سلام...من یه پسر بیست ساله هستم...همیشه یه پسر عاقل و حرف گوش کن بودم...بهم میگفتن پسر خوبه.مدت هاست حس میکنم دنیا آدمای شیطون رو بیشتر دوس داره...خدا هوای اونا که دیوونه ترن رو بیشتر داره...اونایی که شیطنت میکنن باحالن و دوس داشتنی...اما من همیشه تنها چیزی که نصیبم شده احترام بوده چون رفتاری که داشتم خیلی سنگین و مودب بوده...خیلی همه چیز نامرتب شده...همش احساس میکنم دیگران بهترن...تو هر زمینه ای اونا که زندگی رو به خودشون اسون گرفتن و بیخیال بودن همیشه زندگی به کامشون بوده...
توی جمع انگار هیچکی نمیخواد با من حرف بزنه...! همش بهم میگن بی حوصله به نظر میرسی...
من بیشتر افکارم حول حقیقت یابی میچرخن اما دیگران معمولا مشغول بازین...تو اجتماع خیلی گیج و سردرگمم در عین حال آرامش عمیقی دارم...هرکاری میکنم نمیفهمم کی هستم چی میخوام...یا اگه بیمارم بیماریم چیه...چرا اینقد تفاوت حس میکنم بین خودمو بقیه
چرا من بدترین افکار مثل مرگ عزیزانم رو به راحتی میپذیرم...انگار تموم وجودم دیگه نه احساس داره نه عقل نه دیوونگی نه شیطنت...حس میکنم جز خدا هیچ چیز وجود نداره...یعنی فقط خدا رو حس میکنم...انگار تنها چیزیکه میبینم فقط خداست...همین و بس...
آیا این بیماریه?