نمایش نتایج: از 1 به 11 از 11

موضوع: از ازدواجم ناراضی ام

1554
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2016
    شماره عضویت
    31785
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    از ازدواجم ناراضی ام

    سلام. خسته نباشید.
    من قبلا هم با عنوان بیماری همسرم مشکلم و مطرح کرده بودم. که گفته بودم همسرم قبل از ازدواج با من تصادف بدی کرده بود که باعث شد شنوایی یکی از گوش هاش رو از دست بده و همینطور مشکلای دیگه که به گفته ی خودش سی درصد از سلول های مغزش از دست رفته. این مشکلاتی که گفتم رو به من نگفته بود. نه خودش نه خونوادش در زمان خواستگاری. من هم تو زمان دوستی مون چیزی ازش ندیده بودم و فقط به من گفته بود که پونزده درصد شنوایی گوش سمت راستش از بین رفته. سرتون رو درد نمیارم الان به جایی رسیدم که تنها حل مشکلم رو جدایی میدونم ولی دودل هستم. من ایشون رو دوست دارم و به خاطر زندگیم بسیار تلاش کردم ولی ایشون هیچ قدم کوچکی به خاطر من برنداشتن. تمامی اخلاق هاشونو تحمل کردم ولی واقعا دیگه توانشو ندارم. یکساله باهم زیر سقف رفتیم و کاملا شناختمش. آدمی هست بیخیال بی حوصله بی هدف و الانم دوماهه بیکار شده و تا ساعت دوازده میخوابه و بعدش بلند میشه میره بیرون و وقتی میاد میگه دنبال کار بودم. وقتی از در میاد تو میرم ببوسمش که منو پس میزنه نگو آقا سیگاری شده و به من میگفت بزار دست صورتمو بشورم بعد!!! یه ماه بعد ازدواجمون مشروب خورده بود و با حالت بدی اومد خونه که ترسیدم و ولش کردم رفتم خونه بابام. و بعدشم یه دعوای حسابی و فحش و بد بیراه بهش گفتم.افتاد به معذرت خواهی و گفت نمیدونستم مشروبه و فکر کرده آب بوده و از این دروغها.... تا اینکه چند شب پیشم دهنش بوی مشروب میداد دعوامون شد. من با همه مشکلاتش کنار اومدم حتی بیکاریش گفتم درست میشه. اما الان فکر میکنم داره به راههای خلاف کشیده میشه . در ضمن پدرش تریاک مصرف میکنه .و چند شب پیش که اومد خونه شوهرم با خنده برگشت گفت بابام جه تریاکی میکشبد و چه بوی خوبی داشت و از این حرفا. عیب منم اینه که تو این شرایط هر چی فحش از دهنم در میاد میگم بهش و اونم با خنده به حرفاش ادامه میده. به خونوادش گفته زنم همش فحش میده. آخه من روانس نیستم که الکی فحش بدم. من نمیخوام از خودم تعریف کنم ولی هم زیبایی دارم هم به گفته ی دوستان و فامیلها خونه داری و دستپخت و هر چیزی که یه زن باید داشته باشه رو دارم. هر کاری باعث میشه یه مرد عاشق همسرش باشه و براش انجام میدم. و بزرگترین مشکلمون که باز هم تو تنهایی هام اشک میریختم و هنوز حل نشده مشکل زناشویی مون هست. حتی حوصله ی رابطه داشتن هم نداره. بارها باهاش صحبت کردم که منم احساس دارم چدا اینجوری میکنی نیاز دارم کجا برطرفش کنم ازدواج کردم که با عشقم به آرامش برسم وگرنه خونه پدرم کمبودی نداشتم. یه دونه دختر بودم و آب تو دلم تکان نخورده.خیلی کارا کردم خیلی... نزدیک یک میلیون پول مشاوره دادم .داروهای میل جنسی گرفتم حتی به جایی رسیدم که دادم دعای محبت و زناشویی نوشتم و تو خونه گذاشتم ولی درست نشد. من یه دختر بیست و چهار ساله هستم نمیخوام بیشتر از این عذاب بکشم. خواهس میکنم بگید تصمیمم برای جدایی درسته یا نه؟
    ویرایش توسط Sabaradan : 10-25-2016 در ساعت 03:33 PM

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2016
    شماره عضویت
    31785
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شکاک شدم به همسرم

    رابطه ی جنسی مونم شاید به زور ماهی سه بار بشه.و اکثرا ماهی یکباره

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : شکاک شدم به همسرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط Sabaradan نمایش پست ها
    سلام. خسته نباشید.
    من قبلا هم با عنوان بیماری همسرم مشکلم و مطرح کرده بودم. که گفته بودم همسرم قبل از ازدواج با من تصادف بدی کرده بود که باعث شد شنوایی یکی از گوش هاش رو از دست بده و همینطور مشکلای دیگه که به گفته ی خودش سی درصد از سلول های مغزش از دست رفته. این مشکلاتی که گفتم رو به من نگفته بود. نه خودش نه خونوادش در زمان خواستگاری. من هم تو زمان دوستی مون چیزی ازش ندیده بودم و فقط به من گفته بود که پونزده درصد شنوایی گوش سمت راستش از بین رفته. سرتون رو درد نمیارم الان به جایی رسیدم که تنها حل مشکلم رو جدایی میدونم ولی دودل هستم. من ایشون رو دوست دارم و به خاطر زندگیم بسیار تلاش کردم ولی ایشون هیچ قدم کوچکی به خاطر من برنداشتن. تمامی اخلاق هاشونو تحمل کردم ولی واقعا دیگه توانشو ندارم. یکساله باهم زیر سقف رفتیم و کاملا شناختمش. آدمی هست بیخیال بی حوصله بی هدف و الانم دوماهه بیکار شده و تا ساعت دوازده میخوابه و بعدش بلند میشه میره بیرون و وقتی میاد میگه دنبال کار بودم. وقتی از در میاد تو میرم ببوسمش که منو پس میزنه نگو آقا سیگاری شده و به من میگفت بزار دست صورتمو بشورم بعد!!! یه ماه بعد ازدواجمون مشروب خورده بود و با حالت بدی اومد خونه که ترسیدم و ولش کردم رفتم خونه بابام. و بعدشم یه دعوای حسابی و فحش و بد بیراه بهش گفتم.افتاد به معذرت خواهی و گفت نمیدونستم مشروبه و فکر کرده آب بوده و از این دروغها.... تا اینکه چند شب پیشم دهنش بوی مشروب میداد دعوامون شد. من با همه مشکلاتش کنار اومدم حتی بیکاریش گفتم درست میشه. اما الان فکر میکنم داره به راههای خلاف کشیده میشه . در ضمن پدرش تریاک مصرف میکنه .و چند شب پیش که اومد خونه شوهرم با خنده برگشت گفت بابام جه تریاکی میکشبد و چه بوی خوبی داشت و از این حرفا. عیب منم اینه که تو این شرایط هر چی فحش از دهنم در میاد میگم بهش و اونم با خنده به حرفاش ادامه میده. به خونوادش گفته زنم همش فحش میده. آخه من روانس نیستم که الکی فحش بدم. من نمیخوام از خودم تعریف کنم ولی هم زیبایی دارم هم به گفته ی دوستان و فامیلها خونه داری و دستپخت و هر چیزی که یه زن باید داشته باشه رو دارم. هر کاری باعث میشه یه مرد عاشق همسرش باشه و براش انجام میدم. و بزرگترین مشکلمون که باز هم تو تنهایی هام اشک میریختم و هنوز حل نشده مشکل زناشویی مون هست. حتی حوصله ی رابطه داشتن هم نداره. بارها باهاش صحبت کردم که منم احساس دارم چدا اینجوری میکنی نیاز دارم کجا برطرفش کنم ازدواج کردم که با عشقم به آرامش برسم وگرنه خونه پدرم کمبودی نداشتم. یه دونه دختر بودم و آب تو دلم تکان نخورده.خیلی کارا کردم خیلی... نزدیک یک میلیون پول مشاوره دادم .داروهای میل جنسی گرفتم حتی به جایی رسیدم که دادم دعای محبت و زناشویی نوشتم و تو خونه گذاشتم ولی درست نشد. من یه دختر بیست و چهار ساله هستم نمیخوام بیشتر از این عذاب بکشم. خواهس میکنم بگید تصمیمم برای جدایی درسته یا نه؟
    نقل قول نوشته اصلی توسط Sabaradan نمایش پست ها
    رابطه ی جنسی مونم شاید به زور ماهی سه بار بشه.و اکثرا ماهی یکباره
    سلام

    عزیز متاسفم از آنچه که خواندم البته نفرمودید که ایشان چند سالشونه؟ و چند سال ازدواج کردین؟ و آیا فرزندی دارید و یا خیر؟ بگذریم

    عزیز شما ایشون رو اصلا دوست ندارید ؟ فقط و فقط به علت نیازمندی و ترس و نگرانیست که در این رابطه مانده اید والا تا حالا جدا شده بودید!

    در ضمن فرمودید میلیون حق ویزیت مشاور و.... پرداخت کرده اید و.....!! نمیدانم تشخیص این همکاران چه بوده و در رابطه با همسرتان چه کرده اند. ولی اگر گفته شما در رابطه با آسیب مغزی درست بوده و

    30% از سلولهای مغزیشان از دست رفته باشه!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟ که دیگه کاری برای ایشان نمیشه کرد عزیز!

    ماندن و رفتن با خودتان است و هیچ کسی نمیتونه بگه چه بکنید چون این زندگی شماست و حق انتخاب با شما.

    موفق باشید

    سپاس

    دکتر
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2016
    شماره عضویت
    31785
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شکاک شدم به همسرم

    آقای دکتر من یکساله ازدواج کردم.بچه هم نداریم خداروشکر
    . از آینده میترسم.هر کاری برای تغییر ایشون در توانم بود انجام دادم. در کل مرد مهربانی هست. ولی با تمامی مسایلی که گفتم واقعا میترسم. و از طرفی پیامدهای بعد از جدایی رو میدونم ولی به خودم میگم اگه از پدر مادرم حرف بشنوم بهتر از زندگی با یه بیماره که تنها وظیفه ی یک مرد که کار هست رو برام انجام نمیده و تکیه گاه محکمی نیست.ایشون بیست و هشت ساله هستن

  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : شکاک شدم به همسرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط شهرام2014 نمایش پست ها
    سلام

    عزیز متاسفم از آنچه که خواندم البته نفرمودید که ایشان چند سالشونه؟ و چند سال ازدواج کردین؟ و آیا فرزندی دارید و یا خیر؟ بگذریم

    عزیز شما ایشون رو اصلا دوست ندارید ؟ فقط و فقط به علت نیازمندی و ترس و نگرانیست که در این رابطه مانده اید والا تا حالا جدا شده بودید!

    در ضمن فرمودید میلیون حق ویزیت مشاور و.... پرداخت کرده اید و.....!! نمیدانم تشخیص این همکاران چه بوده و در رابطه با همسرتان چه کرده اند. ولی اگر گفته شما در رابطه با آسیب مغزی درست بوده و

    30% از سلولهای مغزیشان از دست رفته باشه!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟ که دیگه کاری برای ایشان نمیشه کرد عزیز!

    ماندن و رفتن با خودتان است و هیچ کسی نمیتونه بگه چه بکنید چون این زندگی شماست و حق انتخاب با شما.

    موفق باشید

    سپاس

    دکتر
    نقل قول نوشته اصلی توسط Sabaradan نمایش پست ها
    آقای دکتر من یکساله ازدواج کردم.بچه هم نداریم خداروشکر
    . از آینده میترسم.هر کاری برای تغییر ایشون در توانم بود انجام دادم. در کل مرد مهربانی هست. ولی با تمامی مسایلی که گفتم واقعا میترسم. و از طرفی پیامدهای بعد از جدایی رو میدونم ولی به خودم میگم اگه از پدر مادرم حرف بشنوم بهتر از زندگی با یه بیماره که تنها وظیفه ی یک مرد که کار هست رو برام انجام نمیده و تکیه گاه محکمی نیست.ایشون بیست و هشت ساله هستن
    حرفاتون رو نقل قول کنید تا دوستان متوجه بشن

  6. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2016
    شماره عضویت
    31785
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شکاک شدم به همسرم

    [QUOTE=Sabaradan;212925]سلام. خسته نباشید.
    من قبلا هم با عنوان بیماری همسرم مشکلم و مطرح کرده بودم. که گفته بودم همسرم قبل از ازدواج با من تصادف بدی کرده بود که باعث شد شنوایی یکی از گوش هاش رو از دست بده و همینطور مشکلای دیگه که به گفته ی خودش سی درصد از سلول های مغزش از دست رفته. این مشکلاتی که گفتم رو به من نگفته بود. نه خودش نه خونوادش در زمان خواستگاری. من هم تو زمان دوستی مون چیزی ازش ندیده بودم و فقط به من گفته بود که پونزده درصد شنوایی گوش سمت راستش از بین رفته. سرتون رو درد نمیارم الان به جایی رسیدم که تنها حل مشکلم رو جدایی میدونم ولی دودل هستم. من ایشون رو دوست دارم و به خاطر زندگیم بسیار تلاش کردم ولی ایشون هیچ قدم کوچکی به خاطر من برنداشتن. تمامی اخلاق هاشونو تحمل کردم ولی واقعا دیگه توانشو ندارم. یکساله باهم زیر سقف رفتیم و کاملا شناختمش. آدمی هست بیخیال بی حوصله بی هدف و الانم دوماهه بیکار شده و تا ساعت دوازده میخوابه و بعدش بلند میشه میره بیرون و وقتی میاد میگه دنبال کار بودم. وقتی از در میاد تو میرم ببوسمش که منو پس میزنه نگو آقا سیگاری شده و به من میگفت بزار دست صورتمو بشورم بعد!!! یه ماه بعد ازدواجمون مشروب خورده بود و با حالت بدی اومد خونه که ترسیدم و ولش کردم رفتم خونه بابام. و بعدشم یه دعوای حسابی و فحش و بد بیراه بهش گفتم.افتاد به معذرت خواهی و گفت نمیدونستم مشروبه و فکر کرده آب بوده و از این دروغها.... تا اینکه چند شب پیشم دهنش بوی مشروب میداد دعوامون شد. من با همه مشکلاتش کنار اومدم حتی بیکاریش گفتم درست میشه. اما الان فکر میکنم داره به راههای خلاف کشیده میشه . در ضمن پدرش تریاک مصرف میکنه .و چند شب پیش که اومد خونه شوهرم با خنده برگشت گفت بابام جه تریاکی میکشبد و چه بوی خوبی داشت و از این حرفا. عیب منم اینه که تو این شرایط هر چی فحش از دهنم در میاد میگم بهش و اونم با خنده به حرفاش ادامه میده. به خونوادش گفته زنم همش فحش میده. آخه من روانس نیستم که الکی فحش بدم. من نمیخوام از خودم تعریف کنم ولی هم زیبایی دارم هم به گفته ی دوستان و فامیلها خونه داری و دستپخت و هر چیزی که یه زن باید داشته باشه رو دارم. هر کاری باعث میشه یه مرد عاشق همسرش باشه و براش انجام میدم. و بزرگترین مشکلمون که باز هم تو تنهایی هام اشک میریختم و هنوز حل نشده مشکل زناشویی مون هست. حتی حوصله ی رابطه داشتن هم نداره. بارها باهاش صحبت کردم که منم احساس دارم چدا اینجوری میکنی نیاز دارم کجا برطرفش کنم ازدواج کردم که با عشقم به آرامش برسم وگرنه خونه پدرم کمبودی نداشتم. یه دونه دختر بودم و آب تو دلم تکان نخورده.خیلی کارا کردم خیلی... نزدیک یک میلیون پول مشاوره دادم .داروهای میل جنسی گرفتم حتی به جایی رسیدم که دادم دعای محبت و زناشویی نوشتم و تو خونه گذاشتم ولی درست نشد. من یه دختر بیست و چهار ساله هستم نمیخوام بیشتر از این عذاب بکشم. خواهس میکنم بگید تصمیمم برای جدایی درسته یا نه؟

  7. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : شکاک شدم به همسرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط رزمریم نمایش پست ها
    حرفاتون رو نقل قول کنید تا دوستان متوجه بشن
    ببینید عزیز از من میپرسید:

    این زندگی سالمه؟ میگم حتما خیر

    ازدواج درستی بوده؟ حتما نه

    بچه دار شدن مشکلی رو حل میکنه؟ خیر بلکه بیشتر هم میشه

    چه کنم بمانم یا بروم؟ میل خودتونه ولی زندگی با ترس و ترحم و..... از مرگ بدتره!!!

    جدا بشم چیکار کنم؟ استقلال مالی رو حتما همه باید داشته باشند(کار و تخصص و در آمدی برای گذران زندگی)

    حرف مردم چی؟ باد هواست

    پدر و مادر چی؟ نظرشون محترم ولی زندگی زندگی شماست

    خلاصه بهتره با یکی از همکاران مشاور حاذق خانم ما در شهر خود مشورت کنید

    سپاس
    دکتر
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  8. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2016
    شماره عضویت
    31785
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شکاک شدم به همسرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط شهرام2014 نمایش پست ها
    سلام

    عزیز متاسفم از آنچه که خواندم البته نفرمودید که ایشان چند سالشونه؟ و چند سال ازدواج کردین؟ و آیا فرزندی دارید و یا خیر؟ بگذریم

    عزیز شما ایشون رو اصلا دوست ندارید ؟ فقط و فقط به علت نیازمندی و ترس و نگرانیست که در این رابطه مانده اید والا تا حالا جدا شده بودید!

    در ضمن فرمودید میلیون حق ویزیت مشاور و.... پرداخت کرده اید و.....!! نمیدانم تشخیص این همکاران چه بوده و در رابطه با همسرتان چه کرده اند. ولی اگر گفته شما در رابطه با آسیب مغزی درست بوده و

    30% از سلولهای مغزیشان از دست رفته باشه!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟ که دیگه کاری برای ایشان نمیشه کرد عزیز!

    ماندن و رفتن با خودتان است و هیچ کسی نمیتونه بگه چه بکنید چون این زندگی شماست و حق انتخاب با شما.

    موفق باشید

    سپاس

    دکتر
    آقای دکتر من یکساله ازدواج کردم.بچه هم نداریم خداروشکر
    . از آینده میترسم.هر کاری برای تغییر ایشون در توانم بود انجام دادم. در کل مرد مهربانی هست. ولی با تمامی مسایلی که گفتم واقعا میترسم. و از طرفی پیامدهای بعد از جدایی رو میدونم ولی به خودم میگم اگه از پدر مادرم حرف بشنوم بهتر از زندگی با یه بیماره که تنها وظیفه ی یک مرد که کار هست رو برام انجام نمیده و تکیه گاه محکمی نیست.ایشون بیست و هشت ساله هستن

  9. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : شکاک شدم به همسرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط Sabaradan نمایش پست ها
    آقای دکتر من یکساله ازدواج کردم.بچه هم نداریم خداروشکر
    . از آینده میترسم.هر کاری برای تغییر ایشون در توانم بود انجام دادم. در کل مرد مهربانی هست. ولی با تمامی مسایلی که گفتم واقعا میترسم. و از طرفی پیامدهای بعد از جدایی رو میدونم ولی به خودم میگم اگه از پدر مادرم حرف بشنوم بهتر از زندگی با یه بیماره که تنها وظیفه ی یک مرد که کار هست رو برام انجام نمیده و تکیه گاه محکمی نیست.ایشون بیست و هشت ساله هستن

    بله متوجه شدم عزیز و جوابیه هم دادم در هر صورت بقیه اش بستگی به تصمیم شما داره

    موفق باشید

    سپاس
    دکتر
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  10. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2016
    شماره عضویت
    31763
    نوشته ها
    13
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شکاک شدم به همسرم

    عزیزم من فکر میکردم هیچ کس اوضاعش بدتر از من نیسن ولی انگار شما دیگه خیییلیییی اوضاعتون اشفته ست . آنچه خوبان همه دارند را همسرشما یکجا و تنها دارد !!!! ولشششش کن و برووووو پی زندگیت

  11. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : شکاک شدم به همسرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط باران۱۲۳ نمایش پست ها
    عزیزم من فکر میکردم هیچ کس اوضاعش بدتر از من نیسن ولی انگار شما دیگه خیییلیییی اوضاعتون اشفته ست . آنچه خوبان همه دارند را همسرشما یکجا و تنها دارد !!!! ولشششش کن و برووووو پی زندگیت
    لطفا تو جواب دادن به دیگران دقت کنید

    کسی که میاد اینجا خودش هم میدونه مشکل داره

    و البته مقایسه زندگی خودمون با دیگران حتما کار درستی نیست و هر کس مشکلات خودش رو داره

    تو دل همدیگه رو خالی نکنیم...کمترین کاری که میشه کرد

  12. 2 کاربران زیر از رزمریم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد