از صبح پشت میز محل کارم نشستم. هی اشکام تا استانه ریختن میاد هی من جلوشو میگیریم تا جلو همکارام بد نشه . وای خدایا دارم خفه میشم .
از صبح پشت میز محل کارم نشستم. هی اشکام تا استانه ریختن میاد هی من جلوشو میگیریم تا جلو همکارام بد نشه . وای خدایا دارم خفه میشم .
منم همینطور ...دیگه به جایی رسیدم که نای حرف زدنم ندارم...یه ماهه که تو سکوتم. هرکی میبینه میپرسه روضه سکوت گرفتی! حتی بیشتر از یه خطم نمیتونم تایپ کنم.بدنم بی حس , مخم تعطیل...
آره واقعا منم اصلا حالم خوب نیست بخدا دیگه کم آوردم مشکلاتم داره خفم میکنه از دیروز همش گریه میکنم دیگه بغض داره خفه م میکنه سهم من از این دنیا فقط اشک بوده دلم خیلی گرفته کسی میتونه با حرفاش کمی آرومم کنه
دارم دق میکنم
اره شده . ولی چی بگم وقتی هیچی عوض نمیشه. نمیدونم چرا زمان متوقف شده و این ساعت کاری لعنتی من تموم نمیشه.
منم دارم دق میکنم فریماه . منم روضه سکوت گرفتم الیسا.
نمیدونم چرا روزگار با من اینطوری میکنه دوستای گلم جدی میگم دیگه نمیخوام نفس بکشم
چون این همه گفتم نتیجه ندااااااااااااااااااااااد . مشاوره نتیجه نداددددددددددددددددددد. درد و دلم اونقدر زیاده که دیگه حس گفتن ندارم
- 1.5 هست نامزد کردم با عشق ازدواج کردم و هنوزم چیزی از دوست داشتنم کم نشده . همسر من ادم خوبی هست در کل . ولی یه مشکل اساسی داره وابستگی بیش از حد به یه پسر عمه ناتنی که به قول خودش دوست دوران بچگیشه.
- اون ادم هم پولشو میخوره . هم کار یادش میده و برعلیه من تحریکش میکنه. البته خیلی سیاست داره و خیلی نامحسوس هر بلایی میخواد سرمون میاره . ولی من کم اوردم و داد میزنم و بد و بیراه میگم به همسرم در مورد اون . و همسرم در جواب که من چرا پشت سرش حرف زدم منو تنها میذار ه . با من لج میکنه
v به طور مثال ماه پیش ما یه مهمونی خانوادگی مهم داشتیم که از هفته قبلش من به همسرم گفته بودم حضورش چقدر برایم مهم است. اون آدم تا فهیمد همسر منو برداشت برد شمال. اونوقت من حق ندارم فریاد بزنم. ندااااارم؟؟؟؟؟؟؟؟
v اون شده هوووووی من. زن دوم همسرم. حسم اینه بهش و همسرم همیشه طرفدارش هست و از نظرش من مشکل دارم .
تو این مواقع بدبیراه بگی بدتر خودتو بد جلوه میدی.باید با ارامش و با مدرک بری جلو ...یه راهی پیدا کن که بتونی به شوهرت ثابت کنی که اون همچی ادمیه خودتم بهش نگو چون الان شوهرت فک میکنه تو الکی حساسی هرچی بگی حرفتو گوش نمیده .یکی دبیگه رو پیدا کن که بهش بگه
خوب شما میدونستی باید چکار کنی ... شما هم از اون جمعی که دعوت کردی میذاشتی بهش زنگ بزنن و بهش بگن که نارحت شدن که گذاشته رفته شمال .... یه جوری باهاش حرف میزدن که همسرتون روش نشه تو چشماشون نگا کنه .....
باید میذاشتی زنگ بزنن بهش بگن ... شما که مهمون دعوت میکنی ....میذاری میری شمال ....... اینجوری بهش میگفتن که به کاری که کرده بربخوره و منطقش فعال بشه .....
چندمورد که اینکارو کردید ... یه خورده حس مسولیت میکنه که خانواده مهمتره نه با پسرعمه ناتنیش بره مجردی .........
ما تهرانیم اون شهرستان . اینقدر روی مخ همسرم رفت تا بلند شد رفت با ایشون تو شهر اون اقا یه کار شراکتی زد.
با اینکه نیاز به کار جدید نداشت.
هفته ای دو بار بلند میشه میره پیشش . اونو صاحب مغازه کرده . همه زندگیشو داره بخاطر اون از دست میده.
همسر من موقعیت کاریش خوب بود ولی اون کار حسابی نداشت
همسر من سرمایه مغازه جدید گذاشت ولی اون رسما همه کاره هست و همه چیز قراره شراکتی بشه. همه خانواده همسرم معتقدند که اون ادم زرنگی هست و یه جورایی که خودشم نمیفهمه سرش کلاه میذاره ولی خودش قبول نداره.
شما نمیتونید عمق فاجعه را درک کنید.
کاش همه چی اینقد راحت بود . کاش اینقد منطقی بود . مهمونی برای خانواده من بود.همسرم واسه مهمونی خانوادگیمون ارزش قائل نشد.
مشاوره رفتیم فایده نداشت . پدر ش صحبت کرد فایده نداشت . اون ادم شده بت زندگیش و من میخوام این بتو بشکنم ولی خودم شکسته شدم
خیلی سخته ..... خیلی....
والا چی بگم ...باید متوجه بشه یه جوری ... وگرنه تا سرش به سنگ نخوره ... به حرف کسی گوش نمیده ... البته ببخشید که همچین حرفی میزنم ...ضربالمثله
امین جان همه میگن ولش کن. همین حرف شما رو میزنن. مشاوره - پدرش - خواهرش.ولی من نمیتونم تحمل کنم
بحث فقط سو استفاده مالیش نیست. اون داره رابطه ما رو خراب میکنه.
مثلا امروز پیش پسر عمه اش هست. صبح که میرفت عالی بود اخلاقش . نزدیک ظهر زنگ زدم به زور حرف زد . بهانه گیری کرد و گفت فکر کردی حرفات یادم میره . دعوامون شد. اصلا باورم نمیشد اینقدر روش تاثیر داشته باشه.
میگم کدوم حرفا میگه حرفای چند روز پیشت در مورد پسر عمه ام . میگم صبح که میرفتی حالت خوب بود چرا الان میگی میگه من همینم و بازم دعوامون شد.
دیدی کسی نمیتونه کمکم کنه
خسته شدم .خسته از جنگ . هر وقتم خودمو میزنم به بیخیالی بدتر میشه رفت و امدش رو بیشتر میکنه و و و ........
خوب شما یه کاری کن ... کلا وقتی میره طرف پسر عمه ش .. اصلا نه زنگ بزن بهش نه چیز دیگه ایی ..... وقتی اومد مثلا ازش ب پرس .. کار خوب بود .... سوالای اینجوری ... زیاد حساسیت نشون نده ... اینجور هی دیگه رابطه ت با اون سرد تر میشه .... وهی از سرچیزای الکی دعوا به وجود میاد ..........
امین جان همین کار رو کردم یه مدت . همسرم هم در مورد کار ش بهم میگفت . خوشبختانه ادم مخفی کاری نیست.
ولی وقتی دید من ظاهرا موافق این رابطه ام . شروع کرد که رفت و امد خانوادگی داشته باشیم. میخوایم بریم عید مسافرت اینا هم باهامون بیان و .........
من الرژی شدید به اون ادم دارم اینا رو که نمیگید دیگه باید بپذیرم.
چند وقت یه بارم میگه تو منو از دوستم جدا کردی نمیتونیم خانوادگی جایی بریم.
در حالی که دوست زیاد داره و میدونه من ادم حساسی نیستم و با بقیه متعادل رفت و امد داریم و هیچ مشکلی تا حالا پیش نیومده
همسرم در اخر یک راه برام میذاره اونقدر عصبانیم میکنه که هر چی از دهنم در میاد به این رفیق شفیقش بدم و چند روز قهر و بی محلی
بخدا من هر کاری به ذهنتون میرسه انجام دادم ولی هنوزم سر خونه اولم .
همسرم به هیچ وجه نمیخواد پسر عمه اش را توی زندگیش کمرنگ کنه. شاید منو کمرنگ کنه ولی اونو نه. این همه وابستگی واسه چیه.
اخر این تایپیک هم همین شد. گفتن و بی فایده بودن.
بازم مرسی از دوستان که حرفمو گوش دادند. فشار یک ساعت پیش دیگه روم نیست . اگه نمیگفتم شاید امروز سکته میکردم. ساعت کاریمم یواش یواش داره تموم میشه.
و من پرنده ازاد از قفش ولی بی بال و زخمی
عزیزم سلام
همونطور که خودت گفتی در درجه ی اول باید بفهمیم این وابستگی واسه چیه
عوضش من خیلی شادم همه چیز داره طبق چیزی که میخوام پیش میره
متاسفانه بعضی از افراد دچار همچین خصلتی هستن که باعث ناراحتی همسرشون میشن ...
یعنی نمیتونن بین دوست داشتن خانواده خودشون و خانواده همسرشون تعادل برقرار کنن...
بهترین کار اینه که شما چیزی از احترامتون نسبت به اونا کم نذارید چون این شخصیت خوده شماست ..ولی این احترام نباید به حدی باشه که دیگران از حسن نیت شما سوء استفاده بکنن ...
و از یاری گرفتن از مشاوره نیز غافل نباشید به هرحال اونا تجربه و اطلاعات زیادی در این مورد میتونن به شما بدن و شمارو در این کار یاری بکنن...
و با توکل بخداوند امیدوار باشید ، روزی ایشون نگرششون عوض بشه و بخوان که تغییر کنن
خـــــدانـگهــــــدار
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)