دوست بی معرفت

[Armita.pakdel]

...

[love]

خب بعدش ?!?!!!!!

سراغتو نمیگیره ، سراغشو نگیر .

[دختر شاد]

با عرض سلام و خسته نباشید
بنده آرمیتا پاکدل بیست و شش ساله از زمان کودکی با دختر یکی از همسایگانمان رفاقت بسیار نزدیکی داشتم و از نظر تحصیلی برعکس دوست صمیمی ام بسیارممتاز بودم و هم اکنون نیز هستم حتی از نظر شغلی و خانوادگی. این را هم ذکر نمایم که من و دوستم اصالتا خوزستانی هستیم و برای چندین سال در خوزستان زندگی کرده ایم.متاسفانه دوستم برعکس من خانواده ی مناسبی نداشتند و حتی به اینکه مادرش با مردهای متعددی همبستر میشده در خوزستان مشهورشده بود یا حتی خواهربزرگترش. من با بی توجهی به تمام مشکلات خانوادگی باز با او دوست بودم و به خانواده ام می گفتم این مسیله برایم چندان اهمیتی ندارد و هر چه باشد فهیمه بهترین دوست من است چرا که خانواده ام اصرار داشتن ارتباطم را با او کم تر نمایم.
در حین تحصیل در مقطع دوم راهنمایی دوستم به همراه خانواده اش به استان دیگر مهاجرت نمودند و این گونه برای شش سال از او جدا شدم ولی باز از طریق نامه و تلفن با هم در ارتباط بودیم تا اینکه من در دانشگاه شهری که دوستم به آن جا مهاجرت کرده بودند پذیرفته شدم و از آن جایی که پدرم نیز بازنشسته داشت میشد مانیز مهاجرت خود را به استان محل س************ت دوستم را قطعی کردیم. آن جا که همدیگر را دیدیم خیلی هم خوشحال شده بودیم ولی احساس صمیمیت قبل دوستم را احساس نکردم. رفتارهایش برایم یکباره غیرقابل تحمل شده بودند. دیگر آن دختر شاد نبود. راحت دروغ می گفت و برای من کلاس می گذاشت. خیلی دختر پررویی شده بود و حتی زمانی که بعد از درس و دانشگاه در مرکز دولتی مشغول به کارشدم از من سواستفاده های مالی می کرد. از اینکه آن دختر سابق و خاکی نبود و راحت انرژی منفی می داد و دروغ می گفت متعجب شده بودم. هر زمان که به او شدیدا احتیاج داشتم در جوابم می گفت من کار دارم شرمنده و این گونه مرا خورد می کرد.همیشه من اولین و آخری نفری بودم که سراغی از او می گرفتم.او حتی به من می گفت من به خاطر کارم دوست های خودم را خیلی کم میبینم ولی متاسفانه روزهای تعطیل را بهانه می کرد که مرا نبیند.خلاصه با وجود تمام این مسایل کوتاه آمدم و گذشت کردم حتی از خانواده اش. حتی به او گفتم تو خیلی عوض شده ای....دیگر آن صمیمیت قبلی ات را نمی بینم...در پاسخم سکوت کرد و هیچ چیز نگفت و من پیش خودم فکر کردم باید به او فرصت دهم. فرصت های زیادی دادم و هنوز آن رفتارهای غیر قابل تحمل را دارد.اکنون تصمیم گرفتم که بعد از بیست و شش سال از دوستی معرفت او را امتحان کنم وببینم برایش مهم هستم یا خیر و اکنون حدود ده ماه است که از او خبر ندارم و قرار است به زودی در مقطع ارشد در دانشگاه تهران مشغول به تحصیل شوم.

خب به سلامتی
مبارک باشه
این سوال بود یا دردو دل؟

[Armita.pakdel]

حتی بهم پیشنهاد شده که رابطه تو باهاش قطع کن

[MhdSara]

حدودا دو سال پیش تو مدرسه دوستم رو دیدم هر دو مون دوست جدا داشتیم ولی من خیلی دوست داشتم باهاش دوست باشم چون رفیقای صمیمی خودم تو یه کلاس دیگه بودن و من تو کلاس خودم تنها بودم
وسطای سال بود که دیدم واقعا دوسش دارم و دوس دارم باهاش دوست باشم ولی با این حال زیاد طرفش نمیرفتم دوست نداشتم خودم دوستیمون رو استارت بزنم بقل دستیم بود
دیگه کم کم باهم جور شدیم و یه حورایی به هم وابسته شدیم
تا بستون بود که باهم فقط چت میکردیم
خیلی رو هم حساس بودیم و هیچکدوممون دوست نداشت با کس دیگه ای چت کنیم
یه روز دیدم واقعا ناراحت میشه که من با دوستای دیگم چت میکنم هرروز سر این چیزا باهم قهر میکردیم
یه روز بهش گفتم من دیگه با کسی جز تو چت نمیکنم اونم حالا نمیدونم دلش می خواست یا نه ولی گفت منم دیگه چت نمیکنم حتی قید رفیقای صمیمیم و بخاطرش زدم چند ماه گذشت اول مهر بود امد بهم گفت بیا بریم با دوستامون چت کنیم تو مدرسه چه جوابی بهشون بدیم که جواب پی امشون و ندادیم مطمعن بودم برا خودش داره میگه نه من دلش براشون تنگ شده بود یکی دو روز باهاش قهر بودم و گفتم بیخیال بزا چت کنه چند روز بعد داشتم با دوستش حرف میزدم که گفت اره باهم قرار گذاشتیم قراره هم و ببینیم
رفتم بهش گفتم می خوای بری پیش دوستات گفت اره بهشون گفتم بیان همو ببینیم در حالی که تا اون موقع یه بارم به من نگفت بیا همو ببینیم و اینکه میدونست من دوست ندارم با دوستاش بره بیرون
فقط مدرسه رو بهونه کرد که ببینشون وگرنه که ما امسال یه روزم مدرسه نرفتیم که بخواد بهشون جواب پس بده
انقد ناراحت شدم ازش که تصمیم گرفتم دیگه باهاش خوب رفتار نکنم لیاقت نداشت با منی که قید همه دوستام و براش زدم دوست باشه
من و نسبت به همه دوستام بدبین کرد
دیگه باهاش سرد شدم تا حدی که الان ازش زده شدم
یه ماه بعد از قرار با دوستاش باهاشون دعواش شد و باهم کات کردن دوستاشم عین یه کیلوخیار فروختنش و ولش کردن
بعد امد دنبال من
انگار من فقط برا تنهاییاش بودم
منم دیگه ازش متنفرم متنفر
دیگه تا جایی رسید تنهاییش که میومد میگفت تورو خدا باهام خوب شو
منم بازیچه دست اون نیستم که هر موقعه خواستم باشم هر موقع نخواست نباشم
گفتم نه من همینم عوضم نمیشم
دیگه الان قهرامون انقد طولانی شده که حتی خودم دلم براش تنگ میشه ولی از سر دوست داشتن نیست مطمعنم برا عادته
ولی بهش پی ام نمیدم چون اون دوستاشو به من ترجیح داد اونم اون دوستای فیکشو و خودش دوستیمون و به اینجا کشوند و خودش اصلا قبول نداره که تقصیر خودشه
از یه طرف دلم نمی خواد با کسی که من و به هرکسی ترجیح داده دوست باشم از یه طرفم بهش عادت کردم نمیدونم باهاش تموم کنم یا نه

[MohsenPSY]

حدودا دو سال پیش تو مدرسه دوستم رو دیدم هر دو مون دوست جدا داشتیم ولی من خیلی دوست داشتم کنم یا نه

سلام. دوست عزیز با صحبت هایی که کردید میخوام شما را راهنمایی کنم چون تعریف درستی از دوستی ندارید. برای همین است که رابطه دوستی شما خراب شده است. برای مثلا دوست شما حق ندارد شما را برای چت کردن یا نکردن محدود کند و یا رابطه دوستی را به رابطه ریاستی تبدیل کند. رابطه دوستی یک رابطه دوطرفه برپایه روابط مشخص و ارتباطات مشخص است و انتطارات نباید از آن حد بالاتر برود

[MhdSara]

درسته ولی دوستی ما مدلش اینه و جفتمون این موضوع رو قبول کرده بودیم
تا حدی که اون موقع که با همه چت میکردیم هرروز دعوا میکردیم چون رو هم حساس بودیم دلمون نمی خواست دوست دیگه ای جز خودمون دوتا باشه مشکلمون با چت با بقیه ام فقط با دوستای صمیمی جدامون بود نه همه
ولی اون بخاطر دوستاش به من دروغ گفت که ببینشون
همین چند روز پیش سره یه استوری که من با یکی از دوستام گذاشتم داشت گریه میکرد و میگفت دیگه نمیتونم ادامه بدم اونوقت از من توقع داشت که سرکارایی که با من کرد ببخشمش

[AminCOD]

به نام خدا


سلام
میشه کمی اطلاعات در مورد خودتون بدید
چند سالتونه؟پایه چندمین؟ خواهر یا برادر دارین یا نه؟
تعریفتون از دوست و دوستی چیه؟
با توجه به چیزی که گفتین برداشت اولیه من اینه که شما تعریف درستی از دوستی ندارید و به علاوه کمی حسود هم هستین و با احساسات تصمیم میگیرید
سوالا رو لطفا جواب بدید تا بیشتر راهنمایی بگیرید از من و دوستان

[MohsenPSY]

درسته ولی دوستی ما مدلش اینه و جفتمون این موضوع رو قبول کرده بودیم
تا حدی که اون موقع که با همه چت میکردیم هرروز دعوا میکردیم چون رو هم حساس بودیم دلمون نمی خواست دوست دیگه ای جز خودمون دوتا باشه مشکلمون با چت با بقیه ام فقط با دوستای صمیمی جدامون بود نه همه
ولی اون بخاطر دوستاش به من دروغ گفت که ببینشون
همین چند روز پیش سره یه استوری که من با یکی از دوستام گذاشتم داشت گریه میکرد و میگفت دیگه نمیتونم ادامه بدم اونوقت از من توقع داشت که سرکارایی که با من کرد ببخشمش

بینید شما میتونید هر نوعی میخواید با هم قرار داد کنید ولی تهش باعث دلخوری ناراحتی میشه.
دوستی درست و رابطه درست تعریف خاص خودشو دارد.
وقتی توافق میکنید که ما فقط با هم باشیم و کس دیگری با ما دوست نباشد سبب میشود که هر دو یک تعهد نادرست و شکننده ببندید که به زودی بشکند و هر دو اسیب ببنید.
در مورد بخشیدن هم باید بگم. دوستی به دیگران به معنی خیانت به شما و بد بودن ایشون نیست. برخی انسان ها کلی دوست صمیمی دارند این به شخصیت افراد بر میگرده برخی از نظر شخصیتی برونگرا هستند دوستان زیادی دارند و بزخی مثل شما احتمالا درونگرا هستند و دوستان صمیمی محدودی دارند