نوشته اصلی توسط
p.r
سلام
من هفته پیش یه مطلبی با موضوع شک وخیانت گذاشتم. همه چی برمیگرده به همون sms هفته پیش که عشقم ،کسی که به اندازه وجودم دوسش دارم به جای پگاه نوشته بود پروانه
من هرکاری میکنم نمیتونم حرفاشو باورکنم نمیتونم باور کنم که منظورش این بوده که من مثل پروانه دورش میگردم. یک هفتس که خواب ندارم .نمیخوام مامانمم ناراحت کنم واسه همین شبا که اونا خوابن تا صبح گریه میکنم. شما به من گفتین بهش محبت کنم من چند روز این کارو کردم ولی واقعا نمیتونم فکراینکه بهم خیانت کرده داره دیونم میکنه ،شما گفتین فرض کنم حرفایی که زده حقیقت داره و منظورش من بودم ولی من نمیتونم شما خودتونو بزارید جای من.
احساس میکنم زندگیم تباه شده من به کسی که واقعا دوسم داشت و 6سال صبرکرد تا نظرمن عوض شه گفتم نه به خاطراینکه امیرو دوست داشتم حالا اون...
جالب اینجاست که دو سه روزه اونم فاصله گرفته و سرسنگینه . بعضی وقتا میگه خستم میگه قبلا رابطمونو بیشتر دوست داشتم قبلا ما خیلی کم همدیگرو میدیدیم چندماه یه بار ، خب این یعنی چی؟
یعنی نمیخواد منو ببینه وقتی میگم خب یه مدت همدیگرو نبینیم میگه نه باید بیشتر ببینمت! اصلا حرفاشو نمیفهمم یه روز خوبه یه روز بده. بااون قضیه sms که پیش اومد دیگه دوست ندارم باهم باشیم بهش گفتم دیگه تحمل ندارم وخسته شدم میگه چرا؟ این حرفاچیه! ولی دیگه واقعا تحمل این رابطه برام سخت شده این چندماه اخیرهرهفته سر یه چیزی بحث میکنیم ولی میدونم که اگرم ازش جدا شم مریض میشم چون هیچ وقت حتی قهرمون بیشتر از دو روز طول نکشیده اونم بیشتر از طرف من بوده نه اون. از رروز اول قرارمون اشنایی برای ازدواج بود 4سال گذشته وهیچ اقدامی نکرده حالا فکرمیکنم حتما ازهمون اول پای یکی دیگه وسط بوده که نمیتونه تصمیم بگیره همش به من میگه صبرکن اخه من چقدر صبرکنم؟ همش میگه باید بیشتر بشناسمت. به همه مسائل واتفاقایی که میفته حساسیت نشون میده
من چیکارکنم؟ ازش جداشم؟ تویه دو راهی گیرکردم