سلام .من 2ساله نامزد کردم و تقریبا 1ساله با نامزدم زندگی میکنم اابته دانشوی شهر دیگه هستم ولی هفته ای 5روز پیششم .بیش از حد تصورتون به مردا بدبینم و فک میکنم هیچ وقت نباید بهشون اعتماد کرد ولی تو این 2سال خیلی سعی کردم که بهش اعتماد کنم و اوایل تو دنیای مجازی زیاد بود سر اون موضوع زیاد دعوا میکردیم اما اخرش دید هم خودمو عذاب میدم خم اونو عذاب میدم اونا رو ازم پنهان کرد من بازم میفهمیدم چون خیلی کنجکاوی میکنم تا کشف کنم اخرش دیگه فک کنم اگه اشتباه نکنم کلا 6ماه هست که گزاشتش کنار این دنیای مجازیو و من تاکید دارم نباید این برنامه ها رو داشته باشه به جز یه واتساپ که هر دو داریم .راستی فراموش کردم بگم ما تو همین مجازی اشنا شدیم .خلاصه بعد این دنیای مجازی من شک یا نمیدونم حسادت یا اسمش رو نمیدونم چی بگم من نمیتونم خندشو با زن دیگه یا راحتیشو با زن دیگه تحمل کنم و از شانس من پدرش ازدواج مجدد کرد و الان نامزدم یه خواهر ناتنی همسن خودش داره که مم اصلا نمیت نم راحتی و شوخیاشو با خواهر ناتنیش تحمل کنم واقعا دست و پام شرو به لرزه میکنه بغض میکنم اشک پر چشمام میشه و سر قضیه خواهر ناتنیش بارها دعوامون شده و بارها اون گفته من اونو مثل خواههههرم میبینم ولی من بازم نمیتونم تحمل کنم قشنگ حس میکنم اون لحظه یکی گلومو گرفته داره فسارم میده و حس میکنم اون نباید با بقیه و حتی خواهر ناتنیش جور باشه .یعنی این بار گفت نزار بگم دارم از رو اجبار تجملت میکنم گفت این اخلاقتو عوض کن نمیدونم چکار کنم که این رو بتونم کنترل کنم .