای؟خدا خیلی دوست داره تو یک فرشته داری تو زندگیت!من درکت میکنم اما تو هم داری الکی سخت میگیری با این فکرا رابطتونو خراب نکن اینقدر یک آدمو برای شوهرت بزرگ نکن بهش چیزایی رو که وجود نداره تلقین نکن متهمش نکن کم کم باورشون میکنه!به خدا اینا مشکل نیس بذار چند سال بگذره به این روزا و این حسات میخندی...جاریت بچه ست ازش چه انتظاری داری واقعا؟؟؟ندار یک روز پشیمون شی که خیلی دیره...

  32. بالا | پست 23

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12055
    نوشته ها
    30
    تشکـر
    24
    تشکر شده 12 بار در 9 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : حسادت داره زندگیمو از هم میپاشونه

    نقل قول نوشته اصلی توسط خانوم روانشناس نمایش پست ها
    خوش به حالت عاطفه جون!واقعا یک لحظه به زندگیت حسودیم شد.بابا دختر تو که شوهر به این خوبی داری زندگی به این خوبی داری دیگه چی میخوای؟خدا خیلی دوست داره تو یک فرشته داری تو زندگیت!من درکت میکنم اما تو هم داری الکی سخت میگیری با این فکرا رابطتونو خراب نکن اینقدر یک آدمو برای شوهرت بزرگ نکن بهش چیزایی رو که وجود نداره تلقین نکن متهمش نکن کم کم باورشون میکنه!به خدا اینا مشکل نیس بذار چند سال بگذره به این روزا و این حسات میخندی...جاریت بچه ست ازش چه انتظاری داری واقعا؟؟؟ندار یک روز پشیمون شی که خیلی دیره...
    مرسی عزیزم حق باتوء من خیلی احمقم چه روزای خوبی ک میتونستم با شوهرم داشته باشمو با این افکارم گند زدم بهشون
    میخوام یکم رو خودم کار کنم
    دیگه نمیخوام با بچه بازی زندگیمو خراب کنم به نظرت چطوری این تصمیممو به شوهرم بگم
    چطوری بهش بفهمونم ک دیگه روی این موضوع حساس نیستمو این ناراحتی هارو از دلش در بیارم؟؟؟

  33. بالا | پست 24

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12055
    نوشته ها
    30
    تشکـر
    24
    تشکر شده 12 بار در 9 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : حسادت داره زندگیمو از هم میپاشونه

    نقل قول نوشته اصلی توسط Reepaa نمایش پست ها
    حسادت تنها راه درمانش بی خیالیه
    اگر می خواید ریشه ای مشکل حل بشه باید رو افکار ارزش ها و ی زندگی خودتون کار کنیدو سعی کنید با تفکر و مطالعه این افکار سنتی و بچگانه رو از مغزتون بیرون کنید و با افکار والا و بزرگ جایگزین کنید
    اینکه شما هموواره با جاری خودتون بجنگید فقط باعث میشه آرامش خودتون و خراب کنید چون جنگی هست که هیچ برنده ای نداره و شما عملا برای هیچ می جنگید
    دوست من حسادت یعنی ضعف شخصیتی ک باید با مشاور درمان بشه
    کمبود اعتماد به نفس و عزت نفس و نداشتن خودباوری و دوری از منطق و اهمیت دادن به احساسات بچگانه
    همه اشون کاملا قابل تشخصین
    کمبود محبت شما نمیشه با افزایش محبت درمان کرد

    هرچقدر به شما محبت بشه تا وقتی که دیدگاه شما نسبت به زندگی عوض نشه باز جویای محبت خواهید بود

    دید شما باید به زندگی عوض بشه و که اینم فقط آدمای خاصی این قدرت و دارن که تمام افکارشون و عوض کنن و بی خیال و بی باک زندگی کنن


    شما باید از این سبک زندگی جدا بشید تا کمبود محبت شما به موهبتی تبدیل بشه برای محبت کردن به دیگران

    (نه انتظار محبت از دیگران )


    امیدوارم درک کنید که این مشکل هرچه زودتر باید درست بشه وگرنه عواقب بدی در انتظار شما خواهد بود

    (نمیخوام بترسونمتمون فقط یه هشدار بود همین )
    ممنون
    حلش میکنم قط نیاز به کمک دارم
    اگه میشه بهم چند تا کتاب و مقاله معرفی کنید خیلی کتاب خوندنو دوس دارمو خیلی هم روم تاثیر میزاره
    دوس دارم عزت نفس داشته باشم میخوام قبول کنم ک ارزشم چقده و با این حرفا و حرکتا خودمو پیش شوهرم بی ارزش نکنم

  34. بالا | پست 25

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    11922
    نوشته ها
    54
    تشکـر
    18
    تشکر شده 15 بار در 15 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : حسادت داره زندگیمو از هم میپاشونه

    نقل قول نوشته اصلی توسط atefeh021 نمایش پست ها
    مرسی عزیزم حق باتوء من خیلی احمقم چه روزای خوبی ک میتونستم با شوهرم داشته باشمو با این افکارم گند زدم بهشون
    میخوام یکم رو خودم کار کنم
    دیگه نمیخوام با بچه بازی زندگیمو خراب کنم به نظرت چطوری این تصمیممو به شوهرم بگم
    چطوری بهش بفهمونم ک دیگه روی این موضوع حساس نیستمو این ناراحتی هارو از دلش در بیارم؟؟؟
    خواهش میکنم عزیزم!به نظر من فعلا چیزی نگو و بحثش و پیش نکش اصلا کوچکترین حرفی در مورد جاریت نزن تا وقتی ببینیش.وقتی دیدیش باهاش حرف بزن عادی باش تو راه برگشت هم چیزی در موردش به شوهرت نگو مثل قبل که به شوهرت میگفتی چرا این کار و کردی؟چرا اون کارو کردی؟نباش!خودش متوجه میشه و ازت میپرسه چی شده اینقدر تغییر کردی اون وقت براش توضیح بده اما خودتم دست کم نگیر و سرزنش نکن پیش شوهرت. ازش معذرت خواهی کن و بگو وقتی تو فقط مال منی دلیلی نداره نگران باشم!تا وقتی جاریتو ندیدین اصلا حرفی در موردش نزن و به شوهرت بیشتر توجه و محبت کن.اگه شوهرت هم اومد راجع بهش حرف بزنه اصلا حساسیت نشون نده انگار داره در مورد همسایه یا خواهرش حرف میزنه منطقی جواب بده بدون دعوا و زخم زبون

  35. بالا | پست 26

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12055
    نوشته ها
    30
    تشکـر
    24
    تشکر شده 12 بار در 9 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : حسادت داره زندگیمو از هم میپاشونه

    نقل قول نوشته اصلی توسط خانوم روانشناس نمایش پست ها
    خواهش میکنم عزیزم!به نظر من فعلا چیزی نگو و بحثش و پیش نکش اصلا کوچکترین حرفی در مورد جاریت نزن تا وقتی ببینیش.وقتی دیدیش باهاش حرف بزن عادی باش تو راه برگشت هم چیزی در موردش به شوهرت نگو مثل قبل که به شوهرت میگفتی چرا این کار و کردی؟چرا اون کارو کردی؟نباش!خودش متوجه میشه و ازت میپرسه چی شده اینقدر تغییر کردی اون وقت براش توضیح بده اما خودتم دست کم نگیر و سرزنش نکن پیش شوهرت. ازش معذرت خواهی کن و بگو وقتی تو فقط مال منی دلیلی نداره نگران باشم!تا وقتی جاریتو ندیدین اصلا حرفی در موردش نزن و به شوهرت بیشتر توجه و محبت کن.اگه شوهرت هم اومد راجع بهش حرف بزنه اصلا حساسیت نشون نده انگار داره در مورد همسایه یا خواهرش حرف میزنه منطقی جواب بده بدون دعوا و زخم زبون
    باشه
    اینجوری بهتره ک حرفی نزنم ولی مطمنم ک شوهرم تعجب میکنه اخه همیشه وقتی میریم خونه مامانش اینا اون اونجاست من تو راه برگشت اخمو و ناراحتم
    ولی ایندفه نمیزارم مثل دفعه های قبل باشه
    از یه طرفم دارم کنار میام ک اون مثل خواهر شوهرم میمونه و حساسیت من بیجاست امیدوارم خدا کمکم کنه

