نوشته اصلی توسط
ملکه اسمان
اتفاقا خیلی دوسم دارن.
واقعیت اینه که شاید بخلطر کار داداشم که نظامیه باشه همه مجبوریم سکرت زندگی کنیم.بابامم داداش بزرگمو خییییییلی دوس داره و حرفشو قبول داره.داداشمم که حرف خانمش روش بی تاثیر نیست.میگن حسادته ولی من قبول ندارم!
تو خانواده پدرمم تنها تحصیلکرده ی دختر شاید من باشم!خلاصه اینکه اونام بی تاثیر نیستن!
من تلویزیون یه مصاحبه بعنوان مخترع و جوان موفق داشتم داداشم و خانمش نه تنها تبریک و تشویقم نکردن بلکه داداشم ارند و منو بخاطر اینکه رفتم سرزنش کرد!
من اهل سواستفاده نیستم نمیدونم اسمشو باید بدبینی گذاشت یا نه! ولی پدرم خیلی نگرانمه.داداشامم مخصوصا بزرگه فک کنم یه جورایی بدبینه!
رییس دانشگاه خیلی اصرار داره من برم.خودشم میخواط با پدرم صحبت کنه اما من ب هیچ وجه روم نمیشه!!
مشاوره هم اصلا برام امکان پذیر نیست.تا بحث راجب خودمو راه میندازم زودی بحثو عوض میکنه یا میره که منو ناراحت نکنه!!!