نمایش نتایج: از 1 به 11 از 11

موضوع: سردرگم و دو دل هستم...

843
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19326
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    3
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    سردرگم و دو دل هستم...

    سلام ...خسته نباشید
    من دختر 19 ساله هستم...سال پیش قبل از ورود ب دانشگاه با پسری اشنا شدم که هم رشته و هم دانشگاهی بودیم...همدیگرو و دیدیم و حرف زدیم به ترجیح من فقط دوست بودیم...بعد از یه مدت ابراز علاقه ها شروع شد....
    اول نه گفتم و ناراحت شدم...گفتم شرایطش و ندارم و اهل دوستی نیستم ولی با توجه به شرایط حاد اون که مشکوک به یه بیماری سخت بود رابطه ی عاطفی پیدا کردیم.....فاصله محل زندگیمون زیاد بود و خانوادم هم قبول نمیکردن...گفت عیبی نداره...
    کم حرف میزدیم و بیرون میرفتیم...ولی سه ماه که گذشت صحبت هاشجدی شد...من و به خانوادش معرفی کرده بود و شدیدا مایل بود تصمیمجدی واسه ایندمون داشته باشیم....از اون روز استرس شدیدی گرفتم....گفتم نه...کنار کشیدم...تلخ شدم ولی همه جوره کنار اومد...همیشه دعواهامون ب خاطر من بود...شرایطش تو خونه هم کمی سخت بود و مسولیت زیاد داشت سر همبن اونم گاهی عصبی میشد....در اخر اون ب روانشناس مراجعه کرد....و عصبانیت هامو هم با محبت ج میداد....
    در اخر ب این نتیجه رسیدیم که من برعکس اون فقط ب اون وابسته هستم و علاقه شدیدی وجود نداره و ب خاطر همین اصلا نمیتونم به ایندم باهاش فکر کنم....اون میگفت حداقل به من تو ایندت فکر کن....بزار امید داشته باشم ولی نشد....چون یه سریخصوصیات اخلاقی و ظاهری رو زیاد نمیپسندیدم...از طرفی هم نمیتونستم تمومش کنم....الان چند هفته هست جدا شدیمو قراره تابستون و فکر کنم و نتیجه بگیرم....
    به نظرتون من باید ب این رابطه برگردم .?شدیدا سردر گم هستم....میترسم هم از جدایی هم از ادامه این رابطه که نکنه بعد ها کسی بیشتر به ایده ال هام نزدیک باشه....

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : سردرگم و دو دل هستم...

    عزیزم وقتی خودت میگی فقط وابستش هستی و علاقه ای نداری

    پس جواب قطعا نه هستش
    بهش برنگرد و تمرکز بذار رو درست و گرفتن مدارکت

    انقدر پسرای بهتر و با شرایط عالی بیان خواستگاریت که این توش گم باشه

    یه پسر 19ساله هیچییی از زندگی نمیدونه و کلا پسرا تو این سن زیاد فکر تشکیل زندگی هستند ولی وقتی به بلوغ فکری رسیدن تصمیمشان برعکس میشه و شرایط روحی اخلاقی و نظریشون و علاقشون فرق میکنه


    پس خودتو نباز برا یه پسری که هنوز شرایط کامل نداره



    ...
    بذار بعد ها خاستگار های بهتری داشتی به اون ها فکر کن
    هرکدومش که به فرهنگ و شرایط اخلاقی خودت نزدیک بودن انتخاب کن

    امیدوارم عاقلانه تصمیم بگیری و احساسی عمل نکنی

    موفق باشی
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  3. کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19326
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    3
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگم و دو دل هستم...

    گلم خودم 19 سالمه اون 22 سالشه....
    از نظر دخترای هم کلاسیم یه پسر خوب و ایده ال هست....حتی دوستام گفتن اگه نزدیک بشین دوستش داری....ولی نخواستمش شدیدا برای نشون دادن علاقم بهش مقاومت میکنم....ولی حق با شماست هنوز خیلی زوده....6 سال از درسم مونده اینجوری فقط فکرم مشغوله...باید تصمیم عقلانی بگیرم....مرسی از کمک عزیزم

  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : سردرگم و دو دل هستم...

    نقل قول نوشته اصلی توسط کیمیا.. نمایش پست ها
    گلم خودم 19 سالمه اون 22 سالشه....
    از نظر دخترای هم کلاسیم یه پسر خوب و ایده ال هست....حتی دوستام گفتن اگه نزدیک بشین دوستش داری....ولی نخواستمش شدیدا برای نشون دادن علاقم بهش مقاومت میکنم....ولی حق با شماست هنوز خیلی زوده....6 سال از درسم مونده اینجوری فقط فکرم مشغوله...باید تصمیم عقلانی بگیرم....مرسی از کمک عزیزم

    اصلا 22سال ..بازم بلوغ فکری نرسیده


    بازم میگم هرچقدر پسر خوبی باشه خودتو تو این رابطه نذار


    تو رو درست تمرکز کن و مطمعن باش اگه علاقش به تو ادامه پیدا کنه بعد ها میاد خاستگاریت. .ولی خودتو وابسته نکن ..چون 80درصد بهتر از اون ممکن خاستگار گیرت بیاد و فقط بخاطر وابستگی که بهش داری بهترین هارو رد کنی


    بازم میگم عاقلانه تصمیم بگیر
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  6. کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19326
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    3
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگم و دو دل هستم...

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    اصلا 22سال ..بازم بلوغ فکری نرسیده


    بازم میگم هرچقدر پسر خوبی باشه خودتو تو این رابطه نذار


    تو رو درست تمرکز کن و مطمعن باش اگه علاقش به تو ادامه پیدا کنه بعد ها میاد خاستگاریت. .ولی خودتو وابسته نکن ..چون 80درصد بهتر از اون ممکن خاستگار گیرت بیاد و فقط بخاطر وابستگی که بهش داری بهترین هارو رد کنی


    بازم میگم عاقلانه تصمیم بگیر
    ممنونم از کمکت عزیزم....دعا کن که همینجوری که میکی عاقلانه تصمیم بگیرم...بازم مرسی

  8. کاربران زیر از کیمیا.. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17406
    نوشته ها
    124
    تشکـر
    81
    تشکر شده 173 بار در 67 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : سردرگم و دو دل هستم...

    سلام


    خودتون جواب خودتونم و دادید

    یه سریخصوصیات اخلاقی و ظاهری رو زیاد نمیپسندیدم..

    متاسفم که این و حرف میزنم
    ولی ادامه دادن این رابطه و ازدواج کار درستی نیست
    من نمیگم که ـآینده بدی داره چون همه چیز دست خودتونه
    اما رفتار خودتون باهم دیگه اگر اینجوری پیش بره (بیشتر رفتار شما چون ایشون با مشورت روانشناس رفتارشو بهتر شده )
    آینده بدی در انتظار شما و همسرتونه
    موفق باشید

  10. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19340
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگم و دو دل هستم...

    سلام
    من 18 سالمه ...سال92 یکی از دوستام منو با یه نفر اشنا کرد چهار ماه باهم بودیم تو این 4 ماه باورش نداشتم ولی اون دوستم داشت هی باهاش قهر میکردم اون بیچاره فقط التماس میکرد که اشتی کنم اخه من میترسیدم ..یه حسی داشتم یه جوری بودم ولی نمیدونستم چیه...خیلی جدی گفتم بیا تمومش کنیم و از این حرف اونم گفت چون تو میخواهی باشه ...چند روز گذشت دیگه بدونش نمیتونستم طاقت بیارم به دوستم گفتم بهش زنگ بزن که اشتی کنیم به دوستم گفته بود واسم مرده ..من وقتی فهمیدم بهش زنگ زدمو بلند بلند گریه میکردم اونم پشت تلفن با صدای گریم گریه شد ولی غرورشو نشکست گفت بعدا حرف میزنیم بعد اون ماجرا دو روز اشتی بود سه روز قهر تا چهار ماه اینطوری بئدیم که دخالت دوستاش شروع شد براش دوست دختر پیدا کردن اما به من نگفت بعد چند روز بهم زنگ زد و گفت پشیمونه و میخواد برگرده منم قبول کردم...اما دیگه مث قبل نبودیم منم تصمیم گرفتم ولش کنم و دست از سرش بردارم ازش خدافظی کردم ...ولی عاشقش بودم .نمیدونستم دوست دختر داره بعد چند وقت دیدم ی نفر زیر پستاش قربون صدقه اش رفته داغون شدم بهش پیام دادم اون همش میزد زیرش میگفت نمیدونم نه نمیشناسم ...بعدش منم تصمیم گرفتم عین خودش خیانت کنم با یکی از اشناهاشون دوست شدم اما فکرم پیش اون ..اون وقتی فهمید من با یکی دوست شدم بینمون رو بهم زد ولی خودش با عشقش اون پسره رو ول کردم حالم بد بود و بدتر شدم ..چندوقت خبری ازش نبود تا اینکه مارو بردن تو یه گروهی تو واتساپ ...بعدش من از گروه اومدم بیرون چون اون بود ..خودش گروه ساخت و منو اورد ..به دوستشم گفت که مخ منو برنه ..اما من محل دوستش ندادم تو گروهم جوابشو ندادم ..دیگه خسته شدم چند وقته دارم عذاب میکشم سردرگمم دو دلم...برمیگرده !!برنمیگرده..دوستم داره دوستم نداره

  11. کاربران زیر از bahar9037 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  12. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19239
    نوشته ها
    14
    تشکـر
    1
    تشکر شده 4 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگم و دو دل هستم...

    نقل قول نوشته اصلی توسط bahar9037 نمایش پست ها
    سلام
    من 18 سالمه ...سال92 یکی از دوستام منو با یه نفر اشنا کرد چهار ماه باهم بودیم تو این 4 ماه باورش نداشتم ولی اون دوستم داشت هی باهاش قهر میکردم اون بیچاره فقط التماس میکرد که اشتی کنم اخه من میترسیدم ..یه حسی داشتم یه جوری بودم ولی نمیدونستم چیه...خیلی جدی گفتم بیا تمومش کنیم و از این حرف اونم گفت چون تو میخواهی باشه ...چند روز گذشت دیگه بدونش نمیتونستم طاقت بیارم به دوستم گفتم بهش زنگ بزن که اشتی کنیم به دوستم گفته بود واسم مرده ..من وقتی فهمیدم بهش زنگ زدمو بلند بلند گریه میکردم اونم پشت تلفن با صدای گریم گریه شد ولی غرورشو نشکست گفت بعدا حرف میزنیم بعد اون ماجرا دو روز اشتی بود سه روز قهر تا چهار ماه اینطوری بئدیم که دخالت دوستاش شروع شد براش دوست دختر پیدا کردن اما به من نگفت بعد چند روز بهم زنگ زد و گفت پشیمونه و میخواد برگرده منم قبول کردم...اما دیگه مث قبل نبودیم منم تصمیم گرفتم ولش کنم و دست از سرش بردارم ازش خدافظی کردم ...ولی عاشقش بودم .نمیدونستم دوست دختر داره بعد چند وقت دیدم ی نفر زیر پستاش قربون صدقه اش رفته داغون شدم بهش پیام دادم اون همش میزد زیرش میگفت نمیدونم نه نمیشناسم ...بعدش منم تصمیم گرفتم عین خودش خیانت کنم با یکی از اشناهاشون دوست شدم اما فکرم پیش اون ..اون وقتی فهمید من با یکی دوست شدم بینمون رو بهم زد ولی خودش با عشقش اون پسره رو ول کردم حالم بد بود و بدتر شدم ..چندوقت خبری ازش نبود تا اینکه مارو بردن تو یه گروهی تو واتساپ ...بعدش من از گروه اومدم بیرون چون اون بود ..خودش گروه ساخت و منو اورد ..به دوستشم گفت که مخ منو برنه ..اما من محل دوستش ندادم تو گروهم جوابشو ندادم ..دیگه خسته شدم چند وقته دارم عذاب میکشم سردرگمم دو دلم...برمیگرده !!برنمیگرده..دوستم داره دوستم نداره
    یه چیز رو رک بگم نمیخوام از عشق و عاشقی زدت کنم ولی این رابطه شما عشق نیست اسمش وابستگیه !!!!!

    عشق اینقدر قشنگ و قدرت داره که اجازه فکر کردن به خیانت هم نمیده چه برسه به عملش مرتکب بشی

    شما وابسته شدی فکر میکنی عاشق هستی

    معیار ها و ملاک های اینکه عاشق هستی رو نشستی مرور کنی با خودت ؟؟؟؟
    تو عشق بازی هیچ منطقی وجود نداره کر و کور لال و بی غرور میشه آدم

    فقط هر تصمیمی گرفتی اگر موندی که همین آقای عزیز رو با هیچ کسی مقایسه نکن اگر هم جدا شدی باز هیچ کسی رو با ایشون مقایسه نکن آدم ها با هم دیگه فرق دارن همه مثل هم نیستند

    موفق باشی

  13. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19340
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگم و دو دل هستم...

    ممنون از حرفاتون

  14. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16103
    نوشته ها
    15
    تشکـر
    0
    تشکر شده 14 بار در 9 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگم و دو دل هستم...

    نقل قول نوشته اصلی توسط کیمیا.. نمایش پست ها
    سلام ...خسته نباشید
    من دختر 19 ساله هستم...سال پیش قبل از ورود ب دانشگاه با پسری اشنا شدم که هم رشته و هم دانشگاهی بودیم...همدیگرو و دیدیم و حرف زدیم به ترجیح من فقط دوست بودیم...بعد از یه مدت ابراز علاقه ها شروع شد....
    اول نه گفتم و ناراحت شدم...گفتم شرایطش و ندارم و اهل دوستی نیستم ولی با توجه به شرایط حاد اون که مشکوک به یه بیماری سخت بود رابطه ی عاطفی پیدا کردیم.....فاصله محل زندگیمون زیاد بود و خانوادم هم قبول نمیکردن...گفت عیبی نداره...
    کم حرف میزدیم و بیرون میرفتیم...ولی سه ماه که گذشت صحبت هاشجدی شد...من و به خانوادش معرفی کرده بود و شدیدا مایل بود تصمیمجدی واسه ایندمون داشته باشیم....از اون روز استرس شدیدی گرفتم....گفتم نه...کنار کشیدم...تلخ شدم ولی همه جوره کنار اومد...همیشه دعواهامون ب خاطر من بود...شرایطش تو خونه هم کمی سخت بود و مسولیت زیاد داشت سر همبن اونم گاهی عصبی میشد....در اخر اون ب روانشناس مراجعه کرد....و عصبانیت هامو هم با محبت ج میداد....
    در اخر ب این نتیجه رسیدیم که من برعکس اون فقط ب اون وابسته هستم و علاقه شدیدی وجود نداره و ب خاطر همین اصلا نمیتونم به ایندم باهاش فکر کنم....اون میگفت حداقل به من تو ایندت فکر کن....بزار امید داشته باشم ولی نشد....چون یه سریخصوصیات اخلاقی و ظاهری رو زیاد نمیپسندیدم...از طرفی هم نمیتونستم تمومش کنم....الان چند هفته هست جدا شدیمو قراره تابستون و فکر کنم و نتیجه بگیرم....
    به نظرتون من باید ب این رابطه برگردم .?شدیدا سردر گم هستم....میترسم هم از جدایی هم از ادامه این رابطه که نکنه بعد ها کسی بیشتر به ایده ال هام نزدیک باشه....
    سلام دوست عزیز. یه نکته ی خیلی مهم توی حرفاتون وجود داره "فاصله محل زندگیمون زیاد بود و خانوادم هم قبول نمیکردن" اگر منظورتون اینه که هر کدوم ساکن یه شهری هستین، با قاطعیت بهتون بگم که بهتره به این رابطه برنگردین. اینو طبق تجربه بهتون میگم. موفق باشین.

  15. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19326
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    3
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگم و دو دل هستم...

    نقل قول نوشته اصلی توسط گلک نمایش پست ها
    سلام دوست عزیز. یه نکته ی خیلی مهم توی حرفاتون وجود داره "فاصله محل زندگیمون زیاد بود و خانوادم هم قبول نمیکردن" اگر منظورتون اینه که هر کدوم ساکن یه شهری هستین، با قاطعیت بهتون بگم که بهتره به این رابطه برنگردین. اینو طبق تجربه بهتون میگم. موفق باشین.
    نه ساکن تهران هستیم......ولی فاصلمون یکمی زیاده....

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. آیا خواستن توانستن است ؟؟
    توسط ali502902700 در انجمن بحث آزاد
    پاسخ: 16
    آخرين نوشته: 10-03-2022, 03:02 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد