نمایش نتایج: از 1 به 16 از 16

موضوع: فکر کنم اینجا آخر خط باشه!

1685
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    شماره عضویت
    576
    نوشته ها
    27
    تشکـر
    3
    تشکر شده 23 بار در 21 پست
    میزان امتیاز
    0

    فکر کنم اینجا آخر خط باشه!

    سلام.من مدت هاست«حدود 2 سال» که اصلا حالم خوب نیست!همه فکر میکنن که من خیلی دختر سرخوش و پر انرژی ای هستم در حالیکه اصلا اینطور نیست!خسته ام.هیچ چیزی خوشحال نمیکنه..دلم میخواد بمیرم!شهر ما روانشناس نداره..چند بار پیش مشاور رفتم ولی حرفاشون بیشتر از 3-4 روز حالمو خوب نکرده..نه میتونم درس بخونم نه میتونم بی خیال باشم..هر لحظه از زندگیم شدده زجر کشیدن!
    فکر کنم اون دنیا حالم بهتر بشه تا اینکه اینجا بمونم!
    خیلی خسته ام!
    نمیدونم باید چیکار کنم!

  2. کاربران زیر از kimi*ya بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    شماره عضویت
    574
    نوشته ها
    15
    تشکـر
    0
    تشکر شده 8 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : فکر کنم اینجا آخر خط باشه!

    منم مثل توأم حالم بده زندگی برام یکرنگ شده من ازدواج کردم احساس میکنم به شوهرمم دارم بدی میکنم خیلی خستم

  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    شماره عضویت
    576
    نوشته ها
    27
    تشکـر
    3
    تشکر شده 23 بار در 21 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : فکر کنم اینجا آخر خط باشه!

    چند سالتونه؟

  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    شماره عضویت
    574
    نوشته ها
    15
    تشکـر
    0
    تشکر شده 8 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : فکر کنم اینجا آخر خط باشه!

    22و شما؟

  6. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    شماره عضویت
    576
    نوشته ها
    27
    تشکـر
    3
    تشکر شده 23 بار در 21 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : فکر کنم اینجا آخر خط باشه!

    17 sal

  7. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    شماره عضویت
    574
    نوشته ها
    15
    تشکـر
    0
    تشکر شده 8 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : فکر کنم اینجا آخر خط باشه!

    تو چرا باید اینجور باشی؟ برو تو قسمته از زندگی لذت نمیبرم دردو دلمو بخون شاید کمک هم باشیم

  8. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2013
    شماره عضویت
    11
    نوشته ها
    322
    تشکـر
    635
    تشکر شده 212 بار در 142 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : فکر کنم اینجا آخر خط باشه!

    نقل قول نوشته اصلی توسط kimi*ya نمایش پست ها
    سلام.من مدت هاست«حدود 2 سال» که اصلا حالم خوب نیست!همه فکر میکنن که من خیلی دختر سرخوش و پر انرژی ای هستم در حالیکه اصلا اینطور نیست!خسته ام.هیچ چیزی خوشحال نمیکنه..دلم میخواد بمیرم!شهر ما روانشناس نداره..چند بار پیش مشاور رفتم ولی حرفاشون بیشتر از 3-4 روز حالمو خوب نکرده..نه میتونم درس بخونم نه میتونم بی خیال باشم..هر لحظه از زندگیم شدده زجر کشیدن!
    فکر کنم اون دنیا حالم بهتر بشه تا اینکه اینجا بمونم!
    خیلی خسته ام!
    نمیدونم باید چیکار کنم!

    سلام
    به مشاور خوش آمديد
    مطلبتونو خوندم
    دليل اينهمه خستگى و بى حوصلگى چيه؟
    خواهر و برادر داريد؟ چندتا؟ مجردن يا متأهل؟
    شغل پدر و مادرتون چيه؟ آيا رابطه ى عاطفى خوب و صميمى باهاشون داريد؟
    چرا از 2سال پيش اين رفتارها و حالاتتون شروع شده؟ آيا اون زمان مشکل يا اتفاق خاصى رخ داده؟
    کمى بيشتر راجع به خودتون و شرايطتون توضيح بدين تا بتونيم بهتر راهنماييتون کنيم
    ویرایش توسط Ravanshenas : 10-23-2013 در ساعت 12:40 AM

  9. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    شماره عضویت
    576
    نوشته ها
    27
    تشکـر
    3
    تشکر شده 23 بار در 21 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : فکر کنم اینجا آخر خط باشه!

    دوباره سلام...
    فکر کنم یه کم طولانی بشه که همه چی رو بگم ولی میگم!
    من 17 سالمه..9 ماهه بودم که پدرم توی آتیش سوزی میمیره.تا 9 سالگی مامانم با خیاطی و جون کندن مارو(من و برادرم که 6 سال از من بزرگتره)بزرگ میکنه!
    9 ساله بودم که مادرم با ناپدریم ازدواج میکنه.متاسفانه ناپدریم اعتیاد داشت و حدود 3-4سال از زندگی مارو به جهنم تبدیل کرد..روزای وحشتناکی که حتی فکرشم اشکمو در میاره..برادرم که همون اول از خونه زد بیرون و کارش به زندان و اعتیاد کشید..یه برادر ناتنی دارم که الان 8 سالشه!
    دوری از برادرم که بهش خیلی وابسته بودم و دوری از خانواده ی پدری خودم که بعد از ازدواج مادرم رابطمون تقریبا قطع شد منو خیلی اذیت کرد..
    ناپدریم 2 ساله که ترک کرده و اوضاع خونه خیلی بهتر شده ولی من نمیتونم اون روزا رو دور بریزم!فکر میکنم حق دارم چون توی 9 -10 سالگی به اندازه ی یه آدم بالغ زجر کشیدم..
    منم که همیشه درگیر مشکلات خونه بودم کلا درسو بیخیال شده بودم و خیلی کم درس میخوندم..با این حال تیزهوشان قبول شدم و با نمره های 16-17 اومدم بالا تا رسیدم به دوم دبیرستان..
    سال دوم به علت علاقه م به درس شیمی رفتم کلاس المپیاد..معلممون یه پسر 20 ساله بود که از هر جهت توی زندگیش موفق بود و از وقتی اومده بود من همش به این فکر میکردم که آیا منم 5 سال دیگه مثل این میشم یا نه!؟
    بعد یه مدت فهمیدم که بخاطر نمره های پایینم نمیتونم توی المپیادی که عاشقش بودم شرکت کنم..این اولین ضربه ای بود که از درس نخوندن خوردم!
    از همون روز به بعد کلا زیر ور و شدم..همش نگران آیندم بودم واز گذشته م متنفر بودم و ..
    از اون موقع به بعد با اینکه خیلی موفقیتا داشتم حالم روز به روز داره بدتر میشه!
    من«شاگرد رفوزه ی کلاسمون» سال سوم تغییر رشته دادم اومدم ریاضی و شاگرد اول کلاس شدم و مرحله ی 1 المپیاد رو «که مجاز بودم شرکت کنم »قبول شدم..ولی هیچی خوشحالم نمیکنه..از تاریکی و تنهایی قبر میترسم وگرنه 1000 دفعه تا حالا خودمو کشته بودم!خسته ام!

  10. کاربران زیر از kimi*ya بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    شماره عضویت
    576
    نوشته ها
    27
    تشکـر
    3
    تشکر شده 23 بار در 21 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : فکر کنم اینجا آخر خط باشه!

    راستی..یه چیز دیگه که شاید یه کم مهم باشه!
    این روزا از دلتنگی یه نفر که حتی فکر کردن بهش برام غیرممکنه و غیر مجازه هم خیلی ناراحتم!
    توی این دوسال با یه عزیزی ارتباط دوستانه داشتم و خیلی میدیدمش و به نوعی بهم مشاوره درسی میداد..بهش علاقه داشتم چون آدم فوق العاده ایه اما از وقتی رفته(حدودا 6 ماهه)تازه فهمیدم چقدر دوسش داشتم و نبودش داره عجیب آزارم میده!

  12. کاربران زیر از kimi*ya بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2013
    شماره عضویت
    11
    نوشته ها
    322
    تشکـر
    635
    تشکر شده 212 بار در 142 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : فکر کنم اینجا آخر خط باشه!

    نقل قول نوشته اصلی توسط kimi*ya نمایش پست ها
    دوباره سلام...
    فکر کنم یه کم طولانی بشه که همه چی رو بگم ولی میگم!
    من 17 سالمه..9 ماهه بودم که پدرم توی آتیش سوزی میمیره.تا 9 سالگی مامانم با خیاطی و جون کندن مارو(من و برادرم که 6 سال از من بزرگتره)بزرگ میکنه!
    9 ساله بودم که مادرم با ناپدریم ازدواج میکنه.متاسفانه ناپدریم اعتیاد داشت و حدود 3-4سال از زندگی مارو به جهنم تبدیل کرد..روزای وحشتناکی که حتی فکرشم اشکمو در میاره..برادرم که همون اول از خونه زد بیرون و کارش به زندان و اعتیاد کشید..یه برادر ناتنی دارم که الان 8 سالشه!
    دوری از برادرم که بهش خیلی وابسته بودم و دوری از خانواده ی پدری خودم که بعد از ازدواج مادرم رابطمون تقریبا قطع شد منو خیلی اذیت کرد..
    ناپدریم 2 ساله که ترک کرده و اوضاع خونه خیلی بهتر شده ولی من نمیتونم اون روزا رو دور بریزم!فکر میکنم حق دارم چون توی 9 -10 سالگی به اندازه ی یه آدم بالغ زجر کشیدم..
    منم که همیشه درگیر مشکلات خونه بودم کلا درسو بیخیال شده بودم و خیلی کم درس میخوندم..با این حال تیزهوشان قبول شدم و با نمره های 16-17 اومدم بالا تا رسیدم به دوم دبیرستان..
    سال دوم به علت علاقه م به درس شیمی رفتم کلاس المپیاد..معلممون یه پسر 20 ساله بود که از هر جهت توی زندگیش موفق بود و از وقتی اومده بود من همش به این فکر میکردم که آیا منم 5 سال دیگه مثل این میشم یا نه!؟
    بعد یه مدت فهمیدم که بخاطر نمره های پایینم نمیتونم توی المپیادی که عاشقش بودم شرکت کنم..این اولین ضربه ای بود که از درس نخوندن خوردم!
    از همون روز به بعد کلا زیر ور و شدم..همش نگران آیندم بودم واز گذشته م متنفر بودم و ..
    از اون موقع به بعد با اینکه خیلی موفقیتا داشتم حالم روز به روز داره بدتر میشه!
    من«شاگرد رفوزه ی کلاسمون» سال سوم تغییر رشته دادم اومدم ریاضی و شاگرد اول کلاس شدم و مرحله ی 1 المپیاد رو «که مجاز بودم شرکت کنم »قبول شدم..ولی هیچی خوشحالم نمیکنه..از تاریکی و تنهایی قبر میترسم وگرنه 1000 دفعه تا حالا خودمو کشته بودم!خسته ام!
    نقل قول نوشته اصلی توسط kimi*ya نمایش پست ها
    راستی..یه چیز دیگه که شاید یه کم مهم باشه!
    این روزا از دلتنگی یه نفر که حتی فکر کردن بهش برام غیرممکنه و غیر مجازه هم خیلی ناراحتم!
    توی این دوسال با یه عزیزی ارتباط دوستانه داشتم و خیلی میدیدمش و به نوعی بهم مشاوره درسی میداد..بهش علاقه داشتم چون آدم فوق العاده ایه اما از وقتی رفته(حدودا 6 ماهه)تازه فهمیدم چقدر دوسش داشتم و نبودش داره عجیب آزارم میده!
    با اين اوصاف سختيهاى زيادى رو پشت سر گذاشتين و بايد خيلى اذيت شده باشيد...
    ولى حيفه که دختر باهوش و بااستعدادى مثل شما اينقدر ناراحت و خسته باشه و روحيه شو از دست داده باشه
    حالا اگه ممکنه برام بگيد که اين فرديکه دلتنگش شدين و دوسش دارين کيه؟ و چند سالشه و چيکاره است؟
    از روابطتون و زمانهايى که با ايشون بودين بيشتر برامون بگيد

  14. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    شماره عضویت
    576
    نوشته ها
    27
    تشکـر
    3
    تشکر شده 23 بار در 21 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : فکر کنم اینجا آخر خط باشه!

    این یکی خصوصی باشه بهتره!

  15. کاربران زیر از kimi*ya بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  16. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2013
    شماره عضویت
    11
    نوشته ها
    322
    تشکـر
    635
    تشکر شده 212 بار در 142 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : فکر کنم اینجا آخر خط باشه!

    نقل قول نوشته اصلی توسط kimi*ya نمایش پست ها
    این یکی خصوصی باشه بهتره!

    مشکلى نيست, توى خصوصى مطرح کنيد تا ادامه ى بحث رو داشته باشيم

  17. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    شماره عضویت
    576
    نوشته ها
    27
    تشکـر
    3
    تشکر شده 23 بار در 21 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : فکر کنم اینجا آخر خط باشه!

    مطرح کردم.براتون پی ام خصوصی فرستادم.منتظرم..

  18. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    شماره عضویت
    576
    نوشته ها
    27
    تشکـر
    3
    تشکر شده 23 بار در 21 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : فکر کنم اینجا آخر خط باشه!

    کجایی آقای مشاور..سبز شدم اینجا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟من خیلی عجولم..طاقت ندارم!!!!!!!!!!

  19. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    شماره عضویت
    576
    نوشته ها
    27
    تشکـر
    3
    تشکر شده 23 بار در 21 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : فکر کنم اینجا آخر خط باشه!

    شما که همش آنید.پس جرا جواب پی ام همه رو میدید بجز من؟؟؟؟؟؟؟
    اگه نمیخواید جواب بدید بگید لااقل منتظر نمونم!

  20. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2013
    شماره عضویت
    11
    نوشته ها
    322
    تشکـر
    635
    تشکر شده 212 بار در 142 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : فکر کنم اینجا آخر خط باشه!

    نقل قول نوشته اصلی توسط kimi*ya نمایش پست ها
    شما که همش آنید.پس جرا جواب پی ام همه رو میدید بجز من؟؟؟؟؟؟؟
    اگه نمیخواید جواب بدید بگید لااقل منتظر نمونم!
    ادامه ى مشاوره توى پيام خصوصى به شما داده شد

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد