سلام
زنی 27ساله ام که 6 ساله ازدواج کردم ویک دختر 2ساله دارم تحصیلاتم دیپلم هست
مشلی که دارم اینه نمیدونم از زندگی چی میخوام.به غیر از دخترم چیز دیگه ای خوشحالم نمیکنه
در واقع هیچ وقت در زندگیم چیزی خیلی روم تاثیر نذاشته
همیشه ادم بی انگیزه و بی هدفی بودم
هیچ وقت عطش براى رسیدن به چیز مهمی تو زندگیم نبوده چون خودشون زودتر از موعد بهم رسیدن
موفقیت تحصیلی تا وقتی که درس میخوندم.ازدواج.بچه دار شدن( هرچند ناخواسته بود)
هیچ وقت ادم سرزنده و شادابی نبودم حتی تو سنین نوجوانی
از فعالیت بدنی بیزار بودم هنوزم هستم
بعد از ازدواجم با همسرم خیلی مشکل داشتم چون از لحاظ فرهنگی با هم متفاوتیم
همسرم مرد خوبیه ولی به نظر من عزت نفس و اعتماد به نفسش کمه و هیچ ایده ای راجع به زندگی نداره و کلا باری به هر جهت زندگی میکنه
البته الان بهتر شده اونم به قیمت تحلیل رفتن روح و جسم من
ولی در حال حاضر زندگی ارومی داریم هرچند دیگه برای من اون طراوت سابقو نداره
اما خودم حال خوبی ندارم
تمرکزم کم شده احساس میکنم میلیونها موضوع تو ذهنم شناوره
هرازگاهی افکار متناقض بی جواب تو ذهنم میاد انقدرم پشتکار ندارم که برم دنبال جوابش و خودمو راحت کنم
نسبت به سلامتیم بی اهمیت شدم
اگرم مریض بشم دوست ندارم دارو مصرف کنم
درواقع به بدنم برای بهبودی هیچ کمکی نمیکنم
از هیچی اونطور که باید لذت نمیبرم
احساس میکنم روحم اسیر تاریکیه
قلبم سیاه شده ولی بعضی جاها هم رقیق القلب میشم زودی اشکم در میاد
هیچی بهم انگیزه نمیده که بخوام یه تحولی تو خودم ایجاد کنم
از وضعیتم راضی نیستم ولی حال و حوصله تکان خوردنم ندارم شایدم تنبلم
توانایی ارتباط برقرار کردنم کم شده
اعتماد به نفسم کم شده
نه میدونم وضعیتم دقیقا چیه نه میدونم چیکار باید بکنم
به نظرتون به ادمی مثل من میشه کمک کرد؟!