نمایش نتایج: از 1 به 13 از 13

موضوع: مبارزه با تفکرات منفی مربوط به خیانت همسر

1108
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    32153
    نوشته ها
    7
    تشکـر
    1
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    مبارزه با تفکرات منفی مربوط به خیانت همسر

    سلام من هشت ساله ازدواج کردم شوهرمو خیلی دوست دارم اونم همینطور خیلی واسه توسعه زندگیمون زحمت میکشه،26 سالمه شوهرم 35 سالشه یه پسر شش ساله ودختر یک ساله دارمبارداری دومم که شروع شد یه سری افکار منفی توی ذهنم اومد فکر میکردم شوهرم با ابجیم که 6سال از من کوچکتره بهم خیانت میکنه البته چیزی ندیدم فقط رفتارای معمولی شوخی وخنده منو خیلی آزار میداد با شوهرم در میون گذاشتم کلی واسم قسم خورد که اصلا چنین چیزی نیست وسعی میکرد جلوی من با ابجیم جوری رفتار کنه که اذیت نشم،ولی این فکر موند تا حدی که گوشیش رو کنترل میکردم ولی الان دیگه اینکار رو نمیکنم حدود یکسال هست که خودمو کنترل کردم ونسبت به گوشیش حساسیتی ندارماما فکر اینکه با خواهرم رابطه داشته باشه از ذهنم بیرو ن نمیره خواهرم مطلقه است،و دو ماه دانشگاه قبول شده وخونه ما زندگی میکنه از اون روزی که اومده زندگیم جهنم شده فکرای منفی میکنم دارم خودمو داغون میکنماگه سوء تفاهمی برام پیش بیاد به شوهرم میگم ولی میدونم دارم اونم خسته میکنم وداغونش میکنم.خیلی قسم میخوره که به جز من با کسی نیستهکمکم کنید افکار منفی از ذهنم بره،آرامش بهم برگرده،شوهرمو خیلی دوست دارم ومیترسم از دستش بدمروی خانمای دیگه هیچ حساسیتی ندارم،شوهرم راننده تاکسیه هیچ مشکلی ندارم ولی نمیدونم چرا روی خواهرم اینقدر حساسم چکار کنم دارم دیوونه میشم.کمک کنید به شوهرم اعتماد کامل کنم و این افکار منفی ازم دور بشن ممنونم

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24128
    نوشته ها
    324
    تشکـر
    833
    تشکر شده 326 بار در 199 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : تفکرات منفی

    عزيزم با اين كارت يك جورايي ممكنه حتي اگه چنين چيزي هم نباشه كه نيستش باعث بشي اين كار بوجود بياد
    اين كار باعث مي شه زشتي كار از بين بره يعني يك جورايي تو فكر شوهرت اين كار بي افته
    يك وقتايي يك سري حرف ها باعث مي شه حرمت بين ادم ها از بين بره
    راستي چرا يك كاري نم كني كه خواهرت از خونه شما بره يا اينكه برهخ جاي ديگه واسه موندن؟

  3. کاربران زیر از مري موجي بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    32153
    نوشته ها
    7
    تشکـر
    1
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تفکرات منفی

    از همین میترسم که خودم باعث خیانت شوهرم بشم،نمیتونم بفرستمش چون پدر رو مادرم ازم خواستن خیلی ناراحتم،کاشکی یه جوری این افکار از ذهنم پاک بشه،ممنون از راهنماییت

  5. کاربران زیر از elahe68 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2016
    شماره عضویت
    31895
    نوشته ها
    185
    تشکـر
    29
    تشکر شده 92 بار در 71 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تفکرات منفی

    نقل قول نوشته اصلی توسط elahe68 نمایش پست ها
    سلام من هشت ساله ازدواج کردم شوهرمو خیلی دوست دارم اونم همینطور خیلی واسه توسعه زندگیمون زحمت میکشه،26 سالمه شوهرم 35 سالشه یه پسر شش ساله ودختر یک ساله دارمبارداری دومم که شروع شد یه سری افکار منفی توی ذهنم اومد فکر میکردم شوهرم با ابجیم که 6سال از من کوچکتره بهم خیانت میکنه البته چیزی ندیدم فقط رفتارای معمولی شوخی وخنده منو خیلی آزار میداد با شوهرم در میون گذاشتم کلی واسم قسم خورد که اصلا چنین چیزی نیست وسعی میکرد جلوی من با ابجیم جوری رفتار کنه که اذیت نشم،ولی این فکر موند تا حدی که گوشیش رو کنترل میکردم ولی الان دیگه اینکار رو نمیکنم حدود یکسال هست که خودمو کنترل کردم ونسبت به گوشیش حساسیتی ندارماما فکر اینکه با خواهرم رابطه داشته باشه از ذهنم بیرو ن نمیره خواهرم مطلقه است،و دو ماه دانشگاه قبول شده وخونه ما زندگی میکنه از اون روزی که اومده زندگیم جهنم شده فکرای منفی میکنم دارم خودمو داغون میکنماگه سوء تفاهمی برام پیش بیاد به شوهرم میگم ولی میدونم دارم اونم خسته میکنم وداغونش میکنم.خیلی قسم میخوره که به جز من با کسی نیستهکمکم کنید افکار منفی از ذهنم بره،آرامش بهم برگرده،شوهرمو خیلی دوست دارم ومیترسم از دستش بدمروی خانمای دیگه هیچ حساسیتی ندارم،شوهرم راننده تاکسیه هیچ مشکلی ندارم ولی نمیدونم چرا روی خواهرم اینقدر حساسم چکار کنم دارم دیوونه میشم.کمک کنید به شوهرم اعتماد کامل کنم و این افکار منفی ازم دور بشن ممنونم
    اگر میتونی به مامانت بگو غیر مستقیم بگو مامانها محرم اصرار هستند و بهترین کمک رو میتونن بکنن بگو خواهرم جوونه و منو شوهرم میخایم نزدیکی کنیم خوب اونم یه زمانی متإهل بوده و میفهمه و اینجوری بهش فشار میاد ازشون بخواه یه اتاق نزدیک شما براش اجاره کنند با همکلاسیهاش و شما در طول روز فقط بهش سر بزنید. اگر هم امکانش هست شام خواهرتون و بچه هاتون رو باهم بدید و غذای خودتون رو با همسرتون بخورید سعی کنید و قتی این فکر میاد تو سرتون بیشتر با همسرتون خلوت کنید و باهاش نزدیکی کنید. خودتون رو مطمین کنید از اینکه همسرتون رو سیراب کردید به نظرم به خودتون کمک میکنید و اگر واقعیت داشته باشه همسرتون اینقدر سیرابه که به کسی چشم نداشته باشه

  7. کاربران زیر از ؛آیسان؛ بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  8. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : تفکرات منفی

    نقل قول نوشته اصلی توسط elahe68 نمایش پست ها
    سلام من هشت ساله ازدواج کردم شوهرمو خیلی دوست دارم اونم همینطور خیلی واسه توسعه زندگیمون زحمت میکشه،26 سالمه شوهرم 35 سالشه یه پسر شش ساله ودختر یک ساله دارمبارداری دومم که شروع شد یه سری افکار منفی توی ذهنم اومد فکر میکردم شوهرم با ابجیم که 6سال از من کوچکتره بهم خیانت میکنه البته چیزی ندیدم فقط رفتارای معمولی شوخی وخنده منو خیلی آزار میداد با شوهرم در میون گذاشتم کلی واسم قسم خورد که اصلا چنین چیزی نیست وسعی میکرد جلوی من با ابجیم جوری رفتار کنه که اذیت نشم،ولی این فکر موند تا حدی که گوشیش رو کنترل میکردم ولی الان دیگه اینکار رو نمیکنم حدود یکسال هست که خودمو کنترل کردم ونسبت به گوشیش حساسیتی ندارماما فکر اینکه با خواهرم رابطه داشته باشه از ذهنم بیرو ن نمیره خواهرم مطلقه است،و دو ماه دانشگاه قبول شده وخونه ما زندگی میکنه از اون روزی که اومده زندگیم جهنم شده فکرای منفی میکنم دارم خودمو داغون میکنماگه سوء تفاهمی برام پیش بیاد به شوهرم میگم ولی میدونم دارم اونم خسته میکنم وداغونش میکنم.خیلی قسم میخوره که به جز من با کسی نیستهکمکم کنید افکار منفی از ذهنم بره،آرامش بهم برگرده،شوهرمو خیلی دوست دارم ومیترسم از دستش بدمروی خانمای دیگه هیچ حساسیتی ندارم،شوهرم راننده تاکسیه هیچ مشکلی ندارم ولی نمیدونم چرا روی خواهرم اینقدر حساسم چکار کنم دارم دیوونه میشم.کمک کنید به شوهرم اعتماد کامل کنم و این افکار منفی ازم دور بشن ممنونم
    نقل قول نوشته اصلی توسط elahe68 نمایش پست ها
    از همین میترسم که خودم باعث خیانت شوهرم بشم،نمیتونم بفرستمش چون پدر رو مادرم ازم خواستن خیلی ناراحتم،کاشکی یه جوری این افکار از ذهنم پاک بشه،ممنون از راهنماییت
    سلام

    متاسفم عزیز از انچه که خواندم ولی خوب این را میدانیم که بارداری و زایش در خانمها بر روی هورمونهای مغزی تاثیر میگذارد و در بعضی از خانمها باعث اختلالات جزئی و گاهی شدید عاطفی و روانی میگردد

    لذا ممکنه که اولا این حساسیت و شک و تردید شما ناشی از زایمان دوم شما باشد که هنوز بعد از یک سال با شماست. دوما اختلافات و .... دوران کودکی و نوجوانی با خواهر که در ضمیر ناخوداگاه شما

    نشسته بنابراین حساسیت خاصی نسبت به ایشون دارید بعلاوه نظر شخصی که نسیت به واژه بیوه دارید!!!!!؟؟؟

    کوتاه سخن

    به یکی از همکاران مشاور ما جهت مشورت و دارو مراجعه نمایید

    سپاس

    دکتر
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  9. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,187 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : تفکرات منفی

    سلام
    شما فک میکنین چون خواهر شما مطلقه هست به هر مردی چشم نظر داره و شوهر شما چون در دسترسش هست بهش شک کردین
    جایگاه ی دختر مطلقه مثه سابق نیست ک طرف فک کنه ی مرد زن دار یا مسن میاد خواستگاریش و مجبور بشه خودش دست بکار بشه و شوهر دیگران را تور کنه بلکه درست برعکس خواهر شما دانشجو شدن و تو سن خوبی هستن و موقعیت ازدواج بسیار خوبی براشون کم کم پیش میاد پ مطمینا هیچوقت موقعیت خودش و آینده اش را به خطر نمیندازه.
    بین خواهر خانم و داماد ی رابطه صمیمی همیشه وجود داره چون داماد مثله برادر هست اما نامحرم هست دلیل نمیشه ک این قضاوت بشه ک ایشون قصد سویی دارن
    فقط کافیه دیدتون را تغییر بدی و مثه قدیمیا فک نکنین ک ی دختر مطلقه زندگیش نابود شده هست و قصد خراب کردن زندگی دیگران را داره.

    یا علی مدد

  10. 2 کاربران زیر از fateme.68 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : مبارزه با تفکرات منفی

    اولین قدم، كسب آگاهی است؛ یعنی قبل از هر چیز باید فكرهای منفی را بشناسید و سعی كنید آنها را به افكار مثبت تغییر دهید؛ البته فراموش نكنید این كار ابتدا خیلی سخت است و نباید ناامید شوید؛ ولی وقتی راهش را پیدا كنید، براحتی می‌توانید این كار را پیش ببرید. پس اگر سال‌هاست با افكار منفی زندگی كرده‌اید، انتظار نداشته باشید طی یك شب از شر آنها خلاص شوید، چون این فكرها به دلایل مختلفی ایجاد می‌شود كه باید با شناخت دقیق، با آنها روبه‌رو شوید؛ مثلا اگر معلم كلاس اول دبستان همیشه شما را دانش‌آموزی بی‌استعداد خطاب كرده باشد، خیلی عجیب نیست اگر هنگام شروع كارهای جدید، دائم به خودتان بگویید «نمی‌توانم»، «این كار برای من خیلی سخت است» و... اگر هم دائم این فكرهای منفی در ذهن شما چرخیده باشد، حتما برای انجام كارها، اعتماد به نفس كافی نداشته‌اید. پس می‌بینید چقدر سخت است در این شرایط باور كنید توانایی شما بیشتر از چیزی است كه خودتان فكر می‌كنید؟!

    یكی از معروف‌ترین جملات منفی كه خیلی از ما دائم با خودمان مرور می‌كنیم، این است: «من نمی‌توانم». غافل از این كه وقتی به خودتان می‌گویید « نمی‌توانم » یا « این كار خیلی سخت است » در واقع مقاومتی نسبت به انجام آن كار در خودتان ایجاد می‌كنید كه داشتن چنین مانع ذهنی‌ای می‌تواند شما را از رسیدن به موفقیت بازدارد. پس هر وقت به خودتان گفتید « من نمی‌توانم » كمی به جمله‌تان فكر كنید و بگویید « چرا نمی‌توانم؟ »

    تحقیقات متعدد نشان داده است اكثر نوابغ و دانشمندان كسانی بوده‌اند كه با كار و مطالعه زیاد به این موقعیت رسیده‌اند و همین موضوع ثابت می‌كند اگر می‌خواهید موفق شوید باید دائم به خودتان بگویید كه می‌توانید.

    تائیدات مثبت را از یاد نبرید
    وقتی به هدف خاصی می‌رسید، معمولا جملات و عبارات مثبت را از افراد مختلف خواهید شنید؛ این عبارت‌ها معمولاً كوتاه، قابل باور و مشخص است. پس بهتر است این جملات را بارها برای خودتان تكرار كنید تا نوع دیگری از افكار درونی برای شما ایجاد شود. گام بعدی این است كه تمام این تائیدات را با صدای بلند و با شور و شوق بگویید؛ حواستان باشد خواندن از روی جملات و كلماتی مثبت بدون هیچ حسی، فایده‌ای ندارد.

    به فكرهای مثبت بال و پر دهید
    یكی از ویژگی‌های افكار منفی، طولانی بودن و كامل شدن آنهاست؛ فكرهای منفی این قدر در ذهن باقی می‌ماند و دنبال هم می‌چرخد تا یك ماجرای تلخ و منفی بزرگ در ذهن شكل بگیرد، اما از حالا به بعد، سعی كنید به جای چنین كاری، این تمرین را انجام دهید؛ فكرهای شاد و مثبت را مانند یك فیلم طولانی و نشاط ‌انگیز دنبال كنید. برخی از تجسم‌ها بسیار مفید خواهد بود و باید تا می‌توانید داستان را ادامه دهید و بگذارید ساعت‌ها زمان شما را به خودش اختصاص دهد. در ضمن، خیلی بهتر است اگر این داستان را درباره خودتان بسازید و تصور كنید به هدف‌های‌تان رسیده‌اید.


    در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
    021-22354282
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  12. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    32153
    نوشته ها
    7
    تشکـر
    1
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تفکرات منفی

    سلام ممنون از راهنماییتون ولی من چنین دیدی ندارم نسبت به افراد مطلقه،میدونم که هیچ فرد مطلقه ای با زندگی کسی بازی نمیکنه ،سوء تفاهم برام پیش اومد که شروع این افکار شد ،من میدونم که خیلی کمه چنین چیزی اتفاق بیفته ولی راه خلاصی از این افکار رو ندارم،دوست دارم این افکار از ذهنم بره
    ممنون

  13. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    32153
    نوشته ها
    7
    تشکـر
    1
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تفکرات منفی

    ممنون از راهنمایتون،سعی خودم رو میکنم

  14. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    32153
    نوشته ها
    7
    تشکـر
    1
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تفکرات منفی

    ممنونم،خیلی دوست دارم آرامشم برگرده با توکل به خدا شروع میکنم شما هم واسم دعا کنید زندگیم رو خیلی دوست دارم نمیخوام لحظات خوبش رو با این افکارم از دست بدم

  15. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    32153
    نوشته ها
    7
    تشکـر
    1
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مبارزه با تفکرات منفی

    خیلی خیلی ممنونم مطلبتون بهم آرامش داد میخوام بخودم بگم میتونم دیدم رو مثبت کنم و از همین الان شروع میکنم میدونم سخته ولی سعی خودم رو میکنم بازم ممنونم

  16. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    32153
    نوشته ها
    7
    تشکـر
    1
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تفکرات منفی

    نقل قول نوشته اصلی توسط شهرام2014 نمایش پست ها
    سلام

    متاسفم عزیز از انچه که خواندم ولی خوب این را میدانیم که بارداری و زایش در خانمها بر روی هورمونهای مغزی تاثیر میگذارد و در بعضی از خانمها باعث اختلالات جزئی و گاهی شدید عاطفی و روانی میگردد

    لذا ممکنه که اولا این حساسیت و شک و تردید شما ناشی از زایمان دوم شما باشد که هنوز بعد از یک سال با شماست. دوما اختلافات و .... دوران کودکی و نوجوانی با خواهر که در ضمیر ناخوداگاه شما

    نشسته بنابراین حساسیت خاصی نسبت به ایشون دارید بعلاوه نظر شخصی که نسیت به واژه بیوه دارید!!!!!؟؟؟

    کوتاه سخن

    به یکی از همکاران مشاور ما جهت مشورت و دارو مراجعه نمایید

    سپاس

    دکتر

    سلام آقای دکتر ممنونم از پاسختان،از خوردن دارو ترس دارم میترسم که وابسته بشم.اگه میشه لطف کنید چند راهکار برام بزارید که از این افکار جلوگیری کنه.ممنونم

  17. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : تفکرات منفی

    نقل قول نوشته اصلی توسط elahe68 نمایش پست ها
    سلام آقای دکتر ممنونم از پاسختان،از خوردن دارو ترس دارم میترسم که وابسته بشم.اگه میشه لطف کنید چند راهکار برام بزارید که از این افکار جلوگیری کنه.ممنونم
    سلام

    ترس!!!!!؟؟؟؟ نه عزیز این باورها همش غلطه!؟

    من راهکار درست رو به شما دادم .رجوع کنید عزیز

    موفق باشید

    سپاس

    دکتر
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد