نمایش نتایج: از 1 به 24 از 24

موضوع: با غیرتی شدن برادرم چه کنم؟

13146
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    با غیرتی شدن برادرم چه کنم؟

    سلام دوستان

    من باز به مسئله ی دیگه ای برخوردم که برای حلش اومدم از شما کمک بگیرم

    قضیه از این قرار بود که من دوسه ماه پیش تو یه دوره ی آموزشی شرکت کردم
    کلاسش مختلط بود و مدرس هم همون جلسه های اول یعنی اولین جلسه ای که من رفتم یه گروه تو تلگرام درست کردبرای انتقال فایل ها و اطلاع رسانی ها
    شب همون روز که بهمون یه تکلیف داده بود برای جلسه ی بعدی ببریم من تو تلگرام آنلاین بودم که یکی از بچه های کلاس تو خصوصی بهم پیام داد و درباره ی تکلیف سوال کرد
    من هم جواب دادم بعد گفت وقتی انجام دادی واسه من هم عکسش رو بفرست چون بلد نیستم
    و چند دقیقه بعد هم یکی دیگه شون این دومی بعد اینکه جواب سوالش رو دادم میخواست وارد بحثای غیر درسی و این چیزا بشه منم گفتم باید برم و بعد دوسه بار دیگه پیام نداد

    از روی آی دی یکیشون مشخص بود که پسر هست و شناختمش
    اون یکی اسمش واضح نبود روی آی دی منم روم نشد بگم خودشو معرفی کنه
    خلاصه من هم فکر کردم چون اون موقع من آنلاین بودم میخواسته از من بپرسه
    بعدش عکس گرفتم و براش فرستادم
    بعد پرسید که رشته ات چیه و از این حرفا
    کمی که حرف زدیم دیدم هم رشته هستیم
    و وقتی تو گروه حرف زد و بچه های دیگه صداش کردن و از روی عکس آی دی اش شناختمش
    یه پسره بیست ساله با تیپ امروزی و با اخلاق و مودب


    من هم رسمی باهاش چت می کردم بعد دیدم یهویی شروع کرد به درد و دل
    منم تعجب کردم تو اولین بار و بدون شناخت از من چرا با من دردل میکرد!
    من هم روم نمیشد میخوام برم یا خداحافظی کنم
    وضع روحیش مناسب نبود و سر کلاس هم معمولا تا کسی ازش چیزی نمیپرسید تو بحثا شرکت نمیکرد
    اما من تو همه ی بحثا معمولا شرکت میکردم و نظر میدادم


    بعد که روزای دیگه بعد کلاس میومدیم تلگرام بازم تو خصوصی بهم پیام میداد و مثلا میگفت آفرین امروز فلان حرفو زدی خیلی خوب بوده و چیزای دیگه

    خلاصه بعد چند روز هر بار که من آنلاین میشدم ایشون هم بود معمولا حرف میزدیم
    حرفامون در چارچوب بود و بحث کلاس و درس و رشته و زندگی ایشون
    تا اینکه یه شب وقتی داشتیم در مورد یه سوال درسی حرف میزدیم بحث پیش اومد
    و دیدم باباش میشه دوست یکی از دایی های من

    بعد که اسم داییم رو گفتم شناخت و گفت خیلی با هم بیرون رفتیم با بابام
    اون چند باری که حرف میزدیم و سر کلاس از سکوت و منزوی بودنش معلوم بود یه مشکلی داره
    اون شب کل ماجرای زندگیش و مشکلات خونوادگیش رو برای من توضیح داد
    خیلی سختی ها رو پشت سر گذاشته بود و منم دلم واسش سوخت و خواستم بهش امید بدم
    البته تو کلاس فقط در حد سلام و احوالپرسی حرف میزدیم و چند وقت که گذشت گفت من و ایشون با هم فامیل هستیم!

    بعد چند روز دیدم هر موقع من آنلاین میشم ایشون هم پیام میده
    البته یه جورایی خودمم بهش عادت کرده بودم
    با اینکه هیچوقت نه تو دانشگاه نه محیط های دیگه هیچ رابطه ی صمیمی و اون مدلی با هیچ پسری نداشتم
    با اینکه چند سال از من سنش کمتر بود منم دید بدی پیدا نکرده بودم
    ولی بعد از چند بار که حرف زدیم دیدم رابطه مون داره از رسمی بودن یه مقدار خارج میشه
    البته نه اینکه حرف بی ربطی بزنه ها ولی مثلا قسم میخورد میگفت من فقط با تو درددل میکنم و دختر عمه هام
    من هم سعی کردم همون رسمی حرف زدنم رو حفظ کنم به هرحال ایشون پسر بود

    یه بار که حرف میزدیم می گفت مدرس سرکلاس گفته بعضیاتون رو میبینم تا نیمه شب با هم چت میکنین و آنلاین هستین منم گفتم خب راس گفته بعضی از بچه ها تا دیروقت تو گروه چت میکنن دیدم گفت نه منظورش من و تو هستیم!

    منم خیلی بهم برخورد و عصبانی شدم
    گفتم آقای فلانی اگه من با شما حرف میزنم بهتون اعتماد دارم و شما از داداش کوچیکه ی من هم سنتون کمتره
    و مثل داداشم هستین واسم همین

    بعد دیدم گفت شما هم جای خواهر بزرگتر من

    کمی خیالم راحت شد ولی بازم عذاب وجدان داشتم احساس کردم زیاد از حد حرف میزنیم
    خود من هم به پیام دادناش عادت کرده بودم و گاهی که سوالی که داشتم بهش پیام میدادم من واقعا مثل داداشم میخواستم کمکش کنم
    ازم آدرس روانشناس میخواست و من بهش گفتم
    بعدش دیدم گفت از یکی از دخترای کلاس خوشم اومده و میخوام واسم خواهری کنی و ببینی چند سالشه
    منم پرسیدم بهش گفتم خلاصه از دختره خواستگاری کرد و چون ازش سنش کمتر بود جواب منفی بهش داد

    من سرکلاس مثل همیشه با همه ی پسرای دیگه رسمی بودم و وقتی این پسر رو میدیدم از خودم خجالتم میومد
    یه بار هم بهم گفت چرا تو کلاس منو میبینی هزار تا رنگ عوض میکنی
    من هم به روی خودم نیاوردم گفتم من یه مقدار خجالتی هستم همین
    البته راست میگفت گاهی وقتی نگاهامون بهم میفتاد ازش خجالت میکشیدم و رنگم سرخ میشد!
    هر موقع میرفتم تلگرام و میدیدم آنلاین هست تلگرامم رو میبستم
    بعد چند روز دیدم خیلی معذب میشم و حس خوبی ندارم احساس کردم خدا ازم بدش میاد نمیدونم احساس گناه میکردم حس خیانت به خونواده ام!
    خلاصه چند روز گذشت دیگه حرف زدنای خصوصی ما کم و کمتر شد
    و فقط تو گروه با بقیه حرف میزدیم
    ایشون هم قراره چند روز دیگه برن سربازی و همه ی بچه ها سرکلاس بهش میگفتن داداش کوچیکه

    تا چند روز پیش من سر یه موضوعی با برادر کوچیکم حرف میزدم و میخواست به جای من کاری رو انجام بده
    منم گفتم خودم باید یاد بگیرم از حق خودم دفاع کنم چون تو این سن اگه نتونم دیگه تو نمیتونی کمکم کنی
    بعد که حرف زدیم
    گفتم من قدرت نه گفتنم پایین هست و این بعضی وقت ها برام ایجاد مشکل میکنه
    و بعد این ماجرا یه جورایی رو دلم مونده بود بهش جریان رو گفتم
    همینطوری که حرف میزدم گفتم چه دلیلی داشته اون پسر به تو پیام خصوصی بده و خارج از کلاس باهات حرف بزنه
    منم گفتم اون بهم آبجی میگفته فکر بد نکن
    بعدشم من میدونستم که نیت بدی نداره اصلا و هیچ حرف نامربوطی هم این مدت نزده خیلی پسر خوب و مودبیه و سنش هم 5 سال از من کمتره
    ولی دیدم عصبانیتش رو پنهان کرد و گفت چرا بهش نگفتی دلت نیمخواد باهاش حرف بزنی یا بلاکش میکردی!
    منم گفتم خب اون حرف بدی نزده اصلا ولی من معذب بودم همین
    خلاصه همه رو بهش گفتم که متوجه بشه پسر بدی نیست
    و گفتم من تو حرف زدن رودربایسی دارم و بعضی وقت ها نتونستم بهش بگم باید برم یا دوست ندارم زیاد حرف بزنیم و از این چیزا

    بعدش رفته بود به مادرم گفته بود که میخوام آدرس خونه ی اون پسره رو از دایی بگیرم و برم ببینمش که به چه حقی به خواهر من پیام خصوصی غیر درسی داده و از این حرفا

    بعدش هم مادرم بهم گفت نباید اینارو بهش میگفتی داداشت هنوز بچه است و غیرتی میشه
    منم گفتم من بهش اعتماد کردم و فقط یه درددل خواهرانه بود که اینجوری بزرگش کرده و میخواد آبروی منو ببره
    بعد دوسه روز بهش گفتم اون جریان رو که برات تعریف کردم برام حل شده و هیچ مشکلی نیست الان
    چون حرف زدن خصوصی ما دیگه تموم شد و اگه هم بود استنثنا بود واسه کارای درسی
    بعدش هم به مادرم گفتم چت های ما تو تلگراممه و من بهش نشون میدم که خیالش راحت بشه
    ولی میترسم بره به این پسر چیزی بگه و آبروی من به خطر بیفته
    بعد هم پسره نسبت به من بدبین بشه

    علاوه بر این ها داداش دومی من دوسه بار اون پسر رو دیده چون یکی دوبار من جزوه نیاز داشتم و تو کلاس مطرح کردم ایشون گفت من واسه ات میارم
    منم گفتم بیار محل کار داداشم اونجا ازت میگیرم

    داداش بزرگم هم وقتی با گروه اردو رفته بودیم عکسارو دید و گفتم این پسر خوبیه و همه ی بچه ها بهش داداش میگن
    اونم خندید گفت پس رفیقین با همدیگه البته شوخی میکرد

    اون دو تا داداشم متاهل هستن و هیچ مشکلی نداشتن چون خدایی چیزی نبود
    ولی این کوچیکه پسر حساسیه نمیدونستم اینجوری میکنه وگرنه نمیگفتم بهش

    الان هم استرس دارم که نکنه یه کاری دستم بده به نظرتون باید چیکار کنم؟

  2. کاربران زیر از یلدا 25 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : غیرتی شدن برادر...

    نقل قول نوشته اصلی توسط تجربـه 1 نمایش پست ها
    ببین ابجی
    این دوره زمونه اکثر صحبتا و درد و دلا از رو شهوته
    انقد دختر و پسر هستن که فقط دنبال یه لحظه هستن برای سو استفاده از طرف
    مراقب خودت باش زیادی رو میدی به بعضی پسرا
    من دختر احساسی و مهربونیم همیشه سعی میکنم وقتی کسی مشکلی داره و ازم کمکی میخواد واسش انجام بدم

    اما تا حدی از حرف زدن حاشیه و خصوصی با پسرا خوشم نمیاد و معذب میشم.

  4. کاربران زیر از یلدا 25 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2017
    شماره عضویت
    33431
    نوشته ها
    189
    تشکـر
    176
    تشکر شده 98 بار در 78 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : غیرتی شدن برادر...

    نباید به داداشت میگفتی حالا هم که گفتی نگران نباش اگه داداشت بره باهاش حرف بزنه اونم که میگی پسر خوبیه مطمین باش با حرف زدن حلش میکنه و کار به بحث و دعوا و آبرو ریزی نمیرسه فقط دیگه بهش پیام نده من از این حس غیرتی پسرا خوشم میاد

    فرستاده شده از GT-I9505ِ من با Tapatalk

  6. کاربران زیر از zeinab1990 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : غیرتی شدن برادر...

    [QUOTE=zeinab1990;229793]نباید به داداشت میگفتی حالا هم که گفتی نگران نباش اگه داداشت بره باهاش حرف بزنه اونم که میگی پسر خوبیه مطمین باش با حرف زدن حلش میکنه و کار به بحث و دعوا و آبرو ریزی نمیرسه فقط دیگه بهش پیام نده من از این حس غیرتی پسرا خوشم میاد

    ممنون عزیزم

    من دیگه بهش اصلا پیام ندادم ولی تو کلاس یا گروه میریم حرف میزنیم اما خصوصی نه

    آخه همش گیر میداد من هم گفتم من بزرگ شدم باید خودم مسائلم رو حل کنم دیگه این رو گفتم بدونه گاهی وقتا باید آدم یه چیزایی رو بلد باشه
    غیرتی شدن خوب هست اما به جاش
    دیگه هر چیزی باشه هیچوقت بهش نمیگم با اینکه خیلی رو خودش حساب میکنه ولی به نظرم هنوز بچه است
    اگه چیزی بود که من بهش نمیگفتم
    بارها بوده کسی بیرون حرفی زده یا میخواسته مزاحم بشه من هیچوقت بهشون نگفتم که شر نشه.

    ولی میترسم چیزی بگه

    چند روزه گیر داده میگه منو تو گروه کلاسیتون اد کن میخوام ببینم چجوریه حرف زدناتون!
    منم اجازه گرفتم از مدرس ادش کردم !

  8. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2017
    شماره عضویت
    33431
    نوشته ها
    189
    تشکـر
    176
    تشکر شده 98 بار در 78 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : غیرتی شدن برادر...

    [quote=یلدا 25;229795]
    نقل قول نوشته اصلی توسط zeinab1990 نمایش پست ها
    نباید به داداشت میگفتی حالا هم که گفتی نگران نباش اگه داداشت بره باهاش حرف بزنه اونم که میگی پسر خوبیه مطمین باش با حرف زدن حلش میکنه و کار به بحث و دعوا و آبرو ریزی نمیرسه فقط دیگه بهش پیام نده من از این حس غیرتی پسرا خوشم میاد

    ممنون عزیزم

    من دیگه بهش اصلا پیام ندادم ولی تو کلاس یا گروه میریم حرف میزنیم اما خصوصی نه

    آخه همش گیر میداد من هم گفتم من بزرگ شدم باید خودم مسائلم رو حل کنم دیگه این رو گفتم بدونه گاهی وقتا باید آدم یه چیزایی رو بلد باشه
    غیرتی شدن خوب هست اما به جاش
    دیگه هر چیزی باشه هیچوقت بهش نمیگم با اینکه خیلی رو خودش حساب میکنه ولی به نظرم هنوز بچه است
    اگه چیزی بود که من بهش نمیگفتم
    بارها بوده کسی بیرون حرفی زده یا میخواسته مزاحم بشه من هیچوقت بهشون نگفتم که شر نشه.

    ولی میترسم چیزی بگه

    چند روزه گیر داده میگه منو تو گروه کلاسیتون اد کن میخوام ببینم چجوریه حرف زدناتون!
    منم اجازه گرفتم از مدرس ادش کردم !
    کار خوبی کردی ادش کردی دیگه خیالش راحت میشه که اونجا فقط بحث درسی هست نگران چیزی نباش داداش منم همینطوره

  9. کاربران زیر از zeinab1990 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  10. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : غیرتی شدن برادر...

    [QUOTE=zeinab1990;229796]
    نقل قول نوشته اصلی توسط یلدا 25 نمایش پست ها
    کار خوبی کردی ادش کردی دیگه خیالش راحت میشه که اونجا فقط بحث درسی هست نگران چیزی نباش داداش منم همینطوره
    ممنونم عزیزم
    خدا میدونه چیزی نبود اصلا ولی چون من از حرف زدن و چت کردنای خصوصیمون معذب میشدم و نمیتونستم چیزی بگم واسه همین مطرح کردم
    اون پسر طفلی هم پسر پاک و مودبیه من ازش بی احترامی ندیدم اصلا همیشه هم میگه مثل خواهر بزرگم هستی.

  11. کاربران زیر از یلدا 25 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  12. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2017
    شماره عضویت
    33431
    نوشته ها
    189
    تشکـر
    176
    تشکر شده 98 بار در 78 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : غیرتی شدن برادر...

    تو دختر پاک و با شخصیتی هستی ولی یه چیزی بهت میگم خواهرانه به بعضی از این پسرای به ظاهر مودب اصلا نمیشه اعتماد کرد حتی اینکه اون سنش از شما کوچکتر باشه دلیل نمیشه که بگی قصد بدی نداشته باشه نگرانی داداش شما هم سر همینه که جنس خودشو بهتر میشناسه

    فرستاده شده از GT-I9505ِ من با Tapatalk

  13. کاربران زیر از zeinab1990 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  14. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : غیرتی شدن برادر...

    نقل قول نوشته اصلی توسط zeinab1990 نمایش پست ها
    تو دختر پاک و با شخصیتی هستی ولی یه چیزی بهت میگم خواهرانه به بعضی از این پسرای به ظاهر مودب اصلا نمیشه اعتماد کرد حتی اینکه اون سنش از شما کوچکتر باشه دلیل نمیشه که بگی قصد بدی نداشته باشه نگرانی داداش شما هم سر همینه که جنس خودشو بهتر میشناسه

    فرستاده شده از GT-I9505ِ من با Tapatalk
    لطف دارید عزیزم خوبی از خودتونه

    من زیادی احساسی هستم و دلسوز
    وقتی حرفاشو شنیدم و دیدم خیلی سختی کشیده خواستم کمکش کنم حال روحیش بهتر بشه گفتم خدارو خوش میاد
    ولی بعد ها هم ازش پرسیدم که اتفافی به من پیام داده که انلاین بودم گفت نه از روی اسمت شناختم
    همیشه هم ازم تعریف میکرد من چون سنش ازم کمتر بود گفتم مثل داداشم میمونه!

  15. کاربران زیر از یلدا 25 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  16. بالا | پست 9


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    31215
    نوشته ها
    1,462
    تشکـر
    1,960
    تشکر شده 1,915 بار در 982 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : غیرتی شدن برادر...

    عزیزم معمولا اینجوریه که پسرای مجرد زیر ۳۰ نسبت به خواهر مجردشون تعصب زیادی دارن و این حرفا رو نباید بهشون گفت.
    هر چقدم کم سن تر باشن غیرتی تر هستن!

    بعدشم واسه من عجیبه چرا انقد واست مهمه و نگرانی که داداشت بره باهاش حرف بزنه !

    اگه نگرانی دعواشون بشه و اتفاق بدی بیفته ؛ به نظرم چون داداشت میدونه هیچ چیزی این وسط نبوده و

    همه چیز در حد یک مکالمه معمولی بوده و اون آقا هم که میگی مودب و با اخلاقه جای نگرانی نیست؛

    فوقش شاید فقط یه کم تند حرف بزنن نه بیشتر!

    اگرم اینجوری نگرانیت رفع نمیشه از مادرت بخواه باهاش حرف بزنه و آرومش کنه.

    اما اگه نگران آبروریزیش هستی بازم من درک نمیکنم و به نظرم دلیلی برای نگرانی وجود نداره چون شما و اون آقا که هیچ صنمی با هم ندارین نگران این باشی رابطتون به هم بخوره!

    همسایه و فامیلم نیستین که بعدا چشم تو چشم بشین خجالت بکشین!
    فقط باباش دوست دایی شماس که حتی اگه یک درصدم داییتون متوجه بشه قطعا طرف شماست و نمیره این موضوعو همه جا جار بزنه که آبروتون بره!

    این موضوعم که برادر یک دختری بره سراغ پسری که فکر میکنه مزاحم خواهرش شده توی مملکت ما یک چیز طبیعیه و قطعا اون آقا اینو متوجه میشه!

    پس کلا دلیلی برای نگرانی شما وجود نداره به نظر من!

    اما در رابطه با خودت میخوام یه چیزی رو خیلی رک بهت بگم؛

    عزیز من اگه بخوای واسه هر بنی بشر مذکری که از راه میرسه الکی دلسوزی کنی و بشینی پای درد دلش

    و بشی سنگ صبورش هر چندم به قصد کمک٬

    اونم به کسی که هیچ وظیفه و تعهدی در قبالش نداری و حتی از نیتشم خبر نداری؛

    کلاهت پس معرکه س!!!

    خیییلیا همین راهو رفتن و آخرش خودشون موندن و یک دل شکسته و روح زخمی که هیچکسم پاسخگوی حال و روزشون نیست چون فقط خودشون مقصر بودن و اجازه دادن از سادگی و مهربونیشون سوء استفاده بشه!
    ویرایش توسط رامونا : 01-30-2017 در ساعت 08:23 PM

  17. کاربران زیر از رامونا بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  18. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : غیرتی شدن برادر...

    این داداش کوچیکیه چند سالشه؟؟

    به نظرم 2 تا اشتباه کردی :

    1 : نتونستی رابطت را کنترل کنی و یکم جاده خاکی رفتی به نظرم همون رسمی را ادامه بده و دایه عزیز تر از مادر نشو واسه پسری چون هم واسه خودت هم اون پسر وابستگی ایجاد میکنی که نرمال نیست


    2 : واسه داداشت رقیب تراشی کردی یعنی چی مثل داداشمه؟؟؟ به نظرم عکس العملش نرمال هستش حس رقابت و حسادتش را شعله ور کردی

  19. 2 کاربران زیر از sam127 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  20. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : غیرتی شدن برادر...

    حرفاتون متینه گلم ممنونم

    من بعدش فهمیدم اشتباه کردم خواستم ثواب کنم داشتم کباب میشدم!

    من هم درسته مهربونم و دلم از ناراحتی های دیگران به درد میاد

    اما هیچوقت با پسری اینطوری حرف نزده بودم

    ایشون هم اول که دیدم حال روحیش زیاد خوب نیست و بدون هیچ شناختی بعد از اولین جلسه ی کلاس به من پیام داد و درددل کرد

    هم تعجب کردم و هم دلم واسش سوخت چون واقعا شرایطش اون موقع سخت بود

    میدیدم سرکلاس همش تو خودشه و مشخصه که یه غمی تو دلش هست

    گفتم خدارو خوش میاد اگه کمکش کنم حالش بهتر بشه

    بعد چند روز که دیدم حرف زدنای خصوصی ما تو تلگرام زیاد شد دیگه حال خودم خراب شد و عذاب وجدان گرفتم!

    به این خاطر دیگه حرف زدنم رو باهاش کم و کمتر کردم

    هر چند هیچوقت حرف خارج از چارچوبی نزد و مودب و محترمانه حرف میزد و با لحن آبجی

    ولی به هرحال نامحرم بود چه سنش کم باشه چه زیاد

    من هم دختر احساسی هستم اول احساساتی شدم گفتم کمکش کنم

    بعد دیدم خودم حالم چند روز بد شد تا یه هفته همش استرس داشتم همش عذاب وجدان!

    خودمم تعجب کرده بودم از حالم!

    بعد که دیگه حرف نمیزدیم تو خصوصی خیلی حالم خوب شد

    البته خدایی اون پسر در حق من بدی ای نکرده تا حالا فقط چون حالش خوب نبود نمیدونم تو یک بار دیدن من چجوری بهم اعتماد کرد و درددل کرد

    شاید کسیو میخواست باهاش درددل کنه

    اما من چون بار اولم بود که با یه پسر اینجوری حرف زدم سختم شد

    اولش روم نمیشد چیزی بگم

    بعدش دیگه خیلی سختم شد

    من بعضی وقتا احساساتم به عقلم غلبه میکنه و کارارو خراب می کنم!

    دیگه توبه کردم یعنی از این دلسوزی ها واسه هیشکی نکنم!

    اما چون یه بحثی با داداشم داشتم و اون میخواست به جای من یه جایی حرف بزنه منم گفتم من خودم باید از حق خودم دفاع کنم و قدرت نه گفتنم ضعیفه و این چیزا

    بعد ادامه داد بازم منم گفتم تو که همیشه با من نیستی میخوام خودم واسه خودم کارامو انجام بدم چون گاهی اذیت میشم

    میخواستم خیر سرم باهاش درددل کنم

    خب من با هیچ دوستی درددل نمیکنم

    البته میدونم این مورد هم نباید میگفتم تقصیر داداشم بود وگرنه این مدت من نگفتم تا اون روز

    بعدش دیدم داره عصبانیتشو کنترل میکنه دیگه داشتم میترسیدم

    همش گفت چرا نتونستی بهش بگی بهت پیام نده مشکل داشته که داشته مگه تو مسئولش بودی!

    یا به چه حقی اومده با تو درددل کرده که تو از حرفاش معذب بشی!

    وای دیونه ام کرد یعنی

    منم دیگه بمیرمم هیچوقت از این درددل ها باهاش نمیکنم

    دو بار باهاش درددل کردم دوبارش خراب کرد

    شاید تقصیر منه زیادی ازش انتظار دارم

    ولی اون اعتمادمو به خودش خراب کرد

    بارها بود تو این چند سال کسی بیرون بهم حرفی زده یا مزاحم تلفنی یا چیزای دیگه به خدا به هیشکی نگفتم

    همش ریختم تو خودم همش عصبانیتمو قایم میکردم

    گفتم شر نشه

    این هم اصلا مزاحمت نبود چون اون پسر با من دوست که نشده بود و اگه چیزی بینمون بود من هیچوقت به داداشم جریانشو نمیگفتم

    منظورم از گفتن این ماجرا این بود که من باید یاد بگیرم چطوری رفتارام رو درس مدیریت کنم و به جای احساسم از عقلم استفاده کنم.

    یعنی آدم بمیره بهتره به خدا تا بیاد اینجوری با برادرش حرف بزنه بعد واسش شاخ بشه و غیرتی!

    نمیدونم جاهای دیگه که ازش انتظار داشتم این غیرتش کجا بود...

    داداش من هم بالاخره جوونه میدونم برادره میدونم غیرت داره میدونم

    اما پسر کله شقیه اگه بره از داییم بپرسه ادرسشو و بره چیزی بگه بهش من خب باید برم بمیرم

    هم اعتماد اون پسر در مورد من از بین میره هم ممکنه بدبین بشه که لابد چیزی بوده

    و هم اینکه اینها جوونن اگه دعواشون شه چی به خدا دلم آشوبه

    از خدا میخوام یادش بره

    پسره چند روز دیگه میره سربازی خداروشکر

    اگه این چند روز یادش نمونه خیلی خوبه

    باید چشت دستمو داغ کنم دیگه انقدر دنیا بد شده به هم خونت هم نمیتونی اعتماد کنی

    خدایا اخه این چه دنیایه؟!
    ویرایش توسط یلدا 25 : 01-31-2017 در ساعت 12:30 AM

  21. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : غیرتی شدن برادر...

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    این داداش کوچیکیه چند سالشه؟؟

    به نظرم 2 تا اشتباه کردی :

    1 : نتونستی رابطت را کنترل کنی و یکم جاده خاکی رفتی به نظرم همون رسمی را ادامه بده و دایه عزیز تر از مادر نشو واسه پسری چون هم واسه خودت هم اون پسر وابستگی ایجاد میکنی که نرمال نیست


    2 : واسه داداشت رقیب تراشی کردی یعنی چی مثل داداشمه؟؟؟ به نظرم عکس العملش نرمال هستش حس رقابت و حسادتش را شعله ور کردی

    من 26 سالمه داداش کوچیکم 23 و همکلاسیمم 20

    آخه خودش باید بدونه حرف زدن من 26 ساله با یه پسر 20 ساله با توجه به شناختی که ازم داره مشکلی برام ایجاد نکرده که بیاد غیرتی بشه و شاخ بشه

    من هم بچه نیستم
    درسته اشتباه کردم خواستم به اون پسر کمک کنم تو رودربایسی گیر کردم پیام میداد منم جوابشو میدادم

    نمیدونستم اخرش اینجوری میشه

    بله حق با شماست من اشتباه کردم هر چی میکشم از دست این احساسات زیادی و این کمالگرایی افراطیه

    به قول داداشم هر کیو میبینم مشکل داره دوساعت غصه اشو میخورم!

    خب اون میشناسه منو نباید میرفت به مادرم میگفت و اینجوری غیرتی میشد

    من رقیب تراشی نکردم اصلا

    گفتم با لفظ آبجی با من حرف میزده خواستم بهش بگم که منظور بدی نداشته

    خب قسم میخورد میگفت جای خواهر بزرگمی

    حتی در مورد یکی از همکلاسیامون که این پسر میخواست ازش خواستگاری کنه با من مشورت کرد

    خب منم خیالم راحت بود که قصد بدی نداره

    ولی وقتی یه بار گفت مدرس گفته بعضیاتونو میبینم تا نصفه شب آنلاین هستین و چت میکنین حواسم بهتون هست!

    بعد این آقا پسر هم فکر کرده بود منظور مدرس من و ایشون بودیم!

    بعد که اومدیم خونه تو تلگرام بهم گفت دیدی خانوم فلانی امروز چی گفت منم گفت خب

    گفت منظورش من و تو بودیم!

    همین تو گفتنش و اون منظورش خیلی باعث شد بهم بریزم

    من به هیچ پسری تا این سن اجازه ندادم وارد حریم خصوصیم بشه

    منم خیلی عصبانی شده بودم گفتم آقای فلانی مهم نیست کی چی گفته

    اگه من باهاتون حرف زدم شما چند سال از من سنتون کمتره و جای داداش من هستین

    بعد دید ناراحت شدم گفت به خدا من با هیشکی جز شما و دختر عمه هام دردل نکردم شمام جای خواهر بزرگ من

    بعدش با هم اردو رفتیم گروه کلاسیمون پیش بقیه گفت من و ایشون فامیل هستیم منم چیزی نگفتم

    یه جورایی بود خیلی از بچه ها بهش داداش میگفتن

    پسر مودب و متینی بود

    ولی من بعد اون چند روز که دیدم زیادی داریم حرف میزنیم دیگه کنترل کردم دوسه بار تلگرام نرفتم

    بعد فکر کنم خودشم یه جورایی متوجه شد

    حالا یه هفته اس گیر داده بود گفت تو گروه کلاسیتون منو اد کن

    منم گفتم خب زشته تو بچه نیستی مثلا مهندس این مملکتی از یه دانشگاه تاپ بیای تو گروه کلاس ما چی بگی؟

    حالا با هزارتا خجالت رفتم از مدرس اجازه گرفتم که ببخشید میشه من داداشمو تو گروهمون اد کنم

    یکی از پسرا برگشته گفت شاید بعضی دخترا معذب بشن

    بعد داداشمم کنار دستم بود گفت بهش گوش نکن منو اد کن همین

    منم ادش کردم

    بعد که اومد تو گروه گفت مثلا میاید اینجا چی میگید بهم چیه این گروه به درد نخورتون بابا برم لفت بدم!


    داداشم نمیدونه مادرم حرفاشو به من زده

    ولی خیلی کار بدی کرد اعتمادم به خودشو خراب کرد برای همیشه...

    اینه رسم برادر بودن؟!


    غیرت داشتن اینجوریه؟؟

    من دختر 15 ساله نیستم یا ازش کوچیکتر نیستم اینجوری باهام رفتار کنه خب

    تو دانشگاه بودم همکلاسی پسر داشتم به خدا هیچوقت حد خودمو رد نکردم

    حتی دخترای دانشگاه هم جلوی پسرا نمیتونستن باهام شوخی کنن از بس حساس بودم رو این مسائل.

    هیچ جا حاشیه نداشتم با هیچ پسری خب داداشم میدونه اینارو منو میشناسه نباید اینجوری کنه.

    اون موقع که من به کمکش نیاز داشتم حاضر بود من برم از بقیه که پسرا و دخترایی بودن که نمیشناختم کمک بگیرم میدونم اون موقع غیرتش کجا رفته بود؟؟

    خدا میدونه بارها به خاطرش چقدر اذیت میشدم

    اون حاضر بود خواهرش بره تو یه محیط مجازی بی در و پیکر که معلوم نیست چی به چیه

    و هر کی یه چیزی میگفت من هم کلی عصبانی میشدم و بهم میریختم بعد الان تازه بزرگ شده و میخواد غیرتی بشه..!

    درد این دل رو فقط باید به خدا گفت که به آرامش رسید....

    باز صد رحمت به داداشای دیگم یه بار یه مزاحم تلفنی خیلی اذیتم کرد منم نمیدونستم چجوری شماره اش رو بذارم تو لیست سیاه

    وقتی تو جمع بودم پیام یا زنگ میزد همش رنگ میباختم که کسی نفهمه شر بشه

    بعد یه شب دیگه مجبور شدم بهش گفتم گفت لیست سیاه واسه چی میخوای منم گفتم یه شماره ست دوسه روزه مزاحمم شده

    بدون اینکه اینجوری بهم بریزه گفت شماره اش رو بده

    چند بار زنگ زد و بعد بهم گفت چجوری اسمشو تو لیست سیاه بذارم

    ولی دیگه اینجوری نکرد والا.

    خب برادر این جور وقتا حتی خواهرشم کسی مزاحمش بشه به نظرم نباید تعصبی برخورد کنه

    اگه من بیرون مشکلی برام پیش بیاد خب دیگه عمرا به این داداشم بگم بمیرمم نمیگم به خدا.

    این چند روزه همش فکرم درگیره که خدایا نگه به این پسره چیزی بگه چی بشه چی نشه

    همش به خاطر تعصب زیادی.

    اینو گفتم که بدونه ولی متاسفانه نگرفت قضیه رو
    ویرایش توسط یلدا 25 : 01-31-2017 در ساعت 01:14 AM

  22. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,187 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : غیرتی شدن برادر...

    سلام
    یلداجون تو مطمینی همزاد من نیسی
    خخ ببخشید شوخی کردم اما خیلی شباهت به هم داریم جالبه
    منم ی برادر کوجیکتر دارم ک 23سالشه خودم هم 26
    برادر کوچیکتر همیشه همینطور دوست داره غیرتی بازی دربیاره ک بگه مرد شدم
    الانم بهش بگو من بهت اعتماد کردم و این حرفو زدم اگه چیز بدی بود ک بهت نمیگفتم پس کاری نکن ک دیگه بهت اعتماد نکنم.

    یا علی مدد

  23. کاربران زیر از fateme.68 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  24. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : غیرتی شدن برادر...

    نقل قول نوشته اصلی توسط یلدا 25 نمایش پست ها
    من 26 سالمه داداش کوچیکم 23 و همکلاسیمم 20

    آخه خودش باید بدونه حرف زدن من 26 ساله با یه پسر 20 ساله با توجه به شناختی که ازم داره مشکلی برام ایجاد نکرده که بیاد غیرتی بشه و شاخ بشه

    من هم بچه نیستم
    درسته اشتباه کردم خواستم به اون پسر کمک کنم تو رودربایسی گیر کردم پیام میداد منم جوابشو میدادم

    نمیدونستم اخرش اینجوری میشه

    بله حق با شماست من اشتباه کردم هر چی میکشم از دست این احساسات زیادی و این کمالگرایی افراطیه

    به قول داداشم هر کیو میبینم مشکل داره دوساعت غصه اشو میخورم!

    خب اون میشناسه منو نباید میرفت به مادرم میگفت و اینجوری غیرتی میشد

    من رقیب تراشی نکردم اصلا

    گفتم با لفظ آبجی با من حرف میزده خواستم بهش بگم که منظور بدی نداشته

    خب قسم میخورد میگفت جای خواهر بزرگمی

    حتی در مورد یکی از همکلاسیامون که این پسر میخواست ازش خواستگاری کنه با من مشورت کرد

    خب منم خیالم راحت بود که قصد بدی نداره

    ولی وقتی یه بار گفت مدرس گفته بعضیاتونو میبینم تا نصفه شب آنلاین هستین و چت میکنین حواسم بهتون هست!

    بعد این آقا پسر هم فکر کرده بود منظور مدرس من و ایشون بودیم!

    بعد که اومدیم خونه تو تلگرام بهم گفت دیدی خانوم فلانی امروز چی گفت منم گفت خب

    گفت منظورش من و تو بودیم!

    همین تو گفتنش و اون منظورش خیلی باعث شد بهم بریزم

    من به هیچ پسری تا این سن اجازه ندادم وارد حریم خصوصیم بشه

    منم خیلی عصبانی شده بودم گفتم آقای فلانی مهم نیست کی چی گفته

    اگه من باهاتون حرف زدم شما چند سال از من سنتون کمتره و جای داداش من هستین

    بعد دید ناراحت شدم گفت به خدا من با هیشکی جز شما و دختر عمه هام دردل نکردم شمام جای خواهر بزرگ من

    بعدش با هم اردو رفتیم گروه کلاسیمون پیش بقیه گفت من و ایشون فامیل هستیم منم چیزی نگفتم

    یه جورایی بود خیلی از بچه ها بهش داداش میگفتن

    پسر مودب و متینی بود

    ولی من بعد اون چند روز که دیدم زیادی داریم حرف میزنیم دیگه کنترل کردم دوسه بار تلگرام نرفتم

    بعد فکر کنم خودشم یه جورایی متوجه شد

    حالا یه هفته اس گیر داده بود گفت تو گروه کلاسیتون منو اد کن

    منم گفتم خب زشته تو بچه نیستی مثلا مهندس این مملکتی از یه دانشگاه تاپ بیای تو گروه کلاس ما چی بگی؟

    حالا با هزارتا خجالت رفتم از مدرس اجازه گرفتم که ببخشید میشه من داداشمو تو گروهمون اد کنم

    یکی از پسرا برگشته گفت شاید بعضی دخترا معذب بشن

    بعد داداشمم کنار دستم بود گفت بهش گوش نکن منو اد کن همین

    منم ادش کردم

    بعد که اومد تو گروه گفت مثلا میاید اینجا چی میگید بهم چیه این گروه به درد نخورتون بابا برم لفت بدم!


    داداشم نمیدونه مادرم حرفاشو به من زده

    ولی خیلی کار بدی کرد اعتمادم به خودشو خراب کرد برای همیشه...

    اینه رسم برادر بودن؟!


    غیرت داشتن اینجوریه؟؟

    من دختر 15 ساله نیستم یا ازش کوچیکتر نیستم اینجوری باهام رفتار کنه خب

    تو دانشگاه بودم همکلاسی پسر داشتم به خدا هیچوقت حد خودمو رد نکردم

    حتی دخترای دانشگاه هم جلوی پسرا نمیتونستن باهام شوخی کنن از بس حساس بودم رو این مسائل.

    هیچ جا حاشیه نداشتم با هیچ پسری خب داداشم میدونه اینارو منو میشناسه نباید اینجوری کنه.

    اون موقع که من به کمکش نیاز داشتم حاضر بود من برم از بقیه که پسرا و دخترایی بودن که نمیشناختم کمک بگیرم میدونم اون موقع غیرتش کجا رفته بود؟؟

    خدا میدونه بارها به خاطرش چقدر اذیت میشدم

    اون حاضر بود خواهرش بره تو یه محیط مجازی بی در و پیکر که معلوم نیست چی به چیه

    و هر کی یه چیزی میگفت من هم کلی عصبانی میشدم و بهم میریختم بعد الان تازه بزرگ شده و میخواد غیرتی بشه..!

    درد این دل رو فقط باید به خدا گفت که به آرامش رسید....

    باز صد رحمت به داداشای دیگم یه بار یه مزاحم تلفنی خیلی اذیتم کرد منم نمیدونستم چجوری شماره اش رو بذارم تو لیست سیاه

    وقتی تو جمع بودم پیام یا زنگ میزد همش رنگ میباختم که کسی نفهمه شر بشه

    بعد یه شب دیگه مجبور شدم بهش گفتم گفت لیست سیاه واسه چی میخوای منم گفتم یه شماره ست دوسه روزه مزاحمم شده

    بدون اینکه اینجوری بهم بریزه گفت شماره اش رو بده

    چند بار زنگ زد و بعد بهم گفت چجوری اسمشو تو لیست سیاه بذارم

    ولی دیگه اینجوری نکرد والا.

    خب برادر این جور وقتا حتی خواهرشم کسی مزاحمش بشه به نظرم نباید تعصبی برخورد کنه

    اگه من بیرون مشکلی برام پیش بیاد خب دیگه عمرا به این داداشم بگم بمیرمم نمیگم به خدا.

    این چند روزه همش فکرم درگیره که خدایا نگه به این پسره چیزی بگه چی بشه چی نشه

    همش به خاطر تعصب زیادی.

    اینو گفتم که بدونه ولی متاسفانه نگرفت قضیه رو
    من فک کردم داداشت زیر 20 سال هستش .راستش من خواهر نداشتم تاحالا خیلی نمیدونم دنیای خواهر برادری چجوریه ولی اگه بخوام دیدمو از بیرون بهت بگم.حدث من 2 تا چیزه اول اینکه داداشت یه جورایی میخواد عرض اندام کنه جلوی این پسره به خاطر اینکه سن پسره کمتره دومم اینکه داداشت شاید سنش بالا باشه ولی هنوز فکرش بالا نیومده


    سوم اینکه یکم بی محلی بد نیست به داداشت البته به شرطی که در راه نرمال هدایتش کنی تا یهو فکر نکنه اونو به یه پسر غریبه فروختی .فقط متوجه بشه وقتی یکی یه حرفی را میزنه اونو محرم خودش دونسته جدا از اینکه حق نداره به کسی بگه و باید رازدار باشه حق هم نداره عملکردی بدون مشورت با زننده حرف انجام بده

  25. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : غیرتی شدن برادر...

    نقل قول نوشته اصلی توسط fateme.68 نمایش پست ها
    سلام
    یلداجون تو مطمینی همزاد من نیسی
    خخ ببخشید شوخی کردم اما خیلی شباهت به هم داریم جالبه
    منم ی برادر کوجیکتر دارم ک 23سالشه خودم هم 26
    برادر کوچیکتر همیشه همینطور دوست داره غیرتی بازی دربیاره ک بگه مرد شدم
    الانم بهش بگو من بهت اعتماد کردم و این حرفو زدم اگه چیز بدی بود ک بهت نمیگفتم پس کاری نکن ک دیگه بهت اعتماد نکنم.

    یا علی مدد

    سلام عزیزدلم

    خخخ شاید باشیم

    خواهش می کنم

    چه جااالب

    داداش بزرگا خوبن باز حالا این جوجه فکلیا واسه آدم شاخ میشن والا

    خب خودش باید درک کنه اگه یه درصد چیزی بود من هیچوقت به اون نمی گفتم درسته زیادی احساسیم ولی خب عقلمو دیگه از دست ندادم

    ماجرا هم برای دوسه ماه پیش بود هی گیر داد من فلانم و اینطوریم منم گفتم من دیگه بزرگ شدم خودم باید از پس خودم بر بیام و یه جورایی میخواستم نظرشو بدونم و ازش کمک بخوام خیر سرم که این مواقع چجوری حرفمو بزنم!

    به جای کمکش غیرتی شد!

    من هم بعد اینکه مادرم بهم گفت بیشتر نگران شدم

    زیاد هم نگفتم چون ممکن بود متوجه بشه مادرم حرفاش رو به من زده و این بین اعتمادش به مادرم رو هم خراب کنم

    حالا یه بار دیگه هم بهش می گم داداش دومم این پسر رو دیده دوسه بار کار من افتاد اون گفت من برات انجام میدم گفت هر جا میگی تا بیارم میخواست بیاره در خونه بهم بده
    منم گفت بده دست داداشم محل کارش اونجا میگیرم

    یه عمره سنگ خونواده رو به سینه میزنم با دوستام درددل نمیکنم میگم بعد از خدا خونواده مه

    اینم از نتیجه اش

    این داداشم هم به قول مادرم اول جوونیشه و حساس و غیرتیه

    فکر هم میکنه چون تو یه دانشگاه خوب مهندسی خونده و شهرای دیگه بوده به قول خودش دنیا دیده است و با کلی تجربه

    خب من هم ازش بزرگترم دختر 14 ساله نیستم که بخواد به من بگه چی درسته چی غلطه

    خیلی رو خودش حساب می کنه من هم خیلی دوسش دارم خب آدم باید حق داشته باشه به هم خونش اعتماد کنه که بعدش پشیمون نشه

    دیگه به اون پسر چیزی هم نگه همین که رفته پیش مادرم حرفشو زده اعتمادم به خودش رو خراب کرد

    این احساسات و این کمالگرایی افراطی داره خیلی اذیتم میکنه دیگه باید یه فکر اساسی واسش کنم

    متشکرم عزیزم از راهنمایی های خوبت مثل همیشه

  26. کاربران زیر از یلدا 25 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  27. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2016
    شماره عضویت
    32790
    نوشته ها
    59
    تشکـر
    18
    تشکر شده 39 بار در 23 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : غیرتی شدن برادر...

    سلام دوستم.....من خودم دختریم که بخاطر خصوصیت اخلاقی که دارم(نخوام از خودم تعریف کنم) دخترو پسرش باب دردودلشونو باهام باز میکنن اما من هیچوقت بهشون درد دلمو نمیگم و خداییش درد دل میکنن منم سعی میکنم کمکشون کنم و تو این موضوع چه یروز چه یه سال فرق نمیکنه اجازه نمیدم اون شخص اگر پسر باشه از مرز خودشو عبور کنه، همین دیشب یکی از پسرای دانشگاه داشت از کاراش میگفت و افتتاحیه سالنش دعوتم میکرد، بحث دعوت کردن بچای دانشگاه واسه عروسی من بود(نامزد بودیم قرار بود بعد عید مراسم بگیریم که بهم خورد) گفتم کنسل شده و بهم میگفت بنظر من تو باید زن بگیری نه شوهر کنی(بقولا یه پا واسه خودم مردم) و این حرف همه پسرای دانشگاه هست، چون با پسر معاشرتم زیاده هم سرکار،هم دانشگاه، هم کلاسای هنریم، برا همین عین پسرا باهاشون رفتار میکنم و باعث میشه اونام نتونن سواستفاده ای بکنن، شمام که دختر مهربونی هستی و دوست داری به همه کمک کنی باید یاد بگیری رفتارات چجوری باشه،کنترل داشته باشی بر حرفا و کارات،، نگرانیتم بی مورده هیچ اتفاق خاصی نمیفته جوش الکی نزن، ولی تجربه شه واست که من بهد تو روابطتت محتاط باشی......موفق باشی بانو
    امضای ایشان
    ما بــــــــــــــــــــــــ ـــاید

    بسازیم دنیامونو

    یــــــــــــــــــــــــ ه نــــــــفـــــــــــــره

  28. کاربران زیر از fazi0315 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  29. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : غیرتی شدن برادر...

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    من فک کردم داداشت زیر 20 سال هستش .راستش من خواهر نداشتم تاحالا خیلی نمیدونم دنیای خواهر برادری چجوریه ولی اگه بخوام دیدمو از بیرون بهت بگم.حدث من 2 تا چیزه اول اینکه داداشت یه جورایی میخواد عرض اندام کنه جلوی این پسره به خاطر اینکه سن پسره کمتره دومم اینکه داداشت شاید سنش بالا باشه ولی هنوز فکرش بالا نیومده


    سوم اینکه یکم بی محلی بد نیست به داداشت البته به شرطی که در راه نرمال هدایتش کنی تا یهو فکر نکنه اونو به یه پسر غریبه فروختی .فقط متوجه بشه وقتی یکی یه حرفی را میزنه اونو محرم خودش دونسته جدا از اینکه حق نداره به کسی بگه و باید رازدار باشه حق هم نداره عملکردی بدون مشورت با زننده حرف انجام بده

    حرفتون متینه ماشالله اعتماد به نفسش که کم نیست وقتی حرف میزنه عین پیرمردای دنیا دیده است!

    کسی هم بگه آقا سعید شاید شما اشتباه کنی ول کنش که نیست دیگه کلافه میکنه آدم رو

    من هم چون گفتم بهم آبجی میگفته به خاطر این نبود حس اونو برانگیخته کنم
    تو خونواده و اقوام ما معمولا پسرا زیادن و گاهی منو آبجی صدا میکنن یا با همدیگه دست میدیم

    من هم بهشون میگم داداش خب این چیز بدی نیست تا حالا هم مشکلی واسم درست نکرده این مسائل
    منم گفتم اینجوری بگم که متوجه بشه اون پسر قصد بدی از حرف زدن با من نداشته

    من هم ساده ساده پیش اومد این حرفو بهش زدم

    دلیلش هم این بود که من واسه یه آموزشگاه کلاس تدریس داشتم بعد که کلاس تموم شد صاحب اصلی آموزشگاه که یه خانوم بود
    از این شهر رفت و آموزشگاه رو داد دست یکی دیگه
    با من هم تسویه حساب نکرد منم دیگه نرفتم چیزی بگم ولی جانشینش گفت خانوم فلانی بهم زنگ زده و گفته شما تسویه حساب نکردید
    بعد که داداشم متوجه شد گفت چرا نگفتی باهات تسویه حساب کنه چرا خجالتی هستی و حق خودتو نمیگیری
    منم گفتم اون خانوم محترمیه لابد یادش رفته اگه هم نگه خودم یه وقت بهش میگم بعدشم به همکارش زنگ زده گفته
    بعدش دوسه بار گفت خب باشه نمیگی خودم میرم میگم پولش هم زیاد نبود
    البته داداشم هم اونجا کلاس میومد و میشناخت اونجارو
    دیگه منم کلافه شدم یه روز که من و داداشم خونه تنها بودیم و باز بحثش شد
    گفتم انقدر خودم خودم نکن من خودم باید بتونم کارامو انجام بدم

    این رو گفتم که درک کنه اون همیشه همراه من نیست و من خودم باید بلد باشم چطوری مسائلم رو حل کنم

    که متاسفانه جای اینکه این نتیجه رو بگیره اینجوری شد

    اگه مطمئنن اون پسر خدایی نکرده مشکلی برای من پیش میاورد یا هر کسی دیگه خب نمیومدم به این داداش کوچیکم بگم


    لااقل به داداش بزرگام میگفتم که اینجوری حساس و غیرتی نشن
    جای درک کردنش برگشته میگه مرده شور این تلگرام رو ببرن!
    باز یکی از حسنای متاهلی پسرا اینه که بعد از ازدواج حساسیتشون کمتر میشه در این موارد


    یه بار هم داشت اکانت اسکایپ من رو نگاه میکرد گفت من اسکایپ ندارم میخوام بدونم چجوریه
    من هم بهش توضیح دادم بعد گفتم خب کافیه دیگه
    گفت من میخوام مکالمه های تورو با دوستات ببینم لطفا منم با مهربونی گفتم داداش چیزی نیست که حرفای دخترونه است
    شاید من با دوستام شوخی کرده باشم یا حرف دخترونه ای زده باشم که نباید تو ببینی اینجوری نکن
    بعدش هم اکانتو بستم
    بعد دیدم قهر کرد و گفت فکر نمیکردم با همدیگه حریم خصوصی داشته باشیم خب من میدیدم حرفاتونو مگه چی میشد! بعدشم از اتاق رفت بیرون
    بعد که رفتم از دلش در بیارم
    گفتم عزیزم چیزی نبوده ولی تو زیادی بزرگش میکنی
    بعدش گفت من چجوری همیشه لپتاپ و گوشیمو میدم دست تو هر وقت هم میتونی بدون اجازه ازشون استفاده کنی
    در حالیکه گاهی اگه من عکسای تو گوشیشو نگاه میکردم بعضیاشونو میگفت اینارو نگاه نکن منم چیزی نگفتم قهر هم نکردم گفتم خب شاید چیزی باشه خصوصی باشه
    من یعنی دیگه کلافه شده بودم به خدا حالا تا ساعت سه نصفه شب نازشو کشیدم و بوسش کردم که آشتی کنه!

    یه بار هم من به خاطر یه کاری از همین داداشم کمک خواستم
    بعدش گفت من نمیتونم واست انجام بدم من هم گفتم اگه کمکم نکنی مجبورم برم از سایت بگیرم و با بقیه حرف بزنم تو محیط مجازی
    گفت باشه برو ولی مراقب خودت باش به هیچ کسی هم اعتماد نکن
    یه روز من تو سایت بودم بعد اومد پیشم
    گفت خدا اون روزو نیاره ببینم کسی تو محیط اینجا بهت حرفی زده باشه
    چون اون موقع سیستمو تو دیوار خوردش میکنم!
    منم هیچی نگفتم
    خواستم بگم اگه این برات مهم بود خودت کارمو انجام میدادی
    واقعا اعصابم خورد شد درسته اون پسره ولی هر چی باشه من ازش بزرگترم دخترا هم زودتر به بلوغ فکری میرسن

    شایدم تقصیر منه چون فکر می کنم قد کشیده و یه هیکلی داره دیگه فکرش هم اینجوری رشد کرده

    بعضی وقتا واقعا باید با درد خودت تنهایی بسوزی و بسازی ولی از هیشکی انتظار کمک نداشته باشی

    خدا بهم رحم کرد نگفتم عضو اینجا بشه البته یکی دوبار هم بهش گفتم خداروشکر یادش رفت
    وگرنه دیگه باید میرفتم بمیرم...

    تو سنت ما مردها و پسرها گاهی اینجوری زیادی غیرتی میشن.
    ولی من با خودم گفتم داداشم تحصیلکرده است به قول خودش دنیا دیده است درک میکنه آدم رو

    اصلا درست نیست آدم از اعتماد کسی سوع استفاده کنه
    شاید یه دردی داشته میخواسته با گفتنش سبک بشه
    به مادرم هم میگم میگه عزیزم این پسره جوونه تو این چیزارو بهش نگو یا در مورد حرف زدنات با همکلاسیات چیزی نگو که اینجوری حساس نشه وگرنه تو مورد اعتماد ما هستی و من میدونم حد خودتو رعایت میکنی

    فقط میتونم بگم اشتباه کردم فکر کردم همخون فراتر از دوست همجنسه...
    ویرایش توسط یلدا 25 : 01-31-2017 در ساعت 11:37 AM

  30. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : غیرتی شدن برادر...

    نقل قول نوشته اصلی توسط یلدا 25 نمایش پست ها
    حرفتون متینه ماشالله اعتماد به نفسش که کم نیست وقتی حرف میزنه عین پیرمردای دنیا دیده است!

    کسی هم بگه آقا سعید شاید شما اشتباه کنی ول کنش که نیست دیگه کلافه میکنه آدم رو

    من هم چون گفتم بهم آبجی میگفته به خاطر این نبود حس اونو برانگیخته کنم
    تو خونواده و اقوام ما معمولا پسرا زیادن و گاهی منو آبجی صدا میکنن یا با همدیگه دست میدیم

    من هم بهشون میگم داداش خب این چیز بدی نیست تا حالا هم مشکلی واسم درست نکرده این مسائل

    من هم ساده ساده پیش اومد این حرفو بهش زدم

    دلیلش هم این بود که من واسه یه آموزشگاه کلاس تدریس داشتم بعد که کلاس تموم شد صاحب اصلی آموزشگاه که یه خانوم بود
    از این شهر رفت و آموزشگاه رو داد دست یکی دیگه
    با من هم تسویه حساب نکرد منم دیگه نرفتم چیزی بگم ولی جانشینش گفت خانوم فلانی بهم زنگ زده و گفته شما تسویه حساب نکردید
    بعد که داداشم متوجه شد گفت چرا نگفتی باهات تسویه حساب کنه چرا خجالتی هستی و حق خودتو نمیگیری
    منم گفتم اون خانوم محترمیه لابد یادش رفته اگه هم نگه خودم یه وقت بهش میگم بعدشم به همکارش زنگ زده گفته
    بعدش دوسه بار گفت خب باشه نمیگی خودم میرم میگم پولش هم زیاد نبود

    دیگه منم کلافه شدم یه روز که من و داداشم خونه تنها بودیم و باز بحش شد
    گفتم انقدر خودم خودم نکن من خودم باید بتونم کارامو انجام بدم

    این رو گفتم که درک کنه اون همیشه همراه من نیست و من خودم باید بلد باشم چطوری مسائلم رو حل کنم

    که متاسفانه جای اینکه این نتیجه رو بگیره اینجوری شد

    اگه مطمئنن اون پسر خدایی نکرده مشکلی برای من پیش میاورد یا هر کسی دیگه خب نمیومدم به این داداش کوچیکم بگم


    لااقل به داداش بزرگام میگفتم که اینجوری حساس و غیرتی نشن باز یکی از حسنای متاهلی پسرا اینه که بعد از ازدواج حساسیتشون کمتر میشه در این موارد


    یه بار هم داشت اکانت اسکایپ من رو نگاه میکرد گفت من اسکایپ ندارم میخوام بدونم چجوریه
    من هم بهش توضیح دادم بعد گفتم خب کافیه دیگه
    گفت من میخوام مکالمه های تورو با دوستات ببینم لطفا منم با مهربونی گفتم داداش چیزی نیست که حرفای دخترونه است
    شاید من با دوستام شوخی کرده باشم یا حرف دخترونه ای زده باشم که نباید تو ببینی اینجوری نکن
    بعدش هم اکانتو بستم
    بعد دیدم قهر کرد و گفت فکر نمیکردم با همدیگه حریم خصوصی داشته باشیم خب من میدیدم حرفاتونو مگه چی میشد! بعدشم از اتاق رفت بیرون
    بعد که رفتم از دلش در بیارم
    گفتم عزیزم چیزی نبوده ولی تو زیادی بزرگش میکنی
    بعدش گفت من چجوری همیشه لپتاپ و گوشیمو میدم دست تو هر وقت هم میتونی بدون اجازه ازشون استفاده کنی
    در حالیکه گاهی اگه من عکسای تو گوشیشو نگاه میکردم بعضیاشونو میگفت اینارو نگاه نکن منم چیزی نگفتم قهر هم نکردم گفتم خب شاید چیزی باشه خصوصی باشه
    من یعنی دیگه کلافه شده بودم به خدا حالا تا ساعت سه نصفه شب نازشو کشیدم و بوسش کردم که آشتی کنه!

    یه بار هم من به خاطر یه کاری از همین داداشم کمک خواستم
    بعدش گفت من نمیتونم واست انجام بدم من هم گفتم اگه کمکم نکنی مجبورم برم از سایت بگیرم و با بقیه حرف بزنم تو محیط مجازی
    گفت باشه برو ولی مراقب خودت باش به هیچ کسی هم اعتماد نکن
    یه روز من تو سایت بودم بعد اومد پیشم
    گفت خدا اون روزو نیاره ببینم کسی تو محیط اینجا بهت حرفی زده باشه
    چون اون موقع سیستمو تو دیوار خوردش میکنم!
    منم هیچی نگفتم
    خواستم بگم اگه این برات مهم بود خودت کارمو انجام میدادی
    واقعا اعصابم خورد شد درسته اون پسره ولی هر چی باشه من ازش بزرگترم دخترا هم زودتر به بلوغ فکری میرسن

    شایدم تقصیر منه چون فکر می کنم قد کشیده و یه هیکلی داره دیگه فکرش هم اینجوری رشد کرده

    بعضی وقتا واقعا باید با درد خودت تنهایی بسوزی و بسازی ولی از هیشکی انتظار کمک نداشته باشی

    خدا بهم رحم کرد نگفتم عضو اینجا بشه البته یکی دوبار هم بهش گفتم خداروشکر یادش رفت
    وگرنه دیگه باید میرفتم بمیرم...

    تو سنت ما مردها و پسرها گاهی اینجوری زیادی غیرتی میشن.
    ولی من با خودم گفتم داداشم تحصیلکرده است به قول خودش دنیا دیده است درک میکنه آدم رو

    اصلا درست نیست آدم از اعتماد کسی سوع استفاده کنه
    شاید یه دردی داشته میخواسته با گفتنش سبک بشه
    به مادرم هم میگم میگه عزیزم این پسره جوونه تو این چیزارو بهش نگو یا در مورد حرف زدنات با همکلاسیات چیزی نگو که اینجوری حساس نشه وگرنه تو مورد اعتماد ما هستی و من میدونم حد خودتو رعایت میکنی

    فقط میتونم بگم اشتباه کردم فکر کردم همخون فراتر از دوست همجنسه...

    به نظر من وقتی مادرتون هستن و اینطوری که من فهمیدم آدم اپدیتی هم هستن دلیلی نداره واسه داداشتون دردل کنید تو مواردی که فکر میکنید ممکنه مشکل پیش بیاد

  31. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : غیرتی شدن برادر...

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    به نظر من وقتی مادرتون هستن و اینطوری که من فهمیدم آدم اپدیتی هم هستن دلیلی نداره واسه داداشتون دردل کنید تو مواردی که فکر میکنید ممکنه مشکل پیش بیاد

    بله دقیقا متشکرم از راهنماییاتون
    دیگه باید عبرت یاد بگیرم هیچوقت باهاش درددل نکنم خیلی کارش بد بود واقعا دلم رو شکست اعتمادم رو هم خراب کرد من خیلی روش حساب باز میکردم ولی...
    من فکر کردم بزرگ شده خیلی از هم سن هاش زن و بچه دارن به قول خودش ولی واقعا هنوز بچه است...
    درسته مادرم خانوم فهمیده ای هست و خیلی به من اعتماد داره ولی فکر کردم داداشم هم پسر امروزی هست و خب درک میکنه
    خودش بارها میگه آرایش کن فلان کن اینجوری باش اونجوری باش موهات بیرون باشه خدا جهنم نمیبردت
    یا میگه زیادی بچه مثبتی زندگی رو به خودت سخت نگیر و این حرفا بعد که پای درک میرسه اینجوری میکنه!

    میخواستم درددل کنم خب میرفتم به مادرم میگفتم اگه بحث این آموزشگاه نبود

    از تجربه ای که تو این چند سال زندگیم به دست آوردم و دیدم اینه که بهترین مخاطب درددل واسه آدم اول خداست
    بعد مادر
    چون آدم رو سرزنش نمیکنن چون همینجوری قضاوتت نمیکنن چون به جای غیرتی شدن دستتو میگیرن چون ...

    البته گاهی در مورد مادر شاید پیش بیاد سرزنش کنه یا عصبانی بشه ولی حداقلش اینه نمیره از اعتمادت سوع استفاده کنه
    ای کاش یاد بگیریم گاهی آدم ها به غیرت نیاز ندارن
    به یه نفر نیاز دارن دستشونو بگیره درکشون کنه و حداقل شنونده ی خوبی داشته باشن...
    ویرایش توسط یلدا 25 : 01-31-2017 در ساعت 11:50 AM

  32. کاربران زیر از یلدا 25 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  33. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : غیرتی شدن برادر...

    نقل قول نوشته اصلی توسط fazi0315 نمایش پست ها
    سلام دوستم.....من خودم دختریم که بخاطر خصوصیت اخلاقی که دارم(نخوام از خودم تعریف کنم) دخترو پسرش باب دردودلشونو باهام باز میکنن اما من هیچوقت بهشون درد دلمو نمیگم و خداییش درد دل میکنن منم سعی میکنم کمکشون کنم و تو این موضوع چه یروز چه یه سال فرق نمیکنه اجازه نمیدم اون شخص اگر پسر باشه از مرز خودشو عبور کنه، همین دیشب یکی از پسرای دانشگاه داشت از کاراش میگفت و افتتاحیه سالنش دعوتم میکرد، بحث دعوت کردن بچای دانشگاه واسه عروسی من بود(نامزد بودیم قرار بود بعد عید مراسم بگیریم که بهم خورد) گفتم کنسل شده و بهم میگفت بنظر من تو باید زن بگیری نه شوهر کنی(بقولا یه پا واسه خودم مردم) و این حرف همه پسرای دانشگاه هست، چون با پسر معاشرتم زیاده هم سرکار،هم دانشگاه، هم کلاسای هنریم، برا همین عین پسرا باهاشون رفتار میکنم و باعث میشه اونام نتونن سواستفاده ای بکنن، شمام که دختر مهربونی هستی و دوست داری به همه کمک کنی باید یاد بگیری رفتارات چجوری باشه،کنترل داشته باشی بر حرفا و کارات،، نگرانیتم بی مورده هیچ اتفاق خاصی نمیفته جوش الکی نزن، ولی تجربه شه واست که من بهد تو روابطتت محتاط باشی......موفق باشی بانو

    سلام گلم

    ممنونم از راهنماییاتون

    من هم همیشه کنترل کردم ولی این بار این پسر 5 سال از من کمتر بود سنش و دیدم حالش خوب نیست خواستم کمکش کنم همین به خدا

    نمیدونستم بعدش هر بار من آنلاین میشم هی پیام میده
    دقیقا این حرف شما که بعضیا میگن باید زن بگیری رو تا حالا چند نفر به من هم گفتن
    حالا من تو دل این پسر نبودم ببینم نیتش چیه
    ولی خب مودب و محترم حرف میزد و رفتارشم سر کلاس خوب بود منم پیش خودم گفتم این از داداش کوچیکه ی خودم سنش کمتره
    شاید مشکلی داره به من اعتماد کرده شاید کمکی بخواد
    بعدها همش واسم سوال بود یه بار با خجالتی ازش پرسیدم اتفاقی به آی دی من پیام دادین
    گفت راستش نه
    چون سر کلاس اسمم رو گفته بودم و آی دی تلگرامم مخفف اسمم بود گفت از روی اسمت شناختم
    جالبم اینجا بود سرکلاس اونم اولین جلسه من حرفی باهاش نزده بودم
    فقط دیدم یه غمی تو وجودشه و همش سکوت میکنه و منزویه دلم واسش سوخت گفتم داداش خودمم یه شهر غریب زندگی میکنه شاید خدارو خوش بیاد دلداریش بدم و این حرفا
    از طرفی هم هر موقع آنلاین میشدم پیام میداد و احوالپرسی میکرد من روم نمیشد جواب ندم چون تو گروه هم حرف میزدیم
    یا مثلا داداشم میگه چرا بلاکش نکردی
    خب زشت بود آخه ما تو کلاس همو میدیدم اون تا حدودی اقوام من رو میشناخت
    پیش خود چی فکر میکرد اخه
    هر چی میکشم از دست این خجالت لعنتیه
    من این جور وقتا همش خجالت میکشم
    اگه همون اول میگفتم تو گروه حرف بزنیم یا یه چیزی میگفتم که متوجه میشد خوشم نمیاد خصوصی حرف بزنم این همه کلافه نمیشدم.
    زمونه ای شده بخوای دل بسوزونی واسه کسی خودت قشنگ میسوزی.!

    من با مهربونی هام با بقیه گاهی خودمو اینجوری به دردسر میندازم
    اینم شد یه درس زندگی واسه ی من.

  34. بالا | پست 21

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2016
    شماره عضویت
    32790
    نوشته ها
    59
    تشکـر
    18
    تشکر شده 39 بار در 23 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : غیرتی شدن برادر...

    نقل قول نوشته اصلی توسط یلدا 25 نمایش پست ها
    سلام گلم

    ممنونم از راهنماییاتون

    من هم همیشه کنترل کردم ولی این بار این پسر 5 سال از من کمتر بود سنش و دیدم حالش خوب نیست خواستم کمکش کنم همین به خدا

    نمیدونستم بعدش هر بار من آنلاین میشم هی پیام میده
    دقیقا این حرف شما که بعضیا میگن باید زن بگیری رو تا حالا چند نفر به من هم گفتن
    حالا من تو دل این پسر نبودم ببینم نیتش چیه
    ولی خب مودب و محترم حرف میزد و رفتارشم سر کلاس خوب بود منم پیش خودم گفتم این از داداش کوچیکه ی خودم سنش کمتره
    شاید مشکلی داره به من اعتماد کرده شاید کمکی بخواد
    بعدها همش واسم سوال بود یه بار با خجالتی ازش پرسیدم اتفاقی به آی دی من پیام دادین
    گفت راستش نه
    چون سر کلاس اسمم رو گفته بودم و آی دی تلگرامم مخفف اسمم بود گفت از روی اسمت شناختم
    جالبم اینجا بود سرکلاس اونم اولین جلسه من حرفی باهاش نزده بودم
    فقط دیدم یه غمی تو وجودشه و همش سکوت میکنه و منزویه دلم واسش سوخت گفتم داداش خودمم یه شهر غریب زندگی میکنه شاید خدارو خوش بیاد دلداریش بدم و این حرفا
    از طرفی هم هر موقع آنلاین میشدم پیام میداد و احوالپرسی میکرد من روم نمیشد جواب ندم چون تو گروه هم حرف میزدیم
    یا مثلا داداشم میگه چرا بلاکش نکردی
    خب زشت بود آخه ما تو کلاس همو میدیدم اون تا حدودی اقوام من رو میشناخت
    پیش خود چی فکر میکرد اخه
    هر چی میکشم از دست این خجالت لعنتیه
    من این جور وقتا همش خجالت میکشم
    اگه همون اول میگفتم تو گروه حرف بزنیم یا یه چیزی میگفتم که متوجه میشد خوشم نمیاد خصوصی حرف بزنم این همه کلافه نمیشدم.
    زمونه ای شده بخوای دل بسوزونی واسه کسی خودت قشنگ میسوزی.!

    من با مهربونی هام با بقیه گاهی خودمو اینجوری به دردسر میندازم
    اینم شد یه درس زندگی واسه ی من.
    خداروشکر که درس گرفتی عزیزم..آره متاسفانه این روزا حتی مهربونی هم تاوان داره...موفق باشی گلم
    امضای ایشان
    ما بــــــــــــــــــــــــ ـــاید

    بسازیم دنیامونو

    یــــــــــــــــــــــــ ه نــــــــفـــــــــــــره

  35. بالا | پست 22

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : غیرتی شدن برادر...

    نقل قول نوشته اصلی توسط fazi0315 نمایش پست ها
    خداروشکر که درس گرفتی عزیزم..آره متاسفانه این روزا حتی مهربونی هم تاوان داره...موفق باشی گلم

    خیلی متشکرم گلم
    بله دقیقا...
    بازم ممنونم از حرفای خوبتون
    شمام همیشه شاد و سربلند باشین.

  36. بالا | پست 23

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : غیرتی شدن برادر...

    چرا انقد عجیب غریبه براش ؟!!!!!! البته بخاطر سنشه
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  37. بالا | پست 24

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : غیرتی شدن برادر...

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    چرا انقد عجیب غریبه براش ؟!!!!!! البته بخاطر سنشه
    بله عزیزم
    هم سنش و هم اینکه چون پسره به قول خودش هم جنساشو بیشتر میشناسه
    و هم اینکه توی آداب و رسوم ما پسرها غیرتی هستن معمولا
    از این پسراییه که اگه تو خیابون یه دعوا ببینه و ببینه کسی داره به یکی ظلم میکنه و کتک کاری میره ازش دفاع میکنه
    به قول خودش خدا این رو گفته..!

    البته نحوه ی بیان من هم موثر بود که گفتم هر موقع من آنلاین میشدم و ایشون پیام داده
    نمیتونستم بهش بگم بهم پیام نده
    برگشت گفت لعنت به این تلگرام
    چرا باید حد و حدود خودشو نشناسه و رو چه حسابی به دختر مردم اینجوری پیام داده
    بعد هم گفتم حرفامون در مورد درس بوده گاهی هم من ازش سوال درسی پرسیدم
    بعد برگشت گفت تو تحصیلاتت از اون بیشتره چرا باید از اون سوال بپرسی
    ولی سعی کرد عصبانیتش رو مخفی کنه که من دیگه توبه نکنم در این موردا باهاش حرف بزنم ...
    بعد جوشی شد گفت چرا اون پسر باید با تو درددل کنه و این حرفا.

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. باغیرت یا بی غیرت بودن خواستگار
    توسط Gem در انجمن خواستگاری
    پاسخ: 12
    آخرين نوشته: 09-22-2019, 02:58 PM
  2. غیرتی بودن دختر
    توسط mahnaz100 در انجمن وسواس فکری - عملی
    پاسخ: 7
    آخرين نوشته: 02-24-2017, 12:23 PM
  3. دوست پسر غیرتی
    توسط کتایون در انجمن اخلاق و رفتار
    پاسخ: 13
    آخرين نوشته: 10-24-2015, 12:58 AM
  4. عشق به فردی غیر از همسر
    توسط مادر در انجمن اخلاق و رفتار همسر
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 11-19-2013, 03:49 PM
  5. بیماری واگیردار غیرقابل انتقال در دندان ها
    توسط R e z a در انجمن سلامت دهان و دندان
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 11-17-2013, 07:56 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد