سلام بچه ها میخوام در یه مورد مهم باهاتون مشورت کنم که حسابی گیج شدم و دو دلم چیکار کنم راستش قضیه از این قراره که انشاالله بعد عید قراره نمایندگی انحصاری یه شرکت خیلی مهم و بزرگ را تو یزد بگیریم که خب کار و مسئولیت بالایی داره طبعا درآمدش هم به مروز زمان خیلی خوبه
ما یه همکار داریم که از اقوامه ( برادر زن پسر خالم) و مرداد تا حالا با من کار میکنه 21 سالشه من واسه اینکه دل به کار بده بازیگوشی در نیاره و یه جورایی مرد بشه بهش وعده دادم اون نمایندگی که قراره بگیرم نصفشو با تو شریک میشم در صورتی که اصلا نیازی هم بهش ندارم و کاری نیستکه خودم از عهدش بر نیام و خب اونم حسابی دلشو خوش کرده و آرزو چینی کرده که آره وقتی درآمدمون بالا رفت فلان ماشین را میخرم فلان کارو میکنم الی آخر
خب حالا مشکلی که من دارم حس میکنم هنوز بچست اونی که مد نظر منه تو تجارت نیست دل به کار نمیده .حواسش نیست کاری که الان میکنه را جدی نمیگیره نظم نداره برنامه کاری نداره هروقت میخواد میاد هروقت میخواد میره .یا دنبال رفیق بازیه یا دوست دختر بازی مثلا شده چند بار مشتری رفته شرکت کسی نبوده و منم تهران بودم بهش زنگ زدم کجایی من مامانمو بردم خونه خالم ماشینم رفتم واسش چراغ بخرم فلان رفیقم میخواسته تابلو مغازه نصب کنه اومدم کمکش حالا کی در ساعت کاری شرکت که او باید حتما شرکت باشه زمانهایی که من نیستم یه نمونه از کارشم که اینجا نوشتم صفحه اول
: پرخاشگری
یا مثلا دیروز یه بسته داشتیم از پست بهش زنگ زدم من شرکت هستم ماشین هم ندارم تو برو فلان آدرس بسته را بگیر گفته باشه میرم بعد ساعت کاری بهش زنگ زدم فلانی بسته را گرفتی میگه نه من کار واسم پیش اومد وقت نکردم برم کارت چی بود ماشینمو باید میبرم کارواش . یا مثلا ساعت کاری که واسش تعیین کردم اینطوریه 10 تا 1 ... 6 تا 9 شب و چند بار هم بهش تاکید کردم آقا سر ساعت 10 دفتر باش ولی مثلا بارها شده ساعت 11 رفتم دیدم دفتر نیست زنگش زدم کجایی من کار واسم پیش اومده حالا کارش چی بود خواهرم ماشینمو برداشته برده هروقت آوورد میام تو دفتر باش من عصرش میام یا مثلا لجبازی میکنه با من عینه بچه ها مثلا 10 روز من کربلا بودم وقتی برگشتم دیدم کل دیزاین دفترو عوض کرده بهش میگم فازت چی بود چرا اینکارو کردی میگه اونطوری خوشگل نبود اینطوری شیک تره ( 5.6 ماهه اومده 2 بار دیزاین عوض کرده ) یا مثلا وقتی تعرفه جدیدی میاد رو یه کاغذ آچار مینویسم و میزارم رو میز که مشتری که میاد ببینه چند روز پیش 4 تا تعرفه جدید اومده بود منم نوشتم و گذاشتم رو میز شبش که اومدم دیدم اون کاغذه را برداشته با خط خودش پاکنویس کرده بهش میگم چرا اینکار کردی میگه ببین اینطوری خوشگل تره خط تو خوب نیست باید زیرش خط بکشی یا مثلا محرمی با یکی از مشتری ها وعده کرده بوده راس ساعت 11 صبح بره خونشون نصب انجام بده ساعت شده 11.30 .12 مشتری زنگ زده اقا مارو سر کار گذاشتید من نیم ساعته علاف شماهام به کارشناستونم هرچی زنگ میزنم جواب نمیده زنگش زدم کجایی مشتری را سر کار گذاشتی میگه من همراه هیئت اومدم فلان جا تموم شد میرم بهش میگم مردک طرف تو خونه منتظرته میگه حالا 1 میرم دیر نمیشه صبر کنه .آخرشم مجبور شدم اونروز خودم قید دانشگاهمو بزنم برم واسه مشتری نصب انجام بدم.یا مثلا چند روز پیش صبح من بیحال بودم شرکت نرفتم زنگ زده شرکت نرفتی گفتم نه حال نداشتم میگه نوچ تو هم کار کن نیستی بهش میگم بچه جون من خودم تورو آووردم تو این بیزینس حالا من واسه من شاخ میشی.یا مثلا چندین بار بهش گفتم آقا وقتی میخوای فروش تلفنی انجام بدی واسه واریز وجه شماره کارت منو بده به مشتری بازم میره شماره کارت خودشو میده مشتری که بعد از کارت خودش واسم کارت به کارت کنه نمیدونم این چه مرضیه
حالا با تمام صحبتای بالا به شدت دو دل شدم که آیا بابت نمایندگی به خاطر وعده ای که دادم باهاش شریک بشم یا به خاطر این رفتارهاش بزارمش کنار دلیلمم اینه من این نمایندگی را آسون به دست نیاووردم و خیلی واسش زحمت کشیدم و با خیلی ها که شاید مثلا 30.40 سالشون بود رقابت کردم و حالا ترس دارم اویی که یه کار کوچیکی که الان داره را جدی نمیگیره و نظم نداره و سروقت نمیاد چجوری میخواد در زمان نبود من اون تشکیلات بزرگ نمایندگی را بگردونه و اگه بازم بخواد این روشی که الان داره یا ادامه بده به شدت باهاش به مشکل بر میخورم و اون موقع چون فامیل هم هستش و شریکمه بخوام جداش کنم جو خوبی بر علیه من درست نمیشه بین پدر مادرش و خواهرش.... تاحالا چندین بار به خودشم گفتم بابت این موضوع که فلانی تو که الان جدی نمیگیری و بازیگوشی در میاری و دل به کار نمیدی چجوری میخوای نمایندگی اصلی را بگردونی میگه نه اون فرق میکنه اون نمایندگی اصلیه .رسما نمیدونم چیکار کنم