نمایش نتایج: از 1 به 50 از 50

موضوع: حقایق زندگی من

2947
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17587
    نوشته ها
    1,663
    تشکـر
    480
    تشکر شده 1,427 بار در 770 پست
    میزان امتیاز
    10

    حقایق زندگی من

    سومین فرزند خانواده بودم.مادرم میگفت قبل از تولدم خانواده ام فقیر بودند اما بعد از تولدم شرایط تغییر یافت...نمیدانم چرا ولی از همان سال اول زندگیم پدر و مادرم دوست داشتند نماز خواندن و ذکر گفتن اعضای خانواده ام را ببینم...شرایط جوری پیش رفت که من که شاید سه ساله و یا کمتر بودم نیمه شب ها بدون گریه و با صدای ذکرم مادر و پدر را بیدار میکردم...چهارساله که شدم دلم شکست...و خنده های مصنوعی و ساختگی ام درست از شبی آغاز شد که خاطره ی تلخ بعد از ظهرش به من هجوم آورد...گاهی میرفتم دم در راه رو و اشک میریختم و گریه میکردم...زخم های عمیقم را زیر برچسب های لوس و عزیز بابا و عزیز مامان کسی ندید...و هیچکس ندانست دلم پر است...توی جمع تحقیرم میکردند و من آرام سرم را پایین می انداختم و از جمع بیرون میرفتم...دوران ابتدایی دوران سختی بود...درون مدرسه ی شهری دیگر...غریب مانده بودم...برادر کوچکم که به دنیا آمد همدمش شدم...برادری که من مثل مربی خصوصی هنوز هم آموزش میدهم...آنقدر سعی میکردم راه رفتن را بیاموزد که کمرم درد میگرفت...حتی حرف زدنرا یادش دادم...دو ساله که بود دو زبانه شد...به راهنمایی که رفتم گذشته ام را دریافتم و دوست داشتم روانشناس شوم...یک روز که به اتاق رفتم کتاب کوچکی که هر صفحه ی آن آیه ی قرآنی به همراه ترجمه اش بود را یافتم،کتابی که تا به آنوقت آن را ندیده بودم...مشتاقانه و باسرعت خواندمش...تمام صفحاتش را خواندم...کتابی بود که جلد نداشت...آیاتش واقعا متحولم کرد...یکی از آیه هایش باعث شد من مشتاق شوم که به کسانی که به نوعی مثل من گرفتاری دارند کمک کنم به کسانی که کودکیشان پرپر شد...و یکی از سخت ترین شرایط را که جز خدا و خودشان و هم نوعان خودشان نمیفهمند کمک کنم...و من مشتاق شدم روانشناسی بالینی کودک و نوجوان را بخوانم و ادامه دهم...سال سوم راهنمایی دوران پراز فشار زندگیم بود...حس میکردم کسی را دوست دارم و نمیتوانم به کسی اعتماد کنم...کتابم را که باز میکردم اشک از چشمانم روانه میشد...و اغلب احساس روزمرگی میکردم...پیش از آن بزرگسالی را چیزهای دیگری میدانستم اما با خدا عهدی بستم که کل زندگیم را فرا گرفت...من به دلیل بیان اعتقادات مذهبی ام طرد شدم...و دشمنان زیادی پیدا کردم...وقتی میدیدم که درجمع با تمسخر در مورد من حرف میزدند و وقتی میدانستم حتی ادای دعا کردنم را در می آورند دلم شکست...گریه کردم...ولی آرام شدم...تهمت هایی که خوردم هنوزهم یادم است...هق هق هایی که در اتاق بالایی سر میدادم و برادرم شاهدش بود را به خاطر دارم...همه میخواستند تمامش کنم...ولی من قول داده بودم به خدا...زندگی پیش رفت...من خودم ماندم نه آنی که آنها دوست داشتند باشم و به غیبت و تهمت هایشان اعتنایی نکردم...برای همین با آدم های دشمن منش زیاد رو در رو شدم...برادرم شاهد دلتنگی هایم بوده و قسم خورده است به انتقامم...من دلم راضی به انتقام نیست و به او هم گفته ام...اوکه حتی با مریضی ام گریه اش میگرفت باید میدانست من همه را بخشیده ام...حتی کسی را که آن روز که با برادرم بیرون رفته بودم میخواست یکی از بدترین کار ممکنی را که نکرده بودم بپذیرم را با اینکه گریه های بسیار سر دادم بعد از 5ماه تردید و بدگمانی و حالت افسردگی بخشیدم...یادم است یک روز مادرم خواب دید که او خبر نداشت و من عمل شدم و بعد به او خبر رسید...در حقیقت نیز مادرم خبر نداشت و من مریض بودم...غیر از این مریضی که هنوز هم به آن دچارم من به احتمال زیاد به طور مادرزادی ناراحتی قلبی دارم...افسوس که هنوز به خانواده ام نگفته ام که مریضیم چیست و از شدت درد دست هایم را گاز میگرفتم آن شب برادرم شاهد بود که دستانم را گاز میگیرم گفتم از شدت درد دستانم را گاز میگیرم...رفت به مادر و پدرم گفت اما آنها نمیدانستند...آنها فکر میکردند من دردی عادی میکشم و کم تحملم...دردهایی که هنوز هم میکشم و واقعا سخت است
    بگذریم...من از هفت-هشت سالگیم دست به قلم داشتم...و اگر این توان را نداشتم تحمل درد هایم بسیار دشوار بود...من شعر هاو داستان ها و نوشته هایم را برای بیان مناجات،نعت،فلسفه،دردهای مشترک،دردو دل های خودم استفاده میکنم...و نوشته هایم را هم در خصوص مطالب رمانی-اجتماعی و...مینویسم...با اینکه برادرم نمیگذارد حقایق زندگیم پنهان بماند ولی من تا حد تلاش حقایق زندگیم را بر فرزندانم آشکار نمیکنم تا به انتقام گرفتن فکر نکنند...ولی افسوس برادرم نمیگذارد............

  2. 3 کاربران زیر از مرسانا 19 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9782
    نوشته ها
    1,515
    تشکـر
    1,321
    تشکر شده 940 بار در 563 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : مختصر خیلی کوتاه زندگی من خاص

    سلام.چه سخت بوده.ببخشید من فقط متوجه نشدم مشکل اصلی کجا بوده که بردارتون میخواسته انتقام بگیره و شما بخشیدین؟!؟

  4. 2 کاربران زیر از ملکه اسمان بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : مختصر خیلی کوتاه زندگی من خاص

    ببین زندگی سخت همه دارن همه این اتفاق های که برای تو افتاده برا خیلی ها هم افتاده ولی نباید اذیت شی و سرشکسته بشی

    و راجب بیماریت خیلی خیلی خیلی کار اشتباهی میکنی که پنهون میکنی



    ملکه راس میگه منم یه قسمت هاییی رو نفهمیدم
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  6. کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17587
    نوشته ها
    1,663
    تشکـر
    480
    تشکر شده 1,427 بار در 770 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : حقایق زندگی من

    یکی از مشکلات اصلی من این بود که کودکی آزار دیده بودم برای همین در در سالهای بعد زمینه ی افسردگی زیاد داشتم...دوم طرد شدنم بود که حتی این روزها هم رابطم با بعضیا هنوز مثل قبله...سوم سر کار نکرده محکوم شدنمه...من خیلیاشو نگفتم چون قابل گفتن نبود.......خیلی سعی کردم برادر کوچیکم دوران کودکی خوبی رو داشته باشه...با اینکه خودم زوووود بزرگ شدم...
    یه وقتایی انقدر حرف رو دلم تلمبار شده که نمیتونم بگم...تولد داداشمو خوب یادمه که نذاشتند براش مراسم اسمگذاری ساده هم بگیریم...خودش میگفت چشمش کور میشه داداشمو میبینه...را به را هرجا داداشم میرفت دنبالش میکردم چون نگران بودم اونم مثل خودم کودک آزار دیده بشه...
    هنوزم وقتی صدای ناله ی بچه ای رو میشنوم کارامو ول میکنم و میرم ببینم چی شد...هنوزم وقتی صدای با بغض داداشمو میشنوم میرم کنارش....تا مثل من نشه
    ولی هیچوقت نفهمیدم کی بود...چرا با من این کار رو کرد...مگه من که بچه ی چهارساله ای بودم چیکارش کردم...
    حیف که نمیشه یه چیزایی رو گفت...
    درمورد بیماریم...دوست ندارم بگم چون شرایط خونوادم جوری نیست که بگم ولی قراره برم دکتر

  8. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11159
    نوشته ها
    2,325
    تشکـر
    4,306
    تشکر شده 2,986 بار در 1,492 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : حقایق زندگی من

    سلام
    منظورتون از ازار تو کودکی چیه؟کی میخاسته ازارتون بده؟

  9. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17587
    نوشته ها
    1,663
    تشکـر
    480
    تشکر شده 1,427 بار در 770 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : حقایق زندگی من

    نقل قول نوشته اصلی توسط ملکه شیشه ای نمایش پست ها
    سلام
    منظورتون از ازار تو کودکی چیه؟کی میخاسته ازارتون بده؟
    منظورم...طولانی میشه بگم...اگه "کودک آزاری"رو تو اینترنت سرچ کنید میفهمید مقصود ازش چیه و به چه چیزی گفته میشهسرچش کنید

  10. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11159
    نوشته ها
    2,325
    تشکـر
    4,306
    تشکر شده 2,986 بار در 1,492 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : حقایق زندگی من

    نقل قول نوشته اصلی توسط من خاص نمایش پست ها
    منظورم...طولانی میشه بگم...اگه "کودک آزاری"رو تو اینترنت سرچ کنید میفهمید مقصود ازش چیه و به چه چیزی گفته میشهسرچش کنید
    کودک ازاری انواع مختلف داره جسمی . جنسی . روحی منظورم این بود کدومش بوده؟
    هر چی بوده میدونم سخت گذشته و میگذره براتون متاسفم
    ولی هر دردیو میشه تاثیرشو کم کرد فراموش نمیشن بعضی چیزا ولی میشه کاری کرد حداقل یه گوشه پرت از ذهن باشن تا خیلی کمتر یادشون بیفتیم
    شما برای اینکه از خاطراش خلاص بشید سعیتونو کردین؟؟؟راهای مختلفو امتحان کردین؟
    میشه کودک ازاریو یه خاطره ی کمرنگ کرد به جای اینکه بذارین یه برچسب باشه روتون ....
    اگه خاستین درموردش حرف بزنید هر چیم طولانی باشه من و خیلیای دیگه پای حرفاتون میشینیم

  11. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17587
    نوشته ها
    1,663
    تشکـر
    480
    تشکر شده 1,427 بار در 770 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : حقایق زندگی من

    زود بزرگ شدم...خیلیییی زود...سعیمو کردم نمیتونم بچه هارو که میبینم بغض میکنم...

  12. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11159
    نوشته ها
    2,325
    تشکـر
    4,306
    تشکر شده 2,986 بار در 1,492 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : حقایق زندگی من

    نقل قول نوشته اصلی توسط من خاص نمایش پست ها
    زود بزرگ شدم...خیلیییی زود...سعیمو کردم نمیتونم بچه هارو که میبینم بغض میکنم...
    میفهمم بچگی ادم باارزش ترین چیزیه که همه ی عمرت میتونی با خاطره هاش حالا خوبی پیدا کنی و حالا برای شما خاطره های بد مونده میفهمم....
    اما هر مشکلی اگرم حل نشه حتما یه راهی هست که بشه تاثیرشو کم کرد
    مثلا برای فراموش کردن خاطره ها یه سری تمرینای ذهنی هست که میتونید انجام بدین اونوقت خاطره هاتون کمرنگ میشه دیگه تا خودتون نخاین یادتون نمیاد اینطوری دیگه بچه ها واستون تداعی گر اون خاطره ها نیستن
    هر کس اینکارو باهاتون کرده به هر شکلیم که بوده بهش اجازه ندین بقیه ی زندگیتونم با خاطره های سمی که تو ذهنتون گذاشته خراب کنه
    حتی بهش اجازه ندین باعث بغضتون بشه اگه تو بچگی نمیتونستین جلوش بایستید و قدرتشو نداشتین الان جلو خاطره های وایسین اگه قدرتتون کافی نیست کم کم قوی تر بشین با این نقطه ضعفتون بجنگین من میدونم که میشه مطمئنم

  13. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17580
    نوشته ها
    15
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : حقایق زندگی من

    سلام عزیزم میشه بیشتر توضیح بدین

  14. کاربران زیر از کتانه بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  15. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17587
    نوشته ها
    1,663
    تشکـر
    480
    تشکر شده 1,427 بار در 770 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : حقایق زندگی من

    سکوتم غرق در خون است صدایم غرق در آتش خدایا آنکه داد آزار مرا هرگز نیازارش
    این بیت شعر خودمه تقدیم به همشون

  16. 2 کاربران زیر از مرسانا 19 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  17. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17587
    نوشته ها
    1,663
    تشکـر
    480
    تشکر شده 1,427 بار در 770 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : حقایق زندگی من

    من گذشتمو بخشیدم...اونایی که بازیم دادن رو بخشیدم....ولی زخمام هیچوقت خوب نمیشن...عمیقن زخمام

  18. 2 کاربران زیر از مرسانا 19 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  19. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : حقایق زندگی من

    یعنی بچگی بهت تجاوز شده؟؟
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  20. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17587
    نوشته ها
    1,663
    تشکـر
    480
    تشکر شده 1,427 بار در 770 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : حقایق زندگی من

    زشته

  21. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : حقایق زندگی من

    نقل قول نوشته اصلی توسط من خاص نمایش پست ها
    زشته

    وقتی امدی این سایت باید زشتی و کنار گذاشت تا بشه کمک کرد


    حالا اره یا نه؟؟
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  22. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17587
    نوشته ها
    1,663
    تشکـر
    480
    تشکر شده 1,427 بار در 770 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : حقایق زندگی من

    زششششششششششششته

  23. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : حقایق زندگی من



    تا مشکلت و راحت نگی کسی نمیتونه کمکت کنه
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  24. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17587
    نوشته ها
    1,663
    تشکـر
    480
    تشکر شده 1,427 بار در 770 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : حقایق زندگی من

    میدووونم...عیبی نداره
    رشته ای که ادامش میدم مشکلمو ریشه یابی میکنه

  25. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : حقایق زندگی من

    راستی چند سالته
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  26. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17587
    نوشته ها
    1,663
    تشکـر
    480
    تشکر شده 1,427 بار در 770 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : حقایق زندگی من

    چرا؟؟

  27. بالا | پست 21

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : حقایق زندگی من

    محض ارا


    خو دختر تو که هیچی نمیگی
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  28. بالا | پست 22

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17587
    نوشته ها
    1,663
    تشکـر
    480
    تشکر شده 1,427 بار در 770 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : حقایق زندگی من


  29. بالا | پست 23

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17281
    نوشته ها
    168
    تشکـر
    121
    تشکر شده 106 بار در 73 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : حقایق زندگی من

    من خیلی سخت متوجه نوشتهاتون شدم ... تنها چیزی که خیلی روشن بود سختی و غمی بود که در زندگیتون داشتید و دارید
    در هر صورت خیلی خیلی متاسفم
    کودک آزاری به هر شکل ( جنسی ، روحی ، ... ) وحشتناکه!
    ای کاش مساله بیماریتون رو پنهان نکنید

  30. بالا | پست 24

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11159
    نوشته ها
    2,325
    تشکـر
    4,306
    تشکر شده 2,986 بار در 1,492 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : حقایق زندگی من

    پری داره از کنجکاوی میترکه اذیتش نکن خخخخ

  31. بالا | پست 25

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    15064
    نوشته ها
    123
    تشکـر
    0
    تشکر شده 62 بار در 49 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : حقایق زندگی من

    منه خاص سلام
    احتمالا منظورت از کودک آزاری ،آزار و اذیت جسمی بوده . همونطور که گفتی خانواده تقریبا مذهبی داشتی بعید بدونم جنسی باشه درسته؟
    منه خاص شاید باورت نشه خیلی از کودکان ما از زور مشکلاتشون سر چهارراهها دارند کار می کنند نه برای خودشون برای یکی دیگه . می خوام بگم تو این زمینه تو تنها نیستی .اولی نبودی و آخری هم نخواهی بود.
    اگه میخوای کمک بچه ها کنی خودتو روحتو قوی کن .گذشتت مثل خوره افتاده به جونت .گذشته گذشت بی خیالش بشو . آیندتو بساز . نمی دانم دختری یا پسر اما هر چی هستی قوی تر باش. عجز کار آدمهای ضعیفه . قوی باش تا به هدفت ( کمک به کودکان) برسی .
    منه خاص آره زودبزرگ شدی و بده که کودکی نکردی الان شادباش و لااقل تضاهر به شادی کن تا خود شادی سراغت بیاد.
    در مورد بیماریت هم حتما پیش پزشک برو .اگه می خوای به اهدافت برسی باید سلامت باشی . اگه میگی زود بزرگ شد ی باید بدونی هیچ نعمتی بالاتر از سلامتی نیست و امانتیست دردست ماو بایدخداپیغمبری مواظب سلامت رو ح و روانمان باشیم.
    اعتماد به نفست روتقویت کن . کسی که شعرمیگه کتاب می نویسه بعید بدونم آدم ضعیفی باشه.

  32. بالا | پست 26

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17281
    نوشته ها
    168
    تشکـر
    121
    تشکر شده 106 بار در 73 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : حقایق زندگی من

    نقل قول نوشته اصلی توسط ملکه شیشه ای نمایش پست ها
    پری داره از کنجکاوی میترکه اذیتش نکن خخخخ
    خداییش پریماه خوب درست میگه این دوستمون هیچی رو درست نگفت
    من خودم به زور میتونستم متوجه ی مطلبی که گذاشتن بشم
    همه چی نا معلومه
    پری جووون بیشتر کنجکاوی کن آفرین

  33. کاربران زیر از manizhe بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  34. بالا | پست 27

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : حقایق زندگی من

    نقل قول نوشته اصلی توسط ملکه شیشه ای نمایش پست ها
    پری داره از کنجکاوی میترکه اذیتش نکن خخخخ


    نقل قول نوشته اصلی توسط manizhe نمایش پست ها
    خداییش پریماه خوب درست میگه این دوستمون هیچی رو درست نگفت
    من خودم به زور میتونستم متوجه ی مطلبی که گذاشتن بشم
    همه چی نا معلومه
    پری جووون بیشتر کنجکاوی کن آفرین


    اره خب منم همینو بهش میگم باید بگه مشکلش چیه تا بتونیم کمکش کنیم
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  35. بالا | پست 28

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17281
    نوشته ها
    168
    تشکـر
    121
    تشکر شده 106 بار در 73 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : حقایق زندگی من

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها






    اره خب منم همینو بهش میگم باید بگه مشکلش چیه تا بتونیم کمکش کنیم
    این دوستمون یکم نامفهوم مطلب میذارن
    اگه بیشتر توضیح بدن حتما پاسخهای بهتری دریافت میکنن

  36. کاربران زیر از manizhe بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  37. بالا | پست 29

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17671
    نوشته ها
    12
    تشکـر
    4
    تشکر شده 3 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : حقایق زندگی من

    نقل قول نوشته اصلی توسط من خاص نمایش پست ها
    سکوتم غرق در خون است صدایم غرق در آتش خدایا آنکه داد آزار مرا هرگز نیازارش
    این بیت شعر خودمه تقدیم به همشون

    منم وقتی بچه بودم یه اتفاقایی واسم افتاد ولی برعکس شما از خدا میخوام بدجور آزارشون بده.بعضی وقتا که زیاد بهش فکرمیکنم راه های مختلفی رو واسه انتقام گرفتن ازشون تو ذهنم دوره میکنم.
    امیدوارم روزی که قراره انتقاممو بگیرم هرچه زودتر برسه!
    دلت خیلی بزرگه که میبخشی

  38. بالا | پست 30

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17587
    نوشته ها
    1,663
    تشکـر
    480
    تشکر شده 1,427 بار در 770 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : حقایق زندگی من

    آره...خونوادم مذهبی بودن....ولی خب تو نزدیکانم پیدا میشد کسانی که...
    من تو گذشتم...رنج های زیاد کشیدم
    خیلی اوقات فدای دیگرانم میکردند
    بعضی وقتا جور کارای دیگران رو میدادم
    افسوس که خونوادم بعضی حرف هارو که در بارم صحت نداشت باور کردند
    اگه ناواضح حرف میزنم مال اینه که حرفهای چندین سالم رو دلم مونده
    کدمشون رو بگم...؟؟؟
    من سوختن تک تک اعضای خانوادم رو دیدم
    من شاهد پرپر شدن برادرم شدم
    برادری که تنها یه بار تو زندگیم برادر صداش زدم
    برادری که داره جور چیزای دیگه رو میده
    از کجاش بگم؟؟؟
    از وقتی که داشتن منو میدزدیدن
    از وقتی که تهدیدم میکردن
    از تحقیر شدنام؟؟؟
    کدومشو بگم؟
    اونی رو بگم که با چاقو افتادند به جونم؟؟
    یا از کسی حرف بزنم که به خاطر تهمت بی گناه زندانیم کرد
    آخه از کجاش شروع کنم؟؟؟؟؟؟؟

  39. کاربران زیر از مرسانا 19 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  40. بالا | پست 31

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17742
    نوشته ها
    33
    تشکـر
    93
    تشکر شده 15 بار در 15 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : حقایق زندگی من

    من فک کنم منظورتون رو از کودک آزاری فهمیدم. وقتی خوندم یکم نارحت شدم.درک تون میکنم واقعا دوران سختی رو گذروندین. ولی نگران نباشین و نیمه پره لیوان رو نگاه کنین. شاید کودکیت رو از دست داده باشی ولی نباید آینده خودتو خراب کنی. یه اراده کن و شک نداشته باش اگه خودت بخوای ک فراموش کنی راحت میتونی چون هر جا اراده ای هست راهی هم هست نگران نباشین انشالله همه چیز درست میشه

  41. بالا | پست 32

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : حقایق زندگی من

    خاص
    میشه به جای این همه تومار گفتن اصل قضیه رو بگی دقیق و واضح 4
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  42. بالا | پست 33

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17587
    نوشته ها
    1,663
    تشکـر
    480
    تشکر شده 1,427 بار در 770 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : حقایق زندگی من

    آخههههه از کجاش بگم؟؟؟؟نمییییتونم
    نمیتونم واقعا

  43. بالا | پست 34

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : حقایق زندگی من

    از اولین اتفاق بد زندگیت که میگی اذیت ازار جنسی شدی
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  44. بالا | پست 35

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17587
    نوشته ها
    1,663
    تشکـر
    480
    تشکر شده 1,427 بار در 770 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : حقایق زندگی من

    من اینو نگفتم آآآآآآآآ

  45. کاربران زیر از مرسانا 19 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  46. بالا | پست 36

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11159
    نوشته ها
    2,325
    تشکـر
    4,306
    تشکر شده 2,986 بار در 1,492 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : حقایق زندگی من

    همه چیزو تعریف کن خب
    از هر کدوم که میخای شروع کن بذار دلت سبک شه

  47. بالا | پست 37

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    15064
    نوشته ها
    123
    تشکـر
    0
    تشکر شده 62 بار در 49 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : حقایق زندگی من

    آروم بگیر ، آرومه آروم
    من خاص اینجا هیچ کس هیچ کسو نمی شناسه و احتمالا نخواهد شناخت .
    من فهمیدم .ببخش که با سوالام آزارت دادم اما خواهشا به این حرفم گوش کن.
    گذشته ما پشت سرته می خوام بدونم چه نکته مثبتی تو زندگیت داری .
    اصلا میتونی خوبیهات رو برام نام ببری
    اینکه دیگران چه کردند بخوایی یا نخوای خدا جای حق نشسته
    خوب یا بدجوابشون رو می ده
    برام خوبیهاتو بگو فارغ از نظر بقیه آدمهای اطرافت

  48. بالا | پست 38

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    15064
    نوشته ها
    123
    تشکـر
    0
    تشکر شده 62 بار در 49 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : حقایق زندگی من

    اینکه با تو چه کردند تو مقصر نیستی و نیاز نیست بهش فکر کنی . اینکه تحقیرت کردند بخوای یا نخوای ، بدونی یا ندونی خدا جوابشون رو می ده . پس ولشون کن.
    هر وقت فکرت آشوب شد با خودت تکرار کن بیخیال .جوابشو پس می دن . آرامشت رو بدست بیار

  49. بالا | پست 39

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17742
    نوشته ها
    33
    تشکـر
    93
    تشکر شده 15 بار در 15 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : حقایق زندگی من

    نقل قول نوشته اصلی توسط من خاص نمایش پست ها
    آخههههه از کجاش بگم؟؟؟؟نمییییتونم
    نمیتونم واقعا
    من فک کنم منظورتون رو از کودک آزاری فهمیدم. وقتی خوندم یکم نارحت شدم.درک تون میکنم واقعا دوران سختی رو گذروندین. ولی نگران نباشین و نیمه پره لیوان رو نگاه کنین. شاید کودکیت رو از دست داده باشی ولی نباید آینده خودتو خراب کنی. یه اراده کن و شک نداشته باش اگه خودت بخوای ک فراموش کنی راحت میتونی چون هر جا اراده ای هست راهی هم هست نگران نباشین انشالله همه چیز درست میشه

  50. بالا | پست 40

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17587
    نوشته ها
    1,663
    تشکـر
    480
    تشکر شده 1,427 بار در 770 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : حقایق زندگی من

    از خوبیام: این که همههههه رو بخشیدم

  51. بالا | پست 41

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    8109
    نوشته ها
    1,999
    تشکـر
    2,867
    تشکر شده 3,828 بار در 1,232 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : حقایق زندگی من

    سلام من خاص خیلی متاثرشدم از نوشته اتون ولی گذشته ها را فراموش کن میدانم سخت است ولی همینکه میگویی نمیتونم بگم خوب شاید میخای فراموش کنی ومن خاص دیگه ای بشی به خدانزدیکتر شو هیچ کار خدا بی حکمت نیست
    امضای ایشان

    آموخته ام که:خدا عشقست و عشق تنهاخداست!
    آموخته ام: وقتی ناامید میشوم خدا،با تمام عظمتش،عاشقانه انتظار میکشد،دوباره به رحمتش امیدوارشوم!

    آموخته ام: اگر تاکنون به آنچه خواستم نرسیدم،خدا برایم بهترش را درنظر گرفته!

  52. بالا | پست 42

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17587
    نوشته ها
    1,663
    تشکـر
    480
    تشکر شده 1,427 بار در 770 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : حقایق زندگی من

    نه حقیقتش مدتهاست زبونم بسته ست..فراموش کردم چه جوری حرفای دلمو بزنم...مادرم هم از دستم کلافه شده چون وقتی باهاش حرف میزنم چیزای الکی میگم و حرفای اصلی چندین سالم انقدر رو هم تلمبار شدن که نمیشه زدش

  53. بالا | پست 43

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16436
    نوشته ها
    102
    تشکـر
    3
    تشکر شده 44 بار در 31 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : حقایق زندگی من

    سلام من خاص. من حدود یک ماه پیش با این سایت آشنا شدم. مشکل بزرگی داشتم که خدارو شکر با راهنمایی دوستان مشکلم حل شد و الان خدارو شکر در آرامشم. شما هم اگر میتونید مشکلاتتون رو از یه جایی شروع کنید به عنوان کردن و وقتی که حرف زدید و رشته کلام اومد دستتون ناخودآگاه کم کم همه غصه هاتون عنوان میشه و دلتون خیلی سبک میشه. آدم با حرف زدن دلش آروم میگیره. منم تو زندگیم یه مسائلی تو گذشتم داشتم که هیچ وقت نمیتونستم جایی مطرحشون کنم و رفتم پیش یه دکتر روانشناس و بهش گفتم که اومدم که فقط براتون حرف بزنم و شما گوش کنید من نمیخوام مشکلی حل کنید فقط برام گوش شنوا باشید تا من این حرف ها رو بگم تا سبک بشم. نشستم از اول بچگیم گفتم تا همین یکی دو سال پیشم. 3 ساعت مداوم حرف زدم و اون دکتر فقط گوش کرد. باورتون نمیشه که از اون روز حالم خیلی بهتره.دیگه بعد اون روز هم نرفتم پیش اون دکتر . و اونم دیگه منو نمیشناسه و من خیلی راحت بدون خجالت حرفامو گفتم.شما هم اگر میتونی و شرایطشو داری همین کارو بکن و برو پیش یه دکتر و فقط براش حرف بزن تا خالی بشی واقعا روحت سبک میشه.اگر هم نمیتونی بری دکتر تو همین سایت همه حرفاتو از یه جایی شروع کن به گفتن مطمئن باش که روحت سبک میشه. امیدوارم مشکلت هر چه زودتر حل بشه.

  54. کاربران زیر از Asal ziba بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  55. بالا | پست 44

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12089
    نوشته ها
    770
    تشکـر
    572
    تشکر شده 462 بار در 297 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : حقایق زندگی من

    این جور که متوجه شدم شما ی دختر هستین که با توجه به آزار هایی که بهتون رسوندن هم مشکل جسمی پیش اومده هم روحی وهم اینکه دیگران ب شما دچار بدبینی شدن.اما شما قلب رئوفی دارین .سعی کنین از زدنگی انتقام بگیرین.با ساختن زندگی تون ،با تلاش ، با پیشرفت، از بدبیاری های زندگیتون انتقام بگیرین و سعی بکنین که جوری زندگی کنین وجوری قلتون رو بزرگ بکنین که دیگه گذشته از یادتون بره.
    وسعی کن برادرت رو هم آگاه بکنی که خدایی نکرده توی آینده ی مشکلی اتفاقی چیزی خدایی نکرده به وجود نیاد براش .مواظبش باش

  56. بالا | پست 45

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17587
    نوشته ها
    1,663
    تشکـر
    480
    تشکر شده 1,427 بار در 770 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : حقایق زندگی من

    اگه میشد گفت میگفتم
    اما یه زخمایی هست که درمونش فقط پیش خداست
    عیبی نداره
    حالا کسی مشکل خاصی داره بگه نوبت منه!!!!!

  57. بالا | پست 46

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17587
    نوشته ها
    1,663
    تشکـر
    480
    تشکر شده 1,427 بار در 770 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : حقایق زندگی من

    نقل قول نوشته اصلی توسط Asal ziba نمایش پست ها
    سلام من خاص. من حدود یک ماه پیش با این سایت آشنا شدم. مشکل بزرگی داشتم که خدارو شکر با راهنمایی دوستان مشکلم حل شد و الان خدارو شکر در آرامشم. شما هم اگر میتونید مشکلاتتون رو از یه جایی شروع کنید به عنوان کردن و وقتی که حرف زدید و رشته کلام اومد دستتون ناخودآگاه کم کم همه غصه هاتون عنوان میشه و دلتون خیلی سبک میشه. آدم با حرف زدن دلش آروم میگیره. منم تو زندگیم یه مسائلی تو گذشتم داشتم که هیچ وقت نمیتونستم جایی مطرحشون کنم و رفتم پیش یه دکتر روانشناس و بهش گفتم که اومدم که فقط براتون حرف بزنم و شما گوش کنید من نمیخوام مشکلی حل کنید فقط برام گوش شنوا باشید تا من این حرف ها رو بگم تا سبک بشم. نشستم از اول بچگیم گفتم تا همین یکی دو سال پیشم. 3 ساعت مداوم حرف زدم و اون دکتر فقط گوش کرد. باورتون نمیشه که از اون روز حالم خیلی بهتره.دیگه بعد اون روز هم نرفتم پیش اون دکتر . و اونم دیگه منو نمیشناسه و من خیلی راحت بدون خجالت حرفامو گفتم.شما هم اگر میتونی و شرایطشو داری همین کارو بکن و برو پیش یه دکتر و فقط براش حرف بزن تا خالی بشی واقعا روحت سبک میشه.اگر هم نمیتونی بری دکتر تو همین سایت همه حرفاتو از یه جایی شروع کن به گفتن مطمئن باش که روحت سبک میشه. امیدوارم مشکلت هر چه زودتر حل بشه.
    چقدر خوب امیدوارم تک تک مشکلاتون به خیر و خوشی توسط خود خدا حل بشه

  58. بالا | پست 47

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17281
    نوشته ها
    168
    تشکـر
    121
    تشکر شده 106 بار در 73 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : حقایق زندگی من

    نقل قول نوشته اصلی توسط من خاص نمایش پست ها
    از خوبیام: این که همههههه رو بخشیدم
    خوب خیلی اشتباهه بخشیدن همههههه
    باید یادت باشه ی سری از اون همه ها که بخشیدی با تو کاری کردن که حتی تو دنیای مجازی و پیش دوستانی که هیچ یک دیگری رونمیشناسه حاضر به مطرح کردنش نیستی
    اینکه میگی فراموش کردم رو اشتباه میکنی.
    تو اگه واقعا فراموش کردی اینقدر ناراحت نبودی و در موردش پستی نمیذاشتی ... تو تمام خاطرات تلخ رو در ذهن و دلت داری و در ذهنت داری مرور میکنی فقط حاضر به بازگویی برای دیگران نیستی
    در هر صورت امیدوارم به آرامش واقعی برسی

  59. بالا | پست 48

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17587
    نوشته ها
    1,663
    تشکـر
    480
    تشکر شده 1,427 بار در 770 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : حقایق زندگی من

    خب بخشیدم ولی فراموش نکردم...آرامش چیزیه که هرروز باتموم دلتنگی هام دارمش چون خدا هرروز کنارمه

  60. بالا | پست 49

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12089
    نوشته ها
    770
    تشکـر
    572
    تشکر شده 462 بار در 297 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : حقایق زندگی من

    نقل قول نوشته اصلی توسط من خاص نمایش پست ها
    خب بخشیدم ولی فراموش نکردم...آرامش چیزیه که هرروز باتموم دلتنگی هام دارمش چون خدا هرروز کنارمه

    قدر قلبتو بدوون .اگه کسی دیگری جای تو بود شاید نمی تونست ببخشه.
    مثلا خود من از دست کسی ناراحتم که هیچ وقت فکر نمیکردم چنین شرایطی برام ایجاد کنه.شاید بتونم فراموشش بکنم ولی تا الان نتونستم ببخشمش....

  61. بالا | پست 50

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    15431
    نوشته ها
    1,975
    تشکـر
    1,705
    تشکر شده 2,460 بار در 1,195 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : حقایق زندگی من

    حالا ک بخشیدی و داری میگذری
    ب حرفات دامن نزن اصلا
    سعی کن دست فراموشی بسپاریشون
    اگرم دوس داری اینجا توضیح نده اصلا
    سعی کن زندگی آیندتو بسازی
    با دستای خودت اونجوری ک درسته بسازش
    آیندتو تباه گذشته ت نکن
    دستاتو توو دست خدا بده و بلند شو
    هنوز بازم امیدی هست
    امضای ایشان
    من ریشه های تو را دریافته ام

    با لبانت برای همه لبها سخن گفته ام

    و دستهایت با دستان من آشناست

    در خلوت روشن با تو گریسته ام برای خاطر زندگان

    و در گورستان تاریک با تو خوانده ام زیباترین سرودها را

    زیرا که مردگان این سال عاشقترین زندگان بوده اند


  62. کاربران زیر از سوگل1 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد