غرض از مزاحمت دوستان کاش یه روانشناس می بود باهاش چت میکردم
اقا ما کلا هنگ کردیم اصن شایدم روانی شدیم
اینکه گفتم ما واصه اینه ک انگار چند نفرم یع کاری میکنم یعنی با تضاد خیلی عجیبه یه حرفی میزنم تو فکرم برعکسشو بهم می گه دیگه میخام زود تموم شه این زندگیم دیرو چاغو دستم بود واصه یه کاری نمی دونم چی شد ولی غیر ارادی خاستم رگمو بزنم انگار خودم نبودم تحقیق کردم میگن ضمیر نا خود اگاهه من ک نفهمیدم الان موندم چیکار کنم انگار توی سرم دو نفر با هم می جنگن یکی می گه بی خیال موسیقی بابا ولش کن بیا برو درس بخون یکی میگه این همه زحمت کشیدی اون همه سختی بس شعر نوشتی سوی چشات رفت نباید ول کنی منم مث ک..خلا یه روز با اینم یه روز با اون ولی میدونم موسیقیو دوست دارم ولی میترسمکسی می تونه کمکم کنه
بعدش فقط من اینجوریم یه صدای تو سرمه یا شما هم اینجورین نکنه روانی شدم