من فکر می کنم در یک برزخ نا امیدی و حسرت درگیر شدی. شاید زمان این رسیده به جای اینکه در بیرون در جستجوی راه حل باشی به خودت رجوع کنی و اول تکلیفتو با خودت معلوم کنی.
من تصورم بر این هست بسیاری از برچسب هایی که را با خود حمل می کنی نه واقعیت یا انتخاب خودت که خیلی هاش القایی هست از منابعی دیگر. شاید بیشترین عنصری که الان نیاز داری هدف باشد و قدم در آن راه برداشتن. پیشنهاد می کنم روزی قلم دفتری بردار و در خلوت خودت به صحبت و نوشتن در آن دفتر بپرداز. اگر به خدا اعتقاد داری باهاش صحبت کن یا اگر هم نداری با خودت و یکبار هرجه می خواهی ناله کن و تخلیه کن خودت را. هرچه دل تنگت می خواهد بگو. بعدش برای خودت در زندگی هدف تعریف کن. هدف ها به را به دودسته بلند مدت و کوتاه مدت تقسیم کن. هدف های بلند مدت هدف هایی که باید همت زیادی برای رسیدن به آنها خرج داد و در آینده نزدیک در دسترس نیستند. و اینجاست که هدف های کوتاه مدت به یاریت می آیند. هدف خوب هست ولی مشکل این هست تازه نگه داشتن و اینکه خاک آلود نشود و شوق رفتن به سمت آنها بسی سخت هست. هدف های کوتاه مدت که می تونه یک چیزی مثل آشپزی باشد تو را شاد پر طراوت نگه می دارند.
پیشنهادم این هست که به دنبال این نباش که روانپزشکی برایت معجزه کند یا دارویی تو را خوشحال کند. خودت تلاش کن.
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم
امید را هم در زندگی در نظر داشته باش. امید یک نیروی ماورااطبیعی نیست. در حالت ساده این هست که یک آینده را تجسم کنی و سپس برای فیزیکی کردن ان تلاش کنی
اگر بخواهم خلاصه بگویم این کلمات مسیر بهروزی ات را رنگ آمیزی می کنند: رهایی، افق، آرامش طراوت
در پایان هم این شعر و دکلمه را مدنظر قرار بده
همچو آهوی وحشی تا افق پرواز کن قصه ای دیگر برای فصل سرما ساز کن
زندگی زخمهای کهنه دیروز نیست بالهای خسته ات را رو به فردا باز کن
این دکلمه هم بارها حال من را تازه کرده
https://drive.google.com/open?id=0B0u86rUKw2WtSnJrSmhLREx6bk0
https://drive.google.com/open?id=0B6...3BTcWRLMmkxQ0k
به امید اینکه روزی به این ها به عنوان تجربه بنگری