سلام..
من ١٠ ماهه با يك نفر رابطه دارم و عشق توي رابطمون دو طرفس. ولى من چند وقت يه بار كارايى ازم سر ميزنه و حرفايى ميزنم كه در همون لحظه حق رو به خودم ميدم ولى وقتى زمان ميگذره يا حرفاى اونم ميشنوم دچار عذاب وجدان بدى ميشم. با اين حال هيج وقت از دستم ابراز ناراحتى نكرده و هميشه سعى كرده يا حقو به من بده يا با آرامش تمام مشكلو حل كنه..
هرچى بيشتر ميگذره بيشتر حس ميكنم كه من توى اين رابطه خودخواهم و دارم اذيتش ميكنم.
براي مثال هميشه وقتايى كه سرش شلوغه و ارتباطمون به حداقل ميرسه كلافه ميشم. يكي دو روز يا ساعتاى اول تحمل ميكنم و ميدونم نبايد حرفى بزنم چون كار داره. ولى هرچى ميگذره حس ميكنم خب حتى اگه انقدم مار داشته باشه باز بايد وقت برا من بذاره. همين ميشه كه اخر روز تحملم تموم ميشه و شرو ميكنم گلايه كردن. گاهي انقد شدت گلابه زياد ميشه كه براي اينكه از دل من در بياره همه كارش ميمونه.
آخرين بار شدت ناراحتى جفتمون طورى شد كه امتحان دانشگاهشو حسابي خراب كرد. ديشب فهميدم چون ميان ترم اون امتخانشو ١٠ شده پاس كردن براش سخت شده. خيلى عذاب وجدان گرفتم.
توى تمام اين مواقع هم حق و به خودم ميدم چون من با هزارتا كارى هم كه داشته باشم بازم براش وقت ميذارم و شايد خودخواهى باشه ولى دلم مى خواد اونم همين قد برام وقت بذاره، هم از عذاب وجدان بعدش نميتونم خلاص شم. همش مى خوام ازش معذرت خواهى كنم ولى آه و ناله زيادى اعصاب هركسيو خورد ميكنه. مى خوام يه كارى كنم همه چيو براش جبران كنم ولى نميدونم چه كارى..
و در آخر اينكه ميدونم چقد خوبه و اگه الان كسى ازم بپرسه نه تنها گله اى ندارم بلكه ميگم بهترين پسر عالم رو دوس دارم.
مرسى كه وقت گذاشتين و خوندين..
اميدوارم با جواب هاتون بتونم از اين عذاب وجدان و سردرگمى خلاص بشم
با آرزوى بهترينا واستون