نمایش نتایج: از 1 به 13 از 13

موضوع: محدودیت زیاد!

1473
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9782
    نوشته ها
    1,515
    تشکـر
    1,321
    تشکر شده 940 بار در 563 پست
    میزان امتیاز
    11

    محدودیت زیاد!

    سلام.وقتتون بخیر.
    بچه ها خسته شدم دیگه! اعصابم بهم ریخته
    از اینهمه محدودیت دارم احساس خفگی میکنم.
    اسفندماه یه استان دیگه مسابقات کشوریه.حتی رییس دانشگاه خیلی دوس داره من مسابقات رو برم.گفته شماره پدر یا داداشات رو بده باهاشون صحبت کنم اما من از رییس روم نمیشه این کارو بکنم.
    پدرم و برادرام با اینکارا مخالفن.خیلی سنتین.همیشه همه جا محدودم میکنن اما من همیشه سعی کردم رعایت کنم و عادت کنم تا اذیت نشم.
    اما همیشه موقع مسابقات و جشنواره ها کلی دلم میگیره!

    نمیزارن برم.تازه پسر مورد علاقم هم اسن مسابقه رو میره.یا اینکه دانشگاه قراره خرج سفرو متحمل بشه با این حال ایشون خرج سفر رو برا من فرستادن.
    دیگه درس هم نمیتونم بخونم!
    با چه امیدی برا ارشد و دانشگاه تهران تلاش کنم در حالیکه میدونم نمیشه..نمیزارن که برم!!!!

    میشه بگین چکار کنم؟!؟؟؟؟!!ا

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7318
    نوشته ها
    630
    تشکـر
    966
    تشکر شده 1,691 بار در 465 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : محدودیت زیاد!

    این همه بدبینی واقعا بی دلیله

    بابام میگه کسی که قبول میکنه دخترش بره دانشگاه باید پیه این هم که ممکنه پسری بیاد سمتش و ابراز علاقه دوستی کنه

    به تنش بماله

    دانشگاه جایی نیست که بچه ها همو به اسم خواهر یا برادر صدا کنن و نسبت به هم بی تفاوت باشن

    من خودم با دوستام قهوه خونه میرم و عکس هم میگیریم

    ولی بابام حتی یه بار هم بهم نگفته علی اقا شما که میرید اونجا فقط چایی میخورید دیگه چیزی که مصرف نمیکنی

    یا با دخترای دانشگاه تو خونه راحت حرف میزنم و بابام هم سین جینم نمیکنه که این کی بود و برا چی زنگ زد

    میخوام بگم اگر من هم کار خلافی نمیکنم دلیل اصلیش اینه که نمیتونم از اعتماد بابام اینا سوءاستفاده کنم

    اگر قراره تربیتی بشه باید از بچگی انجام بشه و بچه رو اماده کنی

    نه این که محدودش کنی

    جاهایی که محدودیت بیشتره الودگی هم بیشتره

    از استاد دانشگاهتون بخواید با پدرتون صحبت کنه یا اینکه ازشون بخواید برن پیش مشاور

    والسلام

  3. 2 کاربران زیر از Alisbi بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9782
    نوشته ها
    1,515
    تشکـر
    1,321
    تشکر شده 940 بار در 563 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : محدودیت زیاد!

    اتفاقا خیلی دوسم دارن.
    واقعیت اینه که شاید بخلطر کار داداشم که نظامیه باشه همه مجبوریم سکرت زندگی کنیم.بابامم داداش بزرگمو خییییییلی دوس داره و حرفشو قبول داره.داداشمم که حرف خانمش روش بی تاثیر نیست.میگن حسادته ولی من قبول ندارم!
    تو خانواده پدرمم تنها تحصیلکرده ی دختر شاید من باشم!خلاصه اینکه اونام بی تاثیر نیستن!
    من تلویزیون یه مصاحبه بعنوان مخترع و جوان موفق داشتم داداشم و خانمش نه تنها تبریک و تشویقم نکردن بلکه داداشم ارند و منو بخاطر اینکه رفتم سرزنش کرد!
    من اهل سواستفاده نیستم نمیدونم اسمشو باید بدبینی گذاشت یا نه! ولی پدرم خیلی نگرانمه.داداشامم مخصوصا بزرگه فک کنم یه جورایی بدبینه!
    رییس دانشگاه خیلی اصرار داره من برم.خودشم میخواط با پدرم صحبت کنه اما من ب هیچ وجه روم نمیشه!!

    مشاوره هم اصلا برام امکان پذیر نیست.تا بحث راجب خودمو راه میندازم زودی بحثو عوض میکنه یا میره که منو ناراحت نکنه!!!

  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : محدودیت زیاد!

    نقل قول نوشته اصلی توسط ملکه اسمان نمایش پست ها
    اتفاقا خیلی دوسم دارن.
    واقعیت اینه که شاید بخلطر کار داداشم که نظامیه باشه همه مجبوریم سکرت زندگی کنیم.بابامم داداش بزرگمو خییییییلی دوس داره و حرفشو قبول داره.داداشمم که حرف خانمش روش بی تاثیر نیست.میگن حسادته ولی من قبول ندارم!
    تو خانواده پدرمم تنها تحصیلکرده ی دختر شاید من باشم!خلاصه اینکه اونام بی تاثیر نیستن!
    من تلویزیون یه مصاحبه بعنوان مخترع و جوان موفق داشتم داداشم و خانمش نه تنها تبریک و تشویقم نکردن بلکه داداشم ارند و منو بخاطر اینکه رفتم سرزنش کرد!
    من اهل سواستفاده نیستم نمیدونم اسمشو باید بدبینی گذاشت یا نه! ولی پدرم خیلی نگرانمه.داداشامم مخصوصا بزرگه فک کنم یه جورایی بدبینه!
    رییس دانشگاه خیلی اصرار داره من برم.خودشم میخواط با پدرم صحبت کنه اما من ب هیچ وجه روم نمیشه!!

    مشاوره هم اصلا برام امکان پذیر نیست.تا بحث راجب خودمو راه میندازم زودی بحثو عوض میکنه یا میره که منو ناراحت نکنه!!!
    راستش با این برخوردی که با شما کردن باید بگم بویی از حسادت میاد

    و یا اینکه دیگه خیلی حساس هستند که خیلی بی مورده و دلیلی نداره اینقدر محافظه کار باشن

    به هرحال شاید ریئس دانشگاه بتونه با تماسش روی نظرشون اثر داشته باشه

    چاره ای نیست باید تحمل کنید و سازگاری داشته باشید تا بتونید از این مرحله عبور کنید
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  6. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9782
    نوشته ها
    1,515
    تشکـر
    1,321
    تشکر شده 940 بار در 563 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : محدودیت زیاد!

    نقل قول نوشته اصلی توسط farokh نمایش پست ها
    راستش با این برخوردی که با شما کردن باید بگم بویی از حسادت میاد

    و یا اینکه دیگه خیلی حساس هستند که خیلی بی مورده و دلیلی نداره اینقدر محافظه کار باشن

    به هرحال شاید ریئس دانشگاه بتونه با تماسش روی نظرشون اثر داشته باشه

    چاره ای نیست باید تحمل کنید و سازگاری داشته باشید تا بتونید از این مرحله عبور کنید
    ولی اخه اینجوری از زندگی شخصی من باخبر میشن!! و اینکه جلوه ی بدی جلوی نامزدم نداره؟!؟
    اخه اون انگار از تعصب خانوادم کامل باخبره و قبل از اینکه بخوام با خانوادم در میونش بزارم دلداریم میداد!

  7. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6350
    نوشته ها
    545
    تشکـر
    884
    تشکر شده 624 بار در 313 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : محدودیت زیاد!

    عزیزم اصلا فکر نکن فقط شما اینجوری هستی وضع من خیلی بدتراز شما بودپدر من حتی به من اجازه نمیداد برم دانشگاه یادمه یواشکی دفترچه کنکور گرفتم - قبلا باید میرفتی اداره پست و دستی دفترچه میخریدی و پر میکردی و دوباره می بردی اداره پست . نمی دونی این کارو با چه مشقتی انجام دادم . شب کنکور پدر فهمید و نزاشت من برم کنکور بدم . یادمه در خونه رو قفل کرد و گفت راضی نیست من برم من تا ساعت دوشب گریه کردم موهامو کندم عینکم رو ش************دم ولی فایده ای نداشت ولی حالا با گذشت زمان خیلی چیزا تغییر کرده و الان خیلی راحتم فقط یه ده سالی از عمرم هدر رفت تازه الان دارم میرم دانشگاه و ترم 2 کاردانی هستمشما میتونی با پدرت صحبت کنی و راضیش کنی هیچ لزومی نداره تنها بری مادر، خواهر ، زن داداش یکی که میدونی حرفش پیش پدرت ارزش داره رو با خودت ببر درسته خرجت میره بالا ولی به بخاطر اینکه به خواستت میرسی ارزش دارهشما رو نمی دونم ولی دوستان مشاور عزیز باید بگم همچنین خانواده هایی حرف مشاور رو اصلا قبول ندارم تازه شرایط هم بدتر میشه و بهتر نمیشه
    امضای ایشان
    Who looses today, won’t find tomorrow, There is nothing important as today

  8. کاربران زیر از بهشت بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : محدودیت زیاد!

    نقل قول نوشته اصلی توسط ملکه اسمان نمایش پست ها
    سلام.وقتتون بخیر.
    بچه ها خسته شدم دیگه! اعصابم بهم ریخته
    از اینهمه محدودیت دارم احساس خفگی میکنم.
    اسفندماه یه استان دیگه مسابقات کشوریه.حتی رییس دانشگاه خیلی دوس داره من مسابقات رو برم.گفته شماره پدر یا داداشات رو بده باهاشون صحبت کنم اما من از رییس روم نمیشه این کارو بکنم.
    پدرم و برادرام با اینکارا مخالفن.خیلی سنتین.همیشه همه جا محدودم میکنن اما من همیشه سعی کردم رعایت کنم و عادت کنم تا اذیت نشم.
    اما همیشه موقع مسابقات و جشنواره ها کلی دلم میگیره!

    نمیزارن برم.تازه پسر مورد علاقم هم اسن مسابقه رو میره.یا اینکه دانشگاه قراره خرج سفرو متحمل بشه با این حال ایشون خرج سفر رو برا من فرستادن.
    دیگه درس هم نمیتونم بخونم!
    با چه امیدی برا ارشد و دانشگاه تهران تلاش کنم در حالیکه میدونم نمیشه..نمیزارن که برم!!!!

    میشه بگین چکار کنم؟!؟؟؟؟!!ا
    سلام

    من نمیدونم دختر به این باهوشی چرا اینقدر چرت و پرت میگه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! !!

    عزیزم قبلا با هم گپ زدیم اولا حتما شماره تمام فامیل رو به رئیس دانشگاه بده شاید بتونه کاری بکنه!

    دوما تمام بچه های وزرای اطلاعات و عملیات سپاه و امنیت و رئیس جمهور و ...... درس میخوانند و دانشگاه و.... میرن و در صورت داشتن نبوغ به مسابقات میرن نمیدونم اخوی شما چه کاره اند که باید سکرت......

    نه دیگه دارم شک میکنم که داری بازی در میاری. پاشو دختر کاری کن= اندیشه+ تعقل+پلن+ اجرا..... رسیدن به هدف و یا آزمون و خطای دیگر تا رسیدن به هدف. موفق باشی


    دکترا در روانشناسی

  10. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9782
    نوشته ها
    1,515
    تشکـر
    1,321
    تشکر شده 940 بار در 563 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : محدودیت زیاد!

    نقل قول نوشته اصلی توسط شهرام2014 نمایش پست ها
    سلام

    من نمیدونم دختر به این باهوشی چرا اینقدر چرت و پرت میگه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! !!

    عزیزم قبلا با هم گپ زدیم اولا حتما شماره تمام فامیل رو به رئیس دانشگاه بده شاید بتونه کاری بکنه!

    دوما تمام بچه های وزرای اطلاعات و عملیات سپاه و امنیت و رئیس جمهور و ...... درس میخوانند و دانشگاه و.... میرن و در صورت داشتن نبوغ به مسابقات میرن نمیدونم اخوی شما چه کاره اند که باید سکرت......

    نه دیگه دارم شک میکنم که داری بازی در میاری. پاشو دختر کاری کن= اندیشه+ تعقل+پلن+ اجرا..... رسیدن به هدف و یا آزمون و خطای دیگر تا رسیدن به هدف. موفق باشی


    دکترا در روانشناسی
    اقای دکتر عاقلانه تلاشمو کردم نشد.میتونم با اصرار و بداخلاقی برم ولی دوس ندارم اینجوری بشه.

    یه فرصت کاری خیلی عالی رو هم من از دست دادم هم دوستام! اونم فقط بخاطر من!!!

  11. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9782
    نوشته ها
    1,515
    تشکـر
    1,321
    تشکر شده 940 بار در 563 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : محدودیت زیاد!

    نقل قول نوشته اصلی توسط شهرام2014 نمایش پست ها
    سلام

    من نمیدونم دختر به این باهوشی چرا اینقدر چرت و پرت میگه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! !!

    عزیزم قبلا با هم گپ زدیم اولا حتما شماره تمام فامیل رو به رئیس دانشگاه بده شاید بتونه کاری بکنه!

    دوما تمام بچه های وزرای اطلاعات و عملیات سپاه و امنیت و رئیس جمهور و ...... درس میخوانند و دانشگاه و.... میرن و در صورت داشتن نبوغ به مسابقات میرن نمیدونم اخوی شما چه کاره اند که باید سکرت......

    نه دیگه دارم شک میکنم که داری بازی در میاری. پاشو دختر کاری کن= اندیشه+ تعقل+پلن+ اجرا..... رسیدن به هدف و یا آزمون و خطای دیگر تا رسیدن به هدف. موفق باشی


    دکترا در روانشناسی
    تو این مسابقه اگه میرفتم..این فرصت برام پیش میمومد که یکی از ربات های رکورد دار دنیارو کنترل کنم و باهاش مانور بدم.
    من نتونستم برم..گروه ما هم کنسل شد.
    به این و خیلی چیزای دیگه که فک میکنم اعصابم داغون میشه.برا همین امتحان فردامم نخوندم رفتم سراغ کارای دیگه که سرگرمم کنه!!

    ب داداشام التماس میکنن درس بخون دانشگاه برو..اونوقت من....

    نمیگم بد هستن! اما خیلی چیزا براشون تعریف نشده اس و همین گاهی..منو..خفه..میکنه!

  12. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : محدودیت زیاد!

    نقل قول نوشته اصلی توسط ملکه اسمان نمایش پست ها
    اقای دکتر عاقلانه تلاشمو کردم نشد.میتونم با اصرار و بداخلاقی برم ولی دوس ندارم اینجوری بشه.

    یه فرصت کاری خیلی عالی رو هم من از دست دادم هم دوستام! اونم فقط بخاطر من!!!

    سلام

    نشد دوباره انقدر تلاش بکن تا بشه بعدش لذتش رو حس خواهی کرد

    اصرار و پافشاری حتما ولی بد اخلاقی هرگز در ضمن اصلا کاری نداشته باش به داداشت چی میگن بچسب به زندگی خودت. از هوشت استفاده کن نخبه!!!؟؟؟
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  13. کاربران زیر از شهرام2014 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  14. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,187 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : محدودیت زیاد!

    با بهشت موافقم
    منم سه سال با خانواده ام سر رفتن به دانشگاه مشکل داشتم سه سال از عمرم تلف شد اما الان به خواسته ام رسیدم البته دیگه انگیزه قبل را ندارم
    ملکه آسمان موقعیت هات را از دست نده حتی اگه با لجبازی به خواسته ات میرسی تلاش کن و بهش برس...مطمین باش خانواده ات بهت افتخار میکنه

  15. کاربران زیر از fateme.68 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  16. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9782
    نوشته ها
    1,515
    تشکـر
    1,321
    تشکر شده 940 بار در 563 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : محدودیت زیاد!

    نمیگم بد و بی منطقن.
    اتفاقا خیلی حق ب گردنم دارن.
    اما اینقد ب در بسته خوردم که دیگه اصلا حاظر نیستم راجب خودم باهاشون بحث کنم.
    خیلی چیزا براشون تعریف نشده اس!
    دیگه خیلی جاها ترجیح میدم سکوت کنم ادامه ندم.یا صبر کنم یا این راهو ول کنم برم سراغ یه راه دیگه!!

    برا درسامم بی انگیزه شدم
    ..

  17. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    10573
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    1
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : محدودیت زیاد!

    ای بابا دلیل اصلی اینکه من از زندگی عقب افتادم همینه اتفاقا . البته من یه پسرم ولی بیشتر از یه دختر محدود بودم
    الان هم از زندگی هیچی نمیفهمم . ثمرش شده یه اعصاب داغون که همش باهاشون دعوا دارم . تقصیر خودشونه
    نتیجه ی کارشونو میبینن.

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. درمان عصبانیت زیاد
    توسط rasa در انجمن عصبانیت و پرخاشگری
    پاسخ: 5
    آخرين نوشته: 12-02-2014, 02:17 PM
  2. زیبایی های جزیره بوراکای (Boracay) در فیلیپین
    توسط Artin در انجمن عکس های دیدنی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 12-19-2013, 12:51 AM
  3. تصاویر سرسبز و زیبای جزیره یاکوشیما
    توسط R e z a در انجمن عکس های دیدنی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 10-09-2013, 01:53 AM
  4. گزیده ای از ۴۵ کتاب مدیریت در ۴۵ جمله
    توسط R e z a در انجمن روانشناسی شغلی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 09-23-2013, 05:38 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد