اسم دوستم مهدیه . دوستی ما اوایل خیلی خوب بود.ایشون اهل شوخی با هر کسی نبودن و از همه بیشتر با من شوخی میکردن و یک نفر دیگر .. رابطه ما به بیرون از مدرسه هم کشید و ما هر روز و شب باهم در ارتباط بودیم . بعضا من دم باشگاهش میرفتم و طی همین کار با رفیق بسیار صمیمی و قدیمیش به نام حسین هم دوست شدم .
اما یک نفر دیگه اسمش حمید هست که از من خوشش نمیاد و زودتر از من با مهدی رفیق شد و باهم خوش و خرم بودن حتی از من بیشتر.حمید هم بچه عشق لاتی و به قول معروف خاکی و . هست و بیشتر مورد قبول و پذیرش مهدی قرار گرفت تا من بدلیل نزدیک بودن اخلاقشون . بعضا در کلاس حمید بهم تیکه می انداخت ولی من چیزی نمیگفتم و سکوت میکردم
اما یک دفغعه دو ماه پیش مهدی با حمید قهر کرد و حسین بهم گفت که اون به مهدی گفته با حمید قهر کنه و به من هم گفته که مواظب باشم حمید طرفش نره به بهانه تلافی .
همینطور گذشت تا چند وقت پیش با من نیز قهر کرده و به بهانه خوشش نیومدن از من و .. این رابطه رو قطع کرده . البته قبلا که باهم دوست بودیم هم میگفت که چرا من خودم رو میگیرم و .. البته با تیکه انداختن
من طی پیامک های اخیر و تفکرات خودم و برسی هام پی بردم که شاید من پشت سر مهدی و حمید که باهم قهرن به دوست صمیمی مهدی یعنی حسین حرفی زدم . یا از حمید پیش حسین بد گفتم . یا درباره رابطه این دو باهم چیری گفتم که به گوش مهدی رسیده و فکر کرده من قصد دو به هم زنی دارم و میخوام چهره حمید رو خراب کنم و ..
ولی واقعا من اصلا کاری به دوستی این دو نداشتم و ندارم .حتی زمانی که باهم دوست بودن . حمید سر کلاس به من تیکه می انداخت و من همیشه ساکت میموندم و خودمو کنترل میکردم . اما غیبت حمید نشه من شاید به حسین دوست صمیمی مهدی گفتم که حمید اهل قیلون و قهوه خونه و .. هست ولی خودم درست یادم نمیاد . و حسین هم چون مثل برادر میمونه با مهدی رفته بهش گفته و اونم فهمیده و ناراحت شده . ولی موضوع قیلون و قهوه خونه و .. رو حسین احتمالا جلوتر از من میدونس چون خودش بهم گفت که به مهدی گفته با حمید قهر کنه . و مهدی هم رو حرف حسین حرف نمیزنه و این کار رو کرده . حالا سر چیشو نمیدونم
و حالا چند روز پیش با حسین بحثم شد و تو حرفامون گفت که مهدی بهم گفته اتفاقا خیلی پسر خوبیه حمید و این مضوع به تو ربطی نداره
من به واقعا نمیدونم من هر چی فکر میکنم بد کسی رو در زندگیم نخواستم و نمیخوام و همیشه دعا گوی همه هم و حتی حمید که دل خوش هم از ندارم . حتی یک ماه پیش بهش گفتم که برو با مهدی اشتی کن گفت به خودم مربوطه . من بد کسی رو نمیخوام و تو رفاقت هم با مهدی کم نزاشتم و هرچی خواست براش در حد توانم محیا کردم و همیشه دوسش داشتم .
ولی در کل من یادم نمیاد جز یه سری حرف خیلی جزیی به حسین راجب حمید که البته خود حسین هم میدونس حرف دیگه ای زده باشم و یا ..به کسان دیگه ای.. موضوع قهر و رابطه مهدی و حمید رو گفته باشم
خود مهدی هم به خاطر من الان خطشو عوض کرده تا باهام در ارتباط نباشه ولی من شماره جدیدشو گیر اوردم
اینم بگم که یه ماه پیش که باهام قهر کرد تو یکی از پیامک هاش نوشته بود که دیگه به هیچکس اعتماد ندارم .
فک کنم من از اعتمادش سو استفاده کردم و به کسی درمورد رابطش با حمید حرفی زدم . یا چیزای دیگه که بهم گفته بود رو . من فک کنم در جمع بندی کلی ایشون فک کرده و یا به گوشش رسیده که من پشت سرش حرفی زدم یا چیزای دیگه ای که بهم گفته بود مثل باشگاه رفتن و غیره رو به کسان دیگه ای گفتم و خبر چینی کردم و به همین دلیل دیگه از من خوشش نمیاد
ولی مشکل اینجاس که من تا اونجایی که میدونم و یادمم هست به کسی چیزی نگفتم . من هر کاری کنم چه خوب و چه بد فورا یادم میاد و همچنین من اصلا اهل کار ناپسند و زشت مثل خبرچینی نیستم . اینم ذکر کنم که تیپ و رفتار من واقعا کمی غیر اجتماعی و خود پسندانس و مهدی زمانی که باهم دوست بودیم هم سر این موضوع کمی مشکل داشت . به من میگوید تو داری ادای استیون سیگال ..هنر پیشه خارجی .. رو در میاری . این حرفو حسین هم بهم گفته ان هم با لحن تحقیر امیز و با کنایه
من برای درست شدن این رابطه دعا و نذر هم کردم
نمیدونم چیکار کنم الان که از دلش دربیارم و براش توضیح بدم . طوری که حرفمو قبول کنه