نوشته اصلی توسط
مامان عسل
با سلام. من 29 سال سن دارم. و مادر دو فرزند هستم متاسفانه،همیشه حس. میکردم اضافه هستم، مادرم از کودکی ب من میگفت ک دوست داشته پسر شوم یا اینکه ب خاطر تولدم اذیت شده! همیشه بین من و خواهر بزرگ و برادر کوچکم فرق قایل شدند!!! هیچگاه احساس نکردم مرا دوست دارند، همیشه چون خیلی آرام و بی درد سر بودم دیده نشده ام .الان در این سن پس از دو فرزند حس متنفرم ب خانواده ام زیاد شده. مثلا من اگر ناراحت شوم مورد بی توجهی. قرار میگیرم! ولی اگر خواهر یا برادرم ناراحت شوند خانواده از هیچ کاری دریغ ندارند! من آرزوهای و عقده های زیادی دارم! عقده اینکه هیچگاه تولدی نداشتم! هیچگاه بخاطر نمراتم تشویق نشدم و... کارهایی ک برای خواهر برادرانم همیشه شد.پس از جدآیی خواهر بزرگم مادرم ک بت من بودم در مقابلم خراب شد! و کم کم جنبه های بسیار تاریکی از شخصیتش را دیدم! حالا من مانده ام مادر دو فرزند با کوله باری از عقده!! جدیدا متوجه شده ام پدر و مادرم علاوه بر بی توجهی و نادیده گرفتنم! برای خوب جلوه دادن خواهر مطقله ام راجب من غیبت میکنند یا حتی دروغ میگویند!!! متوجه شده ام ک ب من هم خیلی دروغ میگویند! حتی مادرم ب راحتی تهمت میزند! رفتارهایی ک مادر شوهرش در گذشته با خودش میکرده را با من میکند! حتی بارها گگفته ک او را الگو قرار داده!! وقتی ب منزلشان میروم با کوهی از ناراحتی باز میگردم! دیگر مادرم امین حرفهایم هم نیست! زود آنها را ب خواهرم میگوید! از خانواده ام متنفرم و ب خاطر فرزندانم و همسرم ک عشق زندگی ام است نیاز دارم تا بدانم چ کنم! ممنونم از راهنمایی شما