نوشته اصلی توسط
elahe68
سلام من هشت ساله ازدواج کردم شوهرمو خیلی دوست دارم اونم همینطور خیلی واسه توسعه زندگیمون زحمت میکشه،26 سالمه شوهرم 35 سالشه یه پسر شش ساله ودختر یک ساله دارمبارداری دومم که شروع شد یه سری افکار منفی توی ذهنم اومد فکر میکردم شوهرم با ابجیم که 6سال از من کوچکتره بهم خیانت میکنه البته چیزی ندیدم فقط رفتارای معمولی شوخی وخنده منو خیلی آزار میداد با شوهرم در میون گذاشتم کلی واسم قسم خورد که اصلا چنین چیزی نیست وسعی میکرد جلوی من با ابجیم جوری رفتار کنه که اذیت نشم،ولی این فکر موند تا حدی که گوشیش رو کنترل میکردم ولی الان دیگه اینکار رو نمیکنم حدود یکسال هست که خودمو کنترل کردم ونسبت به گوشیش حساسیتی ندارماما فکر اینکه با خواهرم رابطه داشته باشه از ذهنم بیرو ن نمیره خواهرم مطلقه است،و دو ماه دانشگاه قبول شده وخونه ما زندگی میکنه از اون روزی که اومده زندگیم جهنم شده فکرای منفی میکنم دارم خودمو داغون میکنماگه سوء تفاهمی برام پیش بیاد به شوهرم میگم ولی میدونم دارم اونم خسته میکنم وداغونش میکنم.خیلی قسم میخوره که به جز من با کسی نیستهکمکم کنید افکار منفی از ذهنم بره،آرامش بهم برگرده،شوهرمو خیلی دوست دارم ومیترسم از دستش بدمروی خانمای دیگه هیچ حساسیتی ندارم،شوهرم راننده تاکسیه هیچ مشکلی ندارم ولی نمیدونم چرا روی خواهرم اینقدر حساسم چکار کنم دارم دیوونه میشم.کمک کنید به شوهرم اعتماد کامل کنم و این افکار منفی ازم دور بشن ممنونم