نمایش نتایج: از 1 به 2 از 2

موضوع: درگیریهای خانوادگی و افسردگی

1114
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    22586
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    Exclamation درگیریهای خانوادگی و افسردگی

    سلام من دخترم 22 سال دارم حدود 8 سال پیش پدرو مادرم از هم طلاق گرفتند . یه خواهر کوچکتر 16 ساله دارم. زندگی قبل از جدایی پدر و مادرم همراه بود با کتک ها و تحقیرهای یکسره ی پدرم نسبت به مادرم و کوتاه آمدنها و تحمل کردن مادرم. این موضوع باعث شد که من اعتماد به نفس بسیار پایینی داشته باشم چه از نظر اجتماعی و چه از نظر ظاهر. بعد از جدایی ، پدر و مادرم خودشون رو پیدا کردند و من تونستم کمی روی خودم کار کنم و شخصیت خودم روبسازم. تنها دلخوشی من در تمام این مدت درس خوندن بوده و بس و ارتباط و دوستیم با خواهر کوچکترم. معضل بزرگی که در زندگی من وجود داره اینه که پدر و مادرم هردو هنرمندن و به طور افراطی انسانهای مغروری هستند و فکر میکنند تنها حرف خودشون درسته و لاغیر. همه رو روانشناسی و مشاوره میکنند بنابراین اگر حرفی بزنم و اعتراضی بکنم با هزار دلیل و توجیه کار خودشونو درست جلوه میدن، پس یکی از مشکلات من اینه که همیشه باید تظاهر کنم همه چیز درست و مرتبه و این موضوع باعث دروغ و ریا در من میشه. دوم اینکه من بار احساسی و عاطفی هردو رو به دوش میکشم یعنی همواره سعی کردم سنگ صبور مشکلاتشون باشم و بهشون کمک کنم و همیشه به اعتراضاتشون و شکایاتشون و غمبادهاشون گوش بدم و فکر میکنم برده ی احساسیشون شدم و بسیار خسته ، دلم میخواد رها کنم و به زندگی خودم برسم، چند ماهی که در دانشگاه خیلی سرم شلوغ بود و از خانوادم دور بودم خوشترین روزهای زندگیمو گذروندم اما نمیتونم رهاشون کنم چون اصولا انسان مهربونی هستم و خیلی دوستشون دارم. مشکل دیگه اینکه پدر و مادرم خیلی به خواهر کوچکترم بها میدن و مدام ازین جمله که هنوز بچست استفاده می کنند در صورتی که 16 سال دیگه بچه محسوب نمیشه و خواهرم هم ازین موضوع سو استفاده میکنه ، اصلا مسئولیت پذیر نیست و حتی برخی کاراش رو هم من به دوش می کشم...تنها دلخوشی من این بود که حداقل هوای منو از نظر عاطفی داره اما تازگی ها دوست جدیدی پیدا کرده که شبانه روز باهاش چت میکنه ودیگه اهمیتی به من نمیده ، حتی جلویش به گریه و زاری افتادم اما اهمیتی نداد و وقتی موضوع را با مادرم درمیان گذاشتم باز هم اکثر تقصیرها به گردن من افتاد و توجیه ها به نفع خواهرم. من دوستان زیادی دارم اما تنها یک رفیق داشتم آن هم خواهرم که در حال حاضر منو رها کرده. من خیلی سخت به دیگران اعتماد میکنم و خانوادم تنها دلخوشیم بودند که صدمه ی زیادی به من زدند ، احساس میکنم روی من سوار شده اند و احترامی برایم قائل نیستند و حرفها و توانایی هایم را قبول ندارند و دوست داشتنشان فقط تظاهر است. با مطالعه فهمیدم علائم افسردگی دارم ، مادرم یکبار دیگه ازدواج کرد و جدا شد اما شوهرش به من تجاوز کرد البته نه کامل اما تاثیر بدی روی من گذاشت، من هیچ تمایل جنسی نه به مردها و نه حتی زنها ندارم، دیگه نمیتونم به خودم دروغ بگم تا حدی که هفته هاست فکر خودکشی به سرم زده و میخوام راحت شم و خودمو ازشون بگیرم چون قدر نمیدونن ، من آی کیو 145 دارم و در رشته بیوتکنولوژی شاگرد اول دانشگاهم هستم اما از نظر روحی بسیار شکسته و صدمه دیده و خسته ام.
    خواهش میکنم منو راهنمایی کنید خیلی گیجم....خانوادمو رها کنم؟ یا باهاشون بمونم و تحمل کنم به امید اینکه درست میشه؟ یا به زندگیم پایان بدم؟....

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : درگیریهای خانوادگی و افسردگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط MTD نمایش پست ها
    سلام من دخترم 22 سال دارم حدود 8 سال پیش پدرو مادرم از هم طلاق گرفتند . یه خواهر کوچکتر 16 ساله دارم. زندگی قبل از جدایی پدر و مادرم همراه بود با کتک ها و تحقیرهای یکسره ی پدرم نسبت به مادرم و کوتاه آمدنها و تحمل کردن مادرم. این موضوع باعث شد که من اعتماد به نفس بسیار پایینی داشته باشم چه از نظر اجتماعی و چه از نظر ظاهر. بعد از جدایی ، پدر و مادرم خودشون رو پیدا کردند و من تونستم کمی روی خودم کار کنم و شخصیت خودم روبسازم. تنها دلخوشی من در تمام این مدت درس خوندن بوده و بس و ارتباط و دوستیم با خواهر کوچکترم. معضل بزرگی که در زندگی من وجود داره اینه که پدر و مادرم هردو هنرمندن و به طور افراطی انسانهای مغروری هستند و فکر میکنند تنها حرف خودشون درسته و لاغیر. همه رو روانشناسی و مشاوره میکنند بنابراین اگر حرفی بزنم و اعتراضی بکنم با هزار دلیل و توجیه کار خودشونو درست جلوه میدن، پس یکی از مشکلات من اینه که همیشه باید تظاهر کنم همه چیز درست و مرتبه و این موضوع باعث دروغ و ریا در من میشه. دوم اینکه من بار احساسی و عاطفی هردو رو به دوش میکشم یعنی همواره سعی کردم سنگ صبور مشکلاتشون باشم و بهشون کمک کنم و همیشه به اعتراضاتشون و شکایاتشون و غمبادهاشون گوش بدم و فکر میکنم برده ی احساسیشون شدم و بسیار خسته ، دلم میخواد رها کنم و به زندگی خودم برسم، چند ماهی که در دانشگاه خیلی سرم شلوغ بود و از خانوادم دور بودم خوشترین روزهای زندگیمو گذروندم اما نمیتونم رهاشون کنم چون اصولا انسان مهربونی هستم و خیلی دوستشون دارم. مشکل دیگه اینکه پدر و مادرم خیلی به خواهر کوچکترم بها میدن و مدام ازین جمله که هنوز بچست استفاده می کنند در صورتی که 16 سال دیگه بچه محسوب نمیشه و خواهرم هم ازین موضوع سو استفاده میکنه ، اصلا مسئولیت پذیر نیست و حتی برخی کاراش رو هم من به دوش می کشم...تنها دلخوشی من این بود که حداقل هوای منو از نظر عاطفی داره اما تازگی ها دوست جدیدی پیدا کرده که شبانه روز باهاش چت میکنه ودیگه اهمیتی به من نمیده ، حتی جلویش به گریه و زاری افتادم اما اهمیتی نداد و وقتی موضوع را با مادرم درمیان گذاشتم باز هم اکثر تقصیرها به گردن من افتاد و توجیه ها به نفع خواهرم. من دوستان زیادی دارم اما تنها یک رفیق داشتم آن هم خواهرم که در حال حاضر منو رها کرده. من خیلی سخت به دیگران اعتماد میکنم و خانوادم تنها دلخوشیم بودند که صدمه ی زیادی به من زدند ، احساس میکنم روی من سوار شده اند و احترامی برایم قائل نیستند و حرفها و توانایی هایم را قبول ندارند و دوست داشتنشان فقط تظاهر است. با مطالعه فهمیدم علائم افسردگی دارم ، مادرم یکبار دیگه ازدواج کرد و جدا شد اما شوهرش به من تجاوز کرد البته نه کامل اما تاثیر بدی روی من گذاشت، من هیچ تمایل جنسی نه به مردها و نه حتی زنها ندارم، دیگه نمیتونم به خودم دروغ بگم تا حدی که هفته هاست فکر خودکشی به سرم زده و میخوام راحت شم و خودمو ازشون بگیرم چون قدر نمیدونن ، من آی کیو 145 دارم و در رشته بیوتکنولوژی شاگرد اول دانشگاهم هستم اما از نظر روحی بسیار شکسته و صدمه دیده و خسته ام.
    خواهش میکنم منو راهنمایی کنید خیلی گیجم....خانوادمو رها کنم؟ یا باهاشون بمونم و تحمل کنم به امید اینکه درست میشه؟ یا به زندگیم پایان بدم؟....

    در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
    021-22354282
    021-88422495
    021-88472864
    021-22689558
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. اضطراب کاری و مالی
    توسط pkh در انجمن عوامل استرس زای شدید
    پاسخ: 5
    آخرين نوشته: 10-13-2014, 09:36 PM
  2. سوال در مورد انتخاب واحد دانشگاه ازاد
    توسط dr18 در انجمن مشاوره تحصیلی
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 09-26-2014, 11:57 AM
  3. سوالهای ذهن پریشان من
    توسط amirali93 در انجمن روان پریشی و اسکیزوفرنی
    پاسخ: 3
    آخرين نوشته: 09-21-2014, 10:51 AM
  4. یه سوال!
    توسط dinakermani در انجمن سرد مزاجی
    پاسخ: 12
    آخرين نوشته: 09-06-2014, 01:40 PM
  5. مسواک زدن را به خاطر قلبتان همیشه به یاد داشته باشید!
    توسط Artin در انجمن سلامت دهان و دندان
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 02-13-2014, 01:50 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد