من مهربان 25 سالمه در گدشته با کسی که دوسش داشتم ازدواج کردم و حاصل ازدواجمون یه پسر 2 سالو نیمه است .تنها مشکلی که توو زندگیم دارم مشکل بد ااخلاقی و بد دهنی و پرخاشگری شدید خودم هست که باعث رنجش خودم و همسرم و اطرافیانم میشه خیلی زود از کوره در میرم و زود پشیمون میشم ...بارها توبه کردمو بعد از 24 ساعت باز شروع بع بد خلقی و نیش و کنایه و فحاشی کردم الان جوری شدم که واقعا از دست خودم دلگیر و رنجورم.اندفعه واقعا دلم میخواد خودمو تغییر بدم و یه ادم خوبی بشم.از تمام دوستانی که مطلب منو میخونند خواهش میکنم منو کمک کنند...واقعا در مونده شدم........دیشب شوهرم میخواست که به همراه خانوادش خونه ی یکی از اقوام بره منم خیلی دلم گرفته بود ولی نمیخواستم اونجا برم بالاخره از شوهرم اصرار و از من انکار شوهرم خیلی بهم اصرار کرد بیشتر از بیست بار بهم گفت بیا بریم به خاطر من بیا ...ولی من فقط مقاومت کردم و فحش و بد و بیراه بهش دادم و سرش داد کشیدم و بعدش با پسرم دوتایی رفتند ولی بعد یه دقیق دیدم پسرمو فرستاد و خودش برگشت و نشست و هر چی ازش سوال پرسیدم هیچی جواب ندتد و چشماش پر اشک شد و بعد های های شروع کرد به گریه کردن و من نشستم کنارش و ازش عذرخواهی کردمو و ازش پرسیدم که چشه؟او هم با گریه میگفت مگه یه ادم چقدر میتونه صبر داشته باشه؟نمیدونم کجا؟به کی؟بدی کردم؟چه گناهی مرتکب شدم که انقدر دارم زجه میزنم و میچرزم ...اگه سنگ م بود دیگه اب شده بود.....ومنم که میدونستم عامل چرزیدن و گریه کردنش خودمم گریم گرفت و شروع کردم به گریه کردن و دستاش و بوسیدمو ازش عذر خواهی کردم وبعد ازش خواستم که منو ببخشه و بهش قول دادم که بشم همون ادم سابق ...مثل همون روزای دوستی مهربون و خوش اخلاق و پاک....ولی حالا دارم از عذاب وجدان میمیرم من خیلی توو این مدت اذیتش کردم حالا میخوام جبران کنم میخوام ادم خوبی باشم واقعا اندفعه میخوام تغییر کنم با تمتم وجودم اینو از خدا و خودم میخوام دوستان خواهش میکنم مطلبمو بخونید و کمکم کنید...ممنون از لطفتون