نمایش نتایج: از 1 به 4 از 4

موضوع: مشکل با خانواده به خاطر سخت گیری

796
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2014
    شماره عضویت
    3381
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    1
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    مشکل با خانواده به خاطر سخت گیری

    با سلام
    من با خانواده ام به خاطر سخت گیری هایی که می کنند به مشکل برخورده ام . حدود هفت ماه است که بین من و همسرم صیغه ی محرمیت خوانده شده است .در این مدت خانواده ی من به شدت روی رفت و آمد ما سخت گیری می کنند . ما سه سال با هم هستم . همسرم از ماه دوم از من خواست که با خانواده ام در میان بگذارم چون تصمیم به ازدواج داشت ولی من نگفتم چون می دونستم می خوان دخالت و سخت گیری بی مورد کنند . 1 سال که گذشت به مادرم گفتم سال بعد هم برای خواستگاری آمدند که چون همسرم تازه تحصیلش تمام شده بود و شغلی نداشت پدرم گفت تا پیدا کردن شغل اجازه نمی دهم . که خوب حق داشت و آنها پذیرفتن . بعد از اون هم که همسرم سر کار رفت و برای بله برون اومدن پدر من با خواسته ی من که 14 سکه برای مهریه بود موافقت نکرد . و گفت من می گم 14 سکه و حق طلاق و اجازه ی عقد هم نمی دهم تا 2 ماه قبل از عروسی . چون خانواده ی همسرم با حق طلاق موافق نبودند و در خانوادشون بد می دونستن پدر با پدرشون صحبت کرد و گفت هرچی صلاح می دونین که شد 514 سکه و حق مسکن که خوب ابزم حرف من نشد . چون من از خیلی قبل با همسرم این تصمیم رو داشتیم که 14 سکه باشد .بالاخره بعد از این همه داستان هفت ماه پیش ما بهم محرم شدیم و نامزدی هم گرفتیم . در این هفت ماه من هر بار خواستم جایی با همسرم برم کلی جرو بحث داشتم اوایل که هفته ای دو بار بود بیشتر می شد دعوا می شد . الن اگه 1و 3 شنبه برم 5 شنبه هم برم می گن چرا میری مگه فردا نمیری همو می بینین دیگه بسه . این یه مورد دخالت . همسرم ظهرها برای ناهار میاد خونه من نهایت 1 ساعت ایشونو ببینم. عید هم یک شب ما مهمانی بودیم من 12.30آمدم خانه یک دعوایی شد که چرا دیر میای باید 10 میومدی و دلخوری شدیدید بین پدر من و پدرشون به وجود آمد .الان جمه شبها که خونه ی آنها می رویم 10 نشده میاد منو میذاره خونه در صورتی که نه چای و نه میوه خورده شده همه هم با یه حالتی به ما نگاه می کنن . حالا همسره من می خواد که ما عقد بشیم اون موقع که گفته شد صیغه محرمیت همسرم گفت که اجازه بدید منو بشناسین بعد عقد کنیم . الان از طرف خانواده اش دچار سر کوفته که اینا به تو اطمینان ندارند . این همه کار می کنی تمام عیها وو مراسمها برام هم طلا آوردن هم چیزیایی که مرسو بوده مثل شبه چله و عید و ... . چیزی کم نذاشته . الان رابطه ی ما به شدت سرد شده به ما اجازه عقد نمی دهندو اجازه مسافرت نمی دهند اجازه نمی دهند شب این جا بمونه . همه هم فک می کنن که پدرو مادر من به من اطمینان ندارند و یا چه دلیلی داره که این برخوردو می کنن .درست همه ی زندگی اینا نیست ولی همسره من اگه بدونه من شب می تونم برم خونشون یا اون بیاد دیگه ظهر نمیاد شب میاد . منم می رم . همسرم چون من هرچی باهاش حرف زدم و بهش گفتم نشده مثل مهریه و خیلی چیزای دیگه از من دلخوره میگه به تو نمیشه تکیه کرد خانوادت برات تصمیم می گیرند . من نمی تونم این موضوع رو با خانوادم بیان کنم که ما زن و شوهریم و اون منو ول نمی کنه بره با این کارایی کرده و علاقه ای که هست ولی چندتا خواسته هم داره . هر جا میریم همه میگن هنوز صیغه این عقد نکردین . ما تنها مشکلمون با خانواده ام همینه. ببینید همسر من یک پسرخاله کوچکتر از خودش داره که دو ساله عقد همه جا هم میرین خوشن ولی ما از وقتی نامزد شدیم فقط اعصاب خرابی داشتیم . اون موقع که دوست بودیم و دانشجو هر 6 روزه هقته همدیگزو میدییم ولی الن 4 روز اونم با دعوا و دلخوری. گفتن اینا درست نیست ولی من اگه کنار شوهرم بشینم هی مامان چشم و ابرو میاد که برو اون ور و بعد هم که میره هی چرا این کارو کردی ارزشتو نگه درا آقا شوهرمه محرممه غریبه که نیست . اکه بیرون باشی یا خونه ی اونا 10 که میشه 10.30 اس ام اس میده که کجایی؟ میگن ما نگران میشیم آخه نگران چیه خیلی کلافم رابطم با همسرم خیلی سرد شده . الان هفته ی دیگه پدرو مارد همسرم سه روز میخوان برن شمال به ما هم گفتن ولی همسرم به خاطر این سخت گیری پدرو مادرم گفته نه خوب اونا هم دلخورن همسرم هم ناراحته . اینم بگم شوهر من 27 سال و من 23 سال هستم . راهنماییم کنید که چطور با پدر و ماردرم حرف بزنم . تا یکم حرف می زنم دعوا میشه و میگن پررو شدی و بدمون میاد ازت با این رفتارات از اون طرفم منو به چشم یه بچه میبینن که هیچ کاری نمیتونه کنه و از همه مهم تر همسرم که واقعا ناراحت شم این حالت ناراحتی و بی اعتمادیو اینه که فک میکنه من پشتشو خالی کدم منو عذاب میده.

  2. بالا | پست 2


    عنوان کاربر
    مدیر کل
    تاریخ عضویت
    May 2013
    شماره عضویت
    1
    نوشته ها
    251
    تشکـر
    477
    تشکر شده 414 بار در 135 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : مشکل با خانواده به خاطر سخت گیری

    ازدواج بر خلاف دوستی که امری دوطرفست امری 5 یا حتی 10 طرفست که خانواده شما و همسرتان نیز تاثیر مهمی در پایداری یا تغییر ثبات در آن دارند.
    پیشنهاد مشاور به شما اینست که از خانواده خود دعوت کنید تا نزد یک مشاوران خوب قبل از ازدواج مراجعه کرده و از او در مورد نحوه برخورد با شما کمک و راهنمایی و آموزش ببینند!
    امضای ایشان



  3. 2 کاربران زیر از Admin بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2014
    شماره عضویت
    3381
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    1
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکل با خانواده به خاطر سخت گیری

    سلام
    واقعا ممنونم از این که جوابم رو دادید چون در بد شرایطی هستم.ممنون از راهنماییتون دعا کنید که این مشکل حل بشه و باعث اتفاق بدی نشه باز هم ممنونم .

  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2014
    شماره عضویت
    3381
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    1
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکل با خانواده به خاطر سخت گیری

    فقط چطوری باهاشون در میون بذارم ؟ من هرچی می گم سریع جبهه می گیرند که این حرفارو شوهرت یادت داده و حرفای اونه

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد