دارم دیوونه میشم؟

[DaaDGaaR]

سلام
ببخشید من این موضوع و موضوع در مورد ارزوی مرگ داشتنمو جای نامناسبی گذاشتم ولی بعدش نتونستم پاک کنمشون.
تاپیک احساس گیحی و خنگی رو ک خوندم یکی از دوستان چنین سوالاتی کرده بود.
من اینجا نقل و قول رو میارم شاید این اطلاعات در کمکتون کنه تا بهتر کمکم کنید.

سلام

به سوالات زیر لطفا پاسخ بدید:

رشته تحصیلی؟
مکانیک
نوع کار و شغل؟
برنامه نویس نرم افزار
هذیانهای دیداری و یا شنیداری؟
یادم نمیاد
تعداد خواهران و برادران و ترتیب آنها؟
یه برادر دارم ک چند ماهی ازدواح کرده و بچه اخرم و میشه گفت از وقتی خانواده سه نفره شده نمود پیدا کرده این مساله
سابقه بیماری یا اختلال روانی در خانواده پدر و مادر و دای و عمه و دختر خاله و......؟؟؟
هیچی
اتفاق یا رویداد خاصی که در طی این مدت اخیر برایتان رخ داده باشد؟؟
وجود داشته در حدی ک تصمیم به خودکشی هم داشتم اما چون ترسوام اینکارو نکردم و اینکه بحاش روی اوردم به خود ارضایی
لطفا نقل قول کنید که متوجه بشم

سپاس

dr

مشکلی ک دارم لینه ک خیلی احساس عدم تمرکز و حواس میکنم
و حدیدا مسایل رو خیلی دیر میگیرم و یا طرف حرف میزنه اصلا حواسم بهش نیست. و یا موقع انجام کاری یهو یادم میره چکار میکردم و میخواستم چکاری انجام بده
حتی دوبار شده تو خیابون انگار هنگ کردم
نه یادم میومده کجام نه کجا میرفتم. خیلی ترسناکه
میترسم واقعا یه چیزیم شده باشه
میشه به منم کمک کنید

[sam127]

500 تا تایپیک نزن یه تایپیک جامع بزن تا راهنماییت کنیم

[Zagros]

اگر خیلی جدیه به یک پزشک مغز و اعصاب مراجعه کن و مطمئن شو دلیل فیزیکی داره یا نه ، اگر ان شا الله مشکلی نبود می تونی از روش های تقویت حافظه و تمرکز حواس ( چه به صورت خوراکی چه به صورت انجام کار های عملی ) استفاده کنی
به امید خدا همه چیز درست میشه

[DaaDGaaR]

اگر خیلی جدیه به یک پزشک مغز و اعصاب مراجعه کن و مطمئن شو دلیل فیزیکی داره یا نه ، اگر ان شا الله مشکلی نبود می تونی از روش های تقویت حافظه و تمرکز حواس ( چه به صورت خوراکی چه به صورت انجام کار های عملی ) استفاده کنی
به امید خدا همه چیز درست میشه

حقیقتش میترسم برم دکتر. میدونم اشتباهه این ترس. ممکنه چیز خاصی نباشه. ولی دست خودم نیست

[Zagros]

البته بعضی چیز ها به صورت موقت اتفاق میوفته و اثرش هم از بین میره که دلایل متفاوتی داره مثل استرس و ترس ناشی از انجام کار مهمی در آینده ( امتحان ، ملاقات شخص خاص ، ... ) ولی اگر طولانی باشه و دلیل منطقی براش پیدا نمی کنی حتما اون کاری که گفتم رو انجام بده

[DaaDGaaR]

نمیدونم بخدا
تنها چیزی ک میدونم خودمو به رگبار انتقادا و سرزنشهای خودم بستم
و داره هر روز حساستر میشم
ت همه ی زمینه ها
بخصوص اگه پدری داشته باشی ک منتظر یه کاری بکنی و ازش یه ایرادی دربیاره
خدا اخر و عاقبتمو بخیر کنه
دلم خیلی گریه میخواد خیلی.

[Zagros]

اگر منطقی بخوام بهت بگم ، وقتی خودت رو الکی و زیاد از حد سرزنش می کنی ناخودآگاه و بعضا خوداگاه کاری می کنی که وضعت بدتر شه !
خوب چرا به جای انتقاد زیاد از حد به خودت امیدواری نمیدی ؟
برای وضعیت پدرت هم یکم با سیاست باش ، سعی کن یه کاری کنی که تشویقت کنه ! وقتی خودت رو بدتر می کنی خوب منطقیه که دید خوبی بهت نداشته باشه !
نه فقط پدرت بلکه هر کس دیگه ای همین جوریه ! خودت رو بذار جای اون ، چه فرزندی رو دوست داری ؟ همون شو

[mhdgh]

سلام دوست عزیز من هم چند وقتی هست که این مشکل عدم تمرکز رو به طرز قابل توجهی پیدا کردم... در حدی که وقتی کسی برای من صحبت میکنه، در خیلی از مواقع از یک زمانی به بعد، سر رشته کلام از دستم در میره و از طرف میخوام که بعضی از جملاتشو دوباره تکرار کنه... به خصوص اگر موضوع مورد بحث یک مطلب علمی یا فنی یا تخصصی باشه.
این موضوع برای من خیلی ناخوشاینده و جدای از کاهش اعتماد به نفس (احساس خنگی در بعضی مواقع، در حالیکه به گواه تجربه های متعدد در طول زندگیم، من آدم کم هوشی نیستم) من رو نسبت به آینده ام بیمناک میکنه. با اینکه خیلی دغدغه ذهنی دارم و این عدم تمرکزهام رو بی ارتباط با اون نمیدونم، ولی بعضی وقتا حتی نگران میشم که نکنه مبتلا به اوتیسم باشم و این اوتیسم تازه از سن 32 سالگی تازه داره خودشو یواش یواش بروز میده؟!! از اهالی فن سوالم اینه آیا اصولا اوتیسم مشکلی هست که به سن و سال و ضریب هوشی و یا مدرک تحصیلی هیچ ارتباطی نداشته باشه؟

من با توجه به مساله مشابه، به نظرم میرسه که این دوستمون یکی از این دو مشکل - و شاید هر دو- رو داره که در هر صورت لازمه تحت نظر یک مشاور حاذق و دلسوز قرار بگیره:
- به مشکلات زندگی بیش از حد و بطور مستمر فکر میکنه و مقوله ای به نام تنوع و تمدد اعصاب تو زندگیش نیست یا خیلی کم رنگه
- آدم ایده آلیستی هست و از خودش توقعاتی داره که فراتر از واقعیت و حد توانش هست
به نظرم هر دوی این مسائل باعث فرسایش تدریجی ذهن میشه که عدم تمرکز رو میتونه در پی داشته باشه.

-------------------------------
و در نهایت یک جمله خطاب به خودم و همه دوستان عزیزم: بیش از حد به مشکلات زندگی و دغدغه های زندگیتون فکر نکنید که خدای نکرده در طول زندگی کم نیارید. اکثر ماها آدمهای بسیار معمولی هستیم، پس در حد آدمهای معمولی از خودمون توقع و انتظار داشته باشیم.. با کمک مشاور، مطالعه کتاب، تماشای فیلم، کلاس عرفان، مذهب، یوگا و ... و هر چیز دیگه ای که میتونه کمک کنه، به مرحله "پذیرش" برسیم و اونوقته که دنیا با تمام بی رحمیها و سختی ها و دشواری ها و روزمرگیهاش، برامون به جای تحمل تری تبدیل میشه.

[DaaDGaaR]

سلام
Zagros هروقت امیدواری به خودم دادم و گفتم ارووم باش تو که نباید همیشه بههمهچی برسی درسته تمام تلاشتو میکنی ولی شاید در حد اون هدف نیست یا تلاشتو بیشتر کن یا بیخیال انجامش شو و مدام به خودم میگم میتونم از پسش برمیام همه مث همه نیستن زندگیمو مرور میکنم مووفقیتامو میشمارم. اما لعنتی به یک روزم نمیکشه پشتش اتفاقی میوفته که هر چی ک خودمو ارووم کرده بودم امید داده بودم برباد میره. و دلم میخواد بگم لعنت به این زندگی به خودم به همه چی.
درمورد پدرمم باید بگم متاسفانه ایشون هر کاری هم بکنم یه ایرادی میگیرن مثلا یه بار شب تولدت بهت گیر بدن و اعصابت خرد کنن که چرا جلو فرد اینطوری حرف زدی تو اون موقعه نباید میگفتی حالا بیا قسم و ایه بخور ک من بعدا اسن حرفو زدم نه در اون لحظه. ویا میاد تو اتاقم گیر میده به وسایل ک جرا این سرجاش نیست جاش اونوره این چرا اونجا نیست این چیه اشغاله بندازشبیرون من باید یه روز بیام اتاقتو بگردم اتشغالایی ک داری بریزم بیرون و ... من چیزی نمیگم سکوت میکنم اما تو خودم میریزم و بعد خودمو سرزنش پیکنم ک چرا حرف نزدم یا اگرم خودمو قانع میکنم حرفی میزنم باز خودمو سرزنش مسکنم ک نباید با بزرگترت بحث میکردی. خل شدم مگه نه؟قک کنم رفتم تو زمره دیوونه ها

mhdgh حرفات دقیقا درسته و من هردومورد رو دارم نمیدونستم چحوری توضیحش بدم اینجا. صحبت از رفتن پیش مشاور کردی یه بار تو عمرم زمان دانشگاه رفتم برای تا اخر عمرم بس بود فقط دنبال پول بود و هیچ کمکی نتونست بهم بکنه جز اینکه به مشکلاتم با جشم حقیرانه ببینه و مسخره ام کنه. از اون موقع به بعد دیذگاه و نظرم نسبت به روانشناس ها عوض شد. میدونم نباید یک نفر رو به همه تعمیم داد ولی دست خودم نیست. برا همین شایدم کار درستی نباشه ولی سعی میکنم تو نت با خوندن مطالبی ک بهم کمک پیکنه خودمو نجات بدم و متاسفاته این بدترین راهیست که انتخاب کردم چون بعضا اطلاعات و مطالب علمی نیستن و باعث سردرگمی میشن

[شهرام2014]

سلام
ببخشید من این موضوع و موضوع در مورد ارزوی مرگ داشتنمو جای نامناسبی گذاشتم ولی بعدش نتونستم پاک کنمشون.
تاپیک احساس گیحی و خنگی رو ک خوندم یکی از دوستان چنین سوالاتی کرده بود.
من اینجا نقل و قول رو میارم شاید این اطلاعات در کمکتون کنه تا بهتر کمکم کنید.


مشکلی ک دارم لینه ک خیلی احساس عدم تمرکز و حواس میکنم
و حدیدا مسایل رو خیلی دیر میگیرم و یا طرف حرف میزنه اصلا حواسم بهش نیست. و یا موقع انجام کاری یهو یادم میره چکار میکردم و میخواستم چکاری انجام بده
حتی دوبار شده تو خیابون انگار هنگ کردم
نه یادم میومده کجام نه کجا میرفتم. خیلی ترسناکه
میترسم واقعا یه چیزیم شده باشه
میشه به منم کمک کنید

سلام

عزیز اولا شما جنسیت چیه؟

چند سالته؟

مکانیک خوندی و برنامه نویس شدی؟؟

مختصر و مفید اتفاقی که برات افتاد چی بوده؟

برادر چند سال از شما بزرگتره؟ روابط شما با زن داداشت خوبه؟

ورزش ؟ خوابت خوبه؟ تغذیه؟ وزن و قد؟

با جنس مخالف مشکلی ندارید؟

سپاس

dr

[DaaDGaaR]

سلام. 27 سالمه دخترم. با رشته خودم کار پیدا نمیشد رفتم تو یه فیلد دیگه. پنج سال ازم بزرگتره. با زن دداشمم خوبم چون دوستم بودخ و هنوزم دوستیمون رو حفظ کردیم. ورزش نمیکنم باید بکنم اما امان از تنبلی در روز دو ساعت ظهر و چهار ساعت شب مبخوابم رورای تعطیل به ده ساعت کشیده میشه خوابم و بیشتر. منظورتون از مشکل با جنس مخالف متوجه نشدم ولی اینو بگم ک ارتباطی باهاش ندارم. در مورد اون اتفاق هم اینقدر مایه خجالت هست ک گفته نشه بهتره. ممنون میشم کمکم کنید.

[شهرام2014]

سلام

عزیز ببینید احتمالا اون حادثه که نمیدانم چی بوده !حادثه سنگینی از نظر شما بوده . باعث اضطراب و استرس سنگینی در شما شده و شما رو تا مرز خودکشی کشونده و سپس وارد فاز افسردگی شده اید و عدم توجه و تمرکز کافی.

بهتره از یکی از همکاران خانم ما جهت مشاوره بهره بجوئید و احتمالا کمی دارو به صورت موقت. این از نظر تخصصی.

کارهایی که خودتان میتوانید بکنید(حتما لطفا):

ورزش مخصوصا قدم زدن سریع و یا شنا در آب.

تغذیه سالم

خواب به موقع (سر یک ساعت خوابیدن و بیدار شدن البته حتما نه زیاد دیر وقت به رختخواب رفتن و تا لنگ ظهر خوابیدن)

جمع دوستان شاد

مسافرت هر چند کوتاه

استفاده از یوگا و یا مدی تیشن

بهره بردن از داروهای گیاهی آرام بخش زیر نظر متخصص


موفق باشید

سپاس
dr

[DaaDGaaR]

ممنون کمکم کردین
یعنی این هنگ کردنا و تمرکز نداشتنا بخاطر اون اتفاقه
البته الان ک شما گفتی دقت کردم این حالات بعد از اون اتفاق پیش اومده
پس میتونه مال اون باشه
یه سوال
مشکلم خیلی حاده ک باید قرص و دارو مصرف کنم و حتما برم پیش دکتر ؟
راستش من خاطره خوبی از پیش روانشناس رفتن و مشاوره ندارم
حتی اینجا هم میخواستم عضو شم خیلی دودل بودم.
خیلی ممنونم از راهنمایت حتما مواردی ک گفتی خودم میتونم انجام بدم رو انجام میدم تا خوب شم.

[شهرام2014]

سلام

بله نیاز به مشاوره و دارو داری عزیز. متاسفانه بر عکس بیماریهای فیزیکی در بیماریها و اختلالات روانی هر چه شدیدتر باشد بیمار از درمان گریزانتره!!؟؟

از همکاران حاذق ما بهره بگیرید.

موفق باشید

سپاس
dr