نمایش نتایج: از 1 به 10 از 10

موضوع: قصد ازدواج خواهرم با یک فرد نامناسب

1240
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25636
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    قصد ازدواج خواهرم با یک فرد نامناسب

    من 25 سالمه و توی یه خانواده 5 نفره (1برادر بزرگتر و خواهر کوچیک تر) زندگی میکنم. عاشق تک تکشونم و خیلی نگرانشون.تو اوضلع بدی گیر کردیم
    پدرم مریض شده.گرفتگی رگ خونی توی سرش داره که تحت نظر بهترین دکتر مغز و اعصابه اما ما هیچ اطلاعات دقیقی از مریضیش نداریم.الان بهش گفتن باید برای عمل بره آلمان.هیچی درست حسابی به ما نمیگه.دیشب تا صبح بی حال بود درد داشت منم تا خود صب نخوابیدم.
    خواهر کوچیکم: یکی دو هفته ای بود یه جوری بود.کم اشتها و.... .دوهفته پیش رفت بیرون به قول خودش کپی بگیره و بیاد با سر صورت ورم کرده اومد خونه گفت یه موتوری زده بهش.ما هم سعی کردیم باور کنیم. چن وقت پیش دیدم تو یه دفتر انگار خاطره روزانه می نویسه. به خدا فضول نیستم فقط بررای اینکه خیالم راحت بشه صفحه اولشو نگا کردم.دیدم نوشته "امیرعباسم خیلی نامردی و......... اون روز با هم کتک کاری کرده بودن تو خیابون، بعدش رفته قرص اینا خورده پسره...) بارها باهاش صحبت کردم ک با کسی هستی .میگفت نه دوستی معمولی با یکی از بچه های دانشگاهه (یک و نیم سال میره دانشگاه) .
    همیشه سعی کردم باهاش دوست باشم اتفاقای زندگیمو تعریف کنم .من خودم سه سال با کسی تو رابطه هستم به قصد ازدواج .منتظر بودنمون به خاطر دفاع پایان نامه ارشد شه و وضعیت سربازیش.پسر خوب و جوون سالمیه.خواهرم و مادرمم میشناسنش.
    خیلی دلم میخواد باهاش دوست باشم خیلی تلاش کردم.
    دیشب با خواهرم حرف زدم.گفت یک سال دوستن و الان مامانش زنگ زده گفته پسرم داره اذیت میشه بیایم خواستگاری،خواهرمم میگه دوسش داره.
    هرچقدر پرسیدم قضیه اون روز کبودیا به این آدم ربط داره حاشا کرد.تا خود صبح خوابم نبرد هم فکر بابام هم خواهرم. صبح قبل آماده شدن صفحه آخر نوشته هاشو که دیشب نوشته بود و خوندم
    نوشته بود حس کرده من دفترشو خوندم میخواد امشب با من حرف بزنه
    آتییییییییییییییش گرفتم وقتی خوندم.
    "ما 7 سال با هم گذروندیم فقط 4 سال مونده آقای من" یا " اینکه تو دوبار جون منو قسم دادی اما بازم کشیدی" یعنی یه آدم معتاد ؟!!!! دستم روش بلند کرده ؟!!!!! و اینکه عاشق همچین آدمیه؟!
    خانواده پسره در جریانن چون یه اسمایی ازشون برده بود یا زمانایی تو این دو هفته می دیدم با یه خانم یا آقایی خیلی رسمی حرف میزد.
    قبلا که دبیرستانی بود با یه پسری دوست بود که اصن فرد مناسبی نبود که ما فک میکردیم تموم شده این رابطه اما به نظرم این همونه.............
    می دونم مامان و بابام طاقت شنیدن این مسئله رو نندارن
    به خدا موندم چیکار کنم وضعیت جسمی و روحیم خیلی بهم ریخته است.
    کم خوابی بی اشتهایی.حالت تهوع، فکر پریشونم که نمی تونم رو هیچی تمرکز کنم

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25575
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    0
    تشکر شده 5 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تو رو خدا کمکم کنید دارم سکته میکنم

    سلام عزیزم ،خیلی ناراحت شدم از شنیدن حرفهات،بنظر من منطقی با خواهرت حرف بزن و نزار آینده و زندگیش رو خراب کنه، خودت برو تحقیق از پسره و خانوادش اگه واقعا مناسب نیستن به خاطر ثابتش کن و چشمهاشو به روی واقعیت زندگی باز کن،اون الان عاشقه و هیچی رو نمیبینه پس کمکش کن،من خودمم خیلی اشتباه کردم و بخاطر عشق و عاشقی زندگی و ایندمو خراب کردم ،باهاش صحبت کن به خدا پناه ببر انشاا... حل میشه عزیزم

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23156
    نوشته ها
    364
    تشکـر
    593
    تشکر شده 396 بار در 211 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : تو رو خدا کمکم کنید دارم سکته میکنم

    در مورد پدرتون که ایشالا بیماریشون خوب بشه
    در مورد خواهرتون
    هفت سال خیلییه :|

    واقعن خیلیه ، با هم زندگی کردن قشنگ ، حتما باید مشاوره حضوری بره ، اگه از هم جدا بشن (الان خیلی وابستن) بی شک جفتشون یه بلایی سرشون میاد ، خودکشی و اینا منظورمه ، پسره را ترکش بدین هر جور شده ، به هم نرسن خواهر شما متاسفانه بدون شک یا بیماری روانی میگیره یا دست به خودکشی میزنه
    ویرایش توسط ehsan1966 : 01-06-2016 در ساعت 01:15 PM

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : تو رو خدا کمکم کنید دارم سکته میکنم

    سلام

    پسره تریاک میکشه یا سیگار ؟؟معتادیش در چه حد
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25636
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تو رو خدا کمکم کنید دارم سکته میکنم

    نمی دونم.ولی مواد مخدره که میخوان ترکش بدن

  6. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : تو رو خدا کمکم کنید دارم سکته میکنم

    اینکه خیلیییی بد شد

    خواهرتون میخواد امشب باهاتون صحبت کنه؟,,؟
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  7. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21877
    نوشته ها
    2,577
    تشکـر
    2,345
    تشکر شده 1,788 بار در 1,138 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تو رو خدا کمکم کنید دارم سکته میکنم

    هفت سال باهم حرف می زدند شما خبر نداشتید !!! عجب زمونه ای شده !! خانوم خواهر شما چند سال اش هست خوب وبد میفهمه ؟؟میدونه با معتاد زندگی کردند چه عواقبی داره البته شاید ترک کنه ولی با شاید زندگی نمیشه کرد !! قانع کنید و یا ببرین مشاوره حضوری

  8. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25636
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تو رو خدا کمکم کنید دارم سکته میکنم

    دیشب حرف زد اما همه چیو بهم نگفت.امروز میرم مشاوره حضوری مرکز غرب.

  9. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25636
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تو رو خدا کمکم کنید دارم سکته میکنم

    خواهرم الان 23 سالشه.فوق العاده آدم احساسیه و لجباز.خیلی مهربون و دلش پاکه.من مطمئنم بودنش اشتباهه.چون مخالفت صد درصد پدر و مادرم می دونم تو این قضیه.
    من نگران آینده شم.خیلی نگران.
    تو دوستی کسی دست روت بلند کنه.تو زندگی چطوره این آدم؟!!!!!!!!!!

  10. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : تو رو خدا کمکم کنید دارم سکته میکنم

    نقل قول نوشته اصلی توسط Haniyeh.j نمایش پست ها
    من 25 سالمه و توی یه خانواده 5 نفره (1برادر بزرگتر و خواهر کوچیک تر) زندگی میکنم. عاشق تک تکشونم و خیلی نگرانشون.تو اوضلع بدی گیر کردیم
    پدرم مریض شده.گرفتگی رگ خونی توی سرش داره که تحت نظر بهترین دکتر مغز و اعصابه اما ما هیچ اطلاعات دقیقی از مریضیش نداریم.الان بهش گفتن باید برای عمل بره آلمان.هیچی درست حسابی به ما نمیگه.دیشب تا صبح بی حال بود درد داشت منم تا خود صب نخوابیدم.
    خواهر کوچیکم: یکی دو هفته ای بود یه جوری بود.کم اشتها و.... .دوهفته پیش رفت بیرون به قول خودش کپی بگیره و بیاد با سر صورت ورم کرده اومد خونه گفت یه موتوری زده بهش.ما هم سعی کردیم باور کنیم. چن وقت پیش دیدم تو یه دفتر انگار خاطره روزانه می نویسه. به خدا فضول نیستم فقط بررای اینکه خیالم راحت بشه صفحه اولشو نگا کردم.دیدم نوشته "امیرعباسم خیلی نامردی و......... اون روز با هم کتک کاری کرده بودن تو خیابون، بعدش رفته قرص اینا خورده پسره...) بارها باهاش صحبت کردم ک با کسی هستی .میگفت نه دوستی معمولی با یکی از بچه های دانشگاهه (یک و نیم سال میره دانشگاه) .
    همیشه سعی کردم باهاش دوست باشم اتفاقای زندگیمو تعریف کنم .من خودم سه سال با کسی تو رابطه هستم به قصد ازدواج .منتظر بودنمون به خاطر دفاع پایان نامه ارشد شه و وضعیت سربازیش.پسر خوب و جوون سالمیه.خواهرم و مادرمم میشناسنش.
    خیلی دلم میخواد باهاش دوست باشم خیلی تلاش کردم.
    دیشب با خواهرم حرف زدم.گفت یک سال دوستن و الان مامانش زنگ زده گفته پسرم داره اذیت میشه بیایم خواستگاری،خواهرمم میگه دوسش داره.
    هرچقدر پرسیدم قضیه اون روز کبودیا به این آدم ربط داره حاشا کرد.تا خود صبح خوابم نبرد هم فکر بابام هم خواهرم. صبح قبل آماده شدن صفحه آخر نوشته هاشو که دیشب نوشته بود و خوندم
    نوشته بود حس کرده من دفترشو خوندم میخواد امشب با من حرف بزنه
    آتییییییییییییییش گرفتم وقتی خوندم.
    "ما 7 سال با هم گذروندیم فقط 4 سال مونده آقای من" یا " اینکه تو دوبار جون منو قسم دادی اما بازم کشیدی" یعنی یه آدم معتاد ؟!!!! دستم روش بلند کرده ؟!!!!! و اینکه عاشق همچین آدمیه؟!
    خانواده پسره در جریانن چون یه اسمایی ازشون برده بود یا زمانایی تو این دو هفته می دیدم با یه خانم یا آقایی خیلی رسمی حرف میزد.
    قبلا که دبیرستانی بود با یه پسری دوست بود که اصن فرد مناسبی نبود که ما فک میکردیم تموم شده این رابطه اما به نظرم این همونه.............
    می دونم مامان و بابام طاقت شنیدن این مسئله رو نندارن
    به خدا موندم چیکار کنم وضعیت جسمی و روحیم خیلی بهم ریخته است.
    کم خوابی بی اشتهایی.حالت تهوع، فکر پریشونم که نمی تونم رو هیچی تمرکز کنم

    سلام

    دختر گلم متاسفم از بیماری پدر و امید دارم که مشکلشون با توجه به پیشرفت شگفت انگیز روز افزون همکاران در زمینه طب حل بشه و سلامتیشون رو بازیابند و البته درک میکنم شرایط سختیه ولی حتما گم

    کردن دست و پا شما و اطرافیان و اضطراب و استرس بیش از حد بر مشکلات میافزاید.

    در ثانی در مورد خواهر فقط و فقط راهنمائیشون کنید و دوستانه بخواهید که برن پهلوی یکی از همکاران خانم ما در شهر خود.

    موفق باشید

    سپاس
    دکتر
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد