نوشته اصلی توسط
marziye40
با سلام
من متولد 66 هستم و البته دختر هستم، با توجه به اینکه در روستا زندگی میکردیم در 9 سالگی یعنی کلاس سوم ابتدایی با داداشم (اول راهنمایی) برا ادامه تحصیل به یکی از شهرستانای نزدیک فرستاده شدیم. من و داداشم 6 سال با هم درس خودندیم خیلی بچه بودیم و واقعا سختی کشیدیم و یکی از نشانه های اون موقع اینه که جفتمون ضعیف هستیم. و حتی من آلرژی ام دارم. در هر صورت از همون موقع من خیلی کمبودا رو حس میکردم نبودن پدرو مادر پیشم و کمبودهایی که پیش همکلاسیام داشتم و ... بعد از 6 سال با داداشم من اینبار برای دبیرستان به خوابگاه شبانه روزی در یه شهرستان دیگه رفتم و اونجام مشکلات خاص خودش رو داشت و البته اونجا هم فشارهای روحی که بابت روستایی بودنمون به ما تحمیل میکردن کم نبود، بعد دبیرستان هم که دانشگاه و باز خوابگاه و... متاسفانه در این مدت زمان من اعتماد به نفس از دست دادم و شاید هر سال بیشتر از سال قبل و البته هیچوقت دانش آموز یا دانشجوی تنلی نبودم. ودر حال حاضر که دانشجوی ارشد هستم و ترم 5 هنوز نتونستم پروپزالمو تصویب کنم فقط بدلیل اینکه اعتماد بنفس و عزت نفس ندارم. من دختر زرنگ و با ارضه ای بودم. الان هم که تهران ارشد میخونم خودم هزینه های خودمو پرداخت میکنم من ارشدمو با صفر شرو کردم یعنی هیچکس امیدی نداشت که من بتونم ادامه بدم چون اصلا پول نداشتم و پدرمم پول نداشت کمکم کنه. ولی الان منفی نگری و اعتماد به نفس پایین پشت سرهم آسیب های جدی زده که قابل جبران نیس. میدونم به مشاوره حضوری نیاز دارم ولی واقعا پول ندارم.امیدوارم کمکم کنید
من خیلی مختصر شرایطمو بیان کردم از آن جهت که انگیزه نوشتن حتی اینم نداشتم و بزور نوشتم
ممنونم و منتظر پاسختون هستم