  36. بالا | پست 27

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8203
    نوشته ها
    2,001
    تشکـر
    1,983
    تشکر شده 5,258 بار در 1,556 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : حسادت داره زندگیمو از هم میپاشونه

    سلام مجدد


    کتاب های سبک زندگی و روانشناسی آلان تو بازار فتو فرااون هست

    اما کتابی که من خوندم و بهم کمک کرد :برای زندگی خود بپا خیزید نویسنده شریل ریچارسون

    لازم نیست 100 تا کتاب بخونید چون همه کتاب ها 1 حرف و میزنن اما طرز گفتن این 1 حرف مهمه ک چ کتابی بیشترین تاثیر رو روی شما میزاره

    دوست من ارزش آدم ها با افکارشون بیشتر میشه

    باید افکارتون و عوض کنید

    و کمی که نه بیش از اندازه بی خیال باشید

    ساعت هایی از روز تو اتاق تاریک موزیک بزارید و دراز بکشید و سعی کنید به هیچی فکر نکنید

    کاملا آزاد و رها باشید


    بعد از مدتی میتونید افکارو احساسات خودتون و کنترل کنید


    درددل کردن با همسر پیرامون این موضوع خوبه ولی به شرطی که کمک ایشون و برای از بین بردن این موضوع استفاده کنید ( نه برای تحمل کردن شما )
    مراقبه و ورزش خیلی تاثیر میزاره

    چون درد ورزش باعث میشه افکار منفی شما از بدن شما خارج بشه

    و از همه مهمتر خنده و شادیه
    چون تحقیقات ثابت کرده وقتی شما میخندی مغز شما کاملا در حالت ایسته و به هیچی فکر نمیکیند (حسادت شما از بین میره حتی برای چند ثاینه )
    حتی حرف زدن با طرف مقابلم کمک میکنه به شما

    سعی کنید بیشتر بشناسید
    چون همه آدما بد بد نیستتن و همه آددما خوب خوبم نیستن
    همه یه بدی هایی دارن و ی خوبی هااییی

    اگر آدم خوبی باشه ک خیلی خوبه
    اگرم آدم بدی باشه ک بازم خیلی خوبه
    چون میفهمید ارزش شما بیشتر از این خانمه

    دوست من زندگی ارزش این همه بدبختی و غصه و نداره
    به خودتون فکرر کنید ک چ ظلمی در حق خودتون میکنید با این افکار

    فکری که میتونه در جهت کمک کردن به خود و دیگران باشه داره برای جنگیدن و ضربه زدن مصرف میشه
    امضای ایشان
    عشق مهمترین امتحان خداست ..
    فرزندان آدم و حوا چندهزار سال است که عشق را حل میکنند
    اما فقط کسانی قبول می شوند که عشق را زیبا بکِشند
    بقیه فقط عشق را می کِشند و می کُشند(ReePaa)





  37. 2 کاربران زیر از Reepaa بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  38. بالا | پست 28

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : حسادت داره زندگیمو از هم میپاشونه

    نقل قول نوشته اصلی توسط atefeh021 نمایش پست ها
    سلام
    من عاطفه هستم 18 سالمه و همسرم 25 سالشه
    ب خاطر تنها بودنم توی خونه و نداشتن هیچ دلگرمی تو سن 16 سالگی ازدواج کردم ولی بعد از یه مدت متوجه شدم ک همسرمو دوست ندارم
    دوران عقد بدی رو داشتم همش پر بود از نفرت
    شوهرم مرد خوبیه از نظر مالی تعریفی نداره ولی اخلاقش خیلی خوبه مهم تر از همه این که منو دوست داره
    یه جورایی عاشقمه
    وقتی عروسی کردیم احساساتم نسبت بهش بیشتر شد و الان میتونم بگم شده عزیزترین ادمی ک تو زندگیم هس
    روزای خیلی خوبی رو با هم داشتیم اخلاقامون با هم مچ شده یه جورایی انگار ساخته شدیم برای همدیگه ولی این وسط یه مشکل هست...
    جاریم...
    خیلی روش حساسم نمیدونم این حساسیت و نفرت از کی شروع شد اون از من کوچیکتره
    یه دختره جیغ جیغو و پر افاده
    وقتی شوهرم نگاش میکنه احساس میکنم نفسم بند میاد
    بیچاره شوهرم چند وقته دیگه نگاهشم نمیکنه ولی مشکل من حل نشده
    حتی دوس ندارم صداشم بشنوه واقعا دیگه خسته شدم
    از رفتارای خودم از استرس هام
    میتونم بگم 2 ساله دارم با فکره حسادت ب جاریم زندگی میکنم
    یعنی هر لباسی میخوام بخرم هر کاری میخوام بکنم اون تو فکرمه
    خودمم سر در نمیارم
    شوهرم خسته شده میفهمم ک از حرفام دلخوره
    ولی به روی خودش نمیاره دیروز خونه ی مادرشوهرم اینا بودیم اونم بود سره یه سری چیزا یه دفه جاریم شروع کرد ب حرف زدن باشوهرم اصن حالم عوض شد تو راه برگشت یه حرفی ب شوهرم زدم ک خودمم نفهمیدم از کجا اومد
    بهش گفتم تو که از همه بیشتر حواست به اونه شوهرم به شدت عصبانی شد گفت از این به بعد بهت نشون میدم ولی انگار دلش نیومد بازم باهام مهربون شد
    بهم میگه تو داری از دوست داشتن من سوء استفاده میکنی
    به خدا اینجوری نیس نمیدونم دیگه چیکار کنم خسته ام واقعا دیگه نمیکشم بار زیادی رومه
    خیلی ناراحتم خیلی غصه میخورم اخه مادوتا هیچ مشکلی با هم نداریم زندگیمون خیلی شیرینه ولی سره این موضوع بارها دعوامون شده حتی با حرفام کاری کردم ک شوهرم دست روم بلند کنه
    تروخدا کمکم کنید دیگه ذهنم ب جایی نمیرسه
    در این مورد باید حتما" مشاوره روانشناسی مراجعه کنید تا بتونید با راهکارهای عملی خودتون رو از این مشکل رها کنید

    دوست عزیز حسادت مثل آتیش زندگی شمارو میسوزونه ...

    به همین خاطر در وهله اول توصیه میکنم رابطه معنوی خودتون رو با خدا افزایش بدید تا بتونید انرژی و انگیزه لازم رو برای

    ترک این خصیصه بد داشته باشید ... در ضمن باید مطالب دینی رو در این مورد مطالعه کنید تا از نتایج این رفتارتون باخبر بشید

    در این مورد وقتی نارحت و آشفته میشید با نوشتن خودتون رو از این حالت رها کنید و بعد بخونید و دور بریزید
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  39. بالا | پست 29

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    11922
    نوشته ها
    54
    تشکـر
    18
    تشکر شده 15 بار در 15 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : حسادت داره زندگیمو از هم میپاشونه

    عزیزم خوب ما هم دقیقا همینو میخوایم که خود شوهرت اول تغییر رفتارتو ببینه بعد تعجب کنه و ازت دلیلشو بپرسه بعد تو هم اگه دوست داشتی حرفایی و که گفتم بهش بزن!
    به خدا یک آدم این قدر ارزششو نداره که لحظات شیرین زندگیتو به خاطرش خراب کنی و همسرتو که میگی واقعا هم دوسش داری از خودت برنجونی.کار خوبی میکنی که داری سعی میکنی دیدتو عوض کنی عزیزم و بهش به عنوان خواهر شو هرت نگاه میکنی باعث آرامشت میشه.هروقت اگه دوباره خواستی روش حساس شی یک لحظه خودتو بذار جای شوهرت... ببین اگه اون این حرفا و رفتارا ازش در مورد شوهر خواهرت و تو سر بزنه ناراحت نمیشی؟حس نمیکنی داره به عشق و وفداریت و پاکیت توهین میکنه؟فکر نمیکنی اون اصلا تلاشاتو واسه وفاداری بهش نمیبینه؟چه قدر بهت بر میخوره؟
    خوبه بعضی وقتا موضوع رو از دید بقیه نگاه کنیم تا بیشتر متوجه رفتارای اشتباهمون بشیم!

  40. بالا | پست 30

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    11922
    نوشته ها
    54
    تشکـر
    18
    تشکر شده 15 بار در 15 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : حسادت داره زندگیمو از هم میپاشونه

    نقل قول نوشته اصلی توسط atefeh021 نمایش پست ها
    باشه
    اینجوری بهتره ک حرفی نزنم ولی مطمنم ک شوهرم تعجب میکنه اخه همیشه وقتی میریم خونه مامانش اینا اون اونجاست من تو راه برگشت اخمو و ناراحتم
    ولی ایندفه نمیزارم مثل دفعه های قبل باشه
    از یه طرفم دارم کنار میام ک اون مثل خواهر شوهرم میمونه و حساسیت من بیجاست امیدوارم خدا کمکم کنه
    عزیزم خوب ما هم دقیقا همینو میخوایم که خود شوهرت اول تغییر رفتارتو ببینه بعد تعجب کنه و ازت دلیلشو بپرسه بعد تو هم اگه دوست داشتی حرفایی و که گفتم بهش بزن!
    به خدا یک آدم این قدر ارزششو نداره که لحظات شیرین زندگیتو به خاطرش خراب کنی و همسرتو که میگی واقعا هم دوسش داری از خودت برنجونی.کار خوبی میکنی که داری سعی میکنی دیدتو عوض کنی عزیزم و بهش به عنوان خواهر شو هرت نگاه میکنی باعث آرامشت میشه.هروقت اگه دوباره خواستی روش حساس شی یک لحظه خودتو بذار جای شوهرت... ببین اگه اون این حرفا و رفتارا ازش در مورد شوهر خواهرت و تو سر بزنه ناراحت نمیشی؟حس نمیکنی داره به عشق و وفداریت و پاکیت توهین میکنه؟فکر نمیکنی اون اصلا تلاشاتو واسه وفاداری بهش نمیبینه؟چه قدر بهت بر میخوره؟
    خوبه بعضی وقتا موضوع رو از دید بقیه نگاه کنیم تا بیشتر متوجه رفتارای اشتباهمون بشیم!

  41. بالا | پست 31

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8655
    نوشته ها
    52
    تشکـر
    6
    تشکر شده 32 بار در 20 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : حسادت داره زندگیمو از هم میپاشونه

    نگو نمیتونم نگو دست من نیس.
    تو قدرت اختیار داری،منم هم سن تو،مشکلاتی داشتم ک حالا فکر میکنم میتونم احساساتم رو‌کنترل کنم.
    با غرغر کردن و ناراحتی کردن های تو شوهرت رو خسته میکنی.
    و حتما میدونی این چقدر میتونه برات بد باشه.
    دارم بهت میگم اگ همین رفتارو ادامه بدی همه چی رو خراب میکنی.
    پس سعی کن حس حسادتی ک ازش حرف میزنی رو‌کنترل کنی.

  42. کاربران زیر از Barann بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  43. بالا | پست 32

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12055
    نوشته ها
    30
    تشکـر
    24
    تشکر شده 12 بار در 9 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : حسادت داره زندگیمو از هم میپاشونه

    نقل قول نوشته اصلی توسط Barann نمایش پست ها
    نگو نمیتونم نگو دست من نیس.
    تو قدرت اختیار داری،منم هم سن تو،مشکلاتی داشتم ک حالا فکر میکنم میتونم احساساتم رو‌کنترل کنم.
    با غرغر کردن و ناراحتی کردن های تو شوهرت رو خسته میکنی.
    و حتما میدونی این چقدر میتونه برات بد باشه.
    دارم بهت میگم اگ همین رفتارو ادامه بدی همه چی رو خراب میکنی.
    پس سعی کن حس حسادتی ک ازش حرف میزنی رو‌کنترل کنی.
    میدونم دوست عزیزم باهاش کنار اومدم
    فقط منتظر اینم ک ببینم ایدفه ک میبینمش رفتارم چجوریه
    برام دعا کنید به خدا دارم سعی خودمو میکنم

  44. بالا | پست 33

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12055
    نوشته ها
    30
    تشکـر
    24
    تشکر شده 12 بار در 9 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : حسادت داره زندگیمو از هم میپاشونه

    نقل قول نوشته اصلی توسط خانوم روانشناس نمایش پست ها
    عزیزم خوب ما هم دقیقا همینو میخوایم که خود شوهرت اول تغییر رفتارتو ببینه بعد تعجب کنه و ازت دلیلشو بپرسه بعد تو هم اگه دوست داشتی حرفایی و که گفتم بهش بزن!
    به خدا یک آدم این قدر ارزششو نداره که لحظات شیرین زندگیتو به خاطرش خراب کنی و همسرتو که میگی واقعا هم دوسش داری از خودت برنجونی.کار خوبی میکنی که داری سعی میکنی دیدتو عوض کنی عزیزم و بهش به عنوان خواهر شو هرت نگاه میکنی باعث آرامشت میشه.هروقت اگه دوباره خواستی روش حساس شی یک لحظه خودتو بذار جای شوهرت... ببین اگه اون این حرفا و رفتارا ازش در مورد شوهر خواهرت و تو سر بزنه ناراحت نمیشی؟حس نمیکنی داره به عشق و وفداریت و پاکیت توهین میکنه؟فکر نمیکنی اون اصلا تلاشاتو واسه وفاداری بهش نمیبینه؟چه قدر بهت بر میخوره؟
    خوبه بعضی وقتا موضوع رو از دید بقیه نگاه کنیم تا بیشتر متوجه رفتارای اشتباهمون بشیم!
    یک بار این کارو کرد البته در مورد پسر عموم
    گفت چرا بهت اس میده تو چرا جوابشو میدی و از این حرفا
    من تا چند دقیقه دهنم باز مونده بود چون واقعا انتظارشو نداشتم
    خیلی برام سخت بود شوهرم گفت فقط میخواستم بدونی چ عذابیه ک شریک زندگیت بهت اطمینان نداشته باشه
    تا چند وقت تو فکرم بود ولی دوباره از یادم رفت
    خانومی احساس میکنم باهاش کنار اومدم ولی میترسم هنوز
    میترسم زمانش ک برسه بشم همون عاطی قبلی
    میترسم دوباره این حسادت اتیشم بزنه
    ولی خب...نمیدونم الان خیلی ارومم
    قبلا وقتی بهش فکر میکردم از شدت استرس حالت تهوع میگرفتم
    برام دعا میکنی خانومی/؟؟؟ دارم سعیمو میکنم فقط نیاز ب زمان دارم

  45. بالا | پست 34

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    11922
    نوشته ها
    54
    تشکـر
    18
    تشکر شده 15 بار در 15 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : حسادت داره زندگیمو از هم میپاشونه

    نقل قول نوشته اصلی توسط atefeh021 نمایش پست ها
    یک بار این کارو کرد البته در مورد پسر عموم
    گفت چرا بهت اس میده تو چرا جوابشو میدی و از این حرفا
    من تا چند دقیقه دهنم باز مونده بود چون واقعا انتظارشو نداشتم
    خیلی برام سخت بود شوهرم گفت فقط میخواستم بدونی چ عذابیه ک شریک زندگیت بهت اطمینان نداشته باشه
    تا چند وقت تو فکرم بود ولی دوباره از یادم رفت
    خانومی احساس میکنم باهاش کنار اومدم ولی میترسم هنوز
    میترسم زمانش ک برسه بشم همون عاطی قبلی
    میترسم دوباره این حسادت اتیشم بزنه
    ولی خب...نمیدونم الان خیلی ارومم
    قبلا وقتی بهش فکر میکردم از شدت استرس حالت تهوع میگرفتم
    برام دعا میکنی خانومی/؟؟؟ دارم سعیمو میکنم فقط نیاز ب زمان دارم
    آره عزیزم اگه لایق باشم همیشه برات دعاااااااا میکنم!!!
    خوب پس حال شوهرتو درک کن وقتی خودتم این شرایط و داشتی!خدارو شکر که متوجه اشتباهت شدی و الان خیلی آرومی.نترس به خودت اینقدر تلقین منفی نکن به جاش به خودت تلقین کن که اونقدر قوی هستی که هیج چیز و هیچ کس نمیتونه آرامشتو بگیره ازت!به خدا اون آدم اصلا ارزش نداره که تو حتی از فکر کردن بهش اینقدر استرس میگرفتی.از اهمیتش پیش خودت کم کن تا دیگه حتی بهش فکر نکنی چه برسه به استرس!آره گلم به زمان نیاز داری نباید انتطار داشت همه چیز یک شبه حل شه.

  46. بالا | پست 35

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12055
    نوشته ها
    30
    تشکـر
    24
    تشکر شده 12 بار در 9 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : حسادت داره زندگیمو از هم میپاشونه

    نقل قول نوشته اصلی توسط خانوم روانشناس نمایش پست ها
    آره عزیزم اگه لایق باشم همیشه برات دعاااااااا میکنم!!!
    خوب پس حال شوهرتو درک کن وقتی خودتم این شرایط و داشتی!خدارو شکر که متوجه اشتباهت شدی و الان خیلی آرومی.نترس به خودت اینقدر تلقین منفی نکن به جاش به خودت تلقین کن که اونقدر قوی هستی که هیج چیز و هیچ کس نمیتونه آرامشتو بگیره ازت!به خدا اون آدم اصلا ارزش نداره که تو حتی از فکر کردن بهش اینقدر استرس میگرفتی.از اهمیتش پیش خودت کم کن تا دیگه حتی بهش فکر نکنی چه برسه به استرس!آره گلم به زمان نیاز داری نباید انتطار داشت همه چیز یک شبه حل شه.
    ممنونم گلم امیدوارم مشکل تو و همسرتم به همین زودیا حل بشه با یه دنیا عشق برید سره زندگی جدیدتون

  47. بالا | پست 36

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    11922
    نوشته ها
    54
    تشکـر
    18
    تشکر شده 15 بار در 15 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : حسادت داره زندگیمو از هم میپاشونه

    نقل قول نوشته اصلی توسط atefeh021 نمایش پست ها
    ممنونم گلم امیدوارم مشکل تو و همسرتم به همین زودیا حل بشه با یه دنیا عشق برید سره زندگی جدیدتون
    خواهش میکنم وظیفه بود.مرسی لطف داری دوستم!

  48. بالا | پست 37

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12914
    نوشته ها
    271
    تشکـر
    214
    تشکر شده 178 بار در 112 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : حسادت داره زندگیمو از هم میپاشونه

    عزیزدلم حسادت آدم رو داغون می کنه. تن رو فرسوده می کنه. بهتره خداروشکر کنی که شوهرتون فقط با خود شما رابطه داره نه کسی دیگر. اصلا و به هیچ عنوان حسادتتونو نشون ندین یا به کل بذارینش کنار.چون حسادت به زندگیت لطمه میزنه عزیزدلم. وقتی شوهرت ببینه بهش اعتماد داری و کاملا ساپورتش میکنی،هرگز سمت کسی دیگه نخواهد رفت.مطمین باش.

    با آرزوی موفقیت

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. معرفی و درمان اختلال اسکیزوتایپال‌
    توسط R e z a در انجمن بیماریهای اعصاب و روان
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 10-20-2013, 01:30 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد