نمایش نتایج: از 1 به 9 از 9

موضوع: درمان افسردگی

1257
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26556
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    درمان افسردگی

    سلام دختری 23 سالم این روزها حس میکنم روزهام تکراری شدند برا فوق لیسانس درس میخونم ولی نسبت به درس خسته شدم نسبت به اطرافیانم خودم مامانم اصلا توجه به من نمیکنه صبح تا شب بیرونه شبکه های اجتماعی واسم قبلا جذاب بود الان دیگه اونا رو هم دوست ندارم عصرها همش دلم میخاد گریه کنم به نظر شما من افسردگی دارم من قبلا سابقه افسردگی داشتم 5 سال پیش بابامو از دست دادم در اثر بیماری هر موقع تنها میشم یادم به مریضی بابام میاد واز زندگی خیلی نا امیدم هیچ چیز شادم نمیکنه از مهمونی رفتن متنفرم چون بقیه بابا دارند و من ندارم ناراحت میشم ببینم بقیه بابا دارند حس میکنم مامانم به خواهر بزرگتر از من خیلی بیشتر اهمیت میده به نظر شما من افسرده ام

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24045
    نوشته ها
    1,075
    تشکـر
    990
    تشکر شده 1,812 بار در 718 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : افسردگی

    متاسفم که از نعمت پدر خیلی زود محروم شدین
    با این حقیقت کنار بیاین
    ولی باید بدونید گه زندگی برای هیچکس توقف نمیکنه، زندگی جریان داره باید باهاش حرکت کزد
    سختی ها و مشقتهایی برای همه پیش میاد ، همه ی این سختیا روزی تموم میشه
    این وعده ی خداس
    هیچوقت ناامید نباشید
    امید به اینده ای بهتر باعث ایجاد شور و نشاط توی زندگی میشه

  3. کاربران زیر از orbital بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26556
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : افسردگی

    مریضی بابام تو ذهنم میاد وساعت ها میشینم به حوادث گذشته ام گریه میکنم به نظر شما من افسردگی دارم از هیچ چیز خوشحال نمیشم چون هر اتفاق خوشحال کننده ای هم برام اتفاق بیفته یاد بابام که میفتم غصه تمام وجودم را میگیره و وقتی میشنوم کسی مرده اصلا ناراحت نمیشم سنگدل شدم میگم بابای من چند سال کم تر از اون زندگی کرده پس چرا من باید ناراحت باشم از زندگیم خسته شدم

  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24045
    نوشته ها
    1,075
    تشکـر
    990
    تشکر شده 1,812 بار در 718 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : افسردگی

    چرا دوس داری به خودت افسردگی رو القا کنی
    خب برای همه ی ادما پدر و مادر عزیزترینها توی زندگیشون هستن و از دست دادن یکیشون ضایعه ی بزرگیه
    اما همه چیز اینجا تموم نمیشه
    شما سعی کن دیدتو نسبت به مساله اصلاح کنی
    تا دید و نگاهت به قضیه اینجور باشه، نمبیتونی شرایطتو عوض کنی
    هر ادمی تو زندگیش سختیهایی کشیده ولی سر ما موندن مهمه
    من تو زندگیم شکست سختی خوردم اما هیچوقت خودمو نباختم

  6. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : درمان افسردگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط robina71 نمایش پست ها
    سلام دختری 23 سالم این روزها حس میکنم روزهام تکراری شدند برا فوق لیسانس درس میخونم ولی نسبت به درس خسته شدم نسبت به اطرافیانم خودم مامانم اصلا توجه به من نمیکنه صبح تا شب بیرونه شبکه های اجتماعی واسم قبلا جذاب بود الان دیگه اونا رو هم دوست ندارم عصرها همش دلم میخاد گریه کنم به نظر شما من افسردگی دارم من قبلا سابقه افسردگی داشتم 5 سال پیش بابامو از دست دادم در اثر بیماری هر موقع تنها میشم یادم به مریضی بابام میاد واز زندگی خیلی نا امیدم هیچ چیز شادم نمیکنه از مهمونی رفتن متنفرم چون بقیه بابا دارند و من ندارم ناراحت میشم ببینم بقیه بابا دارند حس میکنم مامانم به خواهر بزرگتر از من خیلی بیشتر اهمیت میده به نظر شما من افسرده ام



    درمان افسردگی به روش جیم‌کری
    «مادری بیمار داشتم و همیشه می‌خواستم او احساس بهتری داشته باشد، اوایلفکر می‌کردم اگر استراحت کند و یک مشت قرص و دارو بخورد، حال‌اش بهترمی‌شود. گاهی کنارش‌ می‌رفتم و برایش دعا می‌کردم. گاهی وقت‌ها همدلقک‌بازی درمی‌آوردم. از در و دیوار آویزان می‌شدم تا خنده به لب‌اشبیاید....

    من اولین بچه خانواده 6 نفری‌مان بودم. پدرم ساکسیفون می‌زد و به خاطرپرداخت چک‌هایش همیشه مقروض بود و در سن 51 سالگی همین شغل‌‌اش را هم ازدست داد. از دست دادن شغل پدرم، زندگی‌مان را تحت تاثیر قرار داد. 16 سالهبودم که مدرسه را ترک کردم. خیلی وضعیت بدی بود. انگار ترمز دستیخانواده‌ام را کشیده بودند. ما در حال تجربه فقر و بدبختی بودیم.»
    این قصه تلخ مربوط به چه کسی می‌تواند باشد؟! باور کردنی نیست اما این قصهرا یکی از بهترین کمدین‌های این روزگار می‌گوید؛ کسی که بازی‌هایش او رابه مرد 25 میلیون دلاری هالیوود تبدیل کرده، کسی که صفت‌های بچه بی‌پروا،صریح، رک‌گوی خوشحال و «یکی از بزرگ‌ترین کمدین قرن اخیر» را به خودشاختصاص داده: جیم کری.
    جیم‌کری، کارهای خنده‌دار بسیاری را به طور ذاتی از خودش بروز می‌دهد و بهغیر از صفت‌های گفته شده، به خودخواهی، کله‌خرابی و احساساتی بودن هممعروف است و شما می‌توانید دورن او ذره‌ای از هر کدام از این صفت‌ها را بهمقدار کم و زیاد پیدا کنید.


    جیم کری و فلسفه زندگی
    او درباره فلسفه زندگی‌اش می‌گوید: «تنها در لحظه باش و در زمان حال زندگیکن؛ به خاطر اینکه همه چیز در این لحظه وجود واقعی دارد و تو باید از زمانحال خودت لذت ببری؛ مثل کاری که بچه‌ها می‌کنند و دست آخر اینکه برای خودتباید معتبر باشی!» جیم کری ادامه می‌دهد: «اگر شما در لحظه‌های زندگی‌تانحضور نداشته باشید، یا در حال نگاه کردن به آینده‌ای محتوم هستید و یابرگشتن به گذشته‌ای که پر از درد است و تاسف و پشیمانی!» کری با تماموجودش این دو نگاه را درک کرده و از میان این نگاه به گذشته و آینده هر دورا کنار زده و زندگی در «حال» را انتخاب کرده است.


    جیم کری و افسردگی
    او در پاسخ به این سوال که «چه چیزی کمک کرد که استعداد تو کشف شود؟» می‌گوید: «افسردگی! من مادری مریض و بیمار داشتم. می‌خواستم مادرم حالبهتری داشته باشد. اوایل فکر می‌کردم اگر استراحت کند و یک مشت قرص و داروبخورد حال‌اش خوب می‌شود، گاهی برایش‌ دعا می‌کردم، گاهی از در و دیوارآویزان می‌شدم تا او بخندد و حال‌اش بهتر شود اما همه مشکل زندگی‌امبیماری مادرم نبود. پدرم که نوازنده ساکسیفون بود کارش را در 51 سالگی ازدست داد و همه زندگی ما تحت تاثیر بی‌کاری و بی‌پولی پدرم قرار گرفت. 16ساله بودم که مدرسه را ترک کردم و من و خانواده‌ام در معرض تجربه‌ای تازهقرار گرفتیم: فقر و بیچارگی‌! من اولین بچه در خانواده 6 نفری‌مان بودم. درس و مدرسه را در 16 سالگی ترک کردم و همه برای گذراندن زندگی کاری پیداکردیم. بیشتر اهالی خانه‌مان در گارد امنیتی کار پیدا کردند و من از اینموضوع خیلی عصبانی بودم و بیشتر از همه از دنیا عصبانی بودم؛ دنیایی کهکار پدرم را از او گرفته و ما را به این وضع انداخته بود. آن‌قدر حال‌امبد بود که دل‌ام می‌خواست سر یک نفر را به دیوار بکوبم!» اما چه شد کهجیم‌ کری از آن همه درد و بدبختی و غم رها شد و تبدیل به کسی شد که بافیلم‌ها و بازی‌هایش صدها هزار نفر را دور تا دور دنیا می‌خنداند؟ پاسخ اواین است: «هر آدمی برای انجام هر کاری نیاز به انگیزه دارد و من فکرنمی‌کنم هیچ آدمی بتواند بدون داشتن اندکی افسردگی بفهمد که چه می‌خواهد. به نظر من، افسردگی یک جزء لازم برای فهم و درک زندگی و ساختن آن است. اگرشما دچار این افسردگی نباشید، نمی‌توانید هیجان را هم درک کنید.» او در 17سالگی دچار این حالت شد؛ زمانی که سعی می‌کرد تا هم خودش و هم خانواده‌اشرا حمایت کند و در کلوپ کمدی تورنتو کار کند. او در 21 سالگی اولین تجربهبازی‌اش را در «نمایش امشب» به اجرا گذاشت؛ بازی‌ای که درخشان، خیره کنندهو موفقیت‌آمیز بود اما کری نمی‌خواست یک چهره مشهور باشد. نمی‌خواست سرمشقو الگوی دیگران باشد: ‌«من توانستم 2 هزار نفر را در کار خودم پایین بکشماما نمی‌‌خواستم به دنیا بگویم من از آنها برترم، بلکه به نظر خودم همهآنها از من جذاب‌‌تر و بامزه‌‌تر بودند‍!» کری تا به امروز 28 فیلم بازیکرده و میلیون‌ها دلار پول به دست آورده، جایزه اول گلدن گلاب را برده اماهنوز در حال گذراندن کلاس‌های بازیگری است و می‌گوید هدف‌اش لذت بردن مردماز بازی‌های جدید او است: «در زندگی قله‌های بسیاری وجود دارد و دره‌هایبسیاری. خیلی از آنها می‌توانند تو را لت‌وپار کنند و این شروع مرحلهناامیدی است؛ مثلا وقتی نمی‌توانی جوابی برای سوال‌هایت از کائنات پیداکنی. اما تو می‌توانی بخندی چون سالمی. من هم توی این مرحله.قرار گرفتم؛مثل همان وقتی که مادرم مریض بود و پدرم کارش را از دست داده بود. اما ازآن گذشتم. ولی خیلی‌ها در همان ناامیدی می‌مانند برای سال‌ها و سال‌ها وگاهی برای همیشه!»

    جیم کری درباره گذشتن از افسردگی می‌گوید: «راستش من فقط به خودم می‌گفتمهمه چیز خوب است! البته مدتی هم قرص مصرف کردم و مدتی هم تحمل کردم. منزندگی سالمی دارم. تنها نوشیدنی‌ای که می‌خورم قهوه است و خیلی جدی بانوشیدنی‌های الکی مخالف‌ام. اهل هیچ موادی نیستم و فکر می‌کنم، زندگی بهخودی خودش‌، خیلی زیبا است و یقین دارم که معجزه اتفاق می‌افتد؛ حتی اگرشما به آن معتقد نباشید!»

    جیم کری و اسکروچ
    او امسال در فیلم «کریسمس کارول» بازی داشت؛ فیلمی که بر اساس شخصیت‌کلاسیک یکی از داستان‌های چارلز دیکنز به نام رابنز اسکروچ ساخته شد. کریدر این فیلم نقش اسکروچ را دارد. شخصیتی عصبی، بداخلاق و بدتر از همه،خسیس. کری درباره بازی در این نقش می‌گوید: «مهم‌ترین نکته‌ای که نقشاسکروچ دارد این است که همه ما یک اسکروچ کوچک درون خودمان داریم. من هماین اسکروچ را داشتم، اسکروچ در طی فیلم درون من رشد کرد و روز به روزبزرگ‌تر شد!»
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  7. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  8. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26593
    نوشته ها
    18
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : درمان افسردگی

    با سلام در چنین موقع هایی یک دختر نیاز به کسی داره که بتونه هم این حرف هارو بهش بزنه مثل مامان-خواهر-برادر- یا اگر متاهل هستید نیاز به مردی دارید مثل کوه بتونید بهش تکیه کنید و تمام حرف های دلتونو بهش بگید که فک می کنم متاسفانه اکثر ما اقایان به فکر مخ زدن دختر ها هستیم و دیگر به احساس و شکسته شدن روح اون دختر که انقدر با احساس و مقدس هست توجه نمی کنیم خانم من میتونم تمام حرف هایتونو گوش بدم به عنوان یک مشاور و قصد هیچ جسارتی رو ندارم فقط دوست دارم که شما احساس خوشبختی کامل داشته باشید فرض کنید من مث برادرتونم میتونید به من اعتماد کامل کنید .
    نقل قول نوشته اصلی توسط robina71 نمایش پست ها
    سلام دختری 23 سالم این روزها حس میکنم روزهام تکراری شدند برا فوق لیسانس درس میخونم ولی نسبت به درس خسته شدم نسبت به اطرافیانم خودم مامانم اصلا توجه به من نمیکنه صبح تا شب بیرونه شبکه های اجتماعی واسم قبلا جذاب بود الان دیگه اونا رو هم دوست ندارم عصرها همش دلم میخاد گریه کنم به نظر شما من افسردگی دارم من قبلا سابقه افسردگی داشتم 5 سال پیش بابامو از دست دادم در اثر بیماری هر موقع تنها میشم یادم به مریضی بابام میاد واز زندگی خیلی نا امیدم هیچ چیز شادم نمیکنه از مهمونی رفتن متنفرم چون بقیه بابا دارند و من ندارم ناراحت میشم ببینم بقیه بابا دارند حس میکنم مامانم به خواهر بزرگتر از من خیلی بیشتر اهمیت میده به نظر شما من افسرده ام

  9. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26593
    نوشته ها
    18
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : درمان افسردگی

    چون فکر می کنم در چنین پوزیشن هایی ادم نیارز به یک جنس مخالف برای درد دل داره
    نقل قول نوشته اصلی توسط albert_95 نمایش پست ها
    با سلام در چنین موقع هایی یک دختر نیاز به کسی داره که بتونه هم این حرف هارو بهش بزنه مثل مامان-خواهر-برادر- یا اگر متاهل هستید نیاز به مردی دارید مثل کوه بتونید بهش تکیه کنید و تمام حرف های دلتونو بهش بگید که فک می کنم متاسفانه اکثر ما اقایان به فکر مخ زدن دختر ها هستیم و دیگر به احساس و شکسته شدن روح اون دختر که انقدر با احساس و مقدس هست توجه نمی کنیم خانم من میتونم تمام حرف هایتونو گوش بدم به عنوان یک مشاور و قصد هیچ جسارتی رو ندارم فقط دوست دارم که شما احساس خوشبختی کامل داشته باشید فرض کنید من مث برادرتونم میتونید به من اعتماد کامل کنید .

  10. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26556
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : درمان افسردگی

    ممنون که درکم مبکنید من برادری ندارم وخواهرهام سرشون به زندگی خودشون گرمه از تنهایی روی به شبکه اجتماعی اوردم ولی اونجا نمیتونم خودمو خالی کنم

  11. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : درمان افسردگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط robina71 نمایش پست ها
    سلام دختری 23 سالم این روزها حس میکنم روزهام تکراری شدند برا فوق لیسانس درس میخونم ولی نسبت به درس خسته شدم نسبت به اطرافیانم خودم مامانم اصلا توجه به من نمیکنه صبح تا شب بیرونه شبکه های اجتماعی واسم قبلا جذاب بود الان دیگه اونا رو هم دوست ندارم عصرها همش دلم میخاد گریه کنم به نظر شما من افسردگی دارم من قبلا سابقه افسردگی داشتم 5 سال پیش بابامو از دست دادم در اثر بیماری هر موقع تنها میشم یادم به مریضی بابام میاد واز زندگی خیلی نا امیدم هیچ چیز شادم نمیکنه از مهمونی رفتن متنفرم چون بقیه بابا دارند و من ندارم ناراحت میشم ببینم بقیه بابا دارند حس میکنم مامانم به خواهر بزرگتر از من خیلی بیشتر اهمیت میده به نظر شما من افسرده ام
    سلام

    متاسفم عزیز و 100% وارد فاز افسردگی شدی گلم!

    البته جوونی و بسیار وقت داری برای درمان حتما رجوع کن تا وارد فاز ماژور نشدی. پدر رو نیز خدا بیامرزه ولی زندگی همینه پس باید قدر زندگی رو دونست و قدر فامیل و دوستان در قید حیات رو و کمال بهره را برد.

    کوتاه سخن:

    درمان روانپزشک+ مشاور+ ادامه زندگی و جوشش + جنبش


    موفق باشین

    سپاس
    دکتر
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد