سلام به شما واقعا نمیدونم از کجا باید شروع کنم اما الان خیلی ناراحتم و یه بغض سنگین تو گلومه و اینکه واقعا احتیاج دارم تا آروم شم حالا یکم از خودم و مشکلاتم میگم
دختره 28 ساله ام و مجرد .خداروشکر از نظر تحصیلات و ظاهر چیزی کم ندارم.بچه آخره خونواده ام یه خواهر و یه برادر دارم که خواهرم دوسال از من بزرگتره و یکسالی هست که ازدواج کرده .برادرم هم با اینکه مجرده ، اما خونه مستقل داره برا خودش.پس فعلا من تک بچه خونه ام . از زمانی که به سنه بلوغ رسیدم مثله هر دختر و پسری به طبع یه کششی به جنس مخالفم داشتم اما همیشه حد و حدود برا خودم داشتم و به قوله بعضیها یه خط قرمزهایی تو رابطه هام میزاشتم البته رابطه ای که میگم بیشترش مجازی بود. یا احساسی بدون حتی کلام تنها چشم تو چشم. تا زمانی که دبیرستان میرفتم پسرای زیادی بهم ابراز احساسات میکردن اما خدارو شکر که با هیچ کدومشون دوست نشدم و همین برام مهم بود که تو چامعه دیده میشم و اصلا دوست نداشتم ارتباطم با جنسه مخاف بیشتر بشه.
4 ساله دانشگاه هم به خوبی گذروندم اونجا هم نمیگم بی احساس بودم .اصلا . اتفاقا برعکس از یه پسری خیلی خوشم میومد و اون هم همینطور اما غرورم هیچ وقت نه به خودم و نه به اون اجازه داد تا پاشو فراتر بزاره. چند سالی هم هست که فهمیدم اون طرف ازدواج کرده و خداروشکر میکنم که قسمت من نشد. نمیگم آدمه بدی بود نه اما به درد ازدواج نمیخورد.
تا رسید به سنه 21 سالگیم .تو یاهو مسنجر با یه پسری دوست شدم خیلی بهش وابسطه شده بودم و اون هم همینطور اما بدبختانه بعده یکسال فهمیدم ایشون از اول متاهل بودن و هیچی به من نگفته بودن.اولین ضربه ی روحیو اون موقع خوردم.خیلی برام سخت بود تصور کنم که یه آدم چقدر راحت میتونه دروغ بگه.تو اون رابطه ی جدایی خیلی اذیت شدم اصلا هم دوست ندارم یاد آوریه اون روزا بشه. و کلا ارتباطمو با ایشون کات کردم
تو سن بیست و سه سالگی بنا به اتفاق به صورت اتفاقی یه شب که خوابم نمیبرد تو اینترنت عضو یک کلوب شدم اونجا پره دختر و پسر .یه چیز شبیه فیسبوک.همون شب با پسری تو اون کلوب آشنا شدم که متولد 62 بود اوایل فقط با هم درمورد کلوب صحبت میکردیم چون من عضو تازه وارد اونجا بودم و اون بهم پیشنهاد داد هر کمکی که بخوام بهم میکنه تا با خم و چم کلوب آشنا بشم. اما بعده یه مدت کم کم شروع کرد از من پرسیدن.منم اولش فقط به قصد درد و دل کردن همه ی گذشتمو راجع به اون آقا که چطور بعده یکسال فهمیدم متاهله گفتم . کم کم همین صحبت ها باعث شد من و اون به هم وابسته بشیم و شماره موبایل همو گرفتیم و این دوستی یه جوری قویتر شد . در ضمن بگم که من خودم مشهد زندگی میکنم و ایشون بندر عباس البته اصالت ایشون لار ی هستن. اینو گفتم که بدونین غیر
(بچه ها این پستم بر اثر ویرایش نصفش پرید کله مطلبمو تو پست یازدهم بخونین . )