راه فراموش کردن رفتارهای بد همسرم
من واسه اینکه کمتر به یاد همسرم بیوفتم و بتونم یه جوری فراموشش کنم باید چیکار کنم کسی میتونه یه راه اساسی بده مطالعه و بیرون رفتن این چییزا رو امتحان کردم بی فایده بوده میخوام اساسی باشه میدونین که با کارایی که باهام کرده بهترین راه جدایی هست ولی چطور با این همه علاقه لطفا کمکم کنید تا بتونم حتی کمتر بهش فکر کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟بن بست زندگی رو قبلش بخونید اگه فک میکنید چرا باید همسرم رو فراموش کنم
تاپیک قبلیتو خوندم ، نظرات دوستان را هم خوندم ، خواستم بگم بهترین راهکار جدا شدنه ولی وقتی فهمیدم رابطه برقرار کردید موندم چی بگم ولی بنظر من شما گرفتار دو تا چیز متضاد شدید اول باید کاملا تکلیف خودتون را با این تضادها که در زیر میگم مشخص کنید بعد یک تصمیم قاطع بگیرید.نوشته اصلی توسط mahdis.p
1- هم بدترین رفتار ممکن و ضرب و شتم را باهات انجام میده ، هم به شدت بهش علاقه مندی!!!!!! این دوتا با هم جمع نمیشه باید تکلیف تو روشن کنی
2- بهترین کار ممکن جدا شدنه با توجه به این شرایط ، ولی شما رابطه داشتید با هم و از اما و اگر های ازدواج دوباره بیم دارید حالا موندید که اگه با این آدم ازدواج کنید و تا آخر عمر مورد بی احترامی و عذاب قرار بگیرید بهتره یا اینکه بخاطر از بین رفتن بکارت مثلا مجبور باشید همیشه مجرد بمونید یا با یه آدم سن بالا یامطلقه ازدواج کنید که اینم یه تضاد گیج کننده هست.
ببخشید من صریح عرض کردم برداشت خودم را دارم میگم، نظر من اینه علاقه شما با وجود این رفتارهای ایشون بی معنیه حداقل خودتون با خودتون باید به قضاوت منطقی برسید که معنی علاقه من چی هست؟ و در مورد دوم هم راه سومی هم وجود داره و اون ازدواج با یه جوونه که تازه جدا شده و شرایط شما را داره از طرفی بعضی پسرای مجرد هم اگه به شما علاقه مند باشن میتونن با این قضیه کنار بیان.
در پایان پیشنهادم اینه که حتما یه مشاوره حضوری برید و تا تکلیفتون با این تضادها روشن نشده به هیچ عنوان عروسی نکنید و از برقراری رابطه مجدد حتما حتما خودداری کنید.
واقعا ازتون ممنونم حق با شماست درسته من پردم ارتجاعی هست و تا همیشه دخترم ولی دلم نمیخاد با دروغ و کلک زندگی کنم ترجح میدم تنها باشم تا به کسی دروغ بگم
تایپیک قبلیتون رو الان نخوندم ولی از قبل چیزهایی یادمه ...جدایی بهترین تصمیمه بخاطر ارزش انسانی که باید برای خودتون و وجودتون قایل بشین ..
ولی اگر فکر میکنین که با خونه نشستن و دست رو دست گزاشتن این امکان حاصل میشه اینطور نیست !!!
باید یک مشغله جدید پیدا کنید ...یادم نیست درس میخوندین یو نه ولی حالا یا درس یا کلاس اای هنری و در کنارش باشگاه و یوگا و .... خیلی میتونه بهتون کمک کنه ...
ضمنا یادتون باشه هرگز و هرگز جای همسرتون رو با یک "فرد" دیگه پر نکنید ...
هرگز اجازه ندید که وارد یک رابطه جدید بشید چون هر لحظه امکانش هست بخاطر کمبودهای عاطفی که دارید خیلی زود با کوچکترین محبت وابسته هررر کسی بشید ...
پس احتیاط کنید تا زمانی که کاملا زندگی قلبلیتون تکلیفش مشحص نشده و چند سالی از هضم ماجراهاش نگذشتاه و کاملا احید نشدید جانب اححتیاط رو رعایت کنید و تو این مدت فقط و فقط به خودتون برسید ..به جسمتون به روحتون به شادیتون و ...
و از این شکست به منزله یک پله برای موفقیت استفاده کنید .
اصلا دیگه بهش فکر نکن
منم الان تو شرایط خودتم به نظر بهترین کار اینه با یکی از اقوام یا اعضای خانواده یه مسافرت برو
هیچ چیز مثه یه مسافرت نمیتونه حال و هواتو عوض کنه
ویرایش توسط Ariyaei : 05-05-2016 در ساعت 05:56 PM
بیادتان مى آورم تا همیشه بدانید که زیباترین منش آدمى ، محبت اوست (کوروش کبیر)
پس ؛محبت کنید چه به دوست ، چه به دشمن! که دوست را بزرگ کند و دشمن را دوست.
سلام
تنها راه حل اساسی
رسیدن به این درک و قبول کردن این حقیقت که از مناظر بد زندگی باید گذشت .......
و با ایستادن و تماشای مناظر زندگی و وقت ما میگذره .....نه اون مناظر .....
وقتی این حقیقت رو درک و قبول کنید
مطالعه و ورزش تاثیر گذار میشن
در غیر اینصورت تاثیر خاصی نخواهد داشت .....
باید قبول کنید تاریخ مصرف خاطره های گذشته شما گذشته
و هر روز که نگهشون داشتید بیشتر به روحو و روان شما ضرر میزنه ....
عشق مهمترین امتحان خداست ..
فرزندان آدم و حوا چندهزار سال است که عشق را حل میکنند
اما فقط کسانی قبول می شوند که عشق را زیبا بکِشند
بقیه فقط عشق را می کِشند و می کُشند(ReePaa)
به نظرمن یهترین مورد واسه این چیا زمان هست......باور کنید معجزه میکنه....تا بگذره یکم سخته...ولی میگذره....خوبیش همینه که میگذره.....اینکه بخواید یه روزه حالتونو خوب کنید بیشتر به خودتون فشار میارید....به خودتون وقت بدین
سلام دوستای گلم ممنونم از همتون من امتحانات پایان ترمم نزدیکه دارم میترسم واقعا چجوری با ماه رمضون و این مشغلم درس بخونم چون ترمای قبل خودش حسابی حمایتم میکرد الان نه تنها که تنهام بلکه واقعا دلم یه پشتوانه میخاد تا بتونم بهش تکیه کنم چون خسته شدم وااااااااااااااقعا بازم ممنونم از همتون
عرض کردم راه سومی هم هست ترجیح بدید به کسی دروغ نگید و تنها هم نباشید، انشاا... روزای خوبتون هم میرسه فقط باید زمان بگذره.
ممنون از همتون بله چند باره دارم نظراتونو میخونم وواقعا باید بفهمم که این ادم دیگه به درد زندگی نمیخوره بازم .......ممنون
امشب با مشاور صحبت کردم بهم گفت فقط جدایی الان تصمیمم کاملا قطعیه
متاسفم
با مشاورین اینجا صحبت کردید ؟
منظورم مشاورین کانون
خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق
خراش های وجودت بیشتر باشد
خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد
خدایا دردهایم دلنشین می شود
وقتی درمانم " تویی "
سلام عزیزدلم نه با استادم صحبت کردم .........رفته ازم شکایت کرده که نمیذارن عروسیمونو بگیریم و بریم سر خونه زندگیمون و گفته باباش ازش گوشیشو گرفته
عجیبه که اون باز کم نمیاره گفته من سه ماهه ندیدمش دارم دیوونه میشم
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
نظرت چیه؟